#گعده_هشتم
#یادداشت_یازدهم
#فایزه_باقر_اسلامی
🖌سرطان بهانه
همیشه آماده هستند برای رساندن صاحبانشان به شکست. اصلا خلق شدهاند برای ناامید کردن.
کافی است پا ببینند .قطاروار در پستوی ذهن میایستند.
آنها همیشه بیدارند. پرتوان و قدرتمند،لجوج و سرسخت.
بهانه ها گاهی پیشوند اسمها هستند.
اصلا گاهی شناسنامه معرفی هستند.
چه بسیارند آنان که در پس هر شکست و ناکامی بهانهای را عذر می آورند.
برای بهانه دوستی صمیمیتر از تنبلی پیدا نمیکنید.
تنبلها بیکار نیستند ؛ تراشکاران ماهری هستند که در مغازه شلوغ و پلوغ شان پر است از بهانه .
آنها گاهی قدیمی هستند. گاهی دم دستی، گاهی بکر و دست اول. کافی است صاحبش بین آنها همه هرج و مرج دستی دراز کند و بیرون بکشد، با فوتی و دستمالی می شود به مشتری غالب کرد.
رشدشان همپای سرعت نور است ؛ رفاقتشان آلوده به تباه شدن همه استعداهاست. مثل باتلاقی عمیق در جنگلی سیاه روحت را میگیرند.
مجال حرکت که پیدا کنند سرطانوار جلو میروند. نابینا, ناشنوا و در یک جمله ناتوانت میکنند .
بهانهها وخیمترین نوع سرطانند. آن قدر سریع تمام جانت را میگیرند که چشم باز میکنی میبینی نامت بهانه است.
پایان
#گعده_هشتم
#یادداشت_دوازدهم
#سهرابیان
....و تو ندانستی
میان میدانم میدانم هایت
برمن چه گذشت.....
#مینیمال
#گعده_هشتم
#یادداشت_سیزدهم
#بهروز_دلاور
👈شما از گروه X هستید یا Y؟
✅گروه X معتقد است خدا به عنوان یک موجود حقیقی و واقعی وجود دارد و همه مردم باید با محوریت او زندگی کنند. اساسا سعادت بدون خدا دست یافتنی نیست. اما گروه Y معتقد است خدایی وجود ندارد. اگر هم وجود دارد یک خدای خیالی و موهوم است. صرفا خدا برای یک آرامش لحظه ای است. این گروه هیچ اعتقادی به خدا و توحید ندارند. خدا از نظر اینها صرفا ابزاری برای سوار شدن بر مرکب قدرت و ثروت است.
✅گروه X معتقد است که تمدن فقط و فقط با خدا ارزشمند است اما گروه Y معتقد است که مدل های اجتماعی و سیاسی اصلا کار توحید و معارف توحیدی نیست. بلکه کار کارشناسان و متخصصانی است که هیچ بویی حتی از خدا هم نبرده اند.
✅گروه X تمام زندگی خود را با خدا می چیند. برایش مهم است که خدا چه می خواهد اما گروه Y می گوید در زندگی ببین چه چیزی بیشترین لذت را برای تو به ارمغان می آورد؟ ثروت، قدرت، شهرت، شهوت و... هر کدام که برای تو شیرین است همان را محور زندگی خود قرار بده. اصلا خدا کیلویی چند؟
✅هر دو گروه مدعی آزادی هستند، هر دو گروه مدعی رفاه، استقلال، اقتدار و... هستند.
هر دو گروه مشغول مبارزه و جنگ برای رسیدن به اهداف خود هستند.
هر دو گروه می خواهند برای خود تمدنی بسازند که جهان را سیراب کند و بتوانند زندگی مردم را مدیریت کنند.
اما X می گوید همه اینها باید با محور خدا و توحید باشد، گروه Y هم می گوید مهم لذت های مادی و پیش چشم بشر است.
✅گروه X معتقد است عمر 60 ساله او در دنیا اگر برای خدا خرج نشود خیلی بهایی ندارد. عمری که برای خدا خرج نشود هیچ و پوچ است. اما گروه Y معتقد است تا میتوانی در این دنیا با پول، قدرت، شهوت و... لذت ببر. مهم نیست چه بلایی بر سر دیگران می آید. مهم آن است که تو عمرت را با خرافات متدینین نگذرانی.
✅گروه X دنیا را محلی برای عبور به سوی آخرت می داند و می گوید قیامتی هست. اما گروه Y مرگ را پایان جهان می داند و معتقد است اساسا روح، نفس، خدا و قیامت همه اش کشک است.
بنابراین اساس دعوای جهان بر «توحید و پرستش خدا» است.
📌حالا شما از گروه X هستید یا Y؟
پایان
#گعده_هشتم
#یادداشت_چهاردهم
#مجید_پاکنیت
🔸آوارگی منافقين و زبان دنیا
◀️ روز گذشته، بسیاری از رسانهها نقل کردند که نشست سالانه منافقین در پاریس تعطیل و کمپ اشرف ٣ در تیرانا بازرسی شد. نیروهای مبارزه با تروریسم آلبانی تعدادی از اعضای منافقین را دستگیر و بعضی از تجهیزات آنها را ضبط کردند. وزارت خارجه آمریکا هم در بیانیهاش پشت دولت آلبانی درآمد و پشت آن سازمان تروریستی دربهدرشده را خالی کرد.
🔸 از یک سو، این اتفاق برای ایرانیها یک #پیروزی_ملی است. آفرین بر #جمهوری_اسلامی و #دولت_سیزدهم که توانسته از امکانات، ظرفیتها و ابزارهایش درست استفاده کند، دشمن را عقب بزند و سرجایش بنشاند.
🔺 اما از سوی دیگر، این ماجرا، چرت همه آنهایی را که خواب آمریکا را میبینند، پاره کرد. این ماجرا همه آنهایی را ضایع کرد که میگفتند آمریکا میتواند با فشار دادن یک دکمه و انداختن یک بمب، تمام توان نظامی ایران را فلج کند؛ همه آنهایی که میگویند باید به اندازه امکاناتمان آرزو و کار کنیم، اما همین را هم بلد نبوده و نیستند؛ همه آنهایی که دیگران را متهم به دستاوردسازی و کارنامه سیاه خود را توجیه میکنند.
🔻 اگر آنها از قلب تهران تا دل نیویورک با جان کری قدمزنان مذاکره میکردند، در راهروی سازمان ملل در آغوش ترامپ میپریدند، هزار برجام دیگر را امضا و تا ابد به دشمن لبخند میزدند، باز هم نمیتوانستند #آمریکا را رودرروی نوچههایش قرار دهند و تروریستها را اینطور آواره کنند. آنها حتی زبان مادریشان را هم درست بلد نیستند، زبان دنیا پیشکش!
پایان
▫️نهمین یکشنبهی مهارتی_تحلیلی فکرت؛
💠 گعده نویسندگان حوزوی و دانشگاهی
💐 این بار «همنویسی با موضوع غدیر»
🔸با حضور و مشاوره:
🔶 مجید پورولی کلشتری، داستاننویس و داور جشنوارههای ادبی
📆 زمان: یکشنبه 11 تیرماه، ساعت ۱۷ تا ۱۸:۳۰
🏢 مکان: کافه جهاننما قم، صفاییه، کوچه ۳۷، پلاک ۱۱
برای دریافت مسیریاب روی آدرس کلیلک کنید👆
با همکاری
مدرسه فکرت، کانون نویسندگان حوزوی، کافۀ جهاننما
📣 اعلام حضور برادران به نشانی
🆔 @Aftabehazer
📣 اعلام حضور خواهران به نشانی
🆔 @mahta_sa
📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛
وبگاه فکرت| فکرت |مدرسه فکرت | رادیو فکرت
هم نویسان
▫️نهمین یکشنبهی مهارتی_تحلیلی فکرت؛ 💠 گعده نویسندگان حوزوی و دانشگاهی 💐 این بار «همنویسی با موضو
برای اعلام حضور در گعدهها و خوانش یادداشت، به دبیران بخش خواهر و برادر مراجعه فرمایید.
May 11
#گعده_نهم
#یادداشت_اول
#همنویسی_غدیر
#علی_کردانی
🔸دست رسول
از قلب کعبه به جهان آمدی و در قلب محراب از جهان پَر گشودی؛ تو آن بودی که زادگاهت برای خدا بود.
قلب عالَمیان و آدمیان به تو مایل است؛ قلبی که حب و بغض با او تنظیم میشود و مصاف حق و باطل، به نسبت او روشن میشود.
اما زادگاهت همچنان میجوشد. در بستر خاتم مرسلین ماندی تا رهسپار شود. زمانی سکوت کردی که زمانت بود و شمشیرت در ترازوی عمل از همه چیز سنگینتر بود.
خاتم تو را زینت بود، زین رو خاتمت را به مسکین بخشیدی؛ تو طلوع شبهای مظلومان و اشک بیدار یتیمان بودی. اسراری داشتی که ناگفته ماند؛ چون کسی نبود تا تو را دریابد.
دروازه شهرِ علم بودی، پس اجازه ورود با تو بود؛ در یاری آخرین پیامبر اولین بودی.
کعبه تو را در آغوش گرفت، محراب تو را خواند و آسمان تو را فریاد زد. از ولادت تا شهادت شوق رهایی داشتی و در محراب ذوق رستگاری.
اخلاص را جان بخشیدی و محراب را برکت. طلوع تو غروب نفاق است؛ آنجا که تو باشی نفاق از دست تو حیران و گریزان و نقشهها بر آب است.
تمامت امامت بود. اگر تو نبودی اخلاص و تقوا ترجمه نداشتند و اگر جهاد نمیکردی اسلام پینهبسته میماند.
ماندی تا آیین نبی بماند، عروج کردی تا اسلام بدرخشد. نبی رحمت(ص) دستت را بالا گرفت، یعنی که دستی بالای دستت نیست؛ ای دست خدا.
پایان
#گعده_نهم
#یادداشت_دوم
#هم_نویسی_غدیر
#مریم_فلاحی
شرافت، پاکی اصل و نسب است.
ظرافتِ ادب است در گفتار و رفتار و کردار.
شنیدم که در مَثَل، نمونهی شرافت تام، خط مقیاس عام و عوام را به ابالفضل العباس نسبت میدهند.
در تاییدِ پاکیِ اصل و نسب و خاندانش همین بس که پسر امیرالمومنین، علیبن ابیطالب است. در رفتار و کردارش، حتی اگر خبر از روند حیاتش نداشته باشیم، تنها به واقعهی کربلا و نحوهی ادب کردن در برخورد با امام زمانش، حسینبنعلی، میتوان اکتفا کرد.
البته او یک مَرد بود به تمام معنای کلمه...
در کنار این بزرگمرد، زنانی در همین خاندان هستند که معنای تام شرافت را در خود متجلی دارند.
سیده نساءالعالمین، فاطمهی زهرا، و دخترش زینب کبری سلاماللهعلیهما
دیگر مصداق شرافت، موقعیتشناسی است.
شریف، در موقعیت خودش بهترین عمل را دارد. حال هر موقعیتی و هر عملی که هدف، جلب رضای خدا و صاحبالزمان باشد...
گاه موقعیتِ هدف، میشود دفاع از حق امامتِ ولیِّ زمان، علیبنابیطالب، و ایراد خطبه فدک، و خانه به خانه رفتن به همراه یاران راستین و اهلِ بیت، برای اتمام حجت با انصارِ رسول الله، و یادآوریِ حجتی که با نبیِّ خدا در #غدیرِخم بستند...
گاهی هم این موقعیت میشود تحمل چهل منزل اسارت، و ایراد خطبه غرّای دفاع از مظلومیتِ خونِ خدا، در مجلس شرابِ یزید و اتمام حجتی دیگر به سبک فاطمهیزهرا، با پیروانِ نبیِّ خدا
گفتیم غدیر
همان که فراموش شد
و شد آنچه نباید میشد
صلح حسنبنعلی
کربلای حسینبنعلی
و
و
و
و آنقدر شد این نباید شدنها، که امروز مهدیِ فاطمه، منتظر ۳۱۳ یار است که فاطمه وار و زینبگونه مبلغش باشند و یاریگر راستین.
✍میم فا
پایان
.
💠 درباره مهمان #گعده_نهم
▫️نویسندگان باشگاه فکرت
مجید پورولی کلشتری (متولد ۱۶ بهمنماه ۱۳۵۴) کارشناس ارشد ادبیات نمایشی و مدرّس ادبیات داستانی است.
از وی حدود بیست اثر، عمدتاً در گستره ادبیات دینی، خاصه شیعی و بعضاً با زمينه و درونمایه فرهنگ و ادب مقاومت، منتشر شده است.
پورولی با عموم مباحث و مطالب امامت و ولایت (خصوصاً در آثار علامه سیدمرتضی عسگری و آیتالله سیدعلی حسینی میلانی) آشنایی دارند؛ و بسیاری از این معالم و معارف را در جامه داستان به کار بستهاند. فیالمثل #اقیانوس_مشرق را میتوان نام برد که هم برگزیده جایزه کتاب سال دینی در سال ۱۳۹۲ شد و هم زبده کتاب سال رضوی در همان سال.
این اثر و چندین کتاب دیگر را میتوان در نشر عهد مانا با مدیریت #رضا_مصطفوی یافت و بهره برد.
جمکران، عصر داستان، صریر، شاهد، عماد فردا، شهید کاظمی، روایت فتح، کانون اندیشه جوان، بینالملل، شهرستان ادب، احیاء و ... به انتشار نوشتههای دلکش و خواندنی این نویسنده توانا توفیق یافتهاند.
استاد مجید پورولی کلشتری حائز بیش از ده جایزه ملی در سه حوزه داستان، نمایشنامه و فیلمنامه شدهاند.
🔗اینجا درباره پورولی بیشتر بخوانید
این لینک گفتوگوی بهروز افخمی با ایشان در برنامه خانه جلال است👇
https://telewebion.com/episode/0x6e8f147
.......................
ارسال آثار به همنویسان به 👇و حضور در گعده
https://eitaa.com/joinchat/2477260908C5a78446aac
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
#گعده_نهم
#یادداشت_سوم
#همنویسی_غدیر
#سهرابیان
🖌غریبانه
میخوام ساده بنویسم،خودمونی و از نوشتن های قلمبه سلمبه که خودشونم نیاز به ترجمه دارن دوری کنم.
شده خیلی دلت تنگ باشه و نتونی به کسی بگی.
شده حتی نزدیک ترینات هم هر چی تلاش کنن به در بسته خورده باشن .
شده حتی به خودت هم نتونی رجوع کنی، و فرار کنی از تنگنای بی پناهیت.
شده حتی جایی برای کمی گریه کردن نداشته باشی.
سرتو به آسمون بگیری واحساس کنی چقدر تنگ و کوچیک و دوره.
پیش اومده از حقیقتی که طرفداراش بی وفا شدن صحبت کنی و دیگران خیال کنن برای خودت ناراحتی.
شده برای کسانی بیشتر از خودشون دل بسوزونی.
شده از عمق جونت فریاد زده باشی و نشنیده باشن؟
شده بخوای بری و پای رفتن نداشته باشی تا شاید رفتنت خوابیده ها رو بیدار کنه.
سر در چاه کنی و های های ضجه بزنی،نه برای خودت،برای همون حقیقت که دنیاطلبی بازارشو بی رونق کرده ، در وجودت موندن،کریمانه میخوای ببخشی ؛ نه بفروشی، و کسی خریدارش نیست.
انگار در این شهر مردگان زنده نما همون بهتر که سر در چاه کنی و گریه کنی تا گاه رفتن برسه و تو سبکبار اما همچنان با قلبی پر از آرزوهای قشنگ برای دیگران بری و رستگار بشی...
پایان
#گعده_نهم
#یادداشت_چهارم
#همنویسی_غدیر
#سمیه_رستمی
🖌آتشم و آتش گرفتهام
اول احساس نمودم که کرک و پشم نداشتهام به آنی و حتی کمتر از آنی از جمیع اعضا و جوارحم فروریختند از آن نعره که شنیدم. متحیر فروماندم که این نعره از حنجره این جانب چگونه برخاست که سابقبراین نیز از خود نعره دهشتناک همی درداده بودم؛ ولی نه اینطور خفن. اول بار هنگامی که بعد سالیان سال عبادت بر مشتی خاک سجده نکردم و اصلاً چش چال، دیدنش نداشتم که نرسیده، اشرف مخلوقات شده بود و من لعین پروردگار. دوم بار چنان به زمینگرم خوردم که جایش هنوز درد میکند و اندام تحتانیام دچار احتراق درونسوز شد و دود سیاهی از آن برخاست. ما میگوییم «هبوط»؛ کلاس داشته باشد وگرنه شوتشدن بود با تیپایی. سوم بار آن زمان که فرشته خودشیرین؛ جبرئیل امین، آمد و فرزند آدم را گفت: «بخوان!» در دلم انواع فحشهای سزاوار فرشته مقرب را گفتم و سویش فوت نمودم و حالا «ولایت و اکمال دین!» این را کجای دل آتشینم بگذارم؟!
اندکاندک جمع یاران و فرزندان همی رسیدند. همه لرزان چون بید که گویی ناغافل بر میخی، سیخی، چیزی نزول کرده باشند و قرار از کف بداده. دستپاچه و آسیمهسر گفتند: بالاخره شد آنچه نباید میشد و اسرافیل در آن صور واماندهاش دمید. یکی از میان ایشان که نخودی، مغز بیشترش بود گالیلهوار پرسید: پس چگونه باشد که هنوز زندهایم؟! یکی دیگر که بهقاعده لوبیاچشمبلبلی کمتر از دیگران داشت، گفت: لابد چونان گرمیم و هیچ حالیمان نیست چه درافتاده و شعله حیات در ما پتپتی کرده و خاموش شده. پس صیحهای زد و موی وزوزی خویش پریشان کرد که دیدی جوانمرگ شدم؟! هزارسال و اندی سنی نبود برای به جهنم رفتن! و وی از همه خنگتر بود و او را مأموریت در جهان وسوسه چون ابوموسی اشعریها میگماردم که لیاقتش همان بود.
آن را که نخودی بیشتر مغز بود و اندکی پاچهخوارتر از دیگران، گفت: ای شعله تو روز بهروز سوزانتر/
وی مکر تو کل یوم افزونتر...
که حوصلهام سر رفت و گفتم؛ چون آدمیان بنال! وی که ضایع همی گشته بود، دستوپای خویش جمع کرد و گفت: خود بفرما این صدای دهشتناک از که بود؟
گفتم: از من!
گفتند: بهبه کم الله! تبارکالله احسن الاصوات فی جمیع الکُرات!
ینی خاک عالم و حتی آدمهای کلأنعام بل هم اضل بر فروق سرشان که همزمان پاچهخوار من و خدایند.
یکی که حتی بهقاعده ذرة مثقال هم وی را از مغز بهره نبود، گفت: مهیب صدایی بود بهراستی از کجایتان در دادید؟ سالها بود که چنین مستفیض نشده بودیم؟ و مرا ظرفیت فضولی در کار خلقت چنان پر بود که توان آن نبود که خداوند را بپرسم این موجود از بهر چه آفریدی که به هیچ کار نیاید که یکی زان میان تازه از گرد راه رسید و او را ندا داد؛ گر حرف نزنی نگوییم لالی!
گفتم: ز چه دیر ماندی؟ گفت: آن صدا مرا به خود چنان خیساند که یک و دو مرا در هم و اندر گشت و حسابی سه شد و با جامه آلوده حضور نشاید.
گفتم: تا مرا چنین یارانی است
روزهایم یکبهیک بارانی است
آن خنگتر گفت: مقصود شاعر از باران در اینجا اشک است یا شماره یک؟ و چنان در وی نگریستم که ملکالموت را چاره نماند جز قبض روحش و راحت شد.
گفتم امروز دین خدا کامل گشت و دیگر انسان نافرمانی خدا نکند. چگونه فریاد بر نیاورم که من باختم! بدم باختم... من که از آتشم به مشتی خاک باختم؛ هیچ ننگی از این بالاتر نیست! پس بگذارید به دوزخ برررم.
آنکه نخودی بیشتر بود گفت: شتاب مکن که قدیمیها گفتهاند: عجله را کار شیطان است و بس.
جمله جمع ابلیسان و شیطان در وی پوکر فیس نگریستند.
گفت: البته همان قدیمیها گفتند در مثل مناقشه نیست و اِهمی نمود و ادامه سخن بگرفت که
یادمان نمیرود تو همانی که موجب راندن آدم، ابوالبشر از بهشت گشتی و لامصب چه خوب او را فریفتی بابا، دست خوش! و پاچهخواری وی مرضی ذاتی بود.
و چون تراپیستانی که به منبر میروند گفت: اندکی جیگر تازه بگیر و دندان طمع بر آن بِنه و دو پر هم به ما بده که تکخوری زشت است، حتی میان ما.
بدان که همه این قوم بچهمثبت نباشند و شیشهخرده در جنسشان بهوفور یافت همیشود و خوب به ما افسار میدهند و ایشان را با بهشت کاری نیست و جمله مقصد ایشان حال و هول دنیایی است همینها برای مقصود ما کافی است که خداوند عزوجل روزی را مِنْ حَیثُ لایَحتَسِب میرساند.
و دیگر خیلی رویش افزون گشت و گفت: عصیان پروردگار کردی به کنار، اینقدرها هم کافر که نیستی لاکردار!
و با این گفته وی نیز مرا میان جمع ضایع کرد. با خود عهد کردم او را مأموریتی دهم صعب و دشوار، جهت گمراهی یکی از آدمیان بسیار کاردرست که وی هرچه پاچه بگیرد؛ محل سگی ننهد که بیمحلی بدترین سلاح است و چنین انتقام بکشم و وی را خز دارم، حتی به عَون الله تعالی!
پایان