سلام عرض میکنم خدمت اقای پور احمد .ممنون از کانال خوبتون .خانمی هستم 36ساله دو ساله همسرم افسردگی گرفته .شکاک وبد بین شده مخصوصا به من خیلی منو اذیت میکنه .شب وروز حرف میزنه منو فحش میده .به من میگه با مردای غریبه رابطه داری میگه وقتی شب من میخوابم تو کار بدی انجام میدی .خونه نشین شده به همه شکاک شده فکر میکنه همه دشمن اون هستن نقشه براش میکشن .میگه وقتی از خونه بیرون میرم همه مسخرم میکنن .میگن نتونس از زنش مراقبت کنه .خالصه اقای پور احمد خیلی خیلی اذیت میکنه دوتا پسر دارم 20و14ساله ویه دختر7ساله بچه هام دیگه خسته شدن ..خواهش میکنم راهنماییم کند بیست سال واسه زندگیم زحمت کشیدم .داره از هم می پاشه کمکم کنید میگه من مریض نیستم دکتر نمیره .مشاوره نمیره .موندم باهاش چیکار کنم .خواهش میکنم خواهش میکنم جواب بدید .به کمک شما احتیاج دارم .یک عمر دعاتون میکنم
سلام وقت بخیر
من پسر 4 ساله دارم خیلی زود نسبت به رفتار افراد واکنش عصبی نشان میدهد و اعتماد به نفس نداره در بازی با بچه ها نمیتونه پیشرو باشه بیشتر دنباله رو دیگران هست، برای بهتر شدنش چکار باید کرد؟
یه سوال دیگه اینکه من نمیدونم کجا باید اشتباه بچه رو تذکر داد کجا باید چشم پوشی و تغافل کرد؟ حدومرز تغافل چیه؟
ممنون از وقتی که برای ما میذارید.
A.sh:
سلام اقای احمدی پور
ممنون از اینکه وقتتون رو در اختیارم گذاشتید
من دختری هستم ۲۳ساله.خواستگارانی که راه میدم به سطح خونوادگیون میخورن
خب خدارو شکر خواستگار مدام زنگ میزنن خونمون..
اما چند وقت پیش یکی از فامیلامون یکی رو معرفی کردن و من هم قبول کردم بیان
با توجه به این که یه بار ازدواج کرده،اما یه هفته بیشتر باهم نبودن وهیچ ارتباطی نداشتن.
ما با ایشون ۳جلسه صحبت کردیم ودر انتها با توجه به اینکه دو خونواده خبر داشتن با هم تلگرامی یه سری سوالات رد و بدل کردیم که خیلی از اشتباهات و سوء تفاهماتمون برطرف شد
اما از نظر من نسبتا همه چی خوبه و شرایط طرف همونی هست که میخوام
ولی تنها مشکلم ازدواجشه که خونوادمم باهاش کمی مشکل دارن
حتی خیلی خواستگارارو به این دلیل رد میکردیم که محل کارشون تهرانه ولی من با ایشون مشکل ندارم چون اخر هفته ها میاد ارون چون ارونی هست و این به علت وابستگی عاطفیش به خونوادشه و من کاشونی هستم.
حالا من موندم بین منگنه
خونواده خواستگارمم مهربون و با شخصیتن
ناگفته نمونه طلاقی که گرفته علتش خونواده دختر بودن و اونا نمیخواستن و از اولشم به زور ازدواج کرده با خواستگارم
من برای اینکه وابستش نشم بهشون گفتم که این ارتباطات تلگرامی بهتره نباشه چون سوالات مبهم روشن شده ، تا جلسه مشاور که انشاءالله هفته دیگس و ایشون قبول کرده
پدرم برای اینکه بتونم عاقلانه و به دور از هر وابستگی و جو زدگی تصمیم بگیرم پیشنهاد کردن بریم تهران که الان هم تهران هستیم
ما از روحیات حساسی برخورداریم به خصوص خودم و دوست ندارم مشکلات و مسائل زندگیم رو کسی بدونه .اگر اومدو بعد ازدواج حرف از ازدواج قبلش شد من دوست ندارم و ممکنه هر نگاهی رو ترحم امیز یا ....تلقی کنم ویا مدام رفتارای من جنبه مقایسه ای پیدا میکنه..و این موجب ازارم میشه
خواهشا کمکم کنید خییییییلی میترسم
میترسم الان به عواقبش نگاه نکنم و تصمیم بگیرم.
ایا دلخوش به این ازدواج باشم یانه؟
سلام آقای پور احمد ، من به دختر 24ساله هستم مذهبی خیلی دلم ميخواد شوهری داشته باشم مذهبی.الان یه خواستگار اومده که خانواده مذهبی هستن ولی آقا پسر تو اتاق بهم گفت میخواد که من مانتویی باشم ، از حرفاشون این طور فهمیدم.به دلم نیست ولی چون سنم بالاست و میترسم کسی دیگع نیاد میحوام قبول کنم.چکار کنم؟از پسر وشغل خوشم نیومده ولی خانوادش خوبن