❤️🍃❤️
نامزدی مهمترین و تاثیرگذارترین دوره آشنایی💍
👈 یکی از مهمترین اشتباهات دوران آشنایی
نادیده گرفتن مشکلات بزرگ است.
❌بعضی از ما به دلیل این تصور غلط
که دوران آشنایی پیش از ازدواج باید بهترین دوران زندگی ما باشد
و بدون کوچک ترین ناراحتی و جر و بحثی تمام شود
⚠️یا به دلیل علاقه شدیدی که به نامزدمان داریم
و دوست نداریم کوچک ترین ناراحتی وی را ببینیم
⚠️و یا چون هنوز با وی کاملاً راحت نیستیم
از اختلافات بزرگی مانند:
🔻 تفاوت های عقیدتی، فرهنگی
🔻 رفتارهای نادرست و... بسادگی می گذریم
و هیچ نمی گوییم
اما این کار نه تنها موجب بهبود روابط ما نمی شود☝️
بلکه چون نامزد ما در مورد این مشکل چیزی نمی داند
به رفتار خود ادامه می دهد
و این کار وی ممکن است موجب ناراحتی و دلسردی ما شود.❗️
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#شوهر_خوب
☝️یک شوهر خوب هرگز از شما سوءاستفاده نمی کند.
✍🏻 او این مسئله را میداند که اعتماد و ارزش او نشأت گرفته از درون او است
و هیچگاه نشاندهندهی آن نیست که بخوهد تلاش کند
تا از بالا به دیگران نگاه کند.
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#جنسی
بیست عدد نخود را بمدت یک شبانه روز در نصف لیوان آب در محیط خنک مانند یخچال بخیسانید🧋
و سپس نخودها را بصورت خام میل نموده
و سپس آب خیسانده را با کمی عسل🍯 میل کنید
در #تقویت_جنسی بی نظیر است
و سبب افزایش میل جنسی و نعوظ می گردد.
افرادیکه مشکلات معده و گوارشی دارند مصرف نکنند.❗️
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#مهارتهمسرداری
🍃💕 یک نوازش ساده برای آرامش همسرمان وقتی که او نگران است
🍃💕 یک گفت و گوی صمیمی و خوردن یک فنجان چای کنار یکدیگر
باعث می شود پایه های زندگی مشترک ما محکم تر شود.❤️☝️
@hamsardarry 💕💕💕
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃❤️
🎥 کلیپ
✍روشی برای اعتمادسازی بیشتر
بین خانواده
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_122
-می خواهیش؟
دلش می خواست بگوید" اره بابا خیلی هم "
اما سکوت کرد ...و همان کافی بود ...شرم و حیا اجازه ی پیشروی بیشتر را نمی داد .
مگر نه این که بابا خودش می فهمید در دل دخترش چه می گذرد؟...
نگاه حریر به چشمان حسام خیره ماند ...
اخم های حسام در هم فرو رفته بود ... آرام از اغوش پدر خودش را بیرون کشید و با ناراحتی گفت:
@hamsardarry 💕💕💕
👇
- من میرم حاضر شم ...
حسین که متوجه دلخوری او نشده بود به شانه اش زد و گفت:
- برو بابا حاضر شو سرراه بذارمت دم مدرسه ...
حریر لب به دندان گزید ... شرمنده ی نگاه حسام شده بود ... حسام طرف علیرضا بود و او را لایق دامادی این خانه می دانست و به او دلبسته بود ... برادر کوچکش عجیب روی علیرضا تعصب داشت و مرید او بود ... حسام که رفت ،حسین گفت:
- تو می خوای بمونی خونه ؟
و بی اراده نگاهش به سمت در اتاق کشیده شد ...نگران بود... حریر رد نگاه پدر را گرفت و جواب داد:
-مگه نگفتید انگشتر رو برگردونم به خودش؟
-اره بابا جان خودت بهش بگو ... نذار اون بچه بیشتر از این اذیت بشه .. برو حاضر شو سر راه بذارمت دم گاراژ...
-نه بابا شما برید حسام دیرش میشه ... الان هم زوده برم بیرون .. یه جوری میرم که از اونورم برم کلاس ..
-باشه هر جور راحتی... فقط یه چیزی ...
حریر سوالی نگاهش کرد... چشمان پدرش نگران بود ...
-اون پسری که ازت خواستگاری کرده هم طبقه ی خودمونه دیگه ؟
نفس در سینه ی حریر بند آمد ... بلافاصله غم جای خوشی را در چشمانش گرفت و حسین خیلی راحت درد و غم را از میان تیله ای های خوشرنگ چشمان او حس کرد.. چشمان دخترش آن قدر زلال و شفاف بودند که هر چیزی را به راحتی می شد در آن ها تشخیص داد .. پدرانه دستش حریر را گرفت و گفت:
-بابا علیرضا مثل خودمون بود ... فردا روز نمی تونست سرکوفتت بزنه ..چی کمه چی زیاد ...
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
🌺سـلام
🍃صبحتون مالامال از مهر
🌺شاخه افکارتون سبز
🍃گندم دستهاتون پر برکت
🌺دشت دلتون حاصل خیز
🍃و خورشید نگاهتون
🌺لبالب از عاطفه باد
🍃صبح جمعه تون عالی
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
سلام دوستان عزیز
طبق درخواست مکرر شما بزرگواران
تقویم نجومی گذاشته میشه 🌷