بدعت چیست؟
5 ژانویهٔ، 2021
بدعت عبارت است از سوء تعبیر و تخریب مسیحیتِ کتاب مقدسی و یا رد تعالیم تاریخی کلیسای مسیحی. پولس رسول در مورد ظهور مسیحیان کاذب و اناجیل دروغینی هشدار داد که سعی بر فریب کل جهان و کلیسای واقعی خواهند داشت.
زیرا هرگاه آنکه آمد، وعظ میکرد به عیسای دیگر، غیر از آنکه ما بدو موعظه کردیم، یا شما روحی دیگر را جز آنکه یافته بودید، یا انجیلی دیگر را سوای آنچه قبول کرده بودید میپذیرفتید، نیکو میکردید که متحمل میشدید... زیرا که چنین اشخاص، رسولان کذبه و عملۀ مکار هستند که خویشتن را به رسولان مسیح مشابه میسازند و عجب نیست، چون که خود شیطان هم خویشتن را به فرشتۀ نور مشابه میسازد، پس امر بزرگ نیست که خدام وی خویشتن را به خدام عدالت مشابه سازند که عاقبت ایشان بر حسب اعمالشان خواهد بود (دوم قرنتیان ۱۱: ۴ و ۱۳-۱۵).
«والتر مارتین» (Walter Martin) تعریف خوبی از بدعت ارائه میدهد:
فرقۀ غلط عبارت است از گروهی از مردم که از تفسیر یک نفر از کتابمقدس پیروی میکنند و ویژگی آنان، انحراف اصولی از مسیحیت راستدین و متکی به اعتقادات مهم ایمان مسیحی است؛ به ویژه این واقعیت که خدا در عیسای مسیح، تجسم انسانی یافت (والتر مارتین، “The Rise of the Cults” یا «ظهور بدعتها»، ص. ۱۲).
علت پیشرفت بدعتها چیست؟ ما در روزگاری زندگی میکنیم که در آن، شاهد رشد سریع بدعتها میباشیم. به عنوان مثال، در سال ۱۸۳۰، کلیسای مورمون ۳۰ عضو داشت. اما تا آوریل ۱۹۷۸، این رقم به بیش از ۴۰۰۰۰۰۰ نفر بالغ گردید و میزان رشد آن حاکی از وجود پدیدهای مذهبی است. در سال ۱۹۰۰ تعداد اعضای کلیسای آنان ۲۶۸۳۳۱ نفر، در سال ۱۹۱۰، ۳۹۳۴۳۷ نفر، در سال ۱۹۲۰، ۵۲۶۰۳۲ نفر، در سال ۱۹۳۰، ۶۷۲۴۸۸ نفر، در سال ۱۹۴۰، ۸۶۲۶۶۴ نفر، در سال ۱۹۵۰، ۱۱۱۱۳۱۴ نفر، در سال ۱۹۶۰، ۱۶۹۳۱۸۰ نفر، در سال ۱۹۶۲، ۱۹۶۵۷۸۶ نفر، در سال ۱۹۶۴ بیش از ۲۰۰۰۰۰۰ نفر بود و در سال ۱۹۷۶ پیشبینی کردند که در سال ۲۰۰۰ تعداد اعضای آنان به بیش از ۸۰۰۰۰۰۰ خواهد رسید (والتر مارتین، “The Maze of Mormonism” یا «سردرگمی در مورمونیسم»، ص. ۱۶).
ما بر این عقیدهایم که پیشرفت بدعتها و پیوستن مردم به آنها، چند علت مهم دارد. بدعتها پاسخی ارائه میدهند
علت عمدۀ پیشرفت بدعتها این است که آنها در دنیایی پر از شک و تردید، پاسخهایی قاطع به این پرسشهای اساسی بشر ارائه میکنند که: من کیستم؟ چرا اینجا هستم؟ به کجا میروم؟ «ماکس گونتر» (Max Gunther) در نوشتۀ خود، وضعیت دشوار زن جوانی را شرح میدهد که وضعی مشابه بسیاری دیگر در دوران ما دارد. او از زبان آن مینویسد: «فکر میکردم که میخواهم پرستار بشوم، اما مطمئن نبودم. فکر میکردم که مسیحیت اهمیت زیادی برای من دارد، اما نسبت به آن هم مطمئن نبودم. گمان میکنم نومیدانه به دنبال کسی بودم که پاسخهای قاطع بله و خیر داشته باشد، کسی که نسبت به همه چیز مطمئن باشد و بتواند مرا نیز مطمئن سازد» (“Today’s Health”، فوریۀ ۱۹۷۶، ص. ۱۶).
متاسفانه این خانم جوان سرانجام به فرقۀ غلطی پیوست که با کمال میل به پرسشهای او پاسخ میداد. او این تصمیم را چنین بیان کرده: «مرتب میگشتم و پرسشهایم را نزد آنها مطرح میکردم و آنها همیشه پاسخ آن پرسشها را میدانستند. این را جدی میگویم؛ آنها واقعا پاسخ آن پرسشها را میدانستند.» بنابراین، بدعتها به کسانی که از وضعیت فعلی زندگیشان راضی نیستند، پاسخهایی قاطع و ساده ارائه میدهند.
بدعتها نیازهای بشری را در نظر میگیرند
علت پیشرفت بدعتها این است که به نیازهای اساسی بشر میپردازند. همۀ ما نیازمند آن هستیم که مورد محبت قرار بگیریم، احساس کنیم که دیگران برای ما ارزشی قایلاند و این حس را داشته باشیم که زندگیمان دارای جهت و معناست. افرادی که با بحران هویت روبرو میشوند یا مشکلات عاطفی دارند، به گونهای خاص آمادۀ گرویدن به بدعتها هستند. در چنین لحظات دشواری، بسیاری از بدعتها در کسانی که از پیش، آنها را نشناخته و از ناراستی آن فرقهها اطلاعی نداشته باشند، این احساس را ایجاد میکنند که مورد پذیرش واقع شدهاند و زندگیشان جهتی یافته است.
علاوه بر این، همۀ ما دارای این میل باطنی و اساسی هستیم که خدا را بشناسیم و او را خدمت نماییم. بدعتها از این امر بهرهمند میگیرند و راهحلهای حاضر و آمادهشان را ارائه میدهند؛ که البته در آخر، موجب رضایت شخص هم نمیشوند. اغلب فرقههای غلط، به پیروان خود میگویند که به چه چیز ایمان داشته باشند، چگونه رفتار کنند، به چه بیندیشند و تاکید میکنند که برای حفظ ثبات روحیشان باید به گروه یا رهبرشان متکی باشند. «رابرت وگرِچِن پاسانتینو» (Robert and Gretchen Pasantino) مثالی در این خصوص دارند:
معمولا علت پیوستن شخص به یک بدعت، این نیست که او در مورد همۀ ادیان دنیا تحقیق کرده و نتیجه گرفته که بدعتی خاص، بهترین الاهیات را دارا است. بر عکس، معمولا علت پیوستن شخص به یک بدعت آن است که او مشکلاتی دارد که قادر به حل آنها نیست و آن بدعت وعده میدهد که این مشکلات او را حل کند. غالبا این مشکلات از نوع عاطفی و احساسی هستند.
با مرد جوانی صحبت میکردیم که به تازگی ارتش را ترک کرده اما حتی یک هفته هم بیکار نمانده بود و فورا به فرقۀ غلط «فرزندان خدا» (خانوادۀ محبت) پیوسته و ۱۰۰ دلار هم به آنها هدیه داده بود. او میگفت که تنها بود و میخواست خدا را خدمت کند، اما نمیدانست به کجا برود و چه کاری انجام بدهد. «خانوادۀ محبت» تنهایی او را پر کرد، با محبت و بذل توجه به او آرامش بخشید و کم مانده بود که او را برای همیشه به خود وابسته نماید.
خوشبختانه، مادر او به ما تلفن زد و ما با او صحبت کردیم. او در یک ساعت متوجه شد که بدعت تا چه اندازه در اشتباه است و تصمیم گرفت که دیگر با آنها رابطهای نداشته باشد. او را تشویق کردیم تا به یک گروه کوچک مطالعۀ کتابمقدس بپیوندد و در یک کلیسای قوی حضور یابد. او بدون داشتن پایۀ محکم مسیحی و روابط نزدیک با سایر مسیحیان، همچنان در خطر پیوستن به بدعتها میبود (رابرت و گرچن پاسانتینو، “Answers to the Cultist at Your Door” یا «پاسخ به بدعتکاری که بر در خانۀ شما است»، انتشارات Harvest House، ۱۹۸۱، صص. ۲۲ و ۲۳).
بدعتها تاثیر مطلوبی میگذارند
علت پیشرفت بدعتها این است که گاهی اوقات، مسیحیان نتوانستهاند تاثیر مهمی بر جهان بگذارند. «پیِر بِرتن» (Pierre Berton) اشارۀ دقیقی دارد:
ویروسی که کلیسا را بیش از یک نسل ضعیف کرده، وجود احساسات ضد مذهبی نیست، بلکه دقیقا فقدان آن است... کلیسا در نظر مخالفانش به صورت قدرتی پوشالی در آمده است که برای نابود کردنش، ارزش یک گلوله را هم ندارد... اغلب کشیشان به خاطر سخنان، عقاید، اعمال یا شیوههای زندگیشان چندان تفاوتی با مسیحیان اسمی و یا با غیر مسیحیان کل جامعه ندارند (پیِر برتن، “The Comfortable Pew” یا «نیمکت راحت»، انتشارات J. B. Lippincott، ۱۹۶۵، صص ۱۵ و ۱۶).
اگر کلیسا نتواند با دقت و جدیت، و با صمیمیتی روحانی، تفسیر واقعی کلام خدا را ارائه دهد، آنانی که نیازهای روحانی دارند، راههای دیگری را برای رفع احتیاجات خود خواهند یافت. بسیاری از بدعتها، افرادی را از میان بیخبران صید کرده و تلاش میکنند تا عقاید به ظاهر محققانهشان را بر ناآگاهان تحمیل کنند.
«ویکتور پال ویِرویل» (Victor Paul Wierwille)، رهبر فرقۀ بدعتی «راه جهانی»، نمونهای از این گونه اشخاص است که در سخنان خود، به وفور از منابع عبری و یونانی نقل قول میکند تا شنوندگان خود را تحت تاثیر دانش خویش قرار دهد.
اعضای «شاهدان یهوه» که خانه به خانه به سراغ مردم میروند نیز میکوشند تا با به اصطلاح معلومات فراوان خود، تاثیر مشابهی بر شنوندگان خویش بگذارند. شخص ایماندار، برای مقابله با چنین روشی باید بدانند که به چه چیز ایمان دارند و چرا به آن ایمان دارد، تا در نتیجه بتواند تعالیم بدعتی را که با آن روبرو است، بررسی کند.
بسیاری از کسانی که عضو بدعتها شدهاند، پیش از آن در کلیساهای مسیحی پرورش یافتهاند، لیکن تعلیمی در خصوص عقاید اساسی مسیحی نگرفتهاند و به همین علت به دام صیادان بدعتها افتادهاند. «کریس اِلکینز» (Chris Elkins) عضو سابق «کلیسای متحدۀ ”مونی“»، این نکته را چنین شرح میدهد:
در اغلب بدعتها، اکثریت اعضا را کسانی تشکیل میدهند که از کلیساهای اصلی جدا شدهاند. شاید کلیسا در تلاش برای تشریح علت ترک اعضای خویش و پیوستن آنان به بدعتها، شستشوی مغزی را به عنوان راحتترین راه توجیه برگزیند. قصد من از طرح این مبحث آن است که بگویم، در واقع، مسئلۀ اصلی، شستشوی مغزی آنان نیست. در اغلب موارد، ما مجبوریم بپذیریم که چیزی در روشهای آن بدعت وجود داشته که کلیساهای ما فاقد آن بودهاند. از نظر مسیحیان، مسئلۀ اصلی در مورد بدعتها، باید الاهیات باشد.
بسیاری از ما، مسیح را از سنین کودکی پذیرفتهایم. ادراک ما از عیسی، کتابمقدس، و نجات، ادراک یک فرد خردسال است. این برای خردسالان و نوایمانان مسیحی قابل قبول است. لیکن بسیاری از ما مسیحیان بزرگسال، از لحاظ روحانی هنوز همچون کودکان هستیم. ما هنوز نیاموختهایم که چگونه به تغذیۀ روحانی خویش بپردازیم، چه رسد به دیگران (“Christian Life” یا «زندگی مسیحی»، اوت ۱۹۸۰).
برگرفته از کتاب شناخت بدعتها
نویسندگان: جاش مکداول و دان استیوارت
🔷تصاویر برخی از افراد و بخشی از اطلاعات و ارتباطات به دست آمده از جاسوسهای مرتبط با سیا، موساد و نهادهای اطلاعاتی کشورهای دیگر که انصارالله منتشر کرد