✴️ پنجشنبه 👈22 اردیبهشت/ثور 1401
👈 10 شوال 1443 👈12 می 2022
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی
🌹اول ماه ایاز رومی :
👈 این ماه سی و یک روز است. در طول این ماه از غذاهای شور و گوشت های سنگین مانند کله ی حیوانات و گوشت گاو و افراط در خوردن ماست نهی شده است.
👈 حمام رفتن هنگام صبح خیلی مفید است.
👈 حرکت و تقلای زیاد قبل از غذا خوب نیست.
🎇 امور دینی و اسلامی .
❇️ روز خوش یُمن و خوبی برای امور زیر است :
✅خرید رفتن.
✅ مسافرت.
✅ امور زراعی و کشاورزی .
✅ دیدار روسا و مسئولین.
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅قرض و وام دادن و گرفتن.
✅و شروع به کار خوب است.
🤒 مریض امروز زود خوب می شود .
👶 زایمان خوب و نوزادش مبارک و روزی دار خواهد شد.
🚘 مسافرت :خوب و مفید و سود دارد.
👩❤️👩 مباشرت و مجامعت :
👩❤️👩 امروز : شیطان نزدیک فرزند هنگام زوال ظهر نگردد تا پیر شود ان شاءالله.
🔭احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج میزان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ مسافرت.
✳️خواستگاری عقد و ازدواج.
✳️ فروش جواهرات.
✳️ شروع به معالجه و درمان.
✳️ مباشرت.
✳️ و نو بریدن و پوشیدن نیک است.
💑 امشب : امشب (شبِ جمعه ) پس از فضیلت نماز عشا ،مجامعت برای سلامتی مفید و امید می رود فرزند حاصل از ان از ابدال و یاران امام زمان عجل الله فرجه گردد.ان شاءالله
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری ، باعث عزت و احترام می شود.
💉💉حجامت فصد خون دادن .
#خون_دادن یا #حجامت و فصد باعث درد و الم می شود.
🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب جمعه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 11سوره مبارکه "هود علیه السلام" است.
الا الذین صبروا و عملوا الصالحات.....
و مفهوم آن این است که برای خواب بیننده کاری پیش آید که در نظر مردم مشکل باشد ولیکن چون صبر کند موجب نیکنامی و راحتی ایام عمرش می گردد.ان شاءالله و شما مطلب خود را دراین مضامین قیاس کنید .
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
حرم:
👌دوستان و سروران گرامی!
شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم.
زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام:
http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/
زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام:
http://alkafeel.net/zyara/
توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است...
🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ...
🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ...
🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ...
🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند
🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸
🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁
✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨
السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا
اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ
قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله
بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ
وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا
رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟
🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام)
اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید
بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
13.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نکات تکمیلی اینجاس👇
🔸یکی از بهترین گرمیهایی که توی ایام پریودی برات عالیه کاچی هست👌
ــــــــــــــــــــــــــــــ
چطور کاچی بپزیم❓
موادلازم:
آرد ۱پیمانه
پودر نبات ۱ پیمانه
گلاب ۱پیمانه
آب ۴/۵پیمانه
هل ۱قاشق مرباخوری پر
زعفران غلیظ به مقدار لازم
چهار زیره ۲ق غذاخوری(زیره سبز و زیره سیاه. بادیان. تخم شوید،به نسبت مساوی)
کره حیوانی یا روغن به مقدار لازم
⬅️ طرز تهیه:
آرد را با کره و روغن تفت می دهیم تا به رنگ دلخواه برسد.
آب و زعفران و شکر و هل را جداگانه روی حرارت گذاشته تا شکر حل شود .
وقتی آرد تفت خورد آن را از روی حرارت بردارید شربت را اضافه کنید.بعد باقی مواد را هم اضافه کنید در آخر گلاب را هم اضافه کنید.
سپس روی حرارت گذاشته زیر شعله را کم کرده تا خوب جا بیافتد.
😉نوش جان. امیدوارم شما هم درست کنید و لذت ببرید.
⚠️آداب استفاده از نوره و حنا رو توی پست »پاکسازی کل بدن با نسخه ضد سرطان« داخل پیجم برات کامل توضیح دادم حتما ببینش
#عفونت_رحم #عفونت_زنان #طب_سنتی
#دوستان_گلم_استوریای_این_پیج_رو_امشب_حتما_دنبال_کنید👇
https://instagram.com/shahrenore110?igshid=YmMyMTA2M2Y=
ارتباط با ادمین جهت ثبت سفارشات:👇
🆔@meshkat120
📱09100100908
🌍@shahrenore
✅ نکته جانبی :
♦️ باتوجه به سوالات مکرر مردم در مورد دهک بندی 🔸 شما میتوانید آخرین سابقه تامین اجتماعی و حقوق ماهیانه ثبت شده خود در بیمه را از طریق شماره گیری
*۴*۳#
گزینه دو استعلام بگیرید
♦️ توجه داشته باشید حتما باید سیم کارت بنام شما باشد
و
درصورتی که چند سیم کارت بنام شما هست ، در موقع اخطار ، با خط دیگری وارد شوید
#نقل_فضایل_از_کتب_مخالفین •عمریه﷼
▫️قسمت 🔖 سوم
💠 حضرت پدر امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام , باب خانهء حکمت است …"از منابع عامه"(عمریه)
♦♦➖➖♦♦
🔺حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
❇ أنا دارُ الحِكمَةِ و عَليٌ بابُها .
•———••———••———••———••———•
✴ من خانهء حکمت هستم و علی درِ آن خانه است .
#بر_عمر_وعمریدوستلعنت ✊🏻
…صحیح ترمذی ۲۹۹/۲
…حلیة الأولياء ٦٤/١
… تاريخ بغدادي ٢٠٤/١١
… كنزالعمال ٤٠١/٦
🔅ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔅
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
#تبری_نشانه_کمال_دین ▫️قسمت 🔖 دوم
• 🔝لطفا در نشر آن کوشا باشیم ✔️
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
* 💞﷽💞
🖤♥️ #مشکین5
سکوت کردم تا حرفهاش رو بشنوم حرفهایی که لابد اونقدر مهم بود که توی چنین موقعیتی مطرح میشد.
- توی خونه برای من زن باش و فرشته اما بیرون که رفتی مردِ کارِخودت باش. کما اینکه تا الان هم تو رو اینطور دیدم و اخبارت بهم میرسید که نه زن و نه مرد جرات نداشت بهت حرف ناحسابی بزنه. نبینم بری بیرون و خبر به گوشم برسه که زنت نتونست گلیمش رو از آب بکشه! که در اون صورت وای به حالت. میری رختشور خونه بالادست بشین و درگیر حرفهای خالهزنکی نشو.
حموم خواستی بری سعی کن اول صبح بری که هم خلوته و هم تمیز. اون هم تنها نرو، یا با فاطمه یا با عزیز؛ بیرون اومدی هم چادرت رو محکم بکش توی صورتت مبادا چشم نامحرم بهت بیفته.
- چشم.
دوباره نگاهش پر از شیطنت شد و مستقیم و پرحرارت به چشمهام چشم دوخت و ادامه داد:
- از حموم که میزنی بیرون، میشی عینهو سیب لبنان و عجیب دل میبری.
چه اعترافات زیبایی رو شاهد بودم و لبهایی که تموم سعیم بر این بود تا کش نیاد و البته که ناموفق بودم.
مکثی کرد و با چشمانی که نگاهش دوباره مهربون شده بود تمام اجزای صورتم رو نوازش داد و آرومتر ادامه داد:
_ دیگه هم هیچ وقت نرو پیش این عفت بند اندازِ غرغرویِ پرافاده.
از شرط آخر هیچ خوشم نیومد و دلخور و ناراحت لب برچیدم و گفتم:
_ یعنی چی آقا عماد؟ یعنی صورتم همونجور بمونه؟
خندهش رو مهار کرد و نگاهش عجیب میخندید.
- حیف این ابروهای کمونی نیست میبری زیر دست اون پیرزن حراف؟ اونروز هم که رفتی فاطمه گفت که چقدر درد کشیدی و اشکت رو دراورده.
با ناز جواب دادم:
- اوهوم، خیلی اذیت شدم آخه.
- پس دیگه نرو، در ضمن، خیلیها اونجا رفت و اومد دارن، دلم نمیخواد چشم ناپاک بهت بیفته معصوم.
- یعنی شما میترسی منچشم بخورم؟ من اونقدرها هم تحفه نیستما.
خندید و دستش رو دور شونههام حلقه کرد و جواب داد:
- آره، هم میترسم هم دلم نمیخواد تو درد بکشی.
اصلا... اصلا خودم برات عفت میشم، خوبه؟
چقدر اون شب از این طرز حرف زدنش خندیده بودم.
قانونگذاریش رو توی ذهنم با خاطرهیی خوش موندگار کرده بود.
شرطهاش هنوز هم بعد چهار سال همونطور محکم مونده و البته که من هم سر از قوانینش نپیچیدم و دائم سعی کردم که قدمهام رو توی همون مسیری بگذارم که اون تعیین کرده بود.
روزهامون اگر چه تمامش شیریننبود و گاهی تلخیهاش هم مذاق رو میزد اما، در کل زندگی آرومی داشتیم و با تولد مریم انگار منسجمتر از قبل شدیم و حالا اولین لرزشهای خفیف پایههای زندگیم رو حس میکنم.
سر در گمم و میترسم از اینکه فردا روزی به این یقین برسم که تمام حرفهای دور و برم حقیقت داشته و کاخ آرزوهام رو آوار شده ببینم.
نمیدونم چرا امشب حرفهای مجید، برادر بزرگم، توی گوشم زنگ میخوره. اون که از روز اول با این وصلت مخالف بود و بعد از شنیدن خبر خواستگاری گفت:
- حکایت ما و این خونواده، حکایت قالیچه ابریشمی و گلیم پاره ست. این بچه رو بدبخت نکنید. من از الان روزی رو میبینم که با دو تا بچه برمیگرده همینجا. ما وصلهی تن هم نیستیم، مبادا پشیمونی گریبانتون رو بگیره.
چقدر از حرفهاش حرص میخوردم و خدا خدا میکردم که پدر و مادرم به حرفهاش گوش نگیرند.
_ معصوم! بیداری بابا؟
با صدای حاج بابا رشته افکارم از هم گسست و آروم با دست روی کمر برخاستم و در رو باز کردم. صبح شده بود و گنجشکها روی درختهای انار وسط باغچه آواز دسته جمعی سر داده بودند.
_ سلام، صبح بخیر حاج بابا، بیدارم کاری داشتین؟
_ فرخنده سادات ناخوش احواله بابا، من با علی میرم سرکشی گندمزار، بعد یه سری بزن کاری داشت براش انجام بده.
_ چشم، خاطرتون جمع باشه. راستی داداش علی امروز نرفته شهر؟
_ نه باباجان! مونده کمک دست من. کارگرها دارن درو میکنن، عماد هم اومد بفرستش بیاد سر زمین.
_ به روی چشم حاج بابا! اومد میگم بیاد اونطرف.
ساعتی از رفتن حاج بابا گذشته بود که لیوان جوشونده رو درون سینی گذاشتم تا برای فرخنده سادات ببرم. مریم هنوز خواب بود. بی صدا وارد اتاق شده و کنار بسترش نشستم. آروم پیشونیش رو لمس کردم، کمی تب داشت. حضورم رو حس کرده بود. چشمان عسلیش رو باز کرد و لبخندی کم جون زد و گفت:
_فکر کنم چاییده باشم.
مهربون و مشفق نگاهش کردم و جواب دادم:
_ جوشونده رو بخورید و استراحت کنید من میرم کمی سوپ بذارم براتون.
_ دستت درد نکنه مادر، راستی عماد نیومده هنوز؟
_ نه، ولی حتما پیداش میشه کم کم.
حالت نگاهش بیقرار بود اما گذاشتم پای دلواپسی مادرونهش.
به آشپزخونه رفتم و دست به کار شدم. با صدای مریم که از خواب بیدار شده بود به سمتش رفتم. صبحانهش رو دادم و به حیاط فرستادم تا با سه چرخهی کوچکش سرگرم باشه. حوالی ظهر بود که حاج بابا و علی از گندمزار برگشتند.
✍🏻 #مژگان_گ