eitaa logo
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
85 دنبال‌کننده
178 عکس
16 ویدیو
0 فایل
کانال هیئت انصارالمحسن در پیامرسان داخلی ایتا برنامه هفتگی دوشنبه ها یک‌ساعت بعد از نماز عشا همراه با سخنرانی و مداحی ارتباط با مدیر◀⬅ @restless92
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وپـنـجــم (مــرزه
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وشـشــم (خـدا هـم ایــرانــے است) تیر گروه دوم هم به سنگ خورده بود ... من مهره پیاده نظام بازی شطرنج اونها نبودم ... شطرنجی که نمی دونستم شاه و وزیرش چه افرادی هستن ... من توی این سه سال، به اندازه کل عمرم سختی کشیدم ... تلخی تک تک لحظه هاش رو فراموش نکرده بودم ... اما برای من مفاهیم عمیقی زنده بود ... خودم وضعیت درستی نداشتم اما به شدت نگران اخبار ایران بودم ... اخباری که از شبکه های خارجی پخش می شد وحشتناک بود ... از طرفی هم شبکه های خبری ایران رو نمی تونستم ببینم ... پرس تیوی هم ممنوع بود و اجازه پخش نداشت ... اخباری که از طرف خود ایران مخابره می شد، سانسور یا قطع می شد ... ما نمی تونستیم اون رو از روی ماهواره ببینیم ... و من مجبور می شدم اخبار ایران رو جداگانه از روی اینترنت دنبال کنم ... برای من، تک تک اون روزها ... روزهای ترس و وحشت بود ... روزهایی که هر لحظه با خودم فکر می کردم؛ آخرین روزهای حکومت ایرانه ... تا اینکه سخنرانی اون روز آقای خامنه ای پخش شد ... وقتی پای تریبون گریه کرد ... با هر قطره اشکش، من هم گریه می کردم ... نمی تونستم باور کنم ... حکومت و انقلابی که روزهای آخرش رو می گذروند ... دوباره جان گرفت و زنده شد ... به خصوص زمانی که دیوید میلیبند ، نخست وزیر وقت انگلستان گفت ... - ما همه چیز را پیش بینی کردیم ... جز اینکه خدا هم یک ایرانی است ... اون روز ... من از شدت خوشحالی ... فقط گریه می کردم ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وشـشــم (خـدا هـم
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وهـفـتــم (جلـوه تـمــام عـیــار دنـیــا) چند روز بعد دوباره اومدن سراغم ... این بار واضح برای معامله کردن بود ... بهم گفتن که من یه زخم خورده ام ... و اگر باهاشون همکاری کنم یه تیر و دو نشانه ... هم انتقامم رو می گیرم و هم هر چی بخوام برام مهیا می کنن ... کار، موقعیت اجتماعی، ثروت، جایگاه ... حتی اگر بخوام از لهستان برم و هر جای دنیا که بخوام زندگی کنم ... زندگی خودم و پسرم رو تضمین می کنن ... و دیگه نیاز نیست نگران هیچ چیزی باشم ... در خواست هاشون رده بندی داشت ... درجه اول، اگر فقط زندگیم رو تعریف کنم و اجازه بدم اونها روش مانور کنن و هر چی می خوان بگن ... درجه دوم، همکاری کنم و خودم هم توی این سناریو، نقش بازی کنم ... درجه سوم، خودم کارگردان این سناریو بشم و تبدیل به پرچم دار این حرکت علیه ایران بشم ... و آخرین درجه، برائت از اسلام بود ... اگر نسبت به اسلام اعلام برائت کنم و بگم پشیمون شدم... تبدیل به یه قهرمان بین المللی میشم ... بهم مدال شجاعت و افتخار میدن ... زندگیم رو چاپ می کنن ... ازش فیلم یا سریال می سازن ... حتی توی سازمان ملل و مدافعان حقوق بشر بهم پیشنهاد جایگاه کاری کردن ... به خاطر استقامتی که به خرج داده بودم ... و رد کردن تمام اون فرستاده ها ... حالا به یک باره ... قدرت، ثروت، شهرت ... با هم به سمت من اومده بود ... هر چقدر من، بیشتر سکوت می کردم و فکر می کردم ... اون ها برگ های بیشتری رو برای وسوسه و فریفتن من، رو می کردن ... - من برای همکاری، یه دلیل می خوام ... شما کی هستید؟ و از این کار من چه سودی می برید که تا این حد براش خرج می کنید؟ ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
#هیئت_تراز_انقلاب_اسلامی #فانوس_شماره1 - قسمت اول #ضرورت_جریان_سازی_و_گفتمان_سازی مفهوم جریان سازی
قسمت دوم نمونه موفق جریان سازی برای نماز یکی از جریانهایی را که در کشور راه افتاد، مثال می زنم. آقای قرائتی -که خدا حفظشان کند- توانستند برای مفهوم نماز جریان سازی کنند؛ چون اولاً مستمراً بر این مفهوم تأکید کردند. ثانیاً زمانی را برای همایش سالیانه نماز معین کردند که این به طور مرتب دارد تکرار میشود. ثالثاً طبقات مختلف مسئولین و مردم را درگیر ماجرا کردند. همچنین یک ستاد بزرگ در تهران و ستادهای فرعی در هر استانی تشکیل دادند، که زیر مجموعة آن ستاد است. این ستاد را در همة وزارتخانه ها و سازمانها نیز بردند. بعد فعالیتهای متنوع، مانند ساخت مساجدِ بینِ راهی یا احیای نماز جماعت در مدارس را با همدیگر پیوند زدند و به قدر توان خودشان در این زمینه تبلیغات و فضاسازی کردند. این یک نمونه از جریان سازی در مورد نماز است. وقتی که گروهی بخواهند جریانسازی کنند، بررسی میکنند که چه پیوندهای جدیدی را میتوانند برقرار کنند. ستاد اقامه نماز نشستند، فکر کردند و تصمیم گرفتند به آن فیلمهای سینمایی که در آنها به نماز احترام گذاشته میشود، جایزه بدهیم؛ این یعنی پیوند برقرار کردن بین انواع سطوح جامعه. یا این که ببینیم چه گروهی از مردم، تا حالا با نماز پیوند نداشتند، آنها را به نوعی پیوند بدهیم. همان زمانها ما در دانشگاه هنر که تازه ستاد اقامه نماز جریانش راه افتاده بود، یک مسابقة عکس نماز برگزار کردیم، بعد این دانشجوها را به واسطة عکس پیوند دادیم به این جریان ستاد اقامة نماز که حرکتی میخواست انجام بگیرد. انسان در حرف و سخنرانی هم میتواند جریان سازی کند؛ یعنی مخاطبان مختلف را با یک مفهوم پیوند بدهد و بین مفاهیم مختلف، یک پیوند معنادار و هدفمند و جهت داری برقرار کند تا به یک نتیجه برسد. اگر قدر فعالیتهایمان را ندانیم، آن وقت میبینید بسیاری از مفاهیم ارزشمند، فرصتهای عالی، نفوس مستعد در جامعه وجود دارند که نمی رویم آنها را درگیر کنیم. بعضی از جریانهای خوب هستند که این جریانها را توسعه نمی دهیم. جریان سازیِ امام راحل بیش از آن چیزی که امروزه دارد از جریان با عظمت عزاداری اباعبدالله الحسین بهره برداری میشود، آن را میشود توسعه داد، تعمیق داد، تحکیم بخشید و از برکاتش استفاده کرد، ولی ما از آن خوب استفاده نمیکنیم. شما همین مثال عاشورا را ببینید که چقدر ما میتوانیم این جریان را تقویت کنیم. شاید حضرت امام در اول انقلاب نسبت به فضای روشنفکری قالبی که اول انقلاب بود، یک معجزة بزرگ الهی توسط ایشان رقم خورد، چون آمدند عزاداری را تحویل گرفتند، دسته های عزاداری و توی سر و سینه زدن، هیاهو کردن را تحویل گرفتند و بر آن تأکید کردند؛ با تعابیر بسیار عجیبی که اگر همین الآن هم این تعابیر را برای خیلی از عوام یا خواص بیان کنید، برای آنان عجیب است؛ میگویند واقعا امام چنین حرفهایی درباره عزاداری زده!؟ آن حرکت و آن برنامه دسته عزاداری خیلی ها را درگیر میکند و جریان عزاداری را میتواند خیلی خوب توسعه بدهد. به همین دلیل حضرت امام در ارتباط با دسته های عزاداری فرمودند: مکتبی که پای آن مکتب، به سر و سینه زدن نباشد، هیاهو نباشد، باقی نمیماند؛ یعنی این که اگر دسته های عزاداری نباشند، اسلام نمی ماند. البته این جریان نسبت به رشد معنویتی که در جامعة ما هست، به شدت تضعیف شده؛ خصوصاً در سالهای اخیر. این که حضرت امام به دسته عزاداری توجه میکند، به دلیل این است که دسته عزاداری خیلی ها را پیوند می دهد که شما نمیتوانید با منبر این پیوند را با آن افراد برقرار کنی. دستة عزاداری خیلی ها را پیوند میدهد که حتی با نوحه و عزاداریِ در جلسه هم نمیتوانی این پیوند را ایجاد کنی. دستة عزاداری جریان عزاداری را خیلی در وجودِ آدمها عمیق میکند؛ باید به اینها فکر کرد. ما آدمهای جریانسازی نیستیم و جریانسازی بلد نیستیم. امام خیلی جریان ساز بود و عناصر جریان ساز را دقیق میشناخت. به همین دلیل به دستة عزاداری تأکید میکرد و میفرمود هیچ وقت دستة عزاداری را با تظاهرات قاطی نکنید. دستة عزاداری خودش یک تظاهرات است. اصلاً دسته های عزاداری را به حالت سنتی بگذارید بماند؛ مگر این که آدم ایرادی داشته باشد و بخواهد ایرادهایش را بگیرد. امام جریان ساز بود و اصلاً مدیریتی عالی برای جریان سازی داشت. ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وهـفـتــم (جلـوه ت
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وهــشــتـــم (دیــوارهــاے دژ) - پیشنهاد خوبی نبود؟ ... اگر خوب نیستن، خودتون بهش اضافه کنید ... - چرا ... واقعا وسوسه انگیزه ... اما می خوام بدونم کی هستید و چقدر می تونم بهتون اعتماد کنم؟ ... - چه اهمیتی داره ... تازه زمانی که ما منافع مشترک داشته باشیم می تونیم همکاران خوبی باشیم ... - و اگر این منافع به هم بخوره؟ ... - تا زمانی که شما با ما همکاری کنید ... توی هر کدوم از اون بخش ها ... ما قطعا منافع مشترک زیادی خواهیم داشت ... - منافع شما چیه؟ ... در ازای این شوی بزرگ، چه سودی می برید؟ اینو گفتم و به صندلی تکیه دادم ... - من برای اینکه سود خودم رو بسنجم و ببینم به اندازه حقم برداشتم یا نه ... باید ببینم میزان سود شما چقدره ... خنده رضایت بخشی بهم نگاه کرد ... - لرزه های کوچکی که به ظاهر شاید حس نشن ... وقتی زیاد و پشت سر هم بیان ... بالاخره یه روز محکم ترین ساختمان ها رو هم در هم می کوبن ... - و ارزش نابودی این ساختمان ...؟ ... - منافع ماست ... چیزی که این دیوارها ازش مراقب می کنه ... شما هم بخشی از این لرزه ها هستید ... برای حفظ منافع ما، این دیوارها باید فرو بریزه ... از حالت لم داده، اومدم جلو ... - فکر نمی کنم اونقدر قوی باشم که بتونم این دیوار رو به لرزه در بیارم ... - وقتی دیوارهای باغ بریزه ... نوبت به اصل عمارت هم میرسه ... و شما این قدرت رو دارید ... این دیوار رو به لرزه در بیارید خانم کوتزینگه ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 خطاب به فرزندش محمد: زندگی کن برای مهدی(عج) ؛ درس بخوان برای مهدی(عج) ؛ محمد ٬ ورزش کن برای مهدی(عج) ؛ محمد ٬ من تو را از خدا برای خودم نخواستم ٬ تو را از خدا خواستم برای مهدی(عج) . 📌📌جلسه هفتگی📌📌 🍀☘ السلام علیک یا علی ابن محمد الهادی(ع)☘🍀 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 👥 جلسه هفتگی هیئت انصارالمحسن(ع) این هفته به مناسبت ولادت امام هادی(ع) و جشن ولایت و به یاد بدین شرح برگزار می گردد: ◻️🔴🔵🔶🔸🔹🔷🔵🔴◻️ 🎤 سخنران : حجت الاسلام سلمان حاجی اسماعیلی 🎼 و با مولودی خوانی برادر : مهدی سرافراز ✅✅✅✅✅✅✅ 📆 زمان : دوشنبه شب مورخ ۹۷/۰۶/۰۵ 🕢 از ساعت : ۲۱:۰۰ 🏯 مکان : زینبیه(س) 🔃 هیئت انصارالمحسن(ع) شهرستان اردکان 🔃 ... 📬 ... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت وهــشــتـــم (دیــ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و نــهـــم (قـیــمـت خــدا) - اگر جلوی این دیوارها گرفته نشه ... روز به روز جلوتر میاد... امروز تا وسط اسرائیل کشیده شده ... فردا، دیگه مرزی برای کشور شما و بقیه کشورها نمی مونه ... و انسان های زیادی به سرنوشت های بدتری از شما دچار میشن ... شما به عنوان یه انسان در قبال مردم خودتون و جهان مسئول هستید ... جواب تمام سوال هام رو گرفته بودم ... با عصبانیت توی چشم هاش زل زدم ... - اگر قرار به بدگویی کردن باشه ... این چیزیه که من میگم... من با یک عوضی ازدواج کردم ... کسی که نه شرافت یک ایرانی رو داشت ... که آرزوش غربی بودن؛ بود ... نه شرافت و منش یک مسلمان ... اون، انسان بی هویتی بود که فقط در مرزهای ایران به دنیا اومده بود ... مثل سرباز خودفروخته ای که در زمان جنگ، به خاطر منفعت خودش، کشور و مردمش رو می فروشه ... با عصبانیت از جا بلند شدم ... رفتم سمت در و در رو باز کردم ... - برید و دیگه هرگز برنگردید ... من، خدای خودم رو به این قیمت های ناچیز نمی فروشم ... هر سه شون با خشم از جا بلند شدند ... نفر آخر، هنوز نشسته بود ... اون تمام مدت بحث ساکت بود ... با آرامش از جا بلند شد و اومد طرفم ... - در ازای چه قیمتی، خداتون رو می فروشید؟ ... محکم توی چشم هاش زل زدم ... - شک نکنید ... شما فقیرتر از اون هستید که قدرت پرداخت این رقم رو داشته باشید ... - مطمئنید پشیمون نمی شید؟ ... - بله ... حتی اگر روزی پشیمون بشم، شک نکنید دستم رو برای گدایی جای دیگه ای بلند می کنم ... کارتش رو گذاشت روی میز ... - من روی استقامت شما شرط می بندم ... هنوز شب به نیمه نرسیده بود و من از التهاب بحث خارج نشده بودم که صدای زنگ تلفن بلند شد ... از پذیرش هتل بود ... - خانم کوتزینگه، لطفا تا فردا صبح ساعت 8، اتاق رو تحویل بدید ... و قبل از رفتن، تمام هزینه های هتل رو پرداخت کنید... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و نــهـــم (قـیــم
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے (مــن و چـمـــران) وسایلم رو جمع کردم ... آرتا رو بغل کردم ... موقع خروج از اتاق، چشمم به کارت روی میز افتاد ... برای چند لحظه بهش نگاه کردم ... رفتم سمتش و برش داشتم ... - خدایا! اون پیشنهاد برای من، بزرگ بود ... و در برابر کرم و بخشش تو، ناچیز ... کارت رو مچاله کردم و انداختم توی سطل زباله ... پول هتل رو که حساب کردم ... تقریبا دیگه پولی برام نمونده بود ... هیچ جایی برای رفتن نداشتم ... شب های سرد لهستان ... با بچه ای که هنوز دو سالش نشده بود ... همین طور که روی صندلی پارک نشده بودم و به آرتا نگاه می کردم ... یاد شهید چمران افتادم ... این حس که هر دوی ما، به خاطر خدا به دنیا پشت کرده بودیم بهم قدرت داد ... به خدا توکل کردم و از جا بلند شدم ... وارد زمین بازی شدم... آرتا رو بغل کردم و راهی کاتوویچ شدیم ...جز خونه پدرم جایی برای رفتن نداشتم ... اگر از اونجا هم بیرونم می کردن ... تمام مسیر به شدت نگران بودم و استرس داشتم ... - خدایا! کمکم کن ... یا مریم مقدس؛ به فریادم برس ... پدر من از کاتالویک های متعصبه ... اون با تمام وجود به شما ایمان داره ... کمکم کنید ... خواهش می کنم ... رسیدم در خونه و زنگ در رو زدم ... مادرم در رو باز کرد ... چشمش که بهم افتاد خورد ... قلبم اومده بود توی دهنم ... شقیقه هام می سوخت ... چند دقیقه بهم خیره شد ... پرید بغلم کرد ... گریه اش گرفته بود ... - اوه؛ خدای من، متشکرم ... متشکرم که دخترم رو زنده بهم برگردوندی ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
. : وحدت خودتان را فراموش نکنید . دنبال اجرای دستورات خداوند متعال و انبیاء و ائمه طاهرین باشید . بهانه برای تفرقه زیاد است و راحت می شود پیدا کرد که از یکدیگر فاصله بگیرید و رضایت شیطان و غضب الهی را فراهم نمایید.هـــنـــر ایـــن است کــــه دنبـــال بهـــانــه بـــرای وصـــل و ارتبـــاط بـــاشید . 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 📌📌جلسه فوق العاده📌📌 🌱السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)🌱 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 👥 به مناسبت عید غدیر خم جلسه فوق العاده هیئت انصارالمحسن(ع) به یاد بدین شرح برگزار می گردد: ◻️🔴🔵🔶🔸🔹🔷🔵🔴◻️ 🎤 سخنران : حجت الاسلام سیدکاظم حسینی پور (امام جمعه موقت) 🎼 و با مداحی برادران : جلال شاکر و اسماعیل خادم الحسینی ✅✅✅✅✅✅✅ 📆 زمان : چهارشنبه شب مورخ ۹۷/۰۶/۰۷ 🕢 از ساعت : ۲۱:۰۰ 🏯 مکان : خیابان شهید رجایی-کوچه شماره ۱۱۲ - منزل آقای جمال مروتی 🔃 هیئت انصارالمحسن(ع) شهرستان اردکان 🔃 ... 📬 ... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے (مــن و چـمـــران)
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے ویـکـم (سـلام پــدر) بعد از چند لحظه، متوجه آرتا شد ... اون رو از من گرفت ... با حس خاصی بغلش کرد ... - آنیتا ... فقط خدا می دونه ... توی چند ماه گذشته به ما چی گذشت ... می گفتن توی جنگ های خیابانی تهران، خیلی ها کشته شدن ... تو هم که جواب تماس های من رو نمی دادی ... من و پدرت داشتیم دیوونه می شدیم ... - تهران، جنگ نشده بود ... یهو حواسم جمع شد ... - پدر؟ ... نگران من بود ... - چون قسم خورده بود به روی خودش نمی آورد اما مدام اخبار ایران رو دنبال می کرد ... تظاهر می کرد فقط اخباره اما هر روز صبح تا از خبرها مطلع نمی شد غذا نمی خورد ... همین طور که دست آرتا توی دستش بود و اون رو می بوسید ... نفس عمیقی کشید ... - به خصوص بعد از دیدن اون خواب، خیلی گریه کرد ... به من چیزی نمی گفت و تظاهر می کرد یه خواب بی خود و معناست اما واقعا پریشان بود ... خیالم تقریبا راحت شده بود ... یه حسی بهم می گفت شاید بتونم یه مدت اونجا بمونم ... هر چند هنوز واکنش پدرم رو نمی دونستم اما توی قلبم امیدوار بودم ... مادرم با پدر تماس نگرفت ... گفت شاید با سورپرایز شدن و شادی دیدن من، قسمش رو فراموش کنه و بزاره اونجا بمونم ... صدای در که اومد، از جا پریدم ... با ترس و امید، جلو رفتم ... پاهام می لرزید ولی سعی می کردم محکم جلوه کنم ... با لبخند به پدرم سلام کردم ... چشمش که به من افتاد خشک شد ... چند لحظه پلک هم نمی زد ... چشم هاش لرزید اما سریع خودش رو کنترل کرد ... - چه عجب، بعد از سه سال یادت اومد پدر و مادری هم داری... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے ویـکـم (سـلام پــدر)
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و دوم (حـلال) در رو بست و اومد تو ... وارد حال که شد چشمش به آرتا افتاد ... جلوی شومینه، نشسته بود بازی می کرد ... - خوبه شبیه تو شده، نه اون شوهر عوضیت ... مادرم با دلخوری اومد سمت ما ... - این تمام احساستت بعد از سه سال ندیدن دخترته؟ ... خوبه هر بار که زنگ می زد خودت باهاش حرف نمی زدی ... اون وقت شکایت هم می کنی ... تا زمان شام، نشسته بود روی مبل و مثلا داشت روزنامه می خوند ... اما تمام حواسم بهش بود ... چشمش دنبال آرتا می دوید ... هر طرف که اون می رفت، حواسش همون جا بود .. میز رو چیدیم ... پرده ها رو کشیدم و حجابم رو برداشتم ... - کی برمی گردی؟ ... مادرم بدجور عصبانی شد ... - واقعا که ... هنوز دو ساعت نیست دیدیش ... - هیچ وقت ... مادرم با تعجب چرخید سمت من ... همین طور که می نشستم،گفتم ... - نیومدم که برگردم ... پاهاش سست شد ... نشست روی صندلی ... - منظورت چیه آنیتا؟ ... چه اتفاقی افتاده؟ ... نمی دونستم چی باید بگم ... اون هم موقع شام و سر میز ... بی توجه به سوال، خندیدم و گفتم ... - راستی توی غذای من، گوشت نزنید ... گوشت باید ذبح اسلامی باشه ... بعید می دونم اینجا گوشت حلال گیر بیاد... پدرم همین طور که داشت غذا می کشید ... سرش رو آورد و بالا و توی چشم هام خیره شد ... - همین که روش آرم مسلمون ها باشه می تونی بخوری؟... از سوالش جا خوردم ... با سر تایید کردم ... - هفته دیگه دارم میرم هامبورگ ... اونجا مسلمون زیاده... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و دوم (حـلال) در
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے وســوم (روزهــاے خــوش مـن) راحت تر از چیزی بود که فکر می کردم ... اون شب، دو رکعت نماز شکر خوندم ... خیلی خوشحال بودم ... اصلا فکر نمی کردم پدرم حاضر به پذیرش من بشه ... هیچی ازم نپرسید... تنها چیزی که بهم گفت این بود ... - چشم هات دیگه چشم های یه دختربچه نازپرورده نیست... چشم های یه آدم بالغه ... شاید جمله خاصی نبود اما به نظر من، فوق العاده بود ... پدرم کم کم سمت آرتا رفت ... اولین بار، یواشکی بغلش کرد... فکر می کرد نمی بینمش ... اما واقعا صحنه قشنگی بود ... روزهای خوشی بود ... روزهایی که زیاد طول نکشید ... طرف قرارداد پدرم، قرارداد رو فسخ کرد و با شرکت دیگه ای وارد معامله شد ... اگر چه به ظاهر، غرامت فسخ قرارداد رو پرداخت کرد اما شرکت تا ورشکستگی پیش رفت ... پدرم سکته کرد ... و مجبور شدیم همه چیز رو به خاطر پرداخت بدهی بانک، زیر قیمت بفروشیم ... فقط خونه ای که توش زندگی می کردیم با مقداری پول برامون باقی موند ... پدرم زمین گیر شده بود ... تنها شانس ما این بود ... بیمه و خدمات اجتماعی، مخارج درمان و زندگی پدر و مادرم رو می دادن ... نمی دونم چرا ... اما یه حسی بهم می گفت ... من مسبب تمام این اتفاقات هستم ... و همون حس بهم گفت ... باید هر چه سریع تر از اونجا برم ... قبل از اینکه اتفاق دیگه ای برای کسی بیوفته ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...