eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
6.5هزار ویدیو
629 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
و* 💞﷽💞 ‍ رفته بود به سیاوش سر بزند. وارد راهرو که شد همه سراسیمه بودند. یک نفر داشت دستگاهی را به سمت اتاق سیاوش میبرد. ترس تمام وجودش را گرفت. احساس کرد پاهایش به زمین چسبیده. نمیتوانست قدم بردارد. نگاهش خیره ماند به گوشه راهرو... سید صادق بود. سر به زیر انداخته بود و شانه هایش میلرزید. پدر و مادرش و بابا ایرج هم در گوشه ای دیگر ایستاده بودند. با خودش فکر کرد اینها کی آمدند? حتما خبری بوده که صدایشان زده اند. مادرش وقتی راحله را دید، به سمتش آمد. -مامان اینجا چه خبره? چرا اینقد شلوغه مادر با چشمهایی که خیس از اشک بود سعی کرد راحله را ارام کند: - اروم باش مادر.. سیاوش ... اما نتوانست حرفش را ادامه دهد. راحله گویی کسی شوکی بهش وصل کرده باشد یکدفعه وحشت زده به طرف اتاق دوید اما دم در اتاق ... قبل از اینکه وارد شود تخت را از اتاق خارج کردند. رویش ملحفه ای سفید کشیده بودند. چنگ انداخت و لبه تخت را گرفت. یعنی همه چیز تمام شده بود? یعنی سیاوش ... تمام نیرویش را به دست هایش داد، ملحفه را در مشتش گرفت و پایین کشید. با دیدن سیاوش با چشمان بسته که ارام روی تخت خوابیده بود ماتش برد. طوری ارام خوابیده بود که گویی هیچ وقت زنده نبوده است. دست برد و شانه های برهنه سیاوش را گرفت و همانطور که اشک هایش مثل سیل جاری بود، شروع کرد به تکان دادن سیاوش: -پاشو سیاوش... پاشو عزیز دلم... نباید بخوابی... بیدار شو ّمادر جلو آمد، بازوهای راحله را گرفت تا راحله را ارام کند: -اروم باش راحله جان، مادر، حالت بد میشه راحله گفت: - مامان، سیاوش نباید بمیره، نباید ببرنش...اون فقط خوابیده دوباره برگشت به سمت سیاوش: - پاشو سیاوش، اینا فک میکنن تو مردی...پاشو سیاوشم...سیاوششش سرش گیج رفت، سقف و چراغ هایش دور سرش می چرخیدند. ضعف کرد و از هوش رفت ... حس کرد کسی تکانش میدهد. -راحله جان? مادر? بیدار شو دخترم چشم باز کرد... هنوز هوا تاریک بود. مادر بالای سرش نشسته بود. -بیداری مادر? تو خواب داشتی جیغ میزدی یعنی هرچه دیده بود خواب بود? انگار باری چند صد کیلویی را از روی دوشش برداشته بودند. دستهایش را از دو طرف انداخت و بدنش را لخت کرد. نفس عمیقی کشید. پیشانی اش خیس عرق بود. مادر با گوشه لباسش عرق هایش را گرفت. - چه خواب بدی بود مامان! خیلی بد بود. خواب دیدم سیاوش ... سیاوش ... گفتنش سخت بود برای همین ادامه نداد. مادر دست برد توی موهای پریشان و خیس از عرق دخترش و با لبخند گفت: - خواب بعد اذون تعبیر نداره ولی ... راحله چرخید سمت مادرش: -اگرم تعبیر داشته باشه خواب خیلی خوبی بوده!! راحله متعجب پرسید: -خوب? بعد انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد گفت: -برای دلداری من میگین? با خودش فکر کرد مگر خواب مردن کسی میتواند خوب باشد? حتما مادر قصد دارد دلداری اش بدهد. اما جواب مادر خیلی دور از انتظارش بود: -اصلا!! از قدیم گفتن اگه خواب ببینی یکی مرده عمرش طولانی میشه!! راحله از جا پرید و سر جایش نشست. چشم هایش از خوشحالی برق میزد. گاهی زندگی چنان سخت میشود که آدمی به دنبال کوچکترین روزنه امید و نشانه ای ست تا به آن فال خیر بزند و امیدی را در دل خود روشن کند: -واقعا مامان? مادر همان طور که چراغ را روشن میکرد و از اتاق بیرون میرفت گفت: - اره مادر... خیره ان شالله... پاشو نمازتو بخون بعد بخواب ...
* 💞﷽💞 ‍ اول مهر شده بود. کلاس ها شروع شده بود و راحله با وجودی که اصلا دوست نداشت مجبور بود به دانشگاه برود. دانشگاه برای او یاد اور تمام خاطرات تلخ و شیرین بود. گوشه گوشه اش یاد سیاوش را زنده میکرد. کلاس ها، نیمکت های لابی، بخش ریاضی و ... همه و همه پر از خاطرات او و سیاوش بود. چقدر سخت بود نفس کشیدن در هوایی که سیاوش حضور نداشت. وقتی دانشجوها جریان را فهمیدند دسته دسته برای عیادت استاد روانه شدند و راحله هرگز فکر نمیکرد سیاوش بین دانشجوها اینقدر طرفدار داشته باشد. اما در بین عیادت کننده ها، پسر نوجوانی نیز حضور داشت. پسری که هیچ شباهتی به دانشجوها نداشت و بیشتر شبیه بچه محصل ها بود. پسری پانزده شانزده ساله، کشیده و لاغر و تا حدودی رنگ پریده، موهایی خرمایی و فر و چشمان درشت و مشکی. بارها و بارها راحله اورا در میان عیادت کننده ها دیده بود و کنجکاو شده بود که بداند این پسر چه نسبتی با سیاوش دارد و چرا اینقد جویای احوال و نگران، و وقتی پرسیده بود حیران مانده بود از جواب پسرک: -من پسر خونده اقای پارسا هستم. ایشون خرج تحصیل من و یه سری دیگه از بچه های یتیم خونه رو میدن. هر هفته به ما و یتیم خونه سر میزدن. وقتی نیومدن، ما از مسئولامون پیگیر شدیم و فهمیدیم که این اتفاق افتاده. حالا هم چون بچه ها همشون نمیتونن بیان، من از طرف اونا میام عیادت. آخه من از همشون بزرگترم. اگه ایشون نبودن پرورشگاه برامون قابل تحمل نبود، خیلی هامونم نمیتونستیم درس بخونیم بابا سیاوش خیلی به گردن ما حق داره ولی حالا ما هیچ کاری ازمون براش بر نمیاد پسر موقع ادای این کلمات، اشکش را با استینش پاک کرد. راحله لبخندی زد از شنیدن کلمه "بابا سیاوش" نگاهی به سیا انداخت... چقد بابا شدن به سیاوش می آمد. او دیده بود که موقع رستوران رفتن سیاوش تراولی زیر بشقاب غذایش میگذارد، هر روز که از کوچه شان میگذشتند خودش را روی ترازو وزن میکرد، و راحله میخندید که تو ۲۴ ساعت که تغییر وزن نمیدی، یا وقتهایی که تمام گل های پیرمرد گل فروش سر چهار راه را میخرید اما تصورش را هم نمیکرد که چنین رازهای مگویی هم در پشت پرده وجود داشته باشد. رازهایی که حتی برای همسرش برملا نکرده بود. حس کرد هنوز خیلی مانده تا سیاوش را بشناسد. باید میرفت. کلاس داشت، لبخندی زد و از پسرک بابت مهربانی اش تشکر کرد: -شما براش دعا کنین.. چه کاری از این بزرگتر? دعای شما بچه ها ان شالله مستجابه -میخواین برین خانم? منم باید برم? - اره عزیزم، اجازه نمیدن اینجا بمونی راحله می ترسید. به پسرک نمی آمد اهل دروغ و دغل باشد اما آنقدر چشمش ترسیده بود که ترجیح میداد هیچ ریسکی نکند. حتی پلیس هم گفته بود تا میتواند مواظب سیاوش باشد چراکه نیما نشان داده بود از هیچ کاری ابا ندارد. برای همین راحله به پرستار و نگهبان سپرده بود مبادا جز اعضای خانواده غریبه ای را راه بدهند. همینطور که پسر نوجوان را که گویا اسمش محسن بود، همراهی میکرد تا بیرون برود پسر گفت: -فقط خانم لطفا این قضیه رو به کسی نگین چون بابا از دست ما ناراحت میشن. دوست ندارن کسی خبر بشه. فقط آقا سید میدونستن که گاهی می اومدن اونجا و بچه هارو معاینه میکردن راحله سری به علامت تایید تکان داد: -باشه، حتما... حواسم هست و بعد دوباره ذهنش رفت سمت سید صادق. رفیقی چنین شفیق و صمیمی چرا این روزها اصلا پیدایش نبود? آن جواب پدر چه رازی داشت? یعنی پدرش چیزی را پنهان میکرد? از بیمارستان که بیرون زد. میخواست تا دانشکده را پیاده روی کند. توی خیابان زند، مغازه های لباس مردانه را نگاه میکرد. لباس های زمستانه را برای فروش اورده بودند و راحله داشت تصور میکرد کدام یکی از این لباس ها به سیاوش بیشتر می آید. در یکی از مغازه ها، چشمش خیره ماند روی لباسی که تن یکی از مانکن ها بود. کت پالتویی کوتاه و خاکستری رنگ که دور یقه اش خزی نرم و مشکی داشت. با آن کلاه بافت مشکی مد روزش، خیلی خوش ترکیب شده بود. با خودش فکر کرد وقتی سیاوش به هوش بیاید، لابد باید همه سرش را بتراشند تا یک دست شود و این کلاه بافت کاملا مناسب کله کچل و زمستان است! سیاوشی که همیشه آنقدر با وسواس و دقت موهایش را تافت و ژل میزد حالا چطور با کله ای که باید با ماشین میزد کنار می آمد?!! خنده اش گرفت. رفت توی مغازه تا لباس را بخرد. اصلا دلش نمیخواست به این فکر کند که سیاوش بیهوش است و شاید هرگز ... ترجیح داد امیدوارانه نگاه کند. لباس را که خرید و بیرون آمد، چند قدم آن طرف تر مغازه، زنی را دید که کنار دیوار بساط لیف و اسکاچ های بافت و جوراب های مردانه را پهن کرده بود و دو دخترش کنارش چمباتمه زده بودند. با خودش فکر کرد، سیصد تومن لباس سیاوش را برای دل خودش خریده بود، حالا سهمی هم باید برای خداوند و بندگانش کنار میگذاشت.
هدایت شده از حرم
سحر بیست و ششم.... ✍ فقط سه سحر مانده.... تا جامه مهمانی مان را، از تن بدر کنیم..... یادم هست... زیباترین سحر این مهمانی، بنام نامی تو رقم خورده بود.... به نام نامی مادرم.... زهرا ❄️واااااای مادر.... حضور شما... در لابلاي مناجات های سحرم، چقدر پررنگ بود.... چقدر گریستن بر دامانت، سحرهای مرا روشن می کرد.... چقدر دور تو گشتن... مرا آرام می کرد... چقدر چادرت را بو کشیدن... در سلولهای قلب من، معجزه هايي عظیم، را رقم می زد.... ❄️مادر... سفره داری رمضان، رو به پایان است.... و ما هنوز... اجابت را از آسمان، به ضمانت نگرفته ايم... اجابت دیدار آخرین دردانه تو را.... ❄️آه مادر.... دلم برایت تنگ می شود.... برای دستان مهربان و خسته ات.... برای چشمان معصوم و عاشقت... کاش... اذن قنوت همه سحرهای رمضانم ، به نام نامی تو... صادر می شد... تا هییییییچ گاه، تو را در لابلاي سجاده ام، گم نکنم... ❣تو کلید همه درهای آسمانی... چه دارد، آنکس که تو را در آغوش ندارد؟؟ مادر.... تمام هستی ام به قربان ناز یک لبخندت... چه کنم...بیشتر، دوست بداری ام؟؟ چه کنم...بیشتر، عاشقانه ببوسی ام؟؟ من یقین دارم...؛ راز محبت تو.... عزیز_دردانه آخر توست... که هر چه بیشتر زلیخایش شوم... بیشتر، در پیش چشمان تو، خواهم درخشید... ❄️دعایم کن... مادر دستانت را بالا بگیر.... و برایم، ع ش ق بخواه.... عشقی... که مرا از نشستن....باز دارد... عشقی... که مرا از دم فرو بستن... باز دارد... عشقی... که همه عالم، آنرا از نگاهم، بخوانند... ❣دعایم کن... عاشقت بمانم مادر.... التماس دعای فرج و شهادت سید پیمان موسوی طباطبایی @haram110
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷 🌸✨ 🔅بسم الله الرحمن الرحیم 🌸✨ اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْكوراً وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً وعَملی فیهِ مَقْبولاً وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً یا أسْمَعِ السّامعین. 🌼✨ خدایا قرار بده كوشش مرا در این ماه قدردانـى شده وگناه مرا در این ماه آمرزیده وكردارم را در آن مورد قبول وعیب مرا در آن پوشیده اى شنواترین شنوایان. 🌱التماس_دعا 📚منبع: مفاتيح الجنان 🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
4_5857330605619937484.mp3
3.98M
تحدیر(تندخوانی)جز بیست و شش 🦋✨🦋✨🦋
4_5945058220333598042.mp3
11.87M
‍ 🌼ترتیل🌼 🌹 استاد پرهیزگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😓😓😢 در دوره عمرتان چند روز دنبال گمشده خود دويده ‌ايد؟ مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود: سيد بن طاووس رضي الدين علي ‌بن طاووس قدس الله سره از علمای بزرگ شيعه ‏است. اين بزرگوار خيلي خدمت امام ‏زمان علیه السلام رسيده است، وی در کتابش «کشف المحجّه»، حرف ‌هایی با پسرش، سيد محمد دارد. مي‏گويد: بابا جان، سيد محمّد! اين مردم دروغ مي ‏گويند كه ما امام‏ زمان علیه السلام را دوست ‏داريم، دروغ مي ‏گويند. آن وقت دليل مي‏آورد و مي‏گويد: اين مردم، امام زمان علیه السلام را به قدر يك خروس، به قدر يك بوقلمون، دوست ندارند. يك خروس لاري خريده ‌اي، بردي تو خانه، به خانمت سپرده‌ اي تا دو سه روز برنج به او بخورانند تا چاق شود و برای روز عید، آن را ذبح کنید و خوراک کنید و بخورید. امّا همين ‌كه از بازار برگشتي، به خانه وارد شدي، خانمت مي ‏گويد: آقا! بوقلمون گم شده است، از جا حركت مي ‏كني، اين اطاق را بگرد، آن اطاق را بگرد، اين بام، آن بام مي ‏روي. توي كوچه به پاسبان مي‌رسي، و می گویی: جناب آجدان! شما يك بوقلمون را اين‌جا نديده ‌ايد؟ مي ‏گويد: نه. درِ خانه اين همسايه را بزن، درِ خانه آن همسايه را بزن، می پرسی: آقا! اين‌جا يك بوقلموني نيامده‏ است؟ بیست و چهار ساعت به در و ديوار مي ‌زني، به اين سو و آن سو مي ‏روي، براي آن‌ كه آن را پيدا كني؛ امّا پيدا نمي ‌كني و وقتی محروم و مایوس از پيدا شدنش شدي، دلت، الو مي ‏گيرد، و سينه‌ات آتش مي ‏گيرد. شما را به وجدان پاكتان، اي جوانان نوراني روشن فكر! اي پير مردهاي متديّن بازاري! شما را به حقّ قرآني كه مي ‏خوانيد. اي علماء و محصلين! شما را به آئين و دينتان و تمام مقدساتي‌كه معتقد هستيد، در دوره عمرتان چند روز دنبال گمشده خود دويده ‌ايد؟ اين‌ سو و آن‌ سو رفته ‌ايد؟ و از اين بپرس و از آن بپرس، سراغش را گرفته ‌ايد؟ چند روز؟ چند روز به مثل آن داغي كه توي دلتان از گم شدن يك بوقلمون مي ‏افتد، دلتان از گم شدن اين بزرگوار داغ پيدا كرده ‏است؟ چند روز، الو گرفته اید؟ با همان آشفتگي، با همان اضطراب و انقلابي كه براي پيدا كردن بوقلمون، اين در مي‌زني، آن در مي ‌زني، از اين مي ‏پرسي، از آن مي ‏پرسي، آیا يك بيست و چهار ساعت در دوران عمرتان اين ‌چنين جوشتان گرفته ‏است براي پيدا كردن اين گمشده؟ كدام ‌يك از شما، براي گم شدن امام زمانتان، دو شبانه روز دلتان آتش گرفته است؟ هركس دو بيست و چهار ساعت اين انقلاب در او پيدا شده و هيچ چيز نفهميده‏ است و لو به قدر روزنه سوزني، راه باريك تاریکی به يك ناحيه‌اي پيدا نكرده ‏است، بلند شود و بر من لعنت كند. مقابل اين همه جمعيت، با اين قرصي كه صحبت مي ‏كنم بي ‌خود نيست، به اين محكمي ‏كه دارم حرف مي ‏زنم، پشت حرفم به كوه هيماليا بند است. (سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، سال 1392 قمری، مجلس یازدهم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏💎🙏 شب 27 ماه رمضان، از شب های قدر 1) عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله قال:‏ أَنَّهَا لَيْلَةُ سَبْعٍ‏ وَ عِشْرِينَ.‏ (إقبال الأعمال، ص66) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شب قدر، شب 27 ماه رمضان است. 2) قَالَ مُعَاوِيَةُ لِحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَخْبِرْنَا عَنْ لَيْلَةِ الْقَدْرِ؟ قَالَ: فَتَطْلُبُ مِنْ لَيْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ إِلَى لَيْلَةِ سَبْعٍ وَ عِشْرِينَ. (بحارالأنوار، ج44 ،ص42 به نقل از تحف العقول) معاویه به حضرت مجتبی علیه السلام گفت: ای ابومحمد! به ما از شب قدر خبر بده. فرمود: شب قدر را ازشب بیست و سوم تا شب بیست و هفتم طلب کنید. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏👁 شب قدر را در دهه آخر ماه مبارک رمضان، طلب کنید بعضی از روایات اهل بیت علیهم السلام حاکی از آن است که شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است: 1) عَنْ عَلِيٍّ علیه السلام قال: سُئِلَ رسول الله صلّی الله علیه وآله عَنْ لَيْلَةِ الْقَدْرِ فَقَالَ: هِيَ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ. (بحارالأنوار، ج 97، ص10 به نقل از دعائم الاسلام) از رسول خدا صلّی الله علیه وآله درباره شب قدر سؤال شد. فرمود: شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است. 2) سَأَلَ حُمْرَانُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» ،قَالَ:هِيَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ وَ هِيَ فِي كُلِّ سَنَةٍ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ‏. (من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص158) حمران از حضرت باقرعليه السّلام در باره معنى قول خداى عزّ و جلّ: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ» سؤال كرد، امام فرمود: آن شب مبارك ،شب قدر است، و آن شب هر سال در ماه رمضان در 10 شبِ آخر آن است. 3) عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله قال: الْتَمِسُوهَا فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِر في تِسعٍ بَقِينَ أَوْ سَبْعٍ بَقِينَ أَوْ خَمْسٍ بَقِينَ‏ أَوْ ثَلَاثٍ‏ بَقِينَ أَوْ آخر ليلة. (تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص629) رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: شب قدر را در دهه آخر ماه رمضان، در 9 شب یا در 7 شب یا 5 شب یا 3 شب باقیمانده از ماه یا در شب آخر ماه رمضان، طلب کنید.‏ ✅✅توجه به مضامین ادعیه ای که برای این ده شب نقل شده است، دلالت دارد که حتّی بعد از شب 23 ماه رمضان، هنوز مقدّرات الهی، تعیین می گردد، و لذا می طلبد که این شب ها به احیا، عبادت و درخواست از درگاه الهی، سپری گردد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👁 🙏👁 استحباب احیا در شب های دهه آخر ماه رمضان 1) عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ قَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ...وَ شَمَّرَ وَ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ بَرَزَ مِنْ بَيْتِهِ وَ اعْتَكَفَ وَ أَحْيَا اللَّيْلَ كُلَّهُ، وَ كَانَ يَغْتَسِلُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ. (بحارالأنوار، ج81، ص18به نقل از اقبال الاعمال) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی شب های دهه آخر ماه رمضان آغاز می شد، رسول خدا صلّی الله علیه وآله رختخواب خود را جمع می کرد، کمر خود را محکم می بست، خانه را ترک می کرد، اعتکاف می نمود، همه شب را به احیا می پرداخت و هرشب بین نماز مغرب و عشا غسل می کرد. 2) عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله إذَا دَخَلَ الْعَشْرُ الْأَوَاخِرُ شَدَّ الْمِئْزَرَ وَ اجْتَنَبَ النِّسَاءَ وَ أَحْيَا اللَّيْلَ وَ تَفَرَّغَ لِلْعِبَادَةِ . (من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص156) سماعه، از ابو بصير، از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است، كه فرمود: وقتی دهه اواخر ماه رمضان فرا مى‏رسيد، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله، در سجده و دعا سخت مى‏كوشيد، و از زنان دورى مى‏گزيد، و شب را احيا مي داشت، و يكسره به كار عبادت مى‏پرداخت. 3) عَنْ عَبَايَةَ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ: إنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله اعْتَكَفَ عَاماً فِي الْعَشْرِ الْأُوَلِ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ، وَ اعْتَكَفَ فِي الْعَامِ الْمُقْبِلِ فِي الْعَشْرِ الْأَوْسَطِ [الْوُسَطِ] مِنْهُ، فَلَمَّا كَانَ الْعَامُ الثَّالِثُ رَجَعَ مِنْ بَدْرٍ فَقَضَى اعْتِكَافَهُ، فَنَامَ فَرَأَى فِي مَنَامِهِ لَيْلَةَ الْقَدْرِ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ كَأَنَّهُ يَسْجُدُ فِي مَاءٍ وَ طِينٍ، فَلَمَّا اسْتَيْقَظَ رَجَعَ مِنْ لَيْلَتِهِ وَ أَزْوَاجُهُ وَ أُنَاسٌ مَعَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ، ثُمَّ إنَّهُمْ مُطِرُوا لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ، فَصَلَّى النَّبِيُّ صلّی الله علیه وآله حِينَ أَصْبَحَ، فَرُئِيَ فِي وَجْهِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله الطِّينُ، فَلَمْ يَزَلْ يَعْتَكِفُ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ حَتَّى تَوَفَّاهُ اللَّه‏. (بحارالأنوار، ج97، ص7 به نقل از کتاب الغارات) حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: رسول خدا صلّی الله علیه وآله یک سال در دهه اول ماه رمضان (در مدینه) اعتکاف نمود. سال بعد در دهه وسط ماه رمضان اعتکاف کرد. سال سوم، در برگشت از جنگ بدر، اعتکاف ایشان انجام نشد، پس در خواب دید که شب قدر در دهه آخر ماه رمضان است و حضرتش در بین آب و خاک در حال سجده هستند. پس وقتی رسول خدا صلّی الله علیه وآله از خواب بیدار شد، همان شب بازگشت و زنان و مردم، با رسول خدا صلّی الله علیه وآله همراه شدند. به دنبال آن، در شب بیست و سوم باران آمد و رسول خدا صلّی الله علیه وآله تا صبح مشغول نماز بود، و وقتی رسول خدا را دیدند، صورت مبارکش خاک آلود بود. به همین جهت رسول خدا صلّی الله علیه وآله تا آخر عمر پیوسته در دهه آخر ماه رمضان در اعتکاف بود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏💎🙏 چگونه در شب 27 ماه مبارک رمضان، قرآن بر سر بگیریم و برای سلامتی، شادی و فرج مولایمان، حضرت صاحب الزمان دعا کنیم؟ ✅✅ یکی از شب هایی که به عنوان شب قدر در روایات حضرات معصومین علیهم السلام معرفی شده است، شب 27 ماه مبارک رمضان است، اما آداب قرآن به سر گرفتن برای این شب نقل نشده است. لذا می توان به دستور مولایمان، حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام که در ذیل نقل شده است، عمل کنیم و قرآن بر سر بگیریم و سپس برای سلامتی، شادی و فرج مولایمان، حضرت صاحب الزمان علیه السلام دعا کنیم. حضرت رضا علیه السلام فرمود: هر وقت امر دشواری تو را محزون نمود، دو رکعت نماز بخوان؛ در رکعت اوّل: سوره حمد و آیة الکرسی، و در رکعت دوم: سوره حمد و سوره قدر. سپس قرآن را بردار و بر سرت بگذار و بگو: «اللَّهُمَّ بِحَقِ‏ مَنْ‏ أَرْسَلْتَهُ‏ إِلَى‏ خَلْقِكَ‏، وَ بِحَقِّ كُلِّ آيَةٍ فِيهِ، وَ بِحَقِّ كُلِّ مَنْ مَدَحْتَهُ فِيهِ عَلَيْكَ، وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِ، وَ لَا نَعْرِفُ أَحَداً أَعْرَفَ بِحَقِّكَ مِنْكَ» پس 10 مرتبه بگو: «يَا سَيِّدِي! يَا اللهُ!» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُحَمَّدٍ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيٍّ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ فَاطِمَةَ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ الْحَسَنِ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ الْحُسَیْنِ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ مُوسَی» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ حَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ» 10 مرتبه بگو: «بِحَقِّ الْحُجَّةِ» اگر چنین کردی، از جایت بر نمی‌خیزی، مگر آن که حاجتت برآورده می‌گردد. (مكارم الأخلاق، ص 326-327) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🚿🚿🚿دستور غسل برای دهه آخر ماه مبارک رمضان سروران و دوستان گرامی! بنا بر روایات و فرموده مرحوم سید بن طاووس در «اقبال الاعمال»، غسل در شب های فرد ماه رمضان، یعنی شب های اول، سوم، پنجم و ...؛ و در تمام شب های دهه آخر ماه استحباب دارد. البته در بعضی شب ها تاکید بیشتری شده است، نظیر شب اول، شب15، شب های قدر، شب24، شب25، شب27، شب29 و شب آخر ماه رمضان. (اقبال الاعمال، ص400 و 485) 🚿🚿🚿 غسل در شب های دهه آخر ماه رمضان 1) مرحوم سید بن طاووس در اقبال الاعمال می نویسد: الْغُسْلُ يُسْتَحَبُّ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ. (اقبال الاعمال، ص485) غسل کردن در همه شب های دهه آخر ماه رمضان مستحب است. 2) عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله يَغْتَسِلُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْعَشْرِ الْأَوَاخِرِ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ. (بحارالأنوار، ج98، ص151 به نقل از اقبال الاعمال) حضرت صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلّی الله علیه وآله در همه شب های دهه آخر ماه رمضان غسل می کرد. 3) عن أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: إذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنَ الْعَشْرِ كَانَ يَغْتَسِلُ كُلَّ لَيْلَةٍ مِنْهُ بَيْنَ الْعِشَاءَيْنِ. (بحارالأنوار، ج81، ص18به نقل از اقبال الاعمال) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: وقتی شب های دهه آخر ماه رمضان آغاز می شد ، رسول خدا صلّی الله علیه وآله هرشب بین نماز مغرب و عشا غسل می کرد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏💎🙏 نمازهای مهمّ شب بیست و هفتم ماه رمضان 1) قال امیرُالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سَبْعٍ‏ وَ عِشْرِينَ‏ مِنْهُ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَ تَبَارَكَ الَّذِي‏ بِيَدِهِ الْمُلْكُ مَرَّةً، فَإِنْ لَمْ يَحْفَظْ تَبَارَكَ فَبِخَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مَرَّةً قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ لِوَالِدَيْه‏. (بحارالأنوار، ج97، ص384- 385 به نقل از اربعین شهید) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب بیست و هفتم ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک بار سوره حمد و یک بار سوره تبارک( و اگر سوره تبارک را حفظ نباشد، در هر رکعت، 25 مرتبه سوره توحید بخواند)، خداوند او و والدین او را می آمرزد. 2) عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله قال: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سَبْعٍ‏ وَ عِشْرِينَ‏ رَكْعَتَيْنِ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ فَاتِحَةَ الْكِتَابِ وَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ مَرَّةً وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً، فَإِذَا سَلَّمَ اسْتَغْفَرَ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ وَ آلِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ، فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ. (مستدرك الوسائل، ج‏7، ص483- 484 به نقل از لبّ اللّباب راوندی) حضرت صادق علیه السلام از پدران گرامیش علیهم السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود: هرکس شب بیست و هفتم ماه رمضان، دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت، یک بار حمد، یک بار سوره قدر و 25 بار سوره توحید، و بعد از نماز 100 بار استغفار کند و 100 بار صلوات فرستد، همانا شب قدر را درک کرده است. مرحوم محدّث نوری در ذیل روایت فوق می فرماید: این روایت با این مطلب که شب قدر، شب بیست و سوم ماه رمضان است، منافات ندارد، زیرا این روایت می تواند به کسی اختصاص داشته باشد که شب بیست و سوم ماه رمضان را از دست داده و می تواند شب بیست و هفتم را درک کند. (مستدرك الوسائل، ج‏7، ص484) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌺😁🌺 بنابر نقل مرحوم شیخ مفید، روز 21 ماه رمضان و بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام، یک ضربت شمشیر بر فرق ابن ملجم زدند و او به درک واصل شد. اما رسم مردم تهران و زنجان از قدیم این گونه بوده است که مرگ ابن ملجم را در 27 ماه مبارک رمضان می دانسته اند و لذا در شب 27 ماه رمضان، به شادی می پرداخته اند. (ماه رمضان در تهران قدیم، رهیدی مهرآبادی) این امر شاید به این دلیل بوده است که چند روز از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام سپری شود و سپس برای هلاکت ابن ملجم شادی کنند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✅👊🏼✅ فرشتگان الهی، صبح و شام، ابن ملجم، قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام را لعنت می کنند 1) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ علیهم السلام قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه و آله: لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ فَبَلَغْتُ السَّمَاءَ الْخَامِسَةَ نَظَرْتُ إِلَى صُورَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقُلْتُ: حَبِيبِي جَبْرَئِيلُ! مَا هَذِهِ الصُّورَةُ؟ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ: يَا مُحَمَّدُ! اشْتَهَتِ الْمَلَائِكَةُ أَنْ يَنْظُرُوا إِلَى صُورَةِ عَلِيٍّ، فَقَالُوا: رَبَّنَا! إِنَّ بَنِي آدَمَ فِي دُنْيَاهُمْ يَتَمَتَّعُونَ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً بِالنَّظَرِ إِلَى‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حَبِيبِ حَبِيبِكَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله وَ خَلِيفَتِهِ وَ وَصِيِّهِ وَ أَمِينِهِ، فَمَتِّعْنَا بِصُورَتِهِ قَدْرَ مَا تَمَتَّعَ أَهْلُ الدُّنْيَا بِهِ. فَصَوَّرَ لَهُمْ صُورَتَهُ مِنْ نُورِ قُدْسِهِ عَزَّ وَ جَلَّ، فَعَلِيٌّ علیه السلام بَيْنَ أَيْدِيهِمْ لَيْلاً وَ نَهَاراً يَزُورُونَهُ وَ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةً. (بحار الأنوار، ج‏45، ص228- 229 به نقل از کتاب المعراج، نوشته حسن بن سلیمان حلّی) حضرت صادق علیه السلام از پدر گرامیش، حضرت باقر علیه السلام، از جدّ بزرگوارش، حضرت سجّاد علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: آن شبی که مرا به آسمان بردند، وقتی به آسمان پنجم رسیدم، صورت علیّ بن ابی طالب علیه السلام را دیدم. از جبرئیل پرسیدم: حبیب من! موضوع این صورت چیست؟ پاسخ داد: ای محمّد! فرشتگان دوست داشتند به صورت علی علیه السلام نگاه کنند، لذا به خداوند عرض کردند: پروردگارا! فرزندان آدم در صبح و شام از نگاه به علیّ بن ابی طالب علیه السلام- حبیب حبیبت محمّد صلّی الله علیه و آله و خلیفه و وصیّ و امین او - بهره مند می شوند، پس به اندازه اهل دنیا که از علیّ علیه السلام بهره مند می شوند، ما را نیز به دیدار صورت علیّ علیه السلام بهره مند فرما. پس خداوند متعال از نور قدسش، صورتی از نور برای فرشتگان ایجاد کرد، و لذا علیّ علیه السلام در شب و روز در مقابل فرشتگان قرار دارد و آنها شب و روز این صورت را زیارت می کنند و به آن می نگرند. 2) عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ علیهماالسلام قَالَ: فَلَمَّا ضَرَبَهُ اللَّعِينُ ابْنُ‏ مُلْجَمٍ‏ عَلَى‏ رَأْسِهِ‏ صَارَتْ تِلْكَ الضَّرْبَةُ فِي صُورَتِهِ الَّتِي فِي السَّمَاءِ، فَالْمَلَائِكَةُ يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ غُدْوَةً وَ عَشِيَّةَ يَلْعَنُونَ قَاتِلَهُ ابْنَ مُلْجَمٍ.‏ (بحار الأنوار، ج‏45، ص 229 به نقل از کتاب المعراج، نوشته حسن بن سلیمان حلّی) حضرت صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش، حضرت باقر علیه السلام نقل می کند که فرمود: هنگامی که ابن ملجم ملعون ضربتی بر سر امیرالمؤمنین علیه السلام فرود آورد، آن ضربت بر آن صورتی از امیرالمؤمنین علیه السلام که در آسمان بود نیز نقش بست. پس فرشتگان در صبح و شام به آن صورت می نگرند و ابن ملجم، قاتل امیرالمؤمنین علیه السلام، را لعنت می کنند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔥🔥🔥 اهل کوفه، قبر ابن ملجم را به آتش می کشیدند ابن بطوطه در سفرنامه خود می نویسد: رأيتُ بغربيّ جبّانة الكوفة مَوضعاً مُسودّاً شديدَ السّواد في بسيطٍ أبيض. فَاُخبِرتُ انَّهُ قبرُ الشَّقيِّ ابنِ مُلجم، وَ اَنَّ أهلَ الكوفةِ يَأتونَ في كُلِّ سَنَةٍ بِالحَطَبِ الكَثيرِ فَيُوقِدُونَ النّارَ عَلَى مَوضِعِ قَبرِهِ سَبعَةَ أيّامٍ. (رحلة ابن بطوطة، ج‏2، ص 55) (در مسافرتم به کوفه) در سمت غربی قبرستان (جبّانه) کوفه، جایی بسیار سیاه را در میان زمینی سفید دیدم. به من گفتند که آنجا قبر ابن ملجم شقیّ است و اهل کوفه هر سال هیزم بسیاری را بر سر قبر وی می آورند و به مدت 7 شبانه روز در آنجا آتش به پا می کنند. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔥🔥🔥 جایگاه ابن ملجم در جهنّم جناب علیّ بن ابراهیم قمی در تقسیرش ذیل آیه « قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» می نویسد: ‏الْفَلَقُ جُبٌّ فِي جَهَنَّمَ يَتَعَوَّذُ أَهْلُ النَّارِ مِنْ شِدَّةِ حَرِّهِ، فَسَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ، فَأَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ قَالَ: وَ فِي ذَلِكَ الجُبِّ صُنْدُوقٌ مِنْ نَارٍ يَتَعَوَّذُ أَهْلُ الْجُبِّ مِنْ حَرِّ ذَلِكَ الصُّنْدُوقِ، وَ هُوَ التَّابُوتُ. وَ فِي ذَلِكَ التَّابُوتِ سِتَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِتَّةٌ مِنَ الْآخِرِينَ. فَأَمَّا السِّتَّةُ الَّتِي مِنَ الْأَوَّلِينَ: فَابْنُ آدَمَ الَّذِي قَتَلَ أَخَاهُ، وَ نُمْرُودُ إِبْرَاهِيمَ الَّذِي أَلْقَى إِبْرَاهِيمَ فِي النَّارِ، وَ فِرْعَوْنُ مُوسَى، وَ السَّامِرِيُّ الَّذِي اتَّخَذَ الْعِجْلَ، وَ الَّذِي هَوَّدَ الْيَهُودَ، وَ الَّذِي نَصَّرَ النَّصَارَى، وَ أَمَّا السِّتَّةُ الَّتِي مِنَ الْآخِرِينَ: فَهُوَ الْأَوَّلُ وَ الثَّانِي وَ الثَّالِثُ وَ الرَّابِعُ وَ صَاحِبُ الْخَوَارِجِ وَ ابْنُ‏ مُلْجَمٍ‏ لَعَنَهُمُ اللَّهُ‏. (تفسير القمي، ج‏2، ص449) فلق چاهى در جهنّم است كه اهل جهنّم از شدّت گرمای آن پناه مي برند و از خداوند درخواست می کنند كه اجازه فرمايد که آن چاه تنفّس كند. پس خداوند اذن می دهد و آن چاه نفسی مي كند که آن نفس در اثر شدّت حرارتش جهنّم را مي سوزاند. در آن چاه صندوقى از آتش است كه اهل آن چاه از شدّت حرارت آن صندوق به خدا پناه مي برند. در آن صندوق، شش نفر از اولين و شش نفر از آخرين قرار دارند. شش نفر از اوّلین عبارتند از: قابيل پسر آدم كه برادرش را كشت، نمرود كه حضرت ابراهيم علیه السلام را در آتش افكند، فرعون زمان حضرت موسی علیه السلام، سامرى است كه گوساله را ساخت، كسى كه كه بنى اسرائيل را از دين حضرت موسى علیه السلام بر گرداند، و همان کسی كه نصارى را از دين و طريقه حضرت عيسى علیه السلام باز داشت. شش نفر از آخرين عبارتند از: اولى و دومى و سومى و چهارمی(معاويه)، و رئیس خوارج (ذو الثّديين) و ابن ملجم قاتل امير المؤمنين عليه السّلام. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔥💩☠️ عذاب هر روزه ابن ملجم مرادی به دلیل قتل امیرالمؤمنین علیه السلام قَالَ أَبُو الْقَاسِمِ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الرَّفَّاءِ بِالْكُوفَةِ قَالَ‏: كُنْتُ بِالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَرَأَيْتُ النَّاسَ مُجْتَمِعُونَ حَوْلَ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالُوا: رَاهِبٌ أَسْلَمَ. فَأَشْرَفْتُ عَلَيْهِ فَإِذَا شَيْخٌ كَبِيرٌ عَلَيْهِ جُبَّةُ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَةُ صُوفٍ، عَظِيمُ الْخَلْقِ وَ هُوَ قَاعِدٌ بِحِذَاءِ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: كُنْتُ قَاعِداً فِي صُومِعَتِي فَأَشْرَفْتُ مِنْهَا، فَإِذَا طَائِرٌ كَالنَّسْرِ قَدْ سَقَطَ عَلَى صَخْرَةٍ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ، فَتَقَيَّأَ فَرَمَى بِرُبُعِ إِنْسَانٍ، ثُمَّ طَارَ. فَتَفَقَّدْتُهُ فَعَادَ فَتَقَيَّأَ فَرَمَى بِرُبُعِ إِنْسَانٍ كَذَا إِلَى أَنْ تَقَيَّأَ بَاقِيَهُ ثُمَّ طَارَ. فَدَنَتِ الْأَرْبَاعُ. فَقَامَ رَجُلاً فَهُوَ قَائِمٌ وَ أَنَا أَتَعَجَّبُ حَتَّى انْحَدَرَ الطَّيْرُ فَضَرَبَهُ وَ أَخَذَ رُبُعَهُ وَ طَارَ وَ فَعَلَ بِهِ فِي الثَّلَاثَةِ الْأَرْبَاعِ كَذَلِكَ. فَبَقِيتُ أَتَفَكَّرُ وَ أَتَحَسَّرُ أَ لَا أَكُونُ سَأَلْتُهُ مَنْ هُوَ؟ فَبَقِيتُ أَتَفَقَّدُ الصَّخْرَةَ حَتَّى رَأَيْتُ الطَّيْرَ فَأَقْبَلَ وَ فَعَلَ كَمَا فَعَلَ، فَالْتَأَمَتِ الْأَرْبَاعُ وَ صَارَ رَجُلًا فَنَزَلْتُ وَ قُمْتُ بِإِزَائِهِ وَ دَنَوْتُ مِنْهُ وَ سَأَلْتُهُ مَنْ أَنْتَ؟ فَسَكَتَ عَنِّي. فَقُلْتُ: بِحَقِّ مَنْ خَلَقَكَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ: أَنَا ابْنُ‏ مُلْجَمٍ.‏ فَقُلْتُ: وَ مَا فَعَلْتَ؟ قَالَ: قَتَلْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ، فَوَكَّلَ اللَّهُ بِي هَذَا الطَّائِرَ يَقْتُلُنِي كُلَّ يَوْمٍ قَتْلَةً فَهَذَا خَبَرِي، وَ انْقَضَّ الطَّائِرُ فَأَخَذَ رُبُعَهُ وَ طَارَ. فَسَأَلْتُ عَنْ عَلِيٍّ؟ فَقَالُوا: ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله فَأَسْلَمْتُ. (كشف الغمة، ج‏1، ص434) ابوالقاسم حسین بن محمد که به ابن رَقّا مشهور است نقل می کند: درمسجدالحرام و مقام ابراهیم علیه السلام راهبی رادیدم که جمعی کثیر به دورش حلقه زده بودند. پرسیدم موضوع چیست؟ گفتند: راهبی است که مسلمان شده است. نزدش رفتم و دیدم پیرمردی است که صوف به تن دارد و در مقابل مقام ابراهیم علیه السلام نشسته است و چنین می گوید: من در صومعه خود نشسته بودم. روزی دیدم که پرنده ای بزرگ مانند عقاب از هوا پایین آمد و بر سر سنگی که درکنار دریا بود نشست و ربع جسد آدمی را قی کرد و بالا آورد و سپس پرواز نمود و بعد از لحظاتی باز هم آمد و ربع دیگری را قی کرد و همچنین کرد تا این که تمامی جسد شخص نامعلوم را قی نمود و پرواز کرد. سپس اعضاء قی شده به یکدیگر نزدیک شده و به هم چسبیدند و بدنی تشکیل شد و برخاست و به هرطرف نگاه می کرد! من درتعجّب فرو رفته بودم که ناگهان دیدم که باز همان پرنده از هوا به زیر آمد و یک ربع بدن آن شخص را از بدنش جدا نموده و فرو برد و سپس به پرواز درآمد و رفت و پس از لحظاتی آمد و ربع دیگری را برد و به همان طریق می آمد تا اینکه تمامی اعضای او را فرو برده و از نظرم غایب شد. من فکر می کردم و حسرت می خوردم که چرا از آن شخص نپرسیدم که تو کیستی و این چه حالتی است؟ امّا در روزی دیگر باز همان ماجرا در همان وقت روی داد و چون دیدم که او زنده شد و ایستاد، نزد او رفتم و پرسیدم: تو کیستی؟ امّا جواب نداد. گفتم: به حقّ آن که تو را خلق کرده است، بگو کیستی؟ گفت: من ابن ملجم هستم، پرسیدم: چه کرده ای؟ گفت: علیّ بن ابی طالب را کشتم و از آن روز خدای متعال این پرنده را بر من موکّل کرده است که هر روز (به جزای آن عمل) مرا به این نحوی که دیدی می کشد و زنده می کند. دراین حال بودیم که آن پرنده سر رسید و به همان صورت قبل، ربعی از بدنش را کند و پرواز نمود و ماجرایش هم چنان تکرار می شد. پس من درمورد علی بن ابی طالب علیه السلام تحقیق و جستجو نمودم. گفتند او پسرعموی رسول خدا صلّی الله است و به این سبب اسلام آوردم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👊🏼👊🏼 تلاش معاویه برای محبوب کردن نام ابن ملجم مرحوم علامه امینی در کتاب شریف «الغدیر» به نقل از «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید معتزلی نقل می کند: معاويه، چهار صد هزار درهم از بيت المال به «سمرة بن جندب» داد، تا در ميان مردم شام سخنرانى كند و ضمن آن بگويد كه آيه: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ» يعنى: «از مردم كسى هست كه گفتارش در زندگانى دنيا بر تو خوش و شگفت آيد و بر آنچه در دلش است خداى را گواه مى‏گيرد و او سخت‏ترين دشمنان است. و هرگاه روى برتابد، در زمين مى‏كوشد تا فساد برانگيزد و كشت و نژاد را نابود كند، و خدا فساد را خوش ندارد»، درباره على ابن ابيطالب عليه السّلام است و همچنين بگويد كه آيه: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ‏» يعنى: «از مردم كسى هست كه جان خود را در راه كسب خشنودى خدا مى‏فروشد و از خودش در مى‏گذرد» درباره «ابن ملجم» نازل شده است. (الغدير، ج‏11، ص42) علامه مجلسی در «ترجمه فرحةالغری» می نویسد: آنچه نقل كرده است عبد الحميد بن ابى الحديد مداينى در شرح نهج البلاغه از ابو جعفر اسكافى كه معاويه- عليه اللّعنة- صد هزار درهم به سمرة بن‏ جندب‏ داد كه حديثى وضع كند كه در شأن علىّ بن ابى طالب علیه السلام نازل شده است اين آيه‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ»، و در شأن ابن ملجم- عليه اللّعنة- نازل شده است اين آيه‏ «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ»‏؛ پس سمره قبول نكرد كه اين حديث را وضع كند؛ پس دويست هزار درهم فرستاد و او قبول نكرد؛ پس سيصد هزار درهم فرستاد و او قبول نكرد؛ پس چهار صد هزار درهم فرستاد و او قبول كرد. (ترجمه فرحة الغري از علامه مجلسى، ص60) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😮😧می دانی چرا نام غلامم را عبدالرحمن گذاشتم؟ رُوِيَ عَنْ مَسْرُوقٍ أَنَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ‏ عَلَى‏ عَائِشَةَ فَجَلَسْتُ‏ إِلَيْهَا فَحَدَّثَتْنِي وَ اسْتَدْعَتْ غُلَاماً لَهَا أَسْوَدَ يُقَالُ لَهُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ. فَجَاءَ حَتَّى وَقَفَ فَقَالَتْ: يَا مَسْرُوقُ! أَ تَدْرِي لِمَ سَمَّيْتُهُ عَبْدَ الرَّحْمَنِ؟ فَقُلْتُ: لَا. فَقَالَتْ: حُبّاً مِنِّي لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ مُلْجَمٍ. (بحار الأنوار، ج‏32، ص342) مسروق می گوید: نزد عایشه رفتم و نشستم. پس با من صحبت می کرد و در آن حین، غلام سیاهش را که به او عبدالرحمن می گفتند، صدا کرد. آن غلام حاضر شد. عایشه گفت: ای مسروق! آیا می دانی چرا نامش را عبدالرّحمن گذاشتم؟ گفتم: خیر. گفت: به دلیل محبّتی که به عبدالرّحمن بن ملجم دارم. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😃🐑🍔محل دفن ابن ملجم مرادی، مجاور بازار کله پزها عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْعَقِيلِيِّ يَرْفَعُهُ قَالَ قَالَ: لَمَّا ضَرَبَ‏ ابْنُ‏ مُلْجَمٍ‏ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام قَالَ لِلْحَسَنِ: يَا بُنَيَّ! إِذَا أَنَا مِتُّ فَاقْتُلِ ابْنَ مُلْجَمٍ، وَ احْفِرْ لَهُ فِي الْكُنَاسَةِ. (وَ وَصَفَ الْعَقِيلِيُّ الْمَوْضِعَ عَلَى بَابِ طَاقِ الْمَحَامِلِ مَوْضِعُ الشُّوَّاءِ وَ الرُّؤَّاسِ) ثُمَّ ارْمِ بِهِ فِيهِ فَإِنَّهُ وَادٍ مِنْ أَوْدِيَةِ جَهَنَّمَ. (الكافي، ج‏1، ص300) علی بن ابراهیم عقیلی از معصوم علیه السلام نقل می کند که فرمود: وقتی ابن ملجم، به امیرالمؤمنین علیه السلام ضربت زد، آن حضرت به حضرت مجتبی علیه السلام فرمود: ای پسرم! اگر من از دنیا رفتم، ابن ملجم را بکش و در کنُناسه، گوری برای او حفر کن و او را در آنجا بینداز که آنجا یکی از وادی های جهنّم است. در میان روایت، عقیلی محل کناسه را این گونه وصف می کند: کُناسه، محلی در باب طاق محامل است که محل کبابی ها و کله پزهاست. مرحوم علامه مجلسی در مرآة العقول می نویسد: شُوّاء، جمع شاوی است و آنها کسانی هستند که گوشت را می پزند. رُؤّاس هم رَءّاس است و آنها کسانی هستند که کله پزی می کنند یا آنها را می فروشند. (مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏3، ص304) تذکر: شاید رسم تناول کله پاچه در شب 27 ماه مبارک رمضان به مناسبت ایام مرگ ابن ملجم مرادی، و یادی از محل دفن آن ملعون باشد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6003445818231622778.pdf
673.9K
ادعیه شب 27 ماه رمضان ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه در پیش است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_6005697618045307745.pdf
224.1K
حرز آخرین جمعه ماه رمضان را از دست ندهیم. فقط تا غروب آفتاب روز جمع فرصت دارید ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»