نام و نام خانوادگی: زکریا شیری
نام پدر : شعبانعلی
محل تولد : گرماب خدابنده - زنجان
تاریخ ولادت: ۱۳۶۵/۹/۱
تاریخ شهادت : ۱۳۹۴/۹/۴
محل شهادت: حلب سوریه - خان طومان
مدت عمر: ۲۹سال
محل مزار : تاسال۹۹ مفقودالاثر بودند
🕊🍃
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
صفات اخلاقی شهید🌷
-همیشه در سلام کردن به کوچک و بزرگ سبقت میگرفت و همه افرادخانواده ی او شیفته این اخلاقش بودند.
خوش خنده بود و تبسم از لبانش محو نمیشد هر زمانی که از خواب بیدارش میکردم تا چشمانش را باز میکرد لبخندی به من میزد و سلام میداد؛ هیچ وقت عصبانی نمیشد.
از لحاظ مالی ( در دوران کودکی تا ازدواج )خانوادهاش را درک کند ؛مثلا اگر دوست داشت اردوی مشهد برود و ما هزینهاش را نداشتیم اعتراضی نمیکرد و با دوستانش همراه نمیشد؛ در همه شرایط احترام من و پدرش را حفظ میکرد.
ارادت خاصی به امام حسین(ع) و حادثه عاشورا داشت، همیشه ایام محرم و صفر در دستههای عزاداری پابرهنه شرکت میکرد و اصلا اهل تکبر و غرور نبود و در با حضور شهید شیری در جایی غیبت انجام نمیگرفت.
اهل صله رحم بود و هفتهای یکی دوبار به منزل خواهرش میرفت و وقتی متاهل شد زیاد به دیدن ما میآمد.
زکریا به خانوادههای مستمند به خصوص برای تهیه جهیزیه کمک میکرد خانواده ی او این موضوع را پس از شهادتش متوجه شدند.
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
ماجرای ازدواج....
من قصد ازدواج دارم شما چه کسی را پیشنهاد میدهید؟»مادرش به او گفت:« در فامیل دختران مومن زیادی داریم هرکدام مورد پسند شماست بگو برایت اقدام کنم»، مدتی بعد زکریا منزل عمه اش در یکی از روستاهای زنجان رفته بود و دخترعمه اش خواستگاری کرد!،و بعد آمد نزد مادر و گفت :«من از دخترعمهام را خواستگاری کردهام و با او درباره شرایط کاری خودم صحبت کردم.»
در ادامه مادر شهید گفت:«زکریا چطور خجالت نکشیدی خودت از عمه ات خواستگاری کردی؟ نگاهی به من کرد و گفت خیلی راحت بود.»
پس از آن دخترعمه اش الهه را با کمترین تشریفات عقد کرد و عروسی گرفتند و زندگی خودشان را شروع کردند.
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
چهارم آذرماه سال ۱۳۹۴، در حلب سوریه و بر اثر انفجار تله ی انفجاری و اصابت ترکش و جراحات وارده شهید شد و تا۲۱ خرداد ۱۳۹۹ پیکرش مفقود بود.
و اینگونه بود که آسمانی گشتی....
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرایی که مادر شهید توی مراسماشون گفتن اگر کتابو (کاش برگردی) بخونید بخوبی متوجه قضیه میشید 💔
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
کتاب کاش برگردی زندگینامه شهید هست که شباهتی داره به همین رمانای مذهبی توی چنلا با این تفاوت که راوی ننه رقیه س مادر شهید...
پیشنهادی👌
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
خیلی هم شبیه پدرن...
فاطمه خانم، یا بهتره از لفظ خودشون بگم«بالایِزکریا»
خواستم یاد اوری کنم وقتی بچه های بزرگوار شهدا دست ی دختر بچه ای رو تو دست باباشون میبینن چ حالی میشن🙂💔
مدیونیما!
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
@hangout
─ ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾ ─
زکریا در سوریه هنوز از جنسیت فرزند دومش باخبر نبود که به یکی از همرزمانش گفته بود که اگر فرزندم دختر بود دوست دارم اسمش ریحانه باشد و اگر پسر بود محمدصدرا.
رفتند تا ما بمانیم:)
قسمتی از وصیتنامه:«دفاع از حریم اهلبیت(ع) و عمل به سفارش پیامبراکرم(ص) که فرمودند: من در میان شما دو امانت گرانبها می گذار که همانا عترت و اهل بیت(ع) یکی از آن دو امانت است، مقابله با گروه تروریستی داعش که فرزند شوم و حاصل اهداف پلید شیاطین کاخ سفید و صهیونیست نژادپرست می باشد در واقع لبیک به ندای هل من ناصر ولیفقیه و حسین زمان، رهبر عزیزم میباشد.
در پایان از خواهران سرزمینم، ایران اسلامی میخواهم که با حفظ حجاب، امانتدار خون شهدا باشند.
همانطور که در وصیتنامه شهدای دفاع مقدس این جمله را خوانده ایم که: «خواهرم سرخی خونم را به سیاهی چادرت به امانت دادهام». حلالم کنید.»