#عاشقانه_شهدا ❤️
🍃دوست داشت همسرش سیده باشه
و به آرزوش رسید. همیشه به اینکه داماد خاندان پیامبر بوده، افتخار میکرد
و به همین خاطر در تمام ماموریت هاش شال سبز همسرش را به یاد او به همراه داشت
🌹چندماه بعد عقدمون من و محمدم رفتیم بازار من دوتا شال خریدم.
یکیش شال سبـــز بود که چند بار هم پوشیدمش یه روز محمد به من گفت: اون شال سبزت رو میدیش به من..
🍂حس خوبی به من میده. شما سیدی و وقتی این شال سبزت همراهمه قوت قلب می گیرم. ❤️
🍃هر ماموریتی که میرفت یا به سرش می بست یا دور گردنش مینداخت. در ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود😔
#شهید_محمدتقی_سالخورده
🌷یادش با ذکر #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#عاشقانه_شهدا❤️
🌸بعد از هیئت رایه العباس، با لیوان چای روی سکوی وسط خیابان منتظرم میایستاد.❤️
🌸وقتی چای و قند را به من تعارف میکرد، حتی بچه مذهبیها هم نگاه میکردند.
🌸چند دفعه دیدم خانمهای مسنتر تشویقش کردند وبعضیهایشان به شوهرشان میگفتند: حاج آقا یاد بگیر! از تو کوچیک تره!
🌸ابراز محبت های این چنینی و میکرد و نظر بقیه هم برایش مهم نبود.
حتی میگفت: دیگران باید این کارا رو یاد بگیرن!
🌸ولی خیلی بدش میآمد از زن و مرد هایی که در خیابان دست در دست هم راه میروند.
میگفت:مگه اینا خونه و زندگی ندارن؟
اعتقادش این بود که با خط کش اسلام کار کن.
📚قصه دلبری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔سخته که عشق و زندگی و همه چیزت رو بذاری و بری...
حتی درکش هم برای بعضیها سخته!😔
🍃اما بقول شهید چمران ، وقتی تو شیپور جنگ نواخته بشه ، مرد از نامرد شناخته میشه
🌷اگه امثال اینا نبودن شاید امروز امنیتی وجود نداشت...
#عاشقانه_شهدا
📚پیشنهادمیکنم همه عزیزان برای درک آرامش #حتما کتاب #یادت_باشد رو در کنار دیگر کتاب های شهدایی بخونن و از سیره شهدا تو زندگیشون بهره مند بشن❤️
🌷یاد شهدا با ذکر #صلوات
▪️ @hamsafar_TA_khoda ▪️
#عاشقانه_شہدا 🌹
شنبہ بود
دوازدهم شهریور
حدود ساعت ده شب🕙
کمیل بہ تلفن خونه زنگ زد☎️
تلفن رو برداشتـم وشروع کردیم به صحبت کردن😊
صداے تیروخمپاره مےاومد😥💥
بهش گفتم کجایی!؟
اونجا چہ خبره؟!😰
گفت:هیچے نگران نباش!رزمایشہ!
«توی درگیرے بود»
بهـش گفتم:
کمیل جان سہ شنبه میشه دوهفته،
تو هردوهفته یڪبار مرخصی داشتے
میای دیگه؟🙄🙂
بغض کرد و صـداش مےلرزید😞
بخاطر بغضش گفت قطع میکنم دوباره زنگ میزنم!😔
قطع کردودوباره زنـگ زد
دوباره همین سوال رو ازش پرسیدم
گفت نمیدونم
گفتم:پنجشنبه چے؟
پنجشنبه میای؟😢
گفت:به احتمال خیلے زیاد...🙂
یکشنبہ ساعت حدود پنج صبح به شهادت رسید،😭
سہ شنبه خبر شهادتش رو آوردن 😣و
پنجشنبه هم توی گلزارشهدا به خاڪ سپردیمش😔💔
#شهید_مصطفی_کمیل_صفریتبار🌸
🌷یادش با ذکر #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
🍃 #عاشقانه_شهدا
#عشق_دو_طرفه...
.
سالگرد ازدواجمون بود...💕
از بچه ها خواستم...
ساعت ۳ عصر بیان سر مزارش...
تا دور هم باشیم...
ولی خودم...
یه ساعت جلوتر...
قبل اینکه بچه ها بیان...
با جعبه ی شیرینی و شکلات و...
یه شاخه گل…
كه گلفروش روی گل با آبپاش آب پاشیده بود...
رفتم سر خاكش...
وقتی رسیدم کنار مزارش...💔
شاخه گلو رو پرچمی که رو قبرش بود گذاشتم...
"سلام کمیل جان…❤
اینجایی...؟
اگه هستی یه نشونه بهم بده...؟
اگه هستی و صدامو میشنوی...
میخوام بهت بگم که...
من همیشه بیادتم...❤
.
#از_یاد_تو_دست_بر_نداشتم_هنوز...
#دل_هست_بیاد_نرگست_مست_هنوز...
.
حداقل تو هم سالگرد ازدواجمونو بهم تبریک بگو...💕
یه نشونه بده...
که بدونم بیادمی...
که بفهمم تو هم دوسم داری...💕"
.
#دوستت_دارم_جوابش_ساده_و_بی_پرده_است…
#می_شود_واضح_بگویی_همچنین_من_هم_تو_را...
.
کم کم سر و کله ی بچه ها پیدا شد و...
مراسم قشنگی گرفتیم...
آخر مراسم...
چون رو پرچم خورده های شیرینی ریخته بود...
بچه ها خواستن روی پرچمو تمیز کنن...
شاخه گلو که جابجا میکنن...
در کمال تعجب دیدیم...
زیر گل با شبنمی که روش بود...
تبدیل شده به یه قلب...❤
با گذشت یه ماه...
هنوز اون شبنمی که تبدیل به قلب شده بود و…
نشونه ای از عشق کمیل بود...
خشک نشده بود و روش باقی مونده بود...
.
(همسر شهید،کمیل صفری تبار)
🌷یاد شهید و تسلی دل خانواده شهدا #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#عاشقانه_شهدا ❤️
#سر سفره عقد نشسته بودیم کنارهم.#بوی عطرش همه اتاق را پر کرده بود😍😍
بله را که گفتم.🙈🙊
سرش را آورد #زیر گوشم،خیلی آرام و آهسته گفت:((تو همونی هستی که من میخواستم.☺️))
نگاهش کردم واز #ته دل خندیدم😍 دستم را گذاشتم روی #حلقه ازدواجمان💍
چشم دوختم به #قرآن و از خدا طلب خوشبختی کردم😍😊
💚شهید جواد فکوری
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
❤️🍃❤️ #عاشقانه_شهدا
🍃عزیزم * گلم * عشقم * مال تنهاییهامون بود.
و «محمدم» جلوی بقیه. مرا جلوی اقوام «سادات» و جلوی نامحرم و غریبه «سادات خانم» صدا میزد.🌷
برای خودش که «فاطمه جان»، «عزیز» و ...❤️
گاهی حس میکنم محمد امانت حضرت زینب سلام الله علیها دست من بود.😔
🍃 سختیهایش باقی است اما وقتی به آخر سختیها فکر میکنم، زیباییها به سراغم میآید.😊
🎀شهیدمدافع حرم محمدکامران
متولد:۱۳۶۷-تهران
🌹راهش استوارویادش گرامی.
🌷 شادی روح تمام شهدا #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#عاشقانه_شهدا💕
🍃توی جبهه اين قدر به خدا میرسی
ميای خونه يه خورده ما رو هم ببین"
شوخی میكردم...
آخر هر وقٺ ميآمد؛
هنوز نرسيده،
با همان لباس ها می ايسٺاد به نمـاز...
ما هم مگر چه قدر کنار هم بوديم؟!
نصفه شب میرسید
صبح هم نان و پنير به دسٺ ،
بندهایِ پوٺينش را نبسٺه،
سـوار ماشين می شد كه برود..
نگاهم كرد و گفت:↓
«وقٺی ٺو رو می بينم،
احساس میكنم بايد دو ركعٺ نماز شكـر بخونـم...❤️
#سردارشهید_محمدابراهیم_همت🌷
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#عاشقانه_شهدا
همسرش نقل مے کند:
🍃منوچـــہربہ من مـــےگفت:((فـــــرشته!هیـــچ ڪـــس براے مــــن بہـــترازتو نیست دراین دنیا!
میخواهـــــم ایــــن عشــق رابرسانم بہ عشــــق خدا))
وقتــــے هـــم بہ ترڪش هایی کـــہ نزدیـــک قلبــــش بودغبـــطہ مـــے خوردم....
مــــے گفــت:خـــانم شمــــاڪـــہ توے قلـــب مایید!
🌹شہـــیدمنوچهر مدق
📚اینک شوکران
🌷یادش با ذکر #صلوات
💕 @hamsafar_TA_khoda 💕
#عاشقانه_شهدا
❣زمانی ڪه محمد براے خواستگارے به منزل ما آمد،🏠 مهم ترین موضوعے ڪه روے آن تأڪید ویژه اے داشت
👌رعایت حجاب و عفاف فاطمے بود
🍃 به من گفتند که اصلے ترین معیار ازدواج برایشان زندگی در کنار کسی است که به حجاب پایبند بوده و اولویت نخست آن باشد..❤️
#همسر_شهید_مدافع_حرم_محمد_زهره_وند
🌷 یادش با ذکر #صلوات
#عاشقانه_شهدا 🌹
🔸 زیاد #هیئت دونفری داشتیم.
برای هم سخنرانی می ڪردیم
و چاشنی اش چند خط
روضه هم می خواندیم،
بعد ☕️ چای، نسڪافه
یا بستنی می خوردیم.
می گفت: « این خوردنیا
الان مال هیئته! » 😉
🔹 هر وقت چای می ریختم
می آوردم، می گفت:
« بیا دوسه خط روضه بخونیم
تا چاے #روضه خورده باشیم! » 💔
(راوی: همسر شهید)
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷
🌷یادش با ذکر #صلوات
🏴 @hamsafar_TA_khoda
#عاشقانه_شهدا💕
روز آماده شدن حلقههای ازدواجمون ،
گفت
« باید کمے منتظر بمونیم تا آماده بشه !🙄 »
گفتم
« آماده است دیگه ، منتظر موندن نداره !😬 »
حلقهها رو داده بود
تا 2 حرف روش حک بشه"Z&A"
اول اسم هردومون
روی هر دو حلقه حک شد😍💞
خیلی اهل ذوق بود😌
سپرده بود که به حالت شکسته حک بشه✍🏻نه ساده !
واقعاً از من هم که یه خانومام ،
بیشتر ذوق داشت😍☺️
#همسر_شهید
#شهیدمدافع_حرم_امین_کریمی🕊
#عاشقانه_شهدا 🕊
سر ظرفشويے بودم. آمد و ايستاد پشت سرم.
اين جور وقتها مے دانستم ڪہ براے چہ آمدہ... خودم را محڪم گرفتم.
با آهنگ خاصے در گوشم گفت:
"يڪ.... دو.... سه"
هر چہ قلقلڪم😖 داد از سر جايم تڪان نخوردم و فقط خنديدم. خودش هم خيلے خنديد.😂
آخر سر با طرف راست بدنش بهم تنہ زد. 😕 يڪ جورايے هولم داد و گفت:
"برو اون طرف، مے خوام آب بڪشم."☺️
بہ زور خودش را ڪنارم جا داد و همہ ظرف ها را آب ڪشيد. هميشہ در ڪارهاے خانہ ڪمڪم مے ڪرد.
👈 شهيد حاج رضا ڪريمے
📚 هزار از بيست، ص۹۶
#زندگے_بہ_سبڪ_شهدا
#محبت_بہ_همسر💕
#عاشقانه_شهدا💕
✍پیشنهاد دادم که بیاید با خودم باجناق شود. و همین مقدمه ای برای ازدواجش شد.
به مادر خانمم گفتم: این رفیق ما، جعفر آقا، از مال دنیا چیزی غیر از یک دوربین عکاسی نداره.
گفت: مادر، اینها مال دنیاست؛ بگو ببینم از دین و ایمان چی داره؟
گفتم: از این جهت که هر چی بگم کم گفتم! ما که به گرد پای او هم نمی رسیم.
گفت: خدا حفظش کنه. من هم دنبال همچین دامادی بودم.
🌹شهیدسرتیپ حاج محمدجعفر نصر اصفهانی🌹
📚جانم فدای اسلام، ص42
#عاشقانه_شهدا🍃
ساعت یازده شب بود که اومد خونه حتی لای موهاش پر از شن بود!
سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم
گفت: نه منتظر می مونم تا بیای با هم شام بخوریم
وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد
گفت: داری چیکار میکنی؟
میخوای شرمنده م کنی؟
گفتم: نه، آخه خسته ای!
سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم☺️
#شهید_مهدی_زین_الدین❤️
#به_روایت_همسر_شهید
#عاشقانه_شهدا 💕
ظرف های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی میرفتم اونا رو بشورم، میدیدم همونجا در آشپزخانه وایساده، به من میگفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش». بهش گفتم: مهدی مگه چقدر ظرفه؟ در جواب گفت: هر چی هم که هست با هم میشوریم.
یک روز خانواده مهدی منزل ما مهمون بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخونه چیزی بیارم. وقتی اومدم، دیدم همه نصف غذاشون رو خوردند، ولی مهدی دست به غذاش نزده تا من برگردم..
#شهید_مهدی_زینالدین🕊🌹
#عاشقانه_شهدا 💕
من بر عکس خیلی از خانما اهل بازار وخرید نبودم🙄
حسین همیشه میگفت:
چرا شما اهل خرید وبازار نیستی!؟
چون مسئولیت خرید خونه ولباسها همه روی دوش خودش بود!
یادمه قبل از اعزام رفت خرید خوراک و پوشاک و...
بهش گفتم مگه قرار قحطی بیاد؟!!😳😅
خندید وگفت:
نه میخوام این چند وقتے که من نیستم اذیت نشی😄☺️
گفتم:لباس چرا خریدی؟
اونم این همه ؟!!
بازم خندید😅
وگفت:
شما که اهل بازار نیستی...😉
💔حالا هرروز که لباسی رو مےپوشم
یادم میاد چرا این همه خرید کرده بود!
آره خودش میدونست دیگه برگشتے نداره😓
واین همه خرید کرد تا مبادا
بعد از نبودش من اذیت بشم..!😔
حسین برا من و بچه ها هیچ وقت کم نمیگذاشت
شاید خودش اذیت میشد ولی دوست نداشت من وبچه ها رو حتی یک لحظه ناراحت ببینه...💔
#شهید_حسین_رضایی🕊
🌷یادش با ذکر #صلوات
همسفرتاخدا
🎥 شوق پرواز 💔وعده ما بهشت...
#عاشقانه_شهدا💕🕊
قـهر بودیم، در حال نماز خوندن بود ..
نمازش که تموم شد هنوز پشت به اون ور نشسته بودم...
کتاب شعرش و برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن ولی من باز باهاش قهر بودم..!!!
کتاب و گذاشت کنار ، بهم نگاه کرد و گفت:
"غزل تـمام ، نـمازش تمام ، دنـیا مات ،
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد"
باز هم بهش نـگاه نکردم...
اینبار پرسید:عاشقمی؟؟ سکوت کردم...
گفت: "عاشقم گر نیستی
لطفی بکن نفرت بورز...
بی تـفاوت بـودنت هـر لحـظه آبم میکند"
دوباره با لبخند پرسید:عاشقمی مگه نه؟☺️
گفتم :نـه !
گفت: "لبت نه گوید و پیداست میگوید دلت آری
که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری "❤️
زدم زیر خنده...
و رو بروش نشستم...
دیگه نتوستم بهش نگم
وجودش چـــــقدر آرامش بخشه...💕
بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم :
خدا رو شکر که هستی...❤️
#شهید_عباس_بابایی🕊
🏴 @hamsafar_TA_khoda