#خانوم_خونه_باید_بدونه
وقتی می خواین از شوهرتون #انتقاد کنید ، #قهر و داد و هوار و گریه راه نندازین
بهتره از اسلوب انحرافی وارد شید مثلا این جمله رو بگید :
"من ازشوهرم فلان انتظار رو دارم"
آقایون کلا برای برآورده کردن انتظارات شما جون هم میدن
چون
حس الگو بودن رو در وجود خودشون احساس میکنن
اما اگر سر همسرتون داد بزنید اون فکر میکنه میخواین برش مسلط بشین اونم سرتون داد میزنه
"
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
#نامه_عاشقانه
✳️ #ایده_متن
میدونی ... !
خیلی خوبه که آدم یه نفرو داشته باشه که بهش افتخار کنه ....
دلش بهش قرص باشه که همیشه هست😊
کنارش که راه میری ، سرش رو بالا بگیره و هی خودشو بهش نزدیک کنه تا همه بدونن باهاشه 🤗
دستشو که بگیره دیگه جز خدا از هیچکس نترسه 💙
هر جا که بره مطمئن باشه بهترین و امن ترین پناهگاه دنیا کنارشه
بازوشو که میگیری کاملا مردونگیش مشخصه
روبروش که میشینی دنیا رو تو چشماش میبینی
مهم نیست بقیه خوشبختی رو در چی میبینند ، مهم اینه که تو در کنارش خوشبخت ترینی ❤️
دلیل خوشبختی ام عاشقتم
✍ ایده های متن رو میتونید روی کاغذ نوشته و جلوی آینه ، پشت در حمام ، داخل کیف یا کفش همسری ، داخل سفره و ... بزارید
مطمئن باشید همسرتان ذوق زده شده و این انرژی به شما برمیگردد
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
صُبحرا با نگهِنابِتو بیدارشُدن یَعنیعِشق
#هما_کشتگر
#صبح_بخیر
❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️💋❤️
🌹🍃🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃
🍃
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :3⃣2⃣
#فصل_چهارم
دمِ غروب، دیدیم عده ای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه می روند، پا می کوبند و شعر می خوانند. وسط سقف، دریچه ای بود که همه خانه های روستا شبیه آن را داشتند. بچه ها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشت بام هستند.» همان طور که نشسته بودیم و به صداها گوش می دادیم، دیدیم بقچه ای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آن ها دست زدند و گفتند: «قدم! یاالله بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر، از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: «زود باش.» چاره ای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم. صمد انگار شوخی اش گرفته بود. طناب را بالا کشید. مجبور شدم روی پنجه پاهایم بایستم؛ اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید. صدای خنده هایش را از توی دریچه می شنیدم. با خودم گفتم: «الان نشانت می دهم.» خم شدم و طوری که صمد فکر کند می خواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمی خواهم بقچه را بگیرم.
ادامه دارد...
🌹🕊@pare_parvaz🕊🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌹🍃
🌹🍃🌹🍃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت :2⃣2⃣
#فصل_سوم
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من می دانم و تو.»
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
🔸فصل چهارم
روزها پشت سر هم می آمدند و می رفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم می آمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمی شد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود. بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم.
در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش می کردم؛ اما همین که از راه می رسید، یادم می افتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران می شدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دل خوشی ام می شد و زود همه چیز را از یاد می بردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همه روستا مادرم را به کدبانوگری می شناختند. دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمی شد. به همین خاطر، همه صدایش می کردند «شیرین جان».
آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانه ما آمده بودند.
مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود.
ادامه دارد...✒️
🌹🕊@pare_parvaz🕊🌹
✨﷽✨
✍🏻استاد پناهیان:
💥لطفا نگین حاج آقا ما که بچه نداریم برید سراغ بحث انتخاب همسر، همسرداری، این حرفا مال تربیت فرزنده ما که فرزند نداریم..،
💠اتفاقا !
مربوط میشه به آقا پسرها و دخترهایی که میخوان ازدواج کنن خواستین همسر انتخاب کنید، ببینید همسرتون تو همچین خونهای که پدر و مادر همدیگه رو احترام کردن بزرگ شده یا نه!اگر این آقا پسر تو خونهای بزرگ شده باشه که پدرش به مادرش جلو چشم بچهها احترام گذاشته، دلسوزی کرده، رحم داره، این پسر، پسر خوبیه برای ازدواج. من تضمین میکنم معمولا اینجوریه همچین جوانی به همسر خودش رحم میکنه چون دیده توخونه باباشو.. اگر پدر، مادر رو سکهی یه پول میکرد، بی ارزش میکرد، بی احترامی میکرد، با این پسر ازدواج میکنی، احتمالا کتکتم بزنه.
💢ازون طرف شما خواستید یه خانومی رو انتخاب کنید، ببینید مادرش در خانواده، توخونه به پدرش احترام گذاشته یا نه، اگر مادر احترام گذاشته،ایشونم بلده احترام بذاره یاد گرفته
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
💞🍃💞
#حدیث_عاشقی
✍حضرت محمد(ص):
هر مردی که همسرش را چنان آزار و
اذیّت نماید که حاضر شود با بخشیدن مهریه،
جان خود را آزاد کند، خداوند متعال
برای آن مرد به کیفری کمتر از دوزخ
رضایت نخواهد داد؛
زیرا خداوند متعال، همانطور که برای تجاوز
به حقّ یتیم؛ خشم میگیرد، برای تجاوز
به حقّ زن نیز به خشم میآید.
📚ثواب الأعمال، ج۱، ص ۳۳۶
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
همسران موفقِ فاطمی❤💍
♻️ #معجزه_شکرگزاری #روزسیزدهم #تمرین_سیزدهم👇 ❣ @hamsar_ane❣
سلام عزیزان
صبحتون بخیر😍❤️😍❤️
❤️❤️تمرین روز سیزدهم دوره
#معجزه_شکرگزاری رو ازاینجا بخونید
✅✅✅✅✅✅
❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#ایده_اتاق_خواب
#سیگنال_رابطه بدید به اقایی😜
يه ايده براى وقتى كه شوهرتون عصبانيه 👇
سريع بريد بغلش كنيد و دستاتونو دور كمرش حلقه كنيد و سرتونو به سينه يا كنار صورتش بچسبونيد و با حالت بغض حرف بزنيد و آخرشم بگيد من شوهر مهربونِ خودمو ميخوام. درجا جواب ميده.
يه ايده براى وقتى كه شوهرتون داره ميخوابه و شما دلتون شيطونى ميخواد و روتون نميشه بگيد 👇
بريد نزديكش و به پهلو بخوابيد، سرتونو بزاريد كنارش جورى كه كن ار گوشش نفس بكشيد ( بازدم هاتونو طولانى كنيد، بزاريد با صداى نفساتون ياد رابطه جنسی بيفته)
و يه پاتونم از زانو خم كنيد و بزاريد رو شكمش يا رو ـ........ و گاهى هم تكون بديد. اگه ديديد بيدار نشد نفستونو بلندتر بكشيد و دستتونم روى گردن و زير گوشش يا لاى موهاش ببريد
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜