eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.5هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 در حضور دیگران به همسرتان بگذارید حتی اگر با او خوبی ندارید نباید به خودتان اجازه بی احترامی بدهید، حتی اگر خیال میکنید کسی نمیشود. ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
زودتر از غریبه‌ها به همسرت احترام بذار!!! ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
⛔️ 💠 به صحبتهای افرادی که همیشه از زندگی هستند می‌تواند شما را کرده و باعث نارضایتی شما از زندگی‌تان بشود! 💠مراقب هم نشین‌هاتون باشید! ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
جلسات سرکار خانم ۱_جلسه۴_قسمت۲۲ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ⛔️در ارتباط گیری، ما مطلق نباشیم مثلا؛ حق با منه، حق با توست؛ وسط وجود نداره.❌ ✅ نه حرف من، نه حرف تو 👈حرف خدا. 👌این بهترین راه حل هستش. 🗣 یه مقدار روی مهارتهای ارتباط گیری کلامی مون کار کنیم 💬 ما وقتی یه روسری تیره می پوشیم یه پیامی داریم، روسری روشن می پوشیم یه پیام داریم، گل تزیین میکنیم یه پیامی داریم، همه عوامل رو پیدا کنین و در زندگی تون به کار ببندید. ❤️ برای نشون دادن تون، برای گرمای خونه، نظم بصری خونه،همه موارد این ارتباط غیر کلامی رو نقش بدین. 👈در ارتباط کلامی هم مهم ترین عامل، هستش. 🏡 در ارتباط کلامی کار مهمی که میکنیم، خانه رو به می رسانیم 🌸 حضرت زهرا سلام الله علیها وقتی فرزندانشون رو صدا میکردن می گفتن نورعینی، بهجت قلبی. امام علی علیه‌السلام رو صدا میکردن می گفتن یاابالحسن ⭐️ آدم می تونه تمام حب الخیر رو در کلامش وارد کنه و بعد در عمل بروز بده. 🎁کادوی خیلی بزرگی بگیرید ولی نتونید در کلامتون حب الخیر داشته باشید تاثیر چندانی در روابط عاطفی تون نداره ولی وقتی بگیم قربونت برم فدایت بشم عزیزم اینو با کلی ذوق گرفتم ان‌شاءالله خوشت بیاد. نوع کلام خیلی مهمه❤️ ⛔️ البته تملقم نداشته باشین، اینو وقتی تمرین کنی برای انجام بدی بعد از مدتی با تمام وجودت میگی و تملق نمی کنی. 👌این برخوردها خیلی مهم هستش. نوع ارتباط گیری خیلی مهمه داشته باشین 👈مثلا بعضی از ماها محبت کلامی و ارتباط و لحنمون هم خوبه ولی خیلی یخ و سرد و اون نشاطی که باید داشته باشد ندارد. ولی وقتی با یه هیجان که میگی اون خودش نور و نشاط و انگیزه و انرژی ایجاد میکنه.😍 🔔هر روز به خودتون القا کنین. 😊خودتون برای خودتون اون که گفتیم تمرین کنین با هیجان تمرین کنین، بپر بالا بپر پایین ها رو انجام بدین. ❌اصلا کار سختی نیست.از رخوت و خمودگی در می آیید.✅ @jalasaaat
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 💌 میخوام یه ایده جالب بگم. ایده ای که همسری رو حسابی خوشحال کرده و دعوا بین مون رو خیلی کم کرده. 😍 این ایده برای کسانی که مثل من از همسری دورن و نمی تونن نامه تو کیف، لباس و ... بذارن خیلی بکار میاد.😉 بعد برای هر نامه میزنم. اینطوری: 🌹 و هروقت حرفی تو دلمه یا خواسته ای دارم براش مینویسم. خوبیش اینه هم دسترسیش راحته و هم نامه هاتون ی جا میشن و میشه مرورشون کرد. در اخر یه گذاشتم و نامه ها رو لیست کردم با هشتک که راحت پیدا بشه و هروقت نامه جدیدی مینویسم لیست رو بروز میکنم. امیدوارم این روش به کارتون بیاد☺️ همسری من که خیلی کرد و خودمم حرفی تو دلم نمی مونه دیگه! 💌💌💌💋💌💌💌 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥ بمانے بهارم ♥ بخندے تابستان ♥ ببارے پاییزم ♥ نباشے زمستان ♥ تــ♥ــو ♥ چهار فصل روزگار منے ♥♥♥ ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
متن *در کنارت زندگی یک حس فوق‌العاده است😍 دست هایت کل دنیای منِ دلداده است😇 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
✫⇠ ✫⇠ ۲ بچه ها دلشان برای اسباب بازی های من غنج می رفت؛ اسباب بازی هایی که پدرم از شهر برایم می خرید. می گذاشتم بچه ها هر چقدر دوست دارند با آن ها بازی کنند. شب، وقتی ستاره ها همه ی آسمان را پر می کردند، بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم. گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم. بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت. دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد. بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد. صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید. ادامه دارد...✒️ ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
✫⇠ ✫⇠ ۳ پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست می آورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید. روزهایی که پدرم برای معامله به سفر می رفت، بدترین روزهای عمرم بود. آن قدر گریه می کردم و اشک می ریختم که چشم هایم مثل دو تا کاسه ی خون می شد. پدرم بغلم می کرد. تندتند می بوسیدم و می گفت: «اگر گریه نکنی و دختر خوبی باشی، هر چه بخواهی برایت می خرم.» با این وعده و وعیدها، خام می شدم و به رفتن پدر رضایت می دادم. تازه آن وقت بود که سفارش هایم شروع می شد. می گفتم: «حاج آقا! عروسک می خواهم؛ از آن عروسک هایی که مو های بلند دارند با چشم های آبی. از آن هایی که چشم هایشان باز و بسته می شود. النگو هم می خواهم. برایم دمپایی انگشتی هم بخر. از آن صندل های پاشنه چوبی که وقتی راه می روی تق تق صدا می کنند. بشقاب و قابلمه ی اسباب بازی هم می خواهم.» پدر مرا می بوسید و می گفت: «می خرم. می خرم. فقط تو دختر خوبی باش، گریه نکن. برای حاج آقایت بخند. حاج آقا همه چیز برایت می خرد.» ادامه دارد..❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜