eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.6هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
✅چالش دیروز😍 ماخودمون نقشه برداریم خانم😂😂😜 منتظر بقیه ایده ها نظرات و شات های قشنگ شما هستیم😍 🆔 @Mostafaa_sadrzade
نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی 🌹قسمت هفتاد: خدا را ببین 🍃چند لحظه مکث کرد ... - چون حاضر شدم به خاطر شما هر کاری بکنم ... حالا دیگه... من و احساسم رو تحقیر می کنید؟ ... اگر این حرف ها حقیقت داره ... به خدا بگید پدرتون رو دوباره زنده کنه ... 🍃با قاطعیت بهش نگاه کردم ... - این من نبودم که تحقیرتون کردم ... شما بودید ... شما بهم یاد دادید که نباید چیزی رو قبول کرد که قابل دیدن نیست ... 🍃عصبانیت توی صورتش موج می زد ... می تونستم به وضوح آثار خشم روی توی چهره اش ببینم و اینکه به سختی خودش رو کنترل می کرد ... اما باید حرفم رو تموم می کردم... - شما الان یه حس جدید دارید ... حس شخصی رو که با وجود تمام لطف ها و توجهش ... احدی اون رو نمی بینه ... بهش پشت می کنن ... بهش توجه نمی کنن ... رهاش می کنن ... و براش اهمیت قائل نمیشن ... تاریخ پر از آدم هاییه که ... خدا و نشانه های محبت و توجهش رو حس کردن ... اما نخواستن ببینن و باور کنن ... 🍃شما وجود خدا رو انکار می کنید ... اما خدا هرگز شما رو رها نکرده ... سرتون داد نزده ... با شما تندی نکرده ... 🍃من منکر لطف و توجه شما نیستم ... شما گفتید من رو دوست دارید ... اما وقتی ... فقط و فقط یک بار بهتون گفتم... احساس شما رو نمی بینم ... آشفته شدید و سرم داد زدید ... 🍃خدا هزاران برابر شما بهم لطف کرده ... چرا من باید محبت چنین خدایی رو رها کنم و شما رو بپذیرم؟ ... 🍃اگر چه اون روز، صحبت ما تموم شد ... اما این، تازه آغاز ماجرا بود ... 🍃اسم من از توی تمام عمل های جراحی های دکتر دایسون خط خورد ... چنان برنامه هر دوی ما تنظیم شده بود ... که به ندرت با هم مواجه می شدیم ... 🍃تنها اتفاق خوب اون ایام ... این بود که بعد از 4 سال با مرخصی من موافقت شد ... می تونستم به ایران برگردم و خانواده ام رو ببینم ... فقط خدا می دونست چقدر دلم برای تک تک شون تنگ شده بود ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#بانوجان #خانوم_خونه_باید_بدونه... #شادباشیم ✅موضوع سر شاد کردن خودمونه😊 ⁉️چقدر وقت میزاریم برای
2⃣. دوش آب گرم یا سرد بسته به حالتون و تمایلتون، دوش گرفتن میتونه تاثیر زیادییی روی بهبود حال روحیتون بذاره، چون هرچی از خودمون غافل تر بشیم،کسل ترم میشیم. پس وقتی زیاد روبراه نیستید، فورا ی دوش عالی بگیرید و تاثیرشو ببینید. ❣ @hamsar_ane
✍"زن ذلیل؟!!! نه جانـم بگـو؛ زن عـزيـز...!" گفت: «فلانی خیلی زن ذلیله!» گفتم: «از کجا فهمیدی؟!!!» گفت: «خانمش به خانم من گفته که فلانی توی کارهای خونه کمک می‌کنه!» گفتم: «چه اشکالی داره؟!» گفت: «مرد خلق شده واسه اینکه آچار بگیره دستش بره زیر تریلی، نه اینکه توی خونه ظرف بشوره و سبزی پاک کنه!» گفتم: «این چیزی که تو میگی نشونه مرد بودن نیست و اون کارهایی‌ام که فلانی توی خونه انجام میده نشونه زن ذلیل بودن نیست!» گفت: «علّامه دهر! تو بگو به کی میگن زن ذلیل؟!» گفتم: «زن ذلیل به کسی میگن که زنش رو خوار و ذلیل کنه...!» گفت: «اِاِاِ نه بابا! ما تا دیروز فکر می‌کردیم زن ذلیل به آدم بدبختی میگن که ذلیلِ زنش باشه!» گفتم: «کسی که توی کارهای خونه به زنش کمک می کنه، ذلیلِ زنش نیست، زنش براش عزیزه...» ❣ @hamsar_ane
♻️ #معجزه_شکرگزاری #روزهجدهم #تمرین_هجدهم👇 ❣ @hamsar_ane❣
_ ✅زندگی هر روز پر از و جديده که تك تك ما باید حلشون کنیم و جلو بریم. این برای اون خوبه که میگن ما به هیچ کاری نمیرسیم.😒 بچه ها همه ي وقتمون رو گرفته، نمیذاره کارهای دیگه بکنیم، اوقات فراغت كمي داريم و خلاصه تو زمان بندي هاشون دچار مشکلن...😢 🔰 درسته این فقط براي فرداس ولي من میگم اگر تو دسته ی این آدم ها هستي، این تمرین رو هر رووووز انجام بده و از ی نتیجه اش شگفت زده شوو 😉 👏فهرست جادويي👏 فردا تمرین اول رو مثل هفده تمرین قبلي انجام بده با ده موهبت جديد... 🌀فهرستي مکتوب درست کن از کارهای مهمی که باید انجام بدي يا که باید حل کني... عنوان فهرست رو هم بذار : " فهرست جادويي کارهاي مهم" از فهرست تا از مهمترین ها رو انتخاب کن و چشمات و ببند و تجسم کن انجام شده. برای هر کدوم از این سه کار مهم يك دقيقه چشمات و ببند و از ته قلب بابت اجرا شدنش شاد شو و سپاسگزاري کن. ♻️ ⚜قبل از خواب رو تو دستت بگیر و برای بهترین اتفاق روزت شکرگزاری کن. (تمرین ۲) 🔻من همیشه وقتي کارهام زیاد میشه و نمیرسم انجام بدم سردرگم میشم اینطور وقتا پناه میارم به فهرست معجزه..... عالیییییییهههههه امتحانش کنید😍 •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• کانال داران عزیز🌹 عذرمیخوام🙏   بدون لینک ⛔️ فقط ❤️ •┈💫┈〰••✾🍄•🌵•🍄✾••〰┈💫┈• ❣ @hamsar_ane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"صبح بخیر "بگو تا تازه شوم... بگو تا بشکفد غنچه های دلم بگو تا تمام من طلوع کند. بگوتاشکوفه های بهارمست شود. باصبح بخیرهایت...!!! ❣ @hamsar_ane
همسران موفقِ فاطمی❤💍
#بانوجان #خانوم_خونه_باید_بدونه... #شادباشیم ✅موضوع سر شاد کردن خودمونه😊 ⁉️چقدر وقت میزاریم برای
👏👏شاهد از غیب رسید😁😁 ❤️دوست عزیزی پیام دادن که واقعا صحت داره چیزی که توکانال گذاشتیم😍 و ایشون خیلیییییی نتیجه گرفتن @hamsar_ane
#ارسالی_اعضای_عزیزمون #آشپزی #شیرینی_پزی باوجود #خستگی ولی واقعا حالم خوبه خداروشکر😊😊😊🙏 #نتیجه #بازدهی ❣ @hamsar_ane❣
نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی 🌹قسمت هفتاد و یکم: غریب آشنا 🍃بعد از چند سال به ایران برگشتم ... سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت ... حنانه دختر مریم، قد کشیده بود ... کلاس دوم ابتدایی ... اما وقار و شخصیتش عین مریم بود ... 🍃از همه بیشتر ... دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود... 🍃توی فرودگاه ... همه شون اومده بودن ... همین که چشمم بهشون افتاد ... اشک، تمام تصویر رو محو کرد ... خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم ... شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت ... 🍃با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن ... هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت ... حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود ... باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید ... محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم ... خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم ... اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن ... اما من ... فقط گاهی ... اگر وقت و فرصتی بود ... اگر از شدت خستگی روی مبل ... ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد ... از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم ... غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود ... 🍃فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم ... کمی آروم می شدم ... چشمم همه جا دنبالش می چرخید ... 🍃شب ... همه رفتن ... و منم از شدت خستگی بی هوش ... 🍃برای نماز صبح که بلند شدم ... پای سجاده ... داشت قرآن می خوند ... رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش ... یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکت نوازش دستش ... بی اختیار ... اشک از چشمم فرو ریخت ... - مامان ... شاید باورت نشه ... اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود ... 🍃و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد ... 🎯 ادامه دارد... ❣ @hamsar_ane