eitaa logo
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
85 دنبال‌کننده
178 عکس
16 ویدیو
0 فایل
کانال هیئت انصارالمحسن در پیامرسان داخلی ایتا برنامه هفتگی دوشنبه ها یک‌ساعت بعد از نماز عشا همراه با سخنرانی و مداحی ارتباط با مدیر◀⬅ @restless92
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و شـشــم (کـمـکـم کـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے وهـفـتــم (نــور خــورشـیــد) سه روز توی بازداشت بودم ... بدون اینکه اجازه تماس با بیرون یا حرف زدن با کسی رو داشته باشم ... مرتب افرادی برای بازجویی سراغ من می اومدن ... واقعا لحظات سختی بود ... روز چهارم دوباره رئیس حفاظت شرکت برگشت ... وسایلم رو توی یه پاکت بهم تحویل داد ... - شما آزادید خانم کوتزینگه ... ولی واقعا شانس آوردید ... حتی هر اختلال قبلی ای می تونست به پای شما حساب بشه ... - و اگر اون محاسبات و برنامه ها وارد سیستم می شد ممکن بود عواقب جبران ناپذیری داشته باشه ... وسایلم رو برداشتم و اومدم بیرون ... زیاد دور نشده بودم که حس کردم پاهام دیگه حرکت نمی کنه ... باورم نمی شد دوباره داشتم نور خورشید رو می دیدم ... این سه روز به اندازه سه قرن، وحشت و ترس رو تحمل کرده بودم ... تازه می فهمیدم وقتی می گفتن ... در جهنم هر ثانیه اش به اندازه یه قرن عذاب آوره ... همون جا کنار خیابون نشستم ... پاهام حرکت نمی کرد ... نمی دونم چه مدت گذشت ... هنوز تمام بدنم می لرزید ... برگشتم خونه ... مادرم تا در رو باز کرد خودم رو پرت کردم توی بغلش ... اشک امانم نمی داد ... اون هم من رو بغل کرده بود و دلداری می داد ... شب نشده بود که دوباره سر و کله همون مرد پیدا شد ... اومد داخل و روی مبل نشست ... پدرم با عصبانیت بهش نگاه می کرد ... - این بار دیگه از جون دخترم چی می خواید؟ ... هنوز نمی تونست درست بایسته ... حتی به کمک عصا پاهاش می لرزید ... همون طور که ایستاده بود و سعی داشت محکم جلوه کنه، بلند گفت ... - از خونه من برید بیرون آقا ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
آقا بیا که بدتر از این ما نمی شویم دیگر حریف پنجه ی دنیا نمی شویم کم چوب بی صدای خدا را چشیده ایم عاقل نمی شویم که حقا نمی شویم بی تو زمان که هیچ،جهان ایستاده است با هیچ کس بدون تو معنا نمی شویم پایین تر از شکاف نگاهت نشسته ایم بنگر، که خاک پای تو حتی نمی شویم آقا بیا به دور خودت جمعمان بکن دیگر به جذر رفته و منها نمی شویم دل با عمل یکی بشود یار می شویم دل با عمل یکی شده...اما نمی شویم! ✨💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖✨ 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے وهـفـتــم (نــور خــ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و هــشــتــم (پــیـشـنـهــاد) مادرم با ترس داشت به این صحنه نگاه می کرد ... - آقای کوتزینگه ... چیزی نیست که شما به خاطرش نگران باشید ... بهتره برید و ما رو تنها بگذارید ... - تا شما اینجا هستید چطور می تونم آروم باشم؟ ... دختر من از آب پاک تر و زلال تره ... هر حرفی دارید جلوی من بزنید... خنده اش گرفت ... - شما پدر فوق العاده ای دارید خانم کوتزینگه ... و به مبل تکیه داد ... - من پرونده شما رو کامل بررسی کردم ... از نظر من، گذشته و اینکه چرا به شما اجازه کار داده نمی شد مال گذشته است ... شما انسان درستی هستید ... و یک نابغه اید ... محاسباتی رو که شما توی چند ساعت تصحیح کردید... بررسیش برای اون گروه، سه روز طول کشید ... کمی خودش رو جلو کشید ... این چیزی بود که من به مافوق هام گفتم ... - ارزش شما خیلی بیشتر از اینه که به خاطر اون مسائل ... کشور از وجود شخصی مثل شما محروم بشه ... خنده ام گرفت ... - یه پیشنهاد دو طرفه است؟ ... یا باید باشم یا کلا ...؟ ... دارید چنین حرفی رو به من می زنید؟ ... - شما حقیقتا زیرک هستید ... از این زندگی خسته نشدید؟... - اگر منظورتون شستن توالت هاست ... نه ... من کشورم و مردمش رو دوست دارم ... اما پیش از اون که یه لهستانی باشم یه مسلمانم ... و توی قلبم گفتم ... " قبل از اینکه رئیس جمهور لهستان، رهبر من باشه ... رهبر من جای دیگه است ... " در اون لحظات ... تازه علت ترس اون مردها رو از دژهای اسلام و ایران درک می کردم ... یک لهستانی در سرزمین خودش ... اما تبدیل به مرز و دیوارهای اون دژ شده بود ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و هــشــتــم (پــیـش
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و نـهــم (نـجــات یـوسـف) سکوت عمیقی بین ما حاکم شد ... می تونستم صدای ضربان قلب مادرم رو بشنوم .. - آیا این دو با هم منافات داره؟ ... - دولتی که بیشترین آزادی و ارتباط رو دو قرن گذشته با یهودی ها داشته ... و محدودیت زیادی رو برای مسلمان ها... جایی برای یه مسلمان توی سیستم اون هست؟ ... - پیشنهاد من، بیش از اون که سیاسی باشه؛ کاری بود ... محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... - یعنی من اشتباه می کنم؟ ... لبخند کوتاهی زد ... - برعکس خانم کوتزینگه ... اشتباه نمی کنید ... اما من یه وطن پرست کاتولیکم ... و فقط لهستان، عظمتش، پیشرفت و مردمش برام مهمن ... و اگر این پیشنهاد رو نپذیرید؛ شما رو سرزنش نمی کنم ... از جاش بلند شد ... رفت سمت پدرم و باهاش دست داد ... - از دیدار شما خیلی خوشحال شدم قربان ... شما دختر فوق العاده ای رو تربیت کردید ... مادرم تا در خروجی بدرقه اش کرد ... از جا بلند شدم و دنبالش رفتم توی حیاط ... - من به کار کردن توی رشته خودم علاقه دارم ... اما مثل یه آدم عادی ... نه جایی که هر لحظه، در معرض تهمت و سوء ظن باشم ... و نتونم شب با آرامش بخوابم ... و هر روز با خودم بگم، می تونه آخرین روز من باشه ... چند روز بعد، داشتم روی پیشنهادهای کاری فکر می کردم... بعضی هاش واقعا جالب بود ... ولی از طرفی دلهره زیادی هم داشتم ... زنگ زدم قم ... ازشون خواستم برام استخاره کنن ... بین اونها، گزینه ای خوب بود که از همه کمتر بهش توجه داشتم... آیات نجات حضرت یوسف از زندان بود ... " گفت: از امروز به بعد تو در نزد ما مقام و منزلت ارجمندی داری و تو فردی امین و درستکار می‌باشی ... " ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
#هیئت_تراز_انقلاب_اسلامی #فانوس_شماره1 قسمت سوم #ضرورت_جریان_سازی_و_گفتمان_سازی جریان سازی؛ پیش ز
قسمت چهارم جریان سازی برای دعای ندبه یک نمونه دیگر از جریانسازی، موضوع ذکر آقا امام زمان (عج) است. وقتی هیأت رزمندگان دعای ندبه را میخواست شروع کند، مهدیه تهران هم که اصلاً بنایش برای دعای ندبه بود، هنوز دعای ندبه نداشت؛ یعنی بعد از دوران دفاع مقدس دیگر این جور محافل بی رونق شده بود. بعد آن جا میخواست شروع بکند. در یک جلسهای که ما بودیم، گفتیم آقا این کار فقط به مهدیه تهران واگذار نشود و یک گروه دیگر هم بیاید مشارکت کند؛ هیأت رزمندگان اسلام گفت من این برنامه را برقرار میکنم. بعد به تلویزیون گفته شد آقا شما هم بیا پخش مستقیم، گفت حالا چرا پخش مستقیم؟ ما میگیریم، پخش میکنیم. گفتیم نه؛ پخش مستقیم جریان سازیاش بیشتر است. بعد آمدیم این ور، آن ور، تا آخر سر هیأت امنای هیأت رزمندگان خدمت مقام معظم رهبری رسیدند. ایشان بنا نداشت صحبت کند؛ بنا بود یک سلام و علیکی بشود و نمازی صورت بگیرد. یکی از دوستان خدمت ایشان عرضه داشت که اگر شما در ارتباط با کار هیأت رزمندگان، توصیه ای بفرمایید، ما در کل کشور هیأت رزمندگان راه میاندازیم و کلمة شما را محور جریانسازی میکنیم؛ برنامه اش را داریم، فقط میخواهیم یک اتکایی باشد به کلام شریفی از جانب شما تا بچه حزباللهی ها پای کار بیایند. ایشان قبول کردند و حدود سی، سی و پنج دقیقه، در حال ایستاده- با این که برای وضعیت جسمی ایشان هم مناسب نبود- صحبت مفصلی کردند. بعد در آنجا چند تا جمله فرمودند که یکی از جملاتش این بود: هیأت رزمندگان باید نمونه باشد. شاید در هفتاد درصد شهرستانهای کشور بعد از کلام ایشان، و آن تلویزیونی که پخش میکرد دعای ندبه هیأت رزمندگان را، هیأت رزمندگان راه افتاد. بنده به دوستان عرض میکردم که رها نکنید و این جریان باید گسترش پیدا کند. عزاداری سیدالشهدا، بزرگترین جریان جریان عاشورا و جریان عزاداری اباعبدالله الحسین (ع) یک جریان عظیم است؛ این جریان، شاید بزرگترین جریانی باشد که در طول سالها در بستر فرهنگ و رفتار و سنن مردم در جامعه شیعی وجود داشته و دارد و مرتب هم عظمت پیدا میکند، ما باید قدر این جریان را بدانیم؛ یعنی این که درست منعکسش کنیم، ارتباطهایش را بیان کنیم، حتی برای مسیحیها و ارامنه ای که برای امام حسین عزاداری میکنند،برنامة ویژه داشته باشیم. مثلاً در محرم، یک روز را یا یک برنامه را در صدا و سیما به آنها اختصاص دهیم؛ ما میتوانیم یک بسته را تعریف کنیم و به صورت مستمر به جریان عاشورا و جریان عزاداری بپردازیم. یا مثلاً به مستندسازهای خودمان بگوییم اساتید دانشگاه کجا عزاداری میکنند؛ ما همیشه باید در صدا و سیما در دهه محرم یک محصول داشته باشیم که از عزاداری اساتید دانشگاه حرف بزند؛ و همین جور شروع کنیم به بخش های مختلف بپردازیم. جریان روایتگری در حوزه علمیه خدا رحمت کند شهید ضابط را که موفق شد جریان روایتگری را در حوزه علمیه و در کشور رونق بدهد و راه بیندازد؛ بعضی جاها راه بیندازد، بعضی جاها رونق بدهد که امتیازش دست طلبه ها آمد. خود ایشان ارتکازا" این کار را میکرد. این که مطالعه کرده بود درباره مدیریت جریانسازی که چه جوری باید این کار را انجام بدهد، نمیدانم، اما بالاخره نفس پاک ایشان و آن سوز دلی که داشت، موجب شد جریانی به نام جریان روایتگری در کشور راه بیفتد. خب حالا برای جریان راه انداختن چه قدر باید خون دل خورد؟ ایشان هزینه میکرد از پول جیبش و هفتگی برنامهای داشت. زیرزمین خانه خودش را گونی زده بود به در و دیوار. آقا چرا گونی میزنی؟ به دوستانت بگو بروند حرکتی انجام بدهند. نه، عناصر مختلف را باید به استخدام درآورد؛ عناصر بصری، عناصر سمعی، عناصر تاریخی، عناصر علمی، که ما هم الحمدلله این مسائل را داریم. ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
#هیئت_تراز_انقلاب_اسلامی #فانوس_شماره1 قسمت چهارم #ضرورت_جریان_سازی_و_گفتمان_سازی جریان سازی ب
قسمت پنجم پرهیز از پراکنده کاری در مقابل جریانسازی، پراکنده کاری است. شما خودتان هم سخنرانی بی ربط انجام ندهید. بگویید که من سخنرانی ام قطع های از جورچین یا پازل صحنه بزرگتری است. بنده خودم با این که سخنران ناتوانی هستم، ولی وقتی دوستان دعوت میکنند میگویم نقش من در آنجا چیست؛ و چه میخواهد اتفاق بیفتد؟ بعضی وقتها جلساتی را میروم که به ظاهر خیلی ضعیف است و شاید خیلیها نپذیرند اما من میگویم الآن قطعه ای هستم از یک جورچین بزرگتر که اینها همة کارهایش را انجام دادهاند و یک سخنران با این مشخصات را میخواهند. خب عیبی ندارد؛ ما این پیچ و مهره را میاندازیم تا این موتور راه بیفتد. بعضیها هم ما را دعوت میکنند، اما هیچ کاری نکرده اند و میگویند شما بیا؛ ما اسم شما را میزنیم به دیوار، جمعیت جمع کنیم. میگویم این که جریانسازی نمیشود؛ من آمده ام یک سخنرانی کرده ام،بعدش چه اتفاقی میافتد؟ بچه های یکی از نقاط تهران، گفتند حاج آقا ما اینجا وضعمان خراب است و اینجا اصلاً کسی هیأت و جلسه ندارد و کسی جمع نمیشود، چون این شهرک جزو شهرک های تازه تأسیس اطراف تهران است ورونقی ندارد. شما بیایید این جا یک سخنرانی برای ما بکنید. گفتم نه، شما حرکتی انجام بدهید. این حرکت را با دعوت از دانش آموزان از طریق معلمها شروع کردیم. گفتیم با معلمها چه جوری صورت بگیرد. دو سه ماه طول کشید تا این دعوت اولیه انجام بگیرد، بعد همایشی راه افتاد؛ ما هم گفتیم میآییم. در مورد روابط دختر و پسر صحبت میکنیم. این دیگر آن زور آخرش بود که اگر کسانی هم در این شبکة ارتباطی نیامدند؛ به واسطة جاذبه این عنوان بیایند. بعد گفتم دم در بایستید و هر کسی ثبت نام کرده بود، راه بدهید و اگر ثبت نام نکرده، بیرون بایستد. از همان اول جلسه این قدر این جلسه حرکتش شدید شد که دیگر اینها برای شرکت کننده ها قیافه هم میگرفتند. ما هم رفتیم جلسة اول صحبت کردیم که نصفش را به مقدمه گذراندیم و بخشی از اصل بحث را گفتیم و گفتیم بقیه اش جلسه بعد. خب، این استمرار زمان و پیوند زمانها معجزه می کند. خلاصه، یک جریان با عظمت فرهنگی در آن محله به وجود آمد که الگویی برای بسیاری از شهرستانها و محله های دیگر تهران شد. فقط آمدیم امکاناتمان را شبکهای کردیم و ارتباطها، زمانها و حرکتها را پیوند دادیم؛ گفتیم چه جوری اینها بتوانند استمرار پیدا کنند. ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت ســـے و نـهــم (نـجــات یـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهـلــم (مـن واقـعــا پـشـیـمــانـم) با تلاش و سخت کوشی کارم رو شروع کردم ... مورد توجه و احترام همه قرار گرفته بودم ... با تمام وجود زحمت می کشیدم ... حال پدرم هم بهتر می شد ... دیگه بدون عصا و کمک حرکت می کرد و راه می رفت ... همه چیز خوب بود تا اینکه از طریق سفارت اعلام کردن ... متین می خواد آرتا رو ازم بگیره ... دوباره ازدواج کرده بود ... تمام این مدت از ترس اینکه روی بچه دست بزاره هیچی نگفته بودم ... تازه داشت زندگیم سر و سامان می گرفت ... اما حالا ... اشک چشمم بند نمی اومد ... هر شب، تا صبح بالای سرش می نشستم و بهش نگاه می کردم ... صبح ها با چشم پف کرده و سرخ می رفتم سر کار... سرپرست تیم، چند مرتبه اومد سراغم ... تعجب کرده بود چرا اون آدم پرانرژی اینقدر گرفته و افسرده شده ... اون روز حالم خیلی خراب بود ... رفتم مرخصی بگیرم ... علت درخواستم رو پرسید ... منم خلاصه ای از دردی رو که تحمل می کردم براش گفتم... نمی دونم، شاید منتظر بودم با کسی حرف بزنم ... ازم پرسید پشیمون نیستی؟ ... عمیق، توی فکر فرو رفتم ... تمام زندگی، از مقابل چشمم عبور کرد ... اسلام آوردنم ... ازدواجم ... فرارم ... وعده های رنگارنگ اون غریبه ها ... کارگری کردنم و ... نمی دونم چقدر طول کشید تا جوابش رو دادم ... - چرا پشیمونم ... اما نه به خاطر اسلام ... نه به خاطر رد کردن تمام چیزها و وعده هایی که بهم داده شد ... من انتخاب اشتباه و عجولانه ای کردم ... فراموش کردم انسان ها می تونن خوب یا بد باشن ... من اشتباه کردم و انسان بی هویتی رو انتخاب کردم که مسلمان نبود ... انسان ضعیف، بی ارزش و بی هویتی که برای کسب عزت و افتخار اینجا اومده بود ... اونقدر مظاهر و جلوه دنیا چشمش رو پر کرده بود که ارزش های زندگیش رو نمی دید ... کسی که حتی به مردم خودش با دید تحقیر نگاه می کرد ... به اون که فکر می کنم از انتخابم پشیمون میشم ... به پسرم که فکر می کنم شاکر خدا هستم ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
انصارالمحسنی عزیز سلام به علت آماده سازی هیئت برای ایام محرم(شروع مراسم از پنج شنبه شب) ٬ امشب مراسم سینه زنی از هیئت به سمت منزل رشیدی برگزار می گردد. با تشکر
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهـلــم (مـن واقـعــا پـش
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهـل ویـکـم (درخـواسـت عـجـیـب) جرات نمی کردم برگردم ایران ... من بدون اجازه و خلاف قانون، آرتا رو از کشور خارج کرده بودم ... رفتم سفارت و موضوع رو در میان گذاشتم ... خیلی ناراحت شدن و به نیابت من، وکیل گرفتن ... چند جلسه دادگاه برگزار شد ... نمی دونم چطور راضیش کردن اما زودتر از چیزی که فکر می کردم حکم طلاق صادر شد ... به خصوص که پدرش توی دادگاه به نفع من شهادت داده بود ... وقتی نماینده سفارت بهم خبر داد از خوشحالی گریه ام گرفت ... اصلا توی خواب هم نمی دیدم همه چیز این طوری پیش بره .. به شکرانه این اتفاق، سه روز روزه گرفتم ... چند روز بعد، با انرژی برگشتم سر کار ... مسئول گروه تا چشمش بهم افتاد، اومد طرفم ... - به نظر حالتون خیلی خوب میاد خانم کوتیزنگه ... همه چیز موفقیت آمیز بود؟ ... منم با خوشحالی گفتم ... - بله، خدا رو شکر ... قانونا آرتا به من تعلق داره ... و لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ... - خوشحالم که اینقدر شما رو پرانرژی و راضی می بینم ... از زمانی که باهاش صحبت کرده بودم ... هر روز رفتارش عجیب تر می شد ... مدام برای سرکشی به قسمت ما می اومد ... یا به هر بهانه ای سعی می کرد با من صحبت کنه ... تا اینکه اون روز، به بهانه ای دوباره من رو صدا کرد ... حرف هاش که تموم شد، بلند شدم برم که ... - خانم کوتزینگه ... شاید درخواست عجیبی باشه ... اما ... خیلی دلم می خواد پسرتون رو ببینم ... به نظرتون ممکنه؟ ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
#هیئت_تراز_انقلاب_اسلامی #فانوس_شماره1 قسمت پنجم #ضرورت_جریان_سازی_و_گفتمان_سازی پرهیز از پراکند
قسمت ششم ادبیات جریان سازی در ارتباط با روایتگری و که خود توجه به دفاع مقدس که جزو زندگی و سبک زندگی به امروز است باید جریانسازی کرد. یک وقت شما میروید در مقام یک راوی از تعابیری استفاده میکنید که جریانسازی یخ میزند. یک وقت از تعابیری استفاده میکنید که جریانسازی جان میگیرد. من توجه شما را به تعابیر مقام معظم رهبری جلب میکنم. که ببینید چه جوری تعابیر ایشان جریان میسازد. ایشان مثلاً در بعضی از صحبتهایشان میفرمودند که مردم ایام نوروز میروند به این جبهه های مقدس از «میروند » استفاده میکند که حالت استمراری است و از «مردم » که کلمه فراگیری است. یک وقت هم آدم میتواند تعبیری بکند که جریان یخ بزند؛ مثلاً بگوید جوانی به جبهه های دفاع مقدس رفته بود، تا آثار رزمنده ها را ببیند، خاطرهای برای خودش نوشته بود که من این خاطره را برای شما بگویم. هر چند اینها حرف درستی است، ولی بوی جریانسازی از این اصطلاحات و تعابیری که شما به کار بردید، نمی آید. به جای آن باید بگوییم: دیدید این جوانها به مناطق عملیاتی میروند و بعضیهایشان برای خودشان خاطره مینویسند؛ یکیشان نوشته بود ... خب الآن ببینید کلی استشمام استمرار از کلمات شما میشود. البته یک سری چیزها را در دفاع مقدس به صورت جریان میتوانید نشان بدهید که به تعابیر شما بستگی دارد و یک سری چیزها هم در دفاع مقدس بوده، اما به صورت جریان نبوده، که باید آنها را به صورت فرعی و حاشیه ای مطرح کرد. مثلاً این که بعضی از آدمهای ناصالح میرفتند جبهه و درست میشدند و از همه جلو میزدند، این را باید به صورت گاهی از موارد بیان کرد، چون غالبا افراد فوق العاده شایسته به جبهه های جنگ میرفتند. یک وقت تصور عمومی مردم از جبهه های جنگ، اخراجیها نباشد! مهم این است که خاطراتی که مطرح میکنیم، کدام را به عنوان جریان غالب مطرح کرده و با چه عبارتی میخواهیم آن جریان را غالب کنیم. بعضیها در ارتباط با دفاع مقدس یک جوری از اشک و گریه رزمنده ها صحبت و آن را جریان غالب معرفی میکنند که مخاطبی که در آن فضا نبوده، نشاط یادش میرود؛ در حالی که بنده خودم معتقدم اولین برداشتی که هر کسی از رزمنده و شهید پیدا میکند، نشاطش است. خودم اولین چیزی که کلمه شهید را میگویند، به ذهنم می آید، نشاطشان است؛ نشاطی که بعد دیگر از جنگ، هیچ جا ندیدم. ما اگر یک جوری تعریف کنیم که مفهوم دیگری غالب بشود، در روایتگری وذهنیت هایی که مردم باید پیدا کنند، درست جریانسازی نکردیم؛ پس باید خیلی حساب شده کار بکنیم. ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...
هیئت انصارالمحسن(ع) اردکان
✨#تـمـــام_زنــدگــــے_مــن ✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهـل ویـکـم (درخـواسـت عـ
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت چـهــل و دوم (مــهـمــانــے شــام) حسابی تعجب کردم ... - پسر من رو؟ ... - بله. البته اگر عجیب نباشه ... - چرا؟ ... چند لحظه مکث کرد ... - هر چند، جای چندان رومانتیکی نیست ... اما من به شما علاقه مند شدم ... بدجور شوکه شدم ... اصلا فکرش رو هم نمی کردم ... همون طور توی در خشکم زده بود ... یه دستی به سرش کشید و بلند شد ... - از اون روز که باهاتون صحبت کردم و اون حرف ها رو شنیدم... واقعا شما در نظرم آدم خیلی خاصی شدید ... و از اون روز تمام توجهم به شما جلب شد ... - آقای هیتروش ... علی رغم احترامی که برای شما قائلم اما نمی تونم هیچ جوابی بهتون بدم ... بهتره بگم در حال حاضر اصلا نمی تونم به ازدواج کردن فکر کنم ... زندگی من تازه داره روال عادی خودش رو پیدا می کنه ... و گذشته از همه این مسائل، من مسلمان و شما مسیحی هستید ... ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم ... این رو گفتم و از دفترش خارج شدم ... چند ماه گذشت اما اون اصلا مایوس نشد ... انگار نه انگار که جواب منفی شنیده بود ... به خصوص روز تولدم ... وقتی اومدم سر کار، دیدم روی میزم یه دسته گل با یه جعبه کادویی بود ... و یه برگه ... - اگر اجازه بدید، می خواستم امشب، شما و خانواده تون رو به صرف شام دعوت کنم ... با عصبانیت رفتم توی اتاقش ... در نزده، در رو باز کردم و رفتم تو ... صحنه ای رو دیدم که باورش برام سخت بود ... داشت نماز می خوند ... ادامه دارد... 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان گپ👇 http://gap.im/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در آی گپ👇 http://iGap.net/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در ایتا👇 https://eitaa.com/ansarolmohsen 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان بله 👇 ble.im/join/MjJmNWQ1Nm 👥 کانال هیئت انصارالمحسن(ع) در برنامه پیامرسان سروش👇‌‌ http://sapp.ir/hansarolmohsen ...