🌷 #شهید_عباس_کریمی
🔰فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله
🍃ولادت : ۱۳۳۶/۲/۱ - قهرود کاشان
🍂شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۴ - جزیره مجنون
🍁️آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها
💠رمز یا زهرا سلام الله علیها
🌸می گفت: نام همسرم زهراست، در #عملیات_فتحالمبین با رمز #یا_زهرا سلام الله علیها مجروح شدهام و تولد فرزندم نیز در بیمارستان #حضرت_زهرا سلام الله علیها است.
🌺حاج عباس درست میگفت، زندگی ما با رمز #یا_زهرا سلام الله علیها گره خورده بود. حتی شهادت او هم در #عملیات_بدر با رمز #یا_زهرا سلام الله علیها بود و پیکرش مهمان گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها شد.
هدایت شده از خبرگزاری فارس
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مهمون داریم! اونی که این همه سال منتظرش بودی اومد...
🎬 سکانس زیبای آوردن پلاک شهید گمنام پس از سال ها برای مادرش در سریال «لحظه گرگ و میش»
🎞 آخرین قسمت از این سریال امشب روی آنتن شبکه سه می رود
@Farsna
هدایت شده از صدای ماندگار شهید كافے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فراق_امام_زمان_عج
با صداي شهيد حاج شيخ احمد ضيافتے كافے
#حجت_ابن_حسن #امام_عصر #پسر_فاطمه #شیعه #فرج #انتظار #فراق #دعای_ندبه
#ندبه #طرفدار #تو_سری_زدن #غریبی #بی_کسی #شهید_کافی #مرحوم_کافی #مهدیه_تهران #کافی #صدای_شهید_کافی #ویس
@mahdiehtehran
@voicekafi
با اشتراک اين لينک ما را به دوستان خود معرفي کنيد
http://eitaa.com/joinchat/3927310340C82ed350a09
https://www.instagram.com/voicekafi
هدایت شده از خبرگزاری فارس
🌷پیکر مطهر ۱۱۵ شهید تازه تفحص شده دوران دفاع مقدس امروز از بندر خرمشهر به کشور منتقل می شود.
@Farsna
✅در فراق برادر
🌷سردار بدر #شهید_مهدی_باکری
🔰فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا
🍃ولادت : ۱۳۳۳/۱/۳۰ - میاندوآب
🍂شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۲۵ - شرق دجله ، #عملیات_بدر
🍁آرامگاه : به وسعت تمام قلبها
🌸محل شهادت #شهید_حمید_باکری در تصرف دشمن بود، عده ای جمع شدند و گفتند که ما حاضریم امشب پیکر حمید رو به عقب منتقل کنیم.
🌺با وجود علاقه خاصی که به او داشت اجازه نداد و گفت : تمام بچه هایی که پیکرشون باقی مونده ، همه حمید من هستند. اگر همه آنها برگردانید حمید من رو هم بیارید.
🌼به خاطر خدا و اسلام و غلبه بر نفس خویش، از برادرش گذشت.
🔺یه روز یه ترکه ...
▫️سه برادر ...
🔻سه جاویدالاثر...
🔹علی ، حمید و مهدی باکری
همسفر شهدا
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب 🔰قسمت ۱۰ 🌸بیشتر کار بچه های جهادی #بهشت_زهرا سلام الله علیها در قطعه #
✅از #فکه به #سامرا تا #حلب
🔰قسمت ۱۱ و پایانی
🌸صدای تپیدن سریع قلبم را می شنیدم.ابراهیم از موتور پیاده شد. صورتش مثل همیشه نورانی بود. سعی کردم بایستم به احترامش، میخواستم از دستهایم کمک بگیرم اما دستانم توان حرکت نداشت . دو باره زدم زیر گریه.
🌺ابراهیم گفت:« داداش چرا گریه می کنی؟ ». گفتم:« سرم زخمی شده . می خواستم به احترام شما بایستم نشد». با گریه ادامه دادم:« یا اخی ، ادرک اخی»
🌼نزدیکم شد در آغوشم گرفت . پیشا نی ام را بوسید. صورتش مثل ماه می درخشید. اما لبانش خشکیده بود. انگار به اندازه تمام عمرش آب نخورده بود. گفتم:« ابراهیم جان تشنه ای ؟» به قمقمه ام اشاره کردم ، با بغض گفت:« آره داداش». اما برخاست به پشت سرش نگاه کرد . برگشت اشک توی چشمان مردانه اش حلقه زد. گفت:« بچه های کمیل تشنه ان ، با چه رویی آب بخورم؟».
🌸نگاهم کرد و گفت :«پا شو بریم داداش ». هادی نزدیکم شد . دستم رو گرفت . نگاهش کردم . گفتم:« داداش دیگه جوشی توی صورتت نیست». مثل همیشه خندید گفت:« تو سامرا پاک پاک شدم». سه ترک سوار شدیم.
❇️ابراهیم هادی و محمد هادی ذوالفقاری و من ابوالفضل راه چمنی
💠تقدیم به ارواح طیبه شهدای والا مقام دفاع مقدس و مدافعین حرم
📝با تشکر از نویسنده داستان آقای #سجاد_رویایی