eitaa logo
کانال همیاری پایه اول (کشوری)
20.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
5.4هزار فایل
لینک کانال همیاری پایه اول 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3149201624Cce215bc789
مشاهده در ایتا
دانلود
44070096275195.pdf
194.9K
🖤 نمونه 🖤 ❤️ دانستنی ❤️ 🇮🇷 املاگویی 🇮🇷 ۶۰ روش مختلف املا گویی ۲ ✅ ✅ 🌈اول تا ششم 🌈 ❤️ بهمن ماه ❤️ ... 👇👇🏽 @hamyari_1
تمرین و تقویت املا.pdf
272.1K
🖤 نمونه 🖤 ❤️ دانستنی ❤️ 🇮🇷 املاگویی 🇮🇷 ✅ ✅ کلمات همگروه ... 👇👇🏽 @hamyari_1
1_1552858210.pdf
1.13M
🖤 نمونه 🖤 ❤️ دانستنی ❤️ 🇮🇷 املاگویی 🇮🇷 ✅ ✅ کلمات همگروه 🌈اول تا ششم 🌈 ❤️ بهمن ماه ❤️ ... 👇👇🏽 @hamyari_1
نقطه بازی.pdf
32.4K
🔴 💎 بازی نقطه بازی 💥 از این کاربرگ ها برای کلاس خودتون حتما طراحی کنید ... 👇👇🏽 @hamyari_1
پیدا کردن حروف الفبا.pdf
44.9K
🔴 💎 کاربرگ یافتن نشانه ها و کلمه سازی و دیداری ... 👇👇🏽 @hamyari_1
🖤 نمونه 🖤 ❤️ ❤️ 🇮🇷 کاربرگ 🇮🇷 ✅ ✅ ❤️ بهمن ماه ❤️ ... 👇👇🏽 @hamyari_1
... 👇👇🏽 @hamyari_1
✅ برای ورود به سوالات و فیلم های اول ، کافیه روی درس مورد نظر کلیک کنید. 🍀🌺 گروه کلاس اول 🌺🍀 🔹درس ریاضی 🔸 درس هنر و زیبایی 🔸درس مطالعات 🔹 درس تفکر و پژوهش 🔹درس علوم 🔸آزمون آنلاین 🔸درس فارسی 🔹 کاردستی 🔹درس هدیه ها 🔸 گروه کلاس اول 🔸درس قرآن 🔹 فیلم و سوالات 🔴ما با شما خوشحالیم و پیشرفت می کنیم 🌼ما را به دوستانتان معرفی کنید🌼
. 🔶 ب گام اول دبستان 👇🏾🔗👇🏽 @Gambgam1 حتما عضو شین👆 و استفاده کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالروز عروج آسمانی علمدار کمیل شهید ابراهیم هادی گرامی باد.
داستان نشانه چ یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود قطار تازه از ایستگاه شهرک الفبا به راه افتادو هو هو چ چ .......کنان از شهر خارج شد. تو ایستگاه دو تا مسافر با چمدان ها شون از قطار پیاده شدند ،بیشتر اهالی شهرک به استقبال شون اومده بودند.وقتی اونهارو دیدند یک هم همه ی خاصی بین شون بلند شد اول همه فکر کردند که (جـ ج) و(خـ خ) هستند اما وقتی صداشونو شنیدند دیدند نه شبیه صدای اونا نیست یکم هم که توجه کردند دیدن به جای یک خال سه تا خال یکی زیر چونه اش ویکی هم رو صورتش داره مثل (جـ ج) که فقط یکی داشت (ج وخ) یکم احساس غرور می کردند که یک حرف دیگه شبیه خودشون اما باکمی تغییرات واردشهرک شده مثل دو تا محافظ (جـ ج)سمت راست مهمان ها ایستاد و(خـ خ) هم سمت چپ ایستادند و مهمان های تازه وارد رو به خونه اشون که از قبل براشون اماده شده بود راهنمایی کردند خونه ی مهمان تازه وارد وسط خونه (جـ ج) و(خـ خ) بود مهمان تازه وارد همراه ریئس شهرک روی سکوی خونه ایستادند وریئس شهرک شروع به صحبت کرد که دوستان تازه وارد ما (چـ غیر اخر و چ اخر )هستند که به ما افتخار دادند اومدن تو شهرک الفبا تا کلماتی مثل چوپان، چتر ،قیچی ،قارچ،چادر،و.......خیلی از کلمات دیگه که تلفظ شون با صدای (چـ چ) اسان تلفظ میشن رو بر عهده بگیرن داستان نشانه چـ چ يه روزي "د" تنها داشت دوچرخه شو تعمير ميكرد و پيچ اونو سفت ميكرد. ديد يكي از ابزارهاش نيست كه پيچ رو سفت كنه. رفت مغازه ابزار فروشي و گفت. آقا من آدار ميخوام. آقاهه متوجه نشدوگف:تو داري چي ميگي؟ "ت" و "م" داشتن از اونجا رد ميشدن كه صداشون رو شنيدن" ت" گفت آقا اين آتار ميخواد. "م" گفت نه آمار ميخواد. آقاي ابزار فروش داشت گيج ميشد كه يه دفه ي صدايي تو جدول حروف الفبا گفت :لطفا منو بياريد بيرون تا بهتون بگم اينا چي ميخوان. "م" رفت و اونو از جدول درآورد. دوست تازه يكم خودشو تكوند و گفت:وقتي صداي من نباشه همينه. آقا اينا آچار ميخوان. و منم" چ " هستم. ميدونم كه يجاهايي ب صداهاي من نياز ميشه. الان ميرم پيش رئيس تا ب من اجازه بده تو شهرک الفبا با شما بمونم! شعر نشانه چـ چ تو شهـرک الفـبا چ اومده بچـه ها خم شـده یکـم سرش سه نقطـه زیرِ تنـش دوشـکل داره چ آخـر گاهـی چـ غیـر آخر چـ غیـر آخـر ما هرگـز نمی شه تنـها هرجا که می خـواد بره با دوسـت و فامیـل میره با ا میـاد تو چالـه تو چای،چاق و چانـه با ــِ میـاد تو چِشمه با ــَ تو چَتر و چَکمه با ــُ تو چُرتـکه میاد خوشـحاله خیلـی زیاد میـاد با او تو چـوپان با یـ میـاد تو چیستان با ـه میـاد تو مـورچه تو باغـچه و آلـوچه با ای میـاد تو قیـچی میـاد تو ساعت مچی امـا چ آخـر مـا فرق می کـنه بچه ها اول ، وسط نمیـاد همیـشه آخر میـاد شبیـه آخـرِ قـوچ آخرِ پارچ یا که کوچ شعر نشانه چـ چ چـ غیرآخر چ آخر ما دو نفر برادر غیرآخر وآخر شکلی خمیده داریم در زیر سه نقطه داریم ای بچّه های دانا کشیده نیست این صدا با چادر همراه هستیم درآچار پیدا هستیم در مُچ ومورچه هستیم وسط کوچه هستیم داستان نشانه چ قُلی و قوچ 🐑 قُلی چوپان است.👨‍🌾 او چهل گوسفند و چهار قوچ دارد.🐑 روزهای چهارشنبه گوسفندانش را به دشت های سرسبز نزدیک چشمه می برد.😊 یک روز مانند همیشه گوسفندانش را به چَرا برد. ولی خودش سرگرم مورچه های سیاه شد. زمان برگشت از چراگاه گوسفندان را یکی یکی شمرد. ناگهان دید یکی از قوچ هایش نیست . همان قوچ سفیدی که کمی چاق بود.🐑 به دنبال قوچ به راه افتاد تا آن را پیدا کند. کم کم به چشمه نزدیک شد و دید قوچ کنار درخت چنار ایستاده است و یک شکارچی با تفنگ کنارش است.😩 شکارچی تا قلی را دید فرار کرد. قوچ از دیدن قلی چشمانش برقی زد و بسیار شاد شد.😁 قلی دستی بر سر قوچ کشید و گفت : چاقالو !چقدر دلم برایت تنگ شده ،چرا تنها اینجا مانده ای؟😍 قلی با قوچ نزد گوسفندانش رفت. و یک استکان چای نوش جان کرد تا خستگی از تنش بیرون رود.      ... 👇👇🏽 @hamyari_1