#سیاست_های_زنانه
با غیرت شوهرم چه کنم؟
خیلی خانم ها اعتراض دارند که شوهرم مدام ایراد میگیرد و حرف میزند.
مدام میگوید:موهاتو بده تو.
یا نسبت به حرف زدنم با دوستاش یا بقیه مردا حساسه.
اینطور وقتا بدترین کار لجبازیه و اما بهترین کار😉
بهترین کار اینه که به روی خودتون نیارین و وقتی اینطور ایرادا رو میگه خیلی مطیع و با عشوه بگین:
هرچی شما بگین اقا.
اگه گفتن لباستونو در بیارین و یه لباس دیگه بپوشین بگین.
با اینکه اینو دوس دارم ولی اگه اقام دوس داره عوضش میکنم.
یه مدت مطیع شوهری باشین بعد می بینین ازون تخت و تاج قدرتش میاد پایین و کمتر کنترلتون میکنند.
💕 @hamsare_khoob
#خانم_ها_بدوونن
"دلایـل بیوفایـی مـردان بـه همسـرانشان"
1⃣ رفتار تحکمآمیز زن با شوهر
2⃣ سرزنش کردن مرد توسط زن
3⃣ بیتوجهی زن به رابطهی زناشویی
4⃣ توجه بیشتر زن به خانوادهی پدری خود
5⃣ تمرکز بیش از حد زن بر روی فرزندان و یا دوستان
6⃣ وقتی زن مانند یک مادر با همسرش رفتار میکند
7⃣ وقتی زن بذر شک و تردید را در ابتدای رابطه میکارد
8⃣ زنانی که به کار و مادیات بیشتر اهمیت میدهند.
💕 @hamsare_khoob
#حدیث_روز
قال رسول الله - صلي الله عليه و آله -: من صبرت علي سوء خلق زوجها أعطاها مثل (ثواب) آسية بنت مزاحم.
رسول خدا - صلّي الله عليه و آله - فرمودند: هر زني كه در برابر بداخلاقي شوهرش شكيبايي ورزد، خداوند همانند (ثواب) آسيه دختر مزاحم به او عطا كند.
«بحار الأنوار، ج 103، ص 247»
💕 @hamsare_khoob
#ایده_های_دلبری
سلام و خسته نباشيد
و ممنون از کانال خوبتون
یه ایده ی دلبری برای همسر موقعی که سرکار هستن که خودم انجام دادم و بازخوردش خیلی مثبت بود رو میخواستم درمیون بزارم باهاتون
چند شب پیش گوشی همسرم رو برداشتم و اسم خودم رو با عنوان (دوست دارم😘) عوض کردم
روز بعد که همسر جان سرکار بودن و من باهاشون تماس گرفتم بجای اسم من جمله ی دوست دارم رو گوشیشون افتاد وقتی جواب داد از شدت ذوق و خنده نمیتونست درست صحبت کنه و این خوشحالی تا شب که برگشت خونه کاملا محسوس بود.
خواهرای گلم هر روز به همسرتون تاکید کنید که دوستشون دارین و گاهی از این خلاقیت ها انجام بدین توی گرمتر کردن روابط خیلی مؤثره
الهی که زندگی همتون سرشار از عشق و محبت باشه🌹
💕 @hamsare_khoob
#همه_بخونن
چطور مهرطلبی را از بین ببریم؟
برای از بین بردن شخصیت مهرطلبی روشهایی وجود دارد. از جمله این که:
4- از خود مراقبت کردن را یاد بگیرید
به جسم تان توجه کنید، به خودتان برسید و از جسم و روان تان مراقبت کنید. به این موضوع فکر کنید که آخرین بار چه زمانی برای خودتان وقت گذاشته اید، کی برای خودتان پول خرج کرده اید و چه وقت خودتان را خوشحال کرده اید؟
💕 @hamsare_khoob
#ارسالی_اعضا
#تجربه_های_شما
سلام
من هشت ساله که ازدواج کردم و یک دختر سه ساله دارم. همسر من شدیدا به خانوادش و بخصوص به مامانش وابستگی داره. اونقد وابسته است که گاهی احساس میکنم دارم با مادر شوهرم زندگی میکنم. سالهای اول بدون مناسبت برای مادرشوهرم گل میخریدم و دستش رو میبوسیدم. چون از خانوادم دور بودم مادرشوهر و بچههاشو مثل خانواده خودم میدیدم. اما مادرشوهرم همیشه بهم میگفت عروس همیشه عروسه و هیچ کس مادر خود آدم نمیشه. واقعا هم همیشه مثل ی عروس و نه یک دختر با من برخورد میکردن. در این میون همسرمم به شدت مثل اونا بود و البته هست. من خیلی زیاد احساس تنهایی و بیکسی میکردم. خانواده همسرم همیشه مثل غریبهها با من برخورد میکردن. چند سال تمام غروب جمعهها رو تنها توی پارک مینشستم و گریه میکردم. چون همسرم با دوستانش بیرون میرفت و خانوادهاش هم تمایلی نداشتن که من پیششون باشم. مجال اینکه بخوام تنهایی و بیکسی خودم رو و رنج بزرگی که از این تنهایی کشیدم رو بگم نیست. فقط میخوام بگم الان در اوج آرامشم. زندگی بسیار شاد و سرزندهای دارم. در درس و کار خیلی موفقم و بالاترین جایگاه رو به دست آوردم.
رمز عبور از اون همه تنش و غم و افسردگی در یک کلمه بود:رها کردن. یک روز غروب از همسرم خواهش کردم بریم پارک و اونجا ازش خواستم بهم بگه من کجای زندگی اون هستم و تا بتونم بفهمم که چرا اینقد تنها و غمگینم. همسرم گفت: ۵۰ درصد زندگی هرکسی خانواده اونه و تو که خانوادت نیستن و این مشکل من نیست. و ۲۰ درصد هم سهم دوستان هر کس است و اگر تو دوستی نداری این بازم مشکل من نیست. ۳۰ درصد باقی مانده رو هم سهم همسر هست که من ۲۰ درصدش رو میتونم در کنارت باشم.
وقتی همسرم این حرف رو زد توی چشماش نگاه کردم و گفتم حالا فهمیدم که چرا اینقدر زجر میکشم. چون ۸۰ درصد خلا عاطفی دارم و میخوام با تو پر کنم ولی از طرف تو هیچ پاسخی نیست. دیگه ازت انتظاری ندارم.
بعد شروع کردم به ساختن خودم. پذیرفتم که یک شوهر ۲۰ درصدی دارم همین. دیگه هیچ وقت ازش نپرسیدم کجا میره و کی برمیگرده و با کی میره. هیچ وقت از درآمدش نپرسیدم. هیچ یک از دلتنگیها و مشکلاتم رو بهش نگفتم و تلاش کردم خودم حل کنم. سعی کردم شادی و نشاط رو در درونم پیدا کنم.برای لذت خودم موهامو رنگ میکنم. برای لذت خودم آرایش میکنم. برای لذت خودم میرم بیرون و پارک و کافه و البته همش هم تنهایی و بدون حضور همسرم. تحصیلاتم رو به پایان رسوندم و مشغول کار شدم. کلا همسرم رو رها کردم و البته این باعث شد که اون کاملا راضی باشه و من به آرامش برسم.
مرضیه کشوری🇮🇷/رسانه خانواده💌
#ارسالی_اعضا #تجربه_های_شما سلام من هشت ساله که ازدواج کردم و یک دختر سه ساله دارم. همسر من شدید
اون هشتاد درصد رو اینطوری سروسامان دادم:
۱. ارتباطم رو حتی تلفنی با خواهر و مادر و برادرام و پدرم بیشتر و بیشترکردم.
۲. دوستان موفق و مثبت اندیش رو پیدا کردم.
۳. دخترم بخش زیادی از تنهایی منو پر کرد.
۴. انبوهی از کتب که بسیار مورد علاقهام هستند رو شروع به مطالعه کردم. این کار خیلی لذت بخش و هیجان انگیزه برام.
۵. با یک دوست مثبت اندیش و مومن ماهی یکبار میریم کافه.
۶.مدت یکسال است که هفتهای یکبار پیش روانکاو میرم. در این جلسات هویت یابی شدم و خیلی به مستقل شدن شخصیتم کمک شد.
۷. برای لحظات زندگیم برنامه ریزی کردم و سعی کردم همیشه حواسم باشه که هر ثانیه که میگذره مهم ترین لحظه عمرمه و باید تا میتونم شاد باشم.
۸. سعی کردم هر کاری که گناه نیست اما منو شاد میکنه رو انجام بدم.
💕 @hamsare_khoob
#همه_بخونن
مهرطلبی
✍️نمونه تحلیلی یک مهرطلب
متن زیر را خانم فاطمه ، دانشجوی ارشد روانشناسی و دانشجوی شخصیت سالم تر مرقوم کرده است که سیر منطقی بحث و تحلیل واقعی در آن مندرج است. بخوایند و لذت ببرید.
چند سال پیش یه همکاری داشتم که رفتارش خیلی عجیب بود. وابستگی زیادی به من داشت ولی دائم سعی می کرد منو تحقیر کنه و ازم ایراد بگیره که به خیال خودش منو تو دست داشته باشه! چونکه پدر نداشت، من اوایلش دلم براش سوخت و متأسفانه واکنش منطقی نشون ندادم.
اگه من با کسی از همکارامون گرم می گرفتم ناراحت می شد. هر چیزی بر خلاف میلش بود قشقرق درست می کرد و اگه من اعتراض می کردم افه مریضی و حالم خرابه و زخم معده گرفتم، میذاشت. البته چون باهوش هم بود خیلی خیلی از خودش ممنون بود. از لحاظ ظاهری هم همیشه به من حسادت می کرد. من نمیگم خیلی تحفه ام اما وقتی کنار هم قرار می گرفتیم معمولا از من تعریف می کردن و ایشون واسه اینکه کم نیاره توی محیط اداری جوری آرایش می کرد که تابلو باشه! من اون روزا تلاش می کردم واسه ارتقای کاری و خیلی حواسم به ایشون و کارهاش نبود چون عمده تمرکزم روی کارم بود.
اما یه وقت به خودم اومدم و دیدم با خودم چه کرده ام. از بس خطاهاشو یکی در میون نادیده گرفته بودم پر رو شده بود. آخرین بار واسه اشتباهش تو روش وایسادم. وقتی جدیت به خرج دادم عقب نشینی کرد و ژست مظلومیت گرفت تا احساس گناه به من بده ولی من توجه نکردم. یه مدت بعد من جام عوض شد و اون افتاد به التماس که برو تقاضا کن بیای اینجا من بدون تو می میرم!! ولی من بازم توجه نکردم. از وقتی اومدم تو آموزش تازه فهمیدم چقدر توانایی داشتم و این خانوم با من چه کرده بود( و من خودم باعثش بودم). مسئولیت آموزش خیلی سنگینه ولی من دارم انجامش میدم و با این وجود درس خووندم و ارشد هم قبول شدم. با اون خانوم قطع رابطه کردم و ایشون اولش معرکه درست کرد که تو لیاقت منو نداری و... اما وقتی دید من جدی هستم افتاد به التماس که بیا مثل سابق دوست باشیم و به من محبت کن و منو تنها نذار. تو خیلی مهربونی من قدرتو ندونستم. اما من دیگه توجهی نکردم. ضمنا ایشون یک نارسیس تمام عیار بود، عجیب با خودش و تک تک کارهاش حال می کرد. با اینکه به خاطر مشکلاتی که با هم داشتیم علنا" بهش گفتم دیگه نیا سمت من، اما به روی خودش نمیاره! هر چقدر بی محلی می کنم اصلا انگار نه انگار. جوری خودشو می چسبونه به من که انگار هیچی نشده و من مرض دارم که ازش دوری می کنم.
من مطمئنم که دوری از این خانم واسم خوبه. ایشون هی سعی داره احساس گناه در من درست کنه ولی من هیچ تغییری تو رفتارم ندادم. چون با یک خودشیفته مهرطلب نمیشه رفاقت کرد.
💕 @hamsare_khoob