همسایههای کمتر از خرمون اینقد صدا میدن، در روز بیش از هشت بار دل میگه چادر گلدارمو بپوشم برم محکم به درشون بکوبم بگم خاموش ملاعین. اینجا محل عبرته.
دیروز داشتم به مامانم میگفتم من دیگه هر خلاقیتی توی نفرین کردن داشتم به کار گرفتم. برای همین تا سالها بعد هر اتفاقی برای اینا افتاد مثل داعش گردن میگیرم.🏴☠
از ١١ و نیم سعی میکنم بخوابم و هنوز موفق نشدم. الان دیدم که چند جا گفتن تهران صدای انفجار شنیده شده. دیدی دلشورههام بیجا نبود اسماعیل؟
اونشبی که اسرائیل مورد هدف بود بیشتر از الان درمورد محل اصابت و شدت انفجار خبر داشتیم 🙏🏻
الان فهمیدم اسم یکی از استانها عراق صلاح الدینه. این اسم بیشتر شبیه اسم امامزادههای اطراف برازجونه ولی...
ای بابا پناهگاهی چیزی هم نداریم که. بهنظرم حالا که سر شوخی باز شده دست به تأسیس بزنیم که پیشنهاد من برای موقعیتش حوالی پمپ بنزینه.
هدایت شده از ناشناسواینحرفا
📪 پیام جدید
من همش فکر میکردم اسمت حنانهس ولی الان فهمیدم واقعنی حنانی
چه جالب انگیز
#دایگو
بهت تبریک میگم چون معلم کلاس چهارمم، از ابتدا تا الان، بعد از گذشت این همه سال هنوز به این نتیجه نرسیده
هدایت شده از ناشناسواینحرفا
📪 پیام جدید
اسم بچمو میذارم حنان خوشم اومده از اسمت
#دایگو
هدایت شده از ناشناسواینحرفا
📪 پیام جدید
https://eitaa.com/hanafcom/7309
چ_
مگه اسمت حنانه نیست؟ :)))
#دایگو
داداشم با این سن کمش نقاشی سبک رئال رو شروع کرده. جنگ ایران عراق رو میکشه؛ یه صفحه ما پیروز میدون هستیم، یه صفحه عراقیها...
چندسال پیش یکی از دوستهام یه ماجرا از روستاشونو گفت که هنوز برام خندهداره. اینجوری بوده که یه شب عروسی پسر مؤذن روستا بوده. مؤذن پیرمردی بوده که همیشه سرشب میخوابیده تا به اذان صبح برسه. اونشب عروسی تا حوالی ساعت ٢ و ٣ طول میکشه و پیرمرد هم بیدار بوده. وقتی میره بخوابه میگه عه حالا که بیدارم برم حداقل اذونو بگم بعد بخوابم و مردمو چند ساعت قبل اذون سوپرایز میکنه (((: