eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.6هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام روزتون خوش من مدت طولانی ایتام چک نکرده بودم خیلی اتفاقی پیام دوره معجزه شکرگذاریتون دیدم و با اینکه خیلی از تمرین های شما گذشته بود خودم از تمرین اول شروع کردم تا امروز ک تمرین روز ۲۸ بود این تمرین برام خیلی جذاب و دوست داشتنی بود من عاشق شکرگذاری شدم خیلی برنامه جالبی هم انسان بیشتر ب نعمت های اطرافش فکر میکنه هم معجزه های کوچیک و بزرگ بسیاری توی زندگیش میبینه من از صمیم قلب ازتون تشکر میکنم و آرزوی عاقبت بخیری براتون میکنم اگر ممکن همچین دوره ها و تمرین های خوب رو برای ما توی کانالتون بذارید ممنونم ازتون یاعلی 😍 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#ارسالی_اعضای_عزیزمون #معجزه_شکرگزاری سلام روزتون خوش من مدت طولانی ایتام چک نکرده بودم خیلی اتفاق
سلام چقد عالللللی😍😍😍😍 ♨️منم شکرمیکنم خداروواقعا 🍃چقد من بااین پیامهای شما انرژی میگرم 🍃چقد ایده هاتون 🍃خلاقیت هاتون 🍃بازدهی و نظرات مثبت و رضایتتون که ازمطالب وکانال دارید.... 🍃قدم قدم همراه بودنتون باما وانجام دادن مطالب و دوره ها..... 👏چقد اینا انگیزه منو برای اماده کردن مطالب بهتر برای شما بیشتر میکنه😊🌹 واقعا خداروشاکرم ممنون از خیلللللل عظیم پیامهاتون😍 دوستون دارم❤️ 🔵ایدی جهت ارسال ها از ماه مبارکتون و درخواست تبلیع👇 @Banoo9669
سلام خیییییییلییییییی ممنون از یه همچین کانال خوبی،الحمدالله همسرم چند روزیه که خیلی از زندگیمون راضیه و این و از خوشحالی داره همه جا جار میزنه و هر کاری می کنه تا منو خوشحال کنه،حقا که زن اگر گذشت و عشق و نثار مردش کنه هزار برابر انعکاسش خود اورا به آرامش می رسونه،ومن این آرامشو مدیون توصیه های این کانال هستم، کانالی فاطمی با رنگ و بوی مهدوی اجرکم عندالله ،خداوند خیرتون بده،با سپاس بی اندازه
سلام طاعاتتون قبول اینم سفره استقبال از ماه مبارک رمضان من انشالله از همه عزیزان قبول باشه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
اینم سفره استقبال ماه مبارک رمضان 😍😊❤️❤️ودونات خوشمزه نذری آمام علی (ع) وحضرت فاطمه(س) ‌..برای اولین بار عالی شده بود واکنش اقامون واقعا غذای نذری مزه دیگه ای داره
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌙 شله زرد درست کن با دارچین با پودر نارگیل با خلال بادوم ماه بکشید. یعنی چی⁉️⬅️ یعنی ماه رمضان شده ما اعلام داریم میکنیم📣 👈اینا در روانشناسی میشه 😊 روز اول ماه رمضان میخوای برنج تزئین بکنی، پلو زعفرونی درست میکینی همون شکل ماه بذار.🌙 روی آشت با کشک بنویس ماه رمضان مبارک. یعنی خودت سلیقه به خرج بده همه احساس بکنن چقدر تو شوق و ذوق داری😍 و این رو به دیگران هم منتقل بکن. شاید بگی این کارها بچه بازیه یا عادی شده. عزيزم همین یعنی روح معنوی که خانم ها توی خونه ایجاد میکنن🌻 👌 دیدی آدم یه کاری میخواد بکنه چقدر شوق و ذوق داره همه سعیش رو میکنه سلیقه اش رو به خرج میده که آخرین چیزی که بلده به ظهور برسونه 🌟شما تو تمام ماه رمضان همین کار رو بکن هیچ وقت افطارت بدون تزئین نباشه به خصوص افطار چون نشون بدی که چقدر شما احترام داری میذاری 👨👦 همسرت، فرزندت هرشب منتظرن چشمهاشون محبت شما رو ببینه😍⬅️ چه سفره ای امشب هست😄 غافل گیری لحظه لحظه اش آرامش بهش میده. شاید چیزی نگه. شما برنامه ریزی میکنی یه شب آش داشته باش یه شب حلیم داشته باش یه شب سوپ. و علاقه رو ميشه حتی توی تزیین غذا نشون داد. شما میتونید غذا هایی که بابتش شکل پیدا میکنه را به اسم همسرتون توی ظرف بگذارید یا از اشکالی که تعبیری از دوستی و آرامش داره مثل قلب، گل، پیکان، ستاره و.... بعضی از خانم ها عکس همسرشون رو روی ژله استفاده می کنند👏 راه ها زیاد هست کمی خلاقانه نگاه کنید و کار کنید ❤️ شما هم می تونید💚 همه اینها قسمتی از راه خودسازی هست به شرطی که درگیر تجملات و تشریفات 👣و چشم و هم چشمی👁👀👁 نشيد و اسراف نکنید. @jalasaaat ارسال مطلب ✅ کپی ⛔
🌹🍃🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃 🍃 ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :0⃣4⃣ به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید. وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم. پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم. شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت: «الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.» خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند. آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم. حس می کردم تازه به دنیا آمده ام. کمی پیشِ پدرم می نشستم. دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم. گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم. او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم. عاقبت وقت رفتن فرا رسید. دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم: «شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.» توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم. ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم. ادامه دارد...✒️ 🌹🕊 @pare_parvaz🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃
سلام باتوجه به اینکه من و همسرجان اهل خوراکی های سالم هستیم البته جرقه این کار از وقتی کلاس های طب اسلامی رو شرکت کردم و فهمیدم لبنیات پاستوریزه علاوه بر اینکه سودی نداره ضرر هم داره و همه چیز را در حد توان باید ارگانیک مصرف کرد و ما تجربه تولید لبنیات رو داشتیم تصمیم گرفتیم که با توجه به شیوع کرونا و اینترنتی شدن کارها ما هم تولیدات لبنی خودمون رو در فضای مجازی عرضه کنیم که خدارو شکر به برکت صداقتی که توی کارمون داریم و شیر گاوها با وضو دوشیده میشه و با رعایت کامل نکات بهداشتی(چون من خودم خیلی حساسم) و به هیچ وجه چربی اون گرفته نمیشه محصولاتمون خیلی چرب و خوشمزه اند ما تونستیم فروشمون را شروع کنیم و به شهرهای مختلف هم علاوه بر شهر مقدس قم که در اون ساکنیم ارسال داریم همچنین در کنار محصولات لبنی تخم پرنده هامون هم بفروش میرسونیم خواستم بگم شروع یک کار فقط نیاز به انگیزه داره و وقت و صداقت اینجوری خیالتون راحته که روزی حلال کسب میکنید اینم عکس اولین تجربمون که البته الان بهتر شده😉 تو کانال مون هست ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
‍ ‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣4⃣ صمد چیزی نمی گفت. مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیفتم. فردای آن روز صمد رفت. باید می رفت. سرباز بود. با رفتنش خانه برایم مثل زندان شد. مادر صمد باردار بود. من که در خانه پدرم دست به سیاه و سفید نمی زدم، حالا مجبور بودم ظرف بشویم. جارو کنم و برای ده دوازده نفر خمیر نان آماده کنم. دست هایم کوچک بود و نمی توانستم خمیرها را خوب ورز بدهم تا یک دست شوند. آبان ماه بود. هوا سرد شده بود و برگ های درخت ها که زرد و خشک شده بودند، توی حیاط می ریختند. هر روز مجبور بودم ساعت ها توی آن هوای سرد برگ ها را جارو کنم. دو هفته از ازدواجمان گذشته بود. یک روز مادر صمد به خانه دخترش رفت و به من گفت: «من می روم خانه شهلا، تو شام درست کن.» در این دو هفته همه کاری انجام داده بودم، به جز غذا درست کردن. چاره ای نبود. رفتم توی آشپزخانه که یکی از اتاق های هم کف خانه بود. پریموس را روشن کردم. آب را توی دیگ ریختم و منتظر شدم تا به جوش بیاید. شعله پریموس مرتب کم و زیاد می شد و مجبور بودم تندتند تلمبه بزنم تا خاموش نشود. عاقبت آب جوش آمد. برنج هایی که پاک کرده و شسته بودم، توی آب ریختم. از دلهره دست هایم بی حس شده بود. نمی دانستم کی باید برنج را از روی پریموس بردارم. ادامه دارد...✒️
خانوما تو مکالمه هاتون با همسری بهتره از کلمه های "مامانم" و "مامانت" استفاده نکنید❌ مثلا نگید: مامانت زنگ زد بگید: مامان زنگ زد🙂 یا اگر ممکنه با مامان خودتون اشتباه بشه اسمشو بگید: مامان پروین زنگ زد یا هر چیز دیگه ای که خودتون میدونید😇💞🌿 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
رفتارتون رو مثل يك ملكه مقتدر كنيد ، يادتون باشه ملكه نيازي به جيغ و داد اصرار بي مورد غز زدن نداره😐🤦‍♀ ارام باشيد و با مرد زندگيتون به سان يك پادشاه قدرتمند رفتار كنيد.❤️🌿🙋‍♀💞🌈 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜