eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
665 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
46.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} پیشنهاد منافقانهٔ کمک اباسفیان لعنة اللّه علیه به امیرالمؤمنین ارواحنا فداه، بعد از کودتای سقیفه! 🎤استاد شیخ مجتبی اسکندری؛
31.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} روایتی زیبا در باب ارزش و اهمیّت زیارت آقا سیّدالشهدا علیه السّلام/ 🎤شیخ عبّاس مفید؛ «پیشنهاد دانلود»
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌کابوس‌ࢪرویایی💗 قسمت148 پتوی دورش را محکم تر می گیرد و با سری که پایین است
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس‌ رویایی💗 قسمت149 به در و دیوار میزنم و می گویم: _حاج رسول رو کجا می برین؟ حاج رسول....؟ انقدر داد می زنم که بی حال گوشه ای می افتم. زیر لب ناله سر می دهم و نام حاج رسول می شود ذکر لبم. اشک تمام صورتم را خیس کرده و گونه ام می سوزد. دقایق می شود ساعت و ساعت ها می گذرد. انقدر مبهوت هستم که دیگر نای برخواستن از زمین سرد ندارم. به خدایی فکر می کنم که همه حاج رسول به او فکر می کرد. به خدایی که از لطف و رحمت بی کرانش می گفت. به خدایی که وقتی حرف از بخشندگی اش پیش می آمد، قطره اشک چشمانش را نم دار می کرد. واقعا خدای او که بود؟ آن چه خدایی ست که اینگونه حاج رسول او را دوست می داشت؟ آن چه خدایی ست که انسان برای دینش جانش را معاوضه کند؟ حق با خدای حاج رسول است؟ پس باطل چیست؟ نمیفهمم! سر به دیوار می کوبم و با خدای حاج رسول اینگونه حرف می زنم: _خدای حاج رسول که نمیدونم چی هستی اما حاج رسول می گفت که همیشه در کنار بنده هات هستی. من نمیدونم بنده ات هستم یا نه! اما میدونم همه جا حضور داری. میخوام بهت بگم که این پیرمرد بیچاره رو کمک کن تا آزاد بشه. نزار خونش رو بریزن. خدای حاج رسول من هنوز تو رو نمیشناسم میشه بیشتر حاج رسولت رو ببینم و ازش سوال کنم؟ هنوز خیلی زوده که اون از پیشم بره. من رو تشنه‌ی شنیدن کردین و رفتین؟ همین؟ کم کم لحن گله ای به خود می گیرم و سر را روی گلیم کثیف می گذارم. با خود می گویم خدای حاج رسول؟ تو باور کردی؟ داری با در و دیوار حرف میزنی نه با خداش. تو دیوونه شدی! دیگر نمی‌خواهم فکر کنم نه در مورد بودن خدا و هم نبودنش. میخواهم به خوابی عمیق بروم و برنخیزم. آن وقت چشم باز کنم و کابوس این چهار دیواری تمام شود. چشم می بندم اما طولی نمی کشد که از بوی تعفن گلیم برمی خیزم. نمیتوان سر رویش گذاشت از بس که چرک و خون به آن ریخته. باور نمی کنم این خون ها مال کسانی باشد که در اینجا زندانی شده باشند. چقدر وحشتناک است! چقدر وحشیانه است! مگر چه کار آدم های اینجا می کنند؟ با چیدن اتفاق این روزها که گه گاه چشم و روحم را آزار می دهد به جواب سوالم می رسم. آن سوزن داغ زیر ناخن آن جوان. داد و فریاد های زن و مرد و باتوم زدن به آنها! آویزان کردن زندانی ها از نرده ها! شلاق زدن شان در حد مرگ! این ها چیست جز جنایت؟ با یادآوری اینها دستم شروع به درد می کند. تا آن روز پانسمانش را عوض نکرده بودند. دردی نداشت و گاه به گاه بی حس می شد اما حال کثافت و شل ول بودن پانسمان زخمم را آلوده کرده. هوای سرد برایم یخبندان می شود و تمام بدنم لرز می گیرد. پتوی پوسیده جواب نمی دهد. درد هم بیشتر و بیشتر می شود تا این که دیگر نمیتوانم دندان به جگر بگیرم. خودم را به در می رسانم و چند باری می کوبم اما خبری نمی شود. جانی در دستم نمانده و با دیگری هم آنقدب کوفته ام که سرخ شده. با پا به در لگد می زنم و می گویم: _کجایین نامردا؟ کجایی کیانوش پست؟ بیاین! بیاین اینجا! انگار فشارم افتاده. بی محلی به زخمی که تازه بسته شده نتیجه اش می شود همین! انقدر لگد می زنم که پاسبان با فریاد در را باز می کند و داد می زند: _چه مرگته؟ غرورم جریحه دار می شود و با بی حالی می گویم:" تو میدونی من کیم؟" _هه! مهم اینه تو زندانی منی و منم پاسبون. چی میگی؟ به زخمم اشاره می کنم و می گویم: _من نیاز به دکتر دارم. زخم بازوم میسوزه. _دکتر؟ نکنه فکر کردی اومدی خوشگذرونی؟ بیخیال نگاهش می کنم و بعد از قورت دادن آب دهانم لب می زنم: _بنظرت کسی که میره خوشگذرونی نیاز به دکتر داره؟ انگار از جوابم خوشش نمی آید. نگاهی به دستم می اندازد و دلش به رحم می آید. لب کج می کند و می گوید دنبالش بروم. چشمانم را می بندد و به دستم چنگی می زند. مثل بره ای بی زبان دنبالش به راه می افتم و بازوم را به دست می گیرم. گاه که از پله ها پایین می آییم هراس افتادن دارم. از بوی الکلی که به مشامم برمی خورد میتوانم بفهمم که رسیده ایم. وقتی چشمانم را باز می کنم مردی سفید پوش، تخت و وسایل پزشکی مختصری می بینم. دکتر نگاهی به من می اندازد و می گوید روی تخت بنشینم. پانسمانم را باز می کند و همراه آن با نچ نچ می گوید: _با این وضع و حال حتما عفونت کرده! لایه آخر پانسمان به زخمم چسبیده و با کشیدن دکتر جیغ بلندی می کشم. با خونسردی نگاهم می کند: _آروم باش. تموم میشه. بدنم در ضعف غرق شده و نمیتوانم خودم را بگیرم. ⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان‌ کابوس رویایی💗 قسمت150 عقب عقب خودم را به دیوار می رسانم و تکیه می دهم. با ریختن بتادین روی زخم دستم را مشت کرده و دندانم را آنقدر بهم می سایم که به درد می آید. باند دور دستم می چرخاند. _چرکشو برداشتم. ازین به بعد باید هر روز پانسمان رو عوض کنی. _اینو به پاسبان تون بگید. سری تکان می دهد و می پذیرد. هنوز کارم به پایان نرسیده که فردی با داد وارد می شود. دو سرباز بغل هایش را گرفته اند و یکی از همان کت و شلواری ها پشت سرشان می آید: _دکتر پاهاشو پانسمان کن! این گردن کلفت باید اینقدر بخوره تا بفهمه اینجا حرف حرف کیه! به پای آن زندانی نگاه می کنم. زنی بی حال است با موهای ژولیده که در آن بحبوحه سعی در پوشیدن شان دارد. از کف پایش خون می چکد و حالم را دگرگون می سازد. دستم را می گیرم و سریع از آن جا بیرون می آییم. چهره‌ی آن زن و معصومیت عجیبش بدجور در ذهنم اکو می شود. کنج زندان می شود خلوت گاه ذهن که گاه و بی گاه به دیده هایش می اندیشد. آخر همه‌ی این ها به چه جرمی؟ درد گاهی به سراغم می آید و گاه دست از سرم برمی دارد. این تنهایی مرا کلافه کرده. نمیتوانم فریاد ذهنم را خفه کنم تا سوال نپرسد. هر چه هست می گذرد. حدود دو روز می شود که دیگر خبری از کیانوش و بقیه نیست. از حاج رسول هم خبری نمی شود. من می مانم و دیوارها! فقط هر روز بخاطر تعویض پانسمان از این دخمه بیرون می روم. این سکوت به غوغایی قرار است منجر شود. با صدا زدن پاسبان برمی خیزم. چشمبند را روی چشمانم قرار می دهد و به راه می افتیم. سرم را با دست به پایین خم می کند و متوجه نشستن در ماشین می شوم‌. همه چیز غیرقابل پیش بینی است. جریان سرنوشت مرا سوار بر خود به این سو و آن سو می برد. بعد از گذشت دقایقی سخت ماشین متوقف می شود. اولین چیزی که می بینم فضای اداری است. سرم را به چپ می گردانم و با دیدن خبرنگارها کپ می کنم. به دستور سرباز پیاده می شوم. پیاده شدن همان و هجوم خبرنگار ها همان. نگاهم به کیانوش می خورد که گوشه ای به ستونی تکیه داده و مرا نگاه می کند. نگاهم را زود از او پس می گیرم. با اشاره‌ی کیانوش سرباز ها جلوی خبرنگار ها را می گیرند. سرم را پایین می اندازم و گاه صدای چیلیک دوربین و فلش آن از حواسم دور نمی ماند. سوژه‌ی جالبی برای تیتر هایشان هستم. گویا بوی جذب مخاطب به مشام شان خورده. دختری که سالها پدرش با دولت و شاه مراوده داشته و اکنون نمکدان شکسته! سرم را تا آخرین حد پایین می اندازم. دوست ندارم قضاوت شوم و در موردم بحث هایی شود. وارد سالن طویلی می شویم. مرا به اتاقی راهنمایی می کنند. دادگاه پر شده از صندلی حضار و جایگاه روسایش هم توی چشم می زند. سرباز دستبندم را باز می کند و بر صندلی متهم تکیه می زنم. وقتی سر برمی گردانم کیانوش را آخر سالن می بینم. نگاهش گنگ و نامفهوم است. نه نفرتی در آن پیداست و نه دلسوزی... گاه خبرنگارانی شیطنت می کنند و اما من سرم را بالا می گیرم تا کسی خیال نکند من در راهی که رفته ام ضعیف هستم. بعد از نشستن همه، قاضی که لباس مخصوصی پوشیده با چند ضربه دادگاه را رسمی اعلام می کند. مردی از طرف ساواک به جایگاه می رود و بعد از معرفی من و پدرم از اتهامات من سخن می گوید. _خانم رویا توللی متهم به جاسوسی علیه ایران برای شوروی و همچنین اقدام علیه امنیت ملی توسط ساواک دستگیر شده و در محضر قانون هستند. وی که... او میخواند و من در دل به حرف هایش پوزخند می زنم. نمیدانم چطور انگ جاسوسی به من زده اند؟ بعد از اتهامات قاضی از من میخواهد اگر دفاعی دارم بکنم. من که نه وکیلی دارم و نه پشتیبانی به طرف جایگاه قدم برمی دارم. سرم را بالا می گیرم و بعد از تک سرفه ای شروع می کنم به حرف زدن: _با اجازه از حضار و روسای دادگاه. درسته من رویا توللی فرزند توللی معروف! من کسی نیستم که نمکدون شکستم من فقط سرم رو بالا گرفتم تا ببینم دور و برم چه خبره؟ پدرم بهم یاد نداده بود مثل کبک سرم رو توی برف کنم. آره! من رویا توللی وارد کاری شدم که نباید می شدم اما خوشحالم که شد! خوشحالم که در راه ازادی و برابری با کسایی رو به رو بشم که فقط دم از ایرانی بودن میزنن در حالی که نفت شون که بودجه کشورشون رو میسازه رو با قیمت خیلی کم به کشورای دیگه میدن. آره من جاسوسم چون خواستم به مردمی کمک کنم که نون شب شون رو هم ندارن. انگ جاسوس و خرابکار همیشه روی پیشونی ما هست اما خودتون چی؟ اگه ما خرابکاریم شما چی هستین؟ قمارباز؟ نوکر امریکا؟ وطن فروش؟ پول پرست؟ چی؟ چه بچسبی روی خودتون میزارین؟ ⭕️کپے‌بدون نام نویسنده حرام است⭕️ نویسنده‌مبینارفعتی(آیه) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 چهارشنبه 🔸 ۲۶ اردیبهشت / ثور ۱۴۰۳ 🔸 ۶ ذی القعده ۱۴۴۵ 🔸 ۱۵ می ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌓 امروز قمر در «برج اسد» است. 💠 روز مناسبی برای امور زیر است: خرید وسیله سواری ملاقات‌های سیاسی قرض و وام دادن و گرفتن صلح دادن افراد امور زراعی درختکاری امور ازدواجی اموز مربوط به حرز جابجایی رفتن به خانه نو بردن جهیزیه آغاز درمان افتتاح شفل و کسب و کار خرید حیوان 🌎🔭👀 👶 زایمان نوزاد از بلاها دور باشد. ان‌شاءالله 🚘 مسافرت مکروه است. 👩‍❤️‍👨 زفاف و انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب چهارشنبه) شدیداً کراهت دارد. 🌎🔭👀 🩸 حجامت، خون‌دادن و فصد باعث رعشه می‌شود. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث بلای ناگهانی می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن خوب نیست، باعث بداخلاقی می‌شود. 👕 بریدن پارچه روز بسیار مناسبی است. کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۶ سوره مبارکه «انعام» است. ﴿﷽ ألَمْ یَروا کَمْ أهْلَکْنٰا مِنْ قَبْلِهِم﴾ خواب بیننده اندک آزردگی ببیند، صدقه بدهد تا رفع شود. ان شاءالله مطلب خود را بر این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین می‌گردد. ☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام 💞 علیه‌السلام اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
به ابالفضل سپردمم غمامو.mp3
18.27M
به ابالفضل سپردم غمامو.... (ع) (۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳) @haram110
🌟🌧❄️اگر در مسیر زیارت حضرت رضا علیه السلام، قطره بارانی به تو برسد یا از گرما و سرما آزار ببینی ... جناب عبدالعظیم حسنی می‌گوید: از حضرت هادی علیه السلام شنیدم که می‌فرمود: اهل قم و اهل آبه به دلیل زیارت جدّم علیّ‌بن موسی الرّضا علیه السلام در طوس آمرزیده می‌شوند. آگاه باشید که هرکس آن حضرت را زیارت کند، و در راهِ (زیارت)، قطره بارانی از آسمان به او برسد، خداوند جسم او را بر آتش حرام می‌کند. (عيون أخبار الرضا، ج ‏2، ص 260) جناب عبدالعظیم حسنی از حضرت جواد علیه السلام نقل می‌کند که فرمود: کسی پدرم را زیارت نمی‌کند و از باران یا سرما یا گرما آزار نمی ‌بیند، مگر آن که خداوند بدنش را بر آتش حرام می ‌سازد. (امالی صدوق، ص654) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
✈️ ⛈پاداش تکان خوردن مرکبی که با آن مرکب، به زیارت سیّدالشّهدا علیه السلام می روید عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ النَّجَّارِ قَال:‏ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: تَزُورُونَ الْحُسَيْنَ علیه السلام وَ تَرْكَبُونَ‏ السُّفُنَ‏؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّهَا إِذَا انْكَفَتْ بِكُمْ نُودِيتُمْ: أَلَا طِبْتُمْ وَ طَابَتْ لَكُمُ الْجَنَّة. (كامل الزيارات، ص 135) عبد اللَّه بن نجّار نقل می کند حضرت صادق علیه السلام به من فرمود: آيا حسین بن علی عليه السّلام را زيارت می کنید و آیا با کشتی به زیارت آن حضرت می روید؟ عرض کردم: بله. پس فرمود: آيا مى‏دانى هر گاه كشتى، شما را تکان می دهد، منادى ندا مى ‏كند: آگاه باشيد! پاک شدید و بهشت بر شما گوارا باد. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 💠 پنجشنبه 🔸 ۲۷ اردیبهشت/‌ ثور ۱۴۰۳ 🔸 ۷ ذی القعده ۱۴۴۵ 🔸 ۱۶ می ۲۰۲۳ 🌓 امروز قمر در «برج سنبله» است. 💠 روز بسیار شاد و خوش یُمنی است و مناسب است برای امور: بنایی غرس کردن درخت افتتاح شغل و کسب و کار امور زراعی شکار نگارش خرید باغ و زمین اشتغال به تجارت ارسال کالا نوشتن سند و قرارداد خرید منزل امور آموزشی امور مربوط به حرز 🌎🔭👀 🚘 مسافرت خوب است. 👶 زایمان نوزاد روزی‌دار و خوش‌قدم باشد. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب پنجشنبه) فرزند عالم یا حاکم شود. 🔹 هنگام زوال ظهر فرزند عاقل، سیاستمدار، آقا و بزرگوار خواهد بود و شیطان به او نزدیک نشود و هیچگونه انحراف و نادرستی ندارد. 🌎🔭👀 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت باعث دولت می‌شود. 🩸حجامت،فصد،زالوانداختن،خون‌دادن باعث مرگ ناگهانی می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز خیلی خوبیست. موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕 بریدن پارچه روز خوبیست. شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب پنجشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۷ سوره مبارکه « اعراف » است. ﴿﷽ و الوزن یومئذ الحق﴾ خواب بیننده انجام کاری از کارهای خود را به افرادی واگذارد، برخی در انجام آن تلاش کنند و باعث مقام آنها شود و برخی کوتاهی کنند و از چشم وی بیفتند. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع فجر تا طلوع آفتاب از ساعت ۱۲ تا عشاء آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز پنجشنبه «لا اله الا الله الملک الحق المبین» 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه «یا رزاق» موجب رزق فراوان می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️روز پنجشنبه متعلق است به: 💞 علیه‌السلام اعمال نیک و خیر خود را به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز پنجشنبه پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
هدایت شده از حرم
🌻 دعای نور 🌻 ☘ دعای خاص تب و سردرد ☘ @haram110 سيّد ابن طاووس در كتاب «مهج الدعوات» از سلمان روايتى نقل كرده كه: در آخر روايت مطلبى آمده به اين مضمون : حضرت فاطمه عليها السلام كلامى به من آموخت كه از حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله فراگرفته بود، ايشان آن را در صبح و شام میخواند به من فرمود: اگر میخواهى هرگز در دنيا دچار تب نشوى بر آن مداومت كن. @haram110 🌹 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ به نام خداوند بخشنده مهربان ☘ بِسْمِ اللّهِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ بنام خدا نور (عالم ) بنام خدا نور نور (جهان هستى ) بنام خدا که نورى است فوق نور بنام خدایى ☘ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُورِ بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَْ النُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ که تدبیرکننده کارهاست بنام خدایى که نور (عالم ) را از نور (خود) آفرید ستایش خاص خدایى است ☘ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى کِتابٍ که آفرید نور را از نور و نازل فرمود نور را بر کوه طور در میان نامه ☘ مَسْطُورٍ فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِی مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِلّهِ نوشته شده و ورقه اى گشوده به اندازه معین بر پیامبرى دانشمند، ستایش خاص خدایى است ☘ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْکُورٌ وَبِالْفَخرِ مَشْهُورٌ وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ که او به عزت و شوکت یاد شده و به فخر مشهور است و در هر حال در خوشى و ناخوشى ☘ مَشْکُورٌ وَ صَلَّى اللّهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ سپاسگزارى شده و درود خدا بر آقاى ما محمد و آل پاکیزه اش باد @haram110 🌻 سلمان فرموده: چون آن را از حضرت فاطمه (س) آموختم به خدا آن را به بيش از هزار نفر از مردم مكه و مدينه كه دچار تب بودند تعليم دادم، پس همه آنان به اذن خداى تعالى شفا يافتند. 👆👆👆👆👆پست را نشر دهید . @haram110