25.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤 قیام حسینی، تبیین زینبی
▪️سالروز وفات حضرت زینب کبری سلامالله علیها تسلیت باد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
∞♥∞بسمالله الرّحمن الرّحيم
💚✋هر روز یک سلام به مولا جان امام زمان ارواحنا له الفداء
🌹✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بابَ اللَّهِ و َدَیّانَ دینِهِ
🌹✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ
❣ #سلام_امام_زمانم❣
✨✨#ایهاالعـزیز°💚💚💚
هر روز...
روز ِتوست
هر ثانیه وُ دقیقه ...
بهِ بهانهی نام وُ یادت
نان بر سفرهمان است و
دلِمان ...
قُرصِ قرص است
از اینکه امام زمان داریم!
از پدر مهربانتَر...
از مادر دلسوزتَر...
و رفیقی شَفیق ؛
خوش بحال ما
که |تو| را داریم.❤️❤️❤️❤️
#اللهم_عجّل_لولیّک_الفرج_و_العافیّة #و_النّصر
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
🌼سلام وقت شما خوبان بخیر
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#شهیدی_که_بعدا_ز_۹_سال_زنده_شد
هو الرحمن الرحیم
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا،
حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله
راهی مناطق عملیاتی جنوب شد
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان
بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را
با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند
سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان،
با عطر شهدا عطرآگین, تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند
برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد
آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود
و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود...
نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی
استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد
شهید سید مرتضی دادگر فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...
ادامه مطلب در قسمت پایین
👇👇👇👇
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید
به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید
به بنیاد شهید تحویل دهد
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید
که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته
مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد،
دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود
به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم
راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم..."
گفت و گریست
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد:
«شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که
بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده
و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد
هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...
با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد به قصابی رفت
خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:
بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است
به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد
جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد
که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد
که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ...
با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود
و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند
در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که:
چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری
چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد:
خودش بود. خودش بود
کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد
صاحب این عکس بود به خدا خودش بود
گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد
مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد
می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید
مثل دیوانه هاشده بود به کارت شناسایی نگاه می کرد
شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
برای شادی روح مطهر
شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین صلوات
دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش
🌸قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
#قسمت_بیستم_و_یکم (توبه)
ســه روز از #عاشــورا گذشته، #شــاهرخ خيلي جدي تصميم گرفته بود. کار در کابــاره را رهــا کرد.
فردا صبح هم رفتیم #مشهد. وارد #صحن_اسماعيل_طلا شدیم. يکدفعه ديدم کنار درب ورودي ، #شاهرخ روي زمين نشست رو به سمت گنبد، خيره شد به گنبد و شروع کرد با آقا حرف زدن.
مرتب مي گفــت:
خدا! من بد کردم. من غلط کردم، اما مي خوام #توبه کنم. خدايا منو ببخش !
يا #امام_رضا_(ع) به دادم برس. من عمرم رو تباه کردم.
اشــک از چشمان من هم جاري شد.
#شاهرخ يکساعتي به همين حالت بود.
خلاصه دو روز #مشهد بودیم و بعد برگشتيم تهران.
#شاهرخ در #مشهد واقعاً توبه کرد. همه خلافکارهاي گذشته را رها کرد.
بهمن ماه بود و هر شــب در تهران تظاهرات بود. اعتصابــات و درگيريها همه چيز را به هم ريخته بود.
از #مشهد که برگشتيم. #شاهرخ براي نماز جماعت رفت #مسجد !! خيلي تعجب کردم.
فردا شب هم براي نماز #مسجد رفت. با چند تا از بچه هاي انقلابي آنجا آشنا شده بود. در همه تظاهراتها شرکت مي کرد.
حضور #شاهرخ با آن قد و هيکل و قدرت، قوت قلبي براي دوســتاش بود.
البته #شاهرخ از قبل هم ميانه خوبي با شاه و درباريها نداشت. بارها ديده بودم كه به شاه فحش مي داد.
ارادت #شاهرخ به امام بعد از شناخت امام تا آنجا رسيد که در همان ايام قبل ازانقلاب سينه اش را خالکوبي کرده بود و روي آن هم نوشته بود؛ #خميني، فدايت شوم.
#ادامه_دارد.
#شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی
#قسمت_بیستم_و_دوم (انقلاب)
اوايل بهمن بود، با بچه هاي مســجد ســوار بر موتورها شــديم.همه به دنبال #شــاهرخ حرکت کرديم.
#شــاهرخ رفت جلوی یه رستوران وایساد و گفت:
این رستوران صاحبش يه يهوديه، که الان ترســيده و رفته اســرائيل، اینجا اسمش رســتورانه، اما خيلي از دختراي مسلمون همين جا بي آبرو شدند. پشت اين سالن محل دانس و قمار و ...
بعد سنگي را برداشت و شيشه را شکست. بعد هم سراغ کابارههای دیگه رفتيم. آن شب تا صبح بيشتر کابارهها و دانسينگهاي تهران را آتش زدیم.
نيمه هاي شب بود. وارد خانه شدیم. لباسهاش خوني بود. مادر با عصبانيت رفت جلو و گفت:
معلوم هست کجائي، اين کارها به تو چه ربطي داره. نشست روي پله ورودي و گفــت:
اتفاقاً خيلي ربــط داره، ما از طرف خدا مســئوليم! ما با کســي درگير شــديم که جلوي قرآن و اسلام ايســتاده،
بعد به ما گفت:
شــماايمانتون ضعيفه، شــما يا به خاطر بهشــت، يا ترس از جهنم نماز مي خونيد، اما راه درست اينه که همه کارهات براي خدا باشه !!
خلاصه این #شاهرخ، با اون #شاهرخ که چند ماه قبل مي شــناختيم خیلی فرق داشت...!
#ادامه_دارد.