eitaa logo
مرضیه کشوری🇮🇷/رسانه خانواده💌
164.1هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1هزار ویدیو
74 فایل
«مرضیه کشوری» کارشناسی ارشدِ روانشناسی فارغ التحصیلِ دانشگاه تهران کلاسها @hamsarekhoobclass خوشحالی فروشی @khoshhaliforoushi پاسخگویِ ثبت نام کلاس: @nuori_sabtenam سایت www.hamsarekhoob.com https://zil.ink/hamsarekhoob
مشاهده در ایتا
دانلود
من یاد گرفته‌ام خودم را با شرایط زندگی‌ام وفق دهم! یاد گرفته‌ام در لابلای مشغله‌هایم، نگرانی‌هایم و تمام سختی‌هایم، آرزوهایم را در باغچه‌ی کوچک امید بکارم تا هر روز بیشتر جوانه بزند و بزرگ شود! من آدمِ آرزوهای بزرگم! آدم سخت کوشی و امیدواری! در جهانِ من غیرممکن بی‌رنگ‌ترین عنصر زندگی‌ست.... من آرزومند بهترین‌ شادی‌ها و موفقیت‌ها هستم... برای خودم، عزیزانم و مردمِ خوبِ کشورم.... آرزو کردن نفسِ زندگیِ مرا گرم می‌کند و نورِ خوشِ خوشبختی را به قلبم می‌اندازد! آدمهای آرزومندی باشید....آرزو کنید، بخواهید و تلاش کنید... سستی و کرختی، از شما می‌گیرد لذت های کوچک و بزرگ را... قلبتان را به نور خدا روشن کنید و هرگز ناامید نشوید.... مرضیه_کشوری @hamsare_khoob
نیمی از نگرانی ها و اضطراب های ما مربوط به « نظر دیگران » است، ما باید این خار را از بدن خود بیرون بکشیم! نظر دیگران، تصوری خام یا یک وهم است که هر لحظه می‌تواند تغییر کند. نظر دیگران به نخی بند است و ما را برده ی آنان می کند؛ برده ی نظراتشان و بدتر، برده ‌ی آنچه وانمود می‌ کنند به نظرشان می‌ رسد! 💕 @hamsare_khoob
هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار ✍ رزا هرفورد 🏖 بعد فوت خواهرم جهت مراسم تدفین منزلش بودم. شوهرش از داخل کمد بسته ای به من داد و گفت: این پیراهنی ابریشمی و بسیار زیباست که قیمتی نجومی دارد. ژانت آنرا از نیویورک خرید، هرگز نپوشید و برای موقعی بخصوص کنار گذاشت. گمان میکنم آن موقع فرا رسیده است. پیراهن را از من گرفت و با وسایل مورد نیاز دیگر روی تخت گذاشت تا پیش مدیر بنگاه کفن و دفن ببرد. با تاسف دستی روی پیراهن نرم کشید و گفت: هرگز چیزی را برای موقع بخصوص نگذار. هر روز که زنده ای، زمانی بخصوص است. 🏖 زمان برگشت در هواپیما حرف های شوهر ژانت را مرور کردم. یاد تمام آنچه خواهرم انجام نداده، ندیده یا نشنیده بود افتادم. و یا کارهایی که بدون آنکه فکر کند منحصر به فرد هستند، انجام داده بود. حرف های شوهر خواهرم مرا متحول کرد. اکنون بیشتر کتاب می خوانم، کمتر گردگیری می کنم. توی ایوان می نشینم و از منظره ی طبیعت لذت می برم، بدون اینکه علف های هرز باغچه کفرم را در بیاورند. اوقات بیشتری را با خانواده و دوستانم سپری می کنم و اوقات کمتری را صرف جلسات می کنم. 🏖 سعی میکنم از تمام لحظات زندگی لذت ببرم و قدرش را بدانم. هرگز چیزی را نگه نمی دارم. غذا را در ظروف نفیس استفاده می کنم، بهترین لباس هایم را می پوشم. عطرهای گرانم را برای مواقع بخصوص نگه نمی دارم، کاری را به تعویق نمی اندازم، از کاری که شادی به زندگی ام می آورد، امتناع نمی کنم. هر روز صبح که چشمانم را باز می کنم، با خود می گویم: امروز منحصر به فرد است. در واقع هر دقیقه، هر نفس موهبتی از جانب پروردگار محسوب می شود. ارسال برای بقیه واجبه... رسانه خانواده👇 💕 @hamsare_khoob
زندگی، قبل از هرچيز زندگيست. گل می خواهد، موسيقي می خواهد، زيبايي می خواهد. زندگی، حتی اگر يكسره جنگيدن هم باشد، خستگی در كردن می خواهد. عطر شمعدانی ها را بوييدن می خواهد. خشونت هست، قبول؛ اما خشونت، اصل كه نيست، زايده است، انگل است، مرض است. ما بايد به اصل مان برگرديم. زخم را - كه مظهر خشونت است - با زخم نمی بندند. با نوار نرم و پنبه پاك می بندند، با محبت، با عشق ❤️ 💚مهمون جمع مون باش👇 @hamsare_khoob
لذت بردن را یادمان نداده اند! از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم. در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم... تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس! ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ روزﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ روزهای ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ: ﻣﺪﺭﺳﻪ.. دانشگاه .. کار... ﺣﺘﯽ در ﺳﻔﺮ همواره ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ بدون لذت از مسیر! 💚ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ زندگی ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ بود ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ بگذرند... رسانه خانواده👇 @hamsare_khoob
💕به زنی فکر می کنم که شاغل است و هزینه ی زندگیِ خانواده اش را مقتدرانه تامین می کند ... به زنی فکر می کنم که با نوزادی در آغوش ، درس می خواند ، کتاب می نویسد و سیاست را دنبال می کند ... به زنی فکر می کنم که زندگی به او سخت گرفته اما می خندد و امیدوارانه ادامه می دهد ... به زنی می اندیشم که به "فضا" سفر می کند ... یا زنی که با دستانِ ظریفِ زنانه اش ، عدالت را در اوجِ بی عدالتی ، پایه ریزی می کند ! من زنانِ موفق و قدرتمندِ تاریخ را در ذهنم مرور می کنم ، ضربانِ قلبم تند می شود ، احساس غرور می کنم ... فقط یک زن است که پارادوکسِ ظرافت و اقتدار را بی معنا کرده و در نهایتِ لطافت ، مقتدرانه رفتار می کند ! این زیباترین حالتِ انسان بودن است ! خدای من ! چه قدر خوب که من هم یک "زنم" ... رسانه خانواده👇 💕 @hamsare_khoob
هی نشستیم و گذاشتیم ما را مقایسه کنند، "از پسر عموت یاد بگیر!" "پسر فلانی رو ببین چقدر موفقه!" "نصف توئه، ببین به کجا رسیده!" یا که بدتر، خودمان، خودمان را مقایسه کردیم! "چرا مثل فلانی توی فامیل درآمد ندارم؟" "چرا مثل فلانی از زندگیم راضی نیستم؟" "چرا مثل فلانی خونه و ماشین خوب ندارم؟" "چرا مثل فلانی توی فلان دانشگاه دولتی قبول نشدم؟" و هزار جور چرای مختلف و قیاس های اعصاب خرد کن دیگر که خودمان بریدیم و خودمان هم دوختیم! نپرسیدیم فلانی که خودمان را با او مقایسه میکنیم، واقعا تماما مثل و مانند ماست؟ زندگی را مثل ما گذرانده؟ مشکلاتش، دغدغه هایش، خوشی هایش، آرزوهایش، همگی با ما برابر بوده اند؟ فرصت هایش چطور؟ یا زحمتی که برای رسیدن به آن جایگاه کشیده؟ بدون در نظر گرفتن تمامی عوامل، هیچوقت، تکرار میکنم، هیچوقت نمیشود و نباید دو چیز را مقایسه کرد، آن هم دو آدم کاملا متفاوت! تنها کسی که باید خودمان را با او مقایسه کنیم، خودِ دیروزمان است! تنها چیزی که باید مقایسه کنیم، حال امروزمان با دیروز است! باقی مقایسه ها را بخواهیم یا نه، مردم خود به خود برایمان انجام میدهند، حداقل خودمان به آنها دامن نزنیم! رسانه خانواده👇 @hamsare_khoob
بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود. روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا میشود... به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا اینکه فرزندم به خوبی از من یاد کند؟ کدام مهمتر است.خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟ این باعث شد اولویتم را تغییر دهم، بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست....شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم..از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد ..... اما.........فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من وخشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.....چون می دانم...... او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد... رسانه خانواده👇 💕 @hamsare_khoob
💌حرف بزنید ... ترسِ از دست دادن، آدم ها را ضعیف ، توسری خور و بی اهمیت جلوه می دهد! آدم های ضعیف، زودتر و بیشتر از دست می دهند ... دلخوری هایتان را بگویید ، خواسته هایتان را بگویید ، و شنونده منطقیِ حرف های طرفِ مقابلتان باشید ... طرفِ مقابلتان در تمامِ موارد ، آگاه به نیازهای شما نیست . اگر برایش مهم باشید ، پس خواسته های شما هم به همان میزان برایش با اهمیت است ... شما بی توقع نیستید ، فقط شجاعتِ گفتن ندارید ... تلنبار شدنِ حرف ها ، شما را تبدیل به یک آدمِ عصبی با عقده های بسیار می کند ... به مرور با برآورده نشدنِ خواسته های مَگوتان، سرد و سردتر می شوید و رابطه ای که آنقدر برایتان عزیز است، اینگونه از دست میرود... حرف بزنید و بدانید تنها کسی که می تواند از شما دفاع کند، خودتان هستید.... رسانه خانواده👇 @hamsare_khoob
🌱زندگی به بندی بند است بنام حرمت زندگی مثل یک کلاف کامواست؛ از دستت که در برود، می شود کلاف سردر گم، گره می خورد، می پیچد به هم، گره گره می شود، بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی... زیاد که کلنجار بروی، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود، یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، یک گره ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد، یک جوری که معلوم نشود... یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله؛ باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید، کلاف را می گویم؛ یک گره کوچک زد و ادامه داد... زندگی به بندی بند است به نام "حـرمـت" که اگر آن بند پاره شود کـار زندگی تـمـــام است...  «سیمین بهبهانی» رسانه خانواده👇 @hamsare_khoob
هلن کلر میگه: «وقتی دری به سوی خوشبختی بسته میشود، در دیگری باز میشود ولی اغلب آنقدر به در بسته خیره میشویم که دری که برای ما باز شده است را نمی بینیم!» خلاصه بگم که آدمی رفته، شغلی که از دستش دادی، رفاقتی که دیگه وجود نداره، رابطه ی که به هر دلیلی به هم خورده، راهی که به بن بست رسیده رو رها کن تا بتونی درهای جدید زندگیت رو ببینی... 🥺 رسانه خانواده👇 @hamsare_khoob
💌مادرم روزى رفت و از سرايدارمان نمک خواست. اما ما تو خونه نمک داشتیم. ازش پرسیدم مامان چرا رفتى و از سرايدار نمك ميخواى؟ مامانم گفت: چون سرايدار ساختمون ما پول زیادی نداره و گرفتاره، و اغلب خانومش از ما يه چیزی ميخواد. يوقتايى هم من ازشون يه چیزی کوچک و مقرون به صرفه میخوام تا احساس کنن که ما هم به اونها نیاز داریم، اينجورى احساس راحتی بیشتری ميکنند و راحت تر ميتونن هر چيزى كه لازم دارند رو از ما بخواند. و این چیزی بود که از مادرم یاد گرفتم...
رسانه خانواده
|عضوشوید👇 @hamsare_khoob