#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_63
اصلا شبیه رفقای داعشی اش نبود..
ریش داشت اما کم..
سرش کچل نبود و موهایِ مشکی و عرق کرده اش در سرمای پاییز، چسبیده به پیشانی اش خود نمایی میکرد.
این چهره حسِ اطمینان داشت، درست مانند روزهایِ اولِ اسلام آوردنِ دانیال..
چرا نمیتوانستم خباثتی در آن صورت بیایم..؟
دستمال و دستِ چسبیده به سینه اش کاملا خونی بودند. یعنی مرده بود؟؟
خواستم به طرفش بروم که پروینِ چادر به سر، در چهارچوب در ظاهر شد ( یا حضرت زهرا.. آقا حسام؟؟)
حسام چشمانش را باز کرد و لبخندی بی رمق زد
( خوبم حاج خانووم.. فقط سرم گیج رفت، چشمامو بستم.. همین.. الانم میرم پیش علیرضا، درستش میکنه.. چیزی نیست.. یه بریدگی کوچیکه..)
این مرد هم مانند پدرم هفت جان داشت..
مسلمانان را باید از ریشه کَند..
به سختی رویِ دو پایش ایستاد. قرآن را بوسید و به سمت پروین گرفت
( بی زحمت بذارینش تو کتابخونه.. خیالتون راحت با دست خونیم بهش دست نزدم.. پاکه.. پاکه)
سر به زیر، با اجازه ای گفت و تلوتلو خوران از دیدم خارج شد.
صدای نگرانِ پروین را میشنیدم (مادرجون، تو درست نمیتونی راه بری.. مدام میخوری به درو دیوار.. صلاح نیست بشینی پشت فرمون.. یه کم به اون مادرِ جگر سوختت فکر کن.. آخه شما جوونا چرا حرف گوش نمیدید.. اون از اون دختره ی خیر ندیده که این بلا..)
صدای حسام پر از خنده بود
( عه.. عه.. عه.. حاج خانووم غیبت..؟؟ ماشالله همینطورم دارین تخته گاز میزین..)
پیرزن پر حرص ادامه داد
( غیبت کجا بود.. صدام انقدر بلند هست که بشنوه.. حالا اون زبون منو حالیش نمیشه، من مقصرم؟؟ بیا بشین اینجا الان میوفتی، رنگ به رخ نداری.. حرف گوش کن با آژانس برو)
حسام باز هم خندید اما کم توان
(اولا که چشم.. اما نیازی به آژانس نیست، زنگ میزنم حسین بیاد دنبالم. سرم گیج میره، نمیتونم بشینم پشت فرمون..
دوما، حاج خانوم.. اون دختر فقط بلد نیست فارسی رو خوب حرف بزنه، و الا خیلی خوب متوجه حرفاتون میشه..)
هینی بلند از پروین به گوشم رسیدم و خنده هایِ بی جانِ حسام.
این جوان دیوانه بود.. درد و خنده؟؟ هیچ تناسبی میانشان نمیافتم..
با دوستش تماس گرفت و من مدتی بعد، رفتنش را از پشت پنجره دیدم.. رفت..
بدونِ فریاد، بدونِ عصبانیت، بدون انتقام بابت زخمی که زدم.. برایم قرآن خواند و رفت..
اگر باز نمیگشت؟؟
اگر تمام حرفهایش دروغ باشد چه؟؟
باز هم برزخ..
باز هم زمین و آسمان..
چند روزی از آن ماجرا گذشت و من در موجی ملتهب از درد و پسمانده هایِ درمان دست و پا زدم.
به امیدِ آوای اذان و فقیر از آواز قرآن..
بی خبر از حسام و در مواجهه با تماسهایِ بی جوابم به گوشی های عثمان و یان..
سنگینیِ ابهام، ترس و سوال شانه هایِ نحیفم را به شدت می آزرد
و من محکوم به صبر بودم
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
✨﷽✨
🌸آخر هفته تون پراز بهترینها
🌸زنـدگیتون پـراز باران بـرکت
🌸دلتون پراز نغمههای خوش زندگی
🌸و زنـدگيتون پـراز شکوفههـای
🌸سـلامتی وتندرستی
🌸نگـاه خـدا همراه لحظههاتـون
🌸 #سلام_صبحتون_عالی
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry
🌹🌴 حدیث روز 🌴🌹
برای امروزمون...
یه آیه که دلمون رو آروم میکنه😍
وَ أُفَوِّضُ
أَمْرِي إِلَى اللَّهِ ۚ
إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ✨
و من
کار خود را
به خدا میسپارم
که خدا نسبت به بندگانش بیناست👀
📗سورهٔ غافر، آیهٔ ۴۴
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@hamsardarry
❤️🍃❤️
✍ انواع #مشاوره_ازدواج:
١. مشاوره قبل از ازدواج:
✍هدف اصلی مشاوره در این مرحله، كمك به افراد جهت انتخاب زوج مناسب است.
👌این مرحله مهمترین مرحله ی مشاوره ی ازدواج است
🔴 زیرا جنبه ی پیشگیری دارد و در صورت هدایت صحیح موجب تامین بهداشت روانی خانواده می شود.
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️
#همسران_عزیز
❌علاقههاتان را جار نزنید
👈رابطهای که هر لحظهاش،
حتی خصوصیترین اتفاقهایش،
قرار است پُستی شود تا لایکی بگیرد و
چند نفر «بهبه» و «چهچه» کنند
❌پایدار نیست...
👈حتی اگر هزاران نفر کامنت بگذارند:
«پایدار»
بعضی چیزها را برای خودتان
دو نفری نگه دارید...
قلبتان برای نگه داری از عشق طرف مقابل،
به نسبت جای بهتریست
تا صفحهای به نام شما در فلان شبکهی اجتماعی...
اگر پا برجا ماندن عشق به این چیزها بود،
که پدر و مادرهای ما باید قید زندگیشان را بزنند
چون آن زمان که آنها «یا علی» گفتند و عشق
را آغاز کردند اصلاً اینستاگرامی نبود.‼️
ولی خوب،
آنها به جای اینکه عشقشان را
در صفحهی اینستاگرام بگذارند،
در کیف پولشان میگذارند...
خوشمزهتر نیست؟😋
✅به خُدا که هست
🔻عشق را در گوش این و آن فریاد کردن،
عاقبت خوشمزهای ندارد...‼️
👌من میگویم
#عشقی_که_جار_زده_شود
چشــــــــــ🏮ــــــــــــم میخورد...‼️
⛔️ #کپی_جایزنیست
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#همسرداری
#ازدواج يک همراهی است
يک اتحاد است
هر دو طرف بايد در یک سمت
به سوی رشد و تعالی
در زندگيشان تفاهم داشته باشند.😍
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
15.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
#همسرداری
✍توصیه های مهم حجت الاسلام و المسلمین تراشیون
◀️ در مورد مهارتهای آرامش رفتاری در زندگی زناشویی
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_64
بالاخره حسام آمد. با دستانی پر از خرید..
با مهربانی هایِ بی دریغ به پروین..
یعنی زخمش خوب شده بود؟؟
یاالله گویان و سر به زیر در چهارچوب اتاقم ایستاد و حالم را جویا شد.
بی جواب،نگاهش کردم ( گفتی همه چیزو بهم میگی.. بگو.. میخوام بدونم دقیقا کجای مبارزتونم؟؟)
مکث کرد ( میگم.. اما الان نه.. فعلا نمیتونم چیزی بگم..)
خواست از اتاق خارج شود که جلویش را گرفتم
( شک ندارم تو همون دوستِ ایرانیِ یان هستی..
اما نمیتونم بفهمم چه ارتباطی میتونی با عثمان و یان داشته باشی..؟؟
احتمالا با دانیال هم در ارتباطی نه..؟
درست میگم؟
حتما اون خواسته تا منو با خودت به سوریه و عراق ببری
و اِلا هیچ دیوونه ای این همه وقت واسه هدیه کردنِ یه دخترِ دمِ مرگ به رفقایِ داعشیش نمیذاره..
منو ببین.. هوووووی..
روی زمین دنبال چی میگردی که چشم از گلای قالی برنمیداری..)
میتوانستم خشم را در سرخی صورتش ببینم
(من عاشق دانیالم.. دانیااااال.. برادر خودم.. نه شوهر صوفی.. نه رفیق وحشی تو.. برادرم مرده.. یعنی کشتنش.. یه مسلمونِ خفاش صفت، خونشو مکید..)
انگشت اشاره ام را روی سینه اش فشار دادم.
به سرعت خودش را عقب کشید
( توئه عوضی..
اون مسلمونی..
تو کشتیش..
من، با تو هیچ جا نمیام..
من جهنم رو به بهشتِ پر از مسلمون ترجیح میدم..
اینجا واسه رفقای کثیفت، هرزه پیدا نمیشه.. پس گورتو گم کن..).
دو دست مشت شده اش نظرم را جلب کرد.
او که خویِ وحشی گری در بافت وجودی اش خانه کرده بود، پس چرا حمله نمیکرد
(من بهتون قول دادم که اتفاقی براتون نیوفته، تا پای جوونمم رو حرفم هستم..)
وبه سرعت اتاق را ترک کرد..
چقدر دلم هوایِ چند بیت از کتاب خدا را با صدایِ این جوان کرده بود.
کاش میماند و میخواند..
بعد از آن هر روز با مقداری خرید به خانه مان میآمد و با توجه خاصی داروهایم را تهیه میکرد.
بدون آنکه جمله ای بین مان رد و بدل شود، حتی وقتیکه برای معاینه مرا نزد پزشک میبرد و با وسواسی عجیب جویایِ شرایط جسمی ام از دکتر میشد..
و فقط وقتی درد و تهوع امانم را میبرد با آرامشی خاص، برایم قرآن میخواند..
این جوان نمیتوانست بد باشد..
او زیادی خوب بود
در این مدت مدام با یان و عثمان تماس میگرفتم اما با خاموشیِ گوشیشان هیچ پاسخی از آنها دریافت نمیکردم.
نمیدانستم دقیقا چه اتفاقی در حالِ وقوع است.
و این نگرانی و کلافه گیم را بیشتر و بیشتر میکرد.
ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
✨﷽✨
خدایا 🙏
در این آدینه مبارکــــــــَ 🌺
🌺سرنوشتی زیبا
🌺 روزی حلال
🌺 زیارت ائمه اطهار
🌺سلامتی و کانونی گرم برای همه
🌺ظهور حضرت صاحب الزمان عج
🌺خلوص نیت،عمل صالح
🌺 و از جانب خودت
🌺بالاترین درجه رافت
🌺 و بخشش را به ما
🌺عطا بفرما....🙏
🌺بحرمت صلوات بر حضرت محمد (ص)
🌺و خاندان مطهرش
#آدینهتون_بخیر🌺🍃🌺
http://eitaa.com/joinchat/1290403861C392649f181
@hamsardarry
🌴🌹حدیث جمعه 🌹🌴
حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه )»:
اِنّی اَمانٌ لِأَهلِ اِلأرضِ
كما أَنَّ النُّجومَ
اَمانٌ لِأَهلِ السّماء.
♻️من برای اهل زمیــ🌎ـــن
أمــــن و أمـــــــــــــانم
◀️همان گونه که ستــ⭐️ــارگان آسمان
أمن و أمان اهل آسمانند.💠
📚بحار، ج ٧٨، ص ٣٨
♥️اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج♥️
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@hamsardarry