13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🆕 سلسله جلسات کوتاه 🔺#معارف_مهدوی
🖼إعرف امامك !!
امام زمانت را بشناس !!
▫️در بیان استاد #دکتر_فریدونی
🔸قسمت • نوزدهم :
موضوع :
▫️ طول عُمر حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف قسمت • هفت ✔️
🌐..نشر حداکثری در دیگر کانال ها با اسم و نام کانال خود شما دوستان بلامانع است و باعث خوشحالی جناب استاد و ما می گردد💐
••••
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوسࢪرویایی💗 قسمت152 آن یکی که چاق است لبخندش رنگ طعنه می گوید: _کبری
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت153
از این که جواب سوالم را نمی شنوم وا می روم.
آب دهانم را قورت می دهم.
بعد از کلی مِن مِن کردن می گویم:" من که فکر میکنم شما رو اشتباه گرفتن.
مگه با این شخصیت مهربون میشه کاری کرده باشین؟"
این بار نگاهم می کند.
عمیق در چشمانم فرو می رود.
_اشتباه که نه ولی ناحق چرا!
لحن و جنس حرف هایش مرا یاد حاج رسول می اندازد.
انگار که کشف بزرگی کرده باشم با شادی می گویم:
_شما از انقلابیون هستین؟
به آهستگی می گوید بله!
کم مانده از شادی بال در آورم. نمی دانم چرا هر چه پیش می روم به این بیشتر پی می برم که خدای حاج رسول مرا همراهی می کند.
بعد از حاج رسول کسی که سخنانش هم جنس اوست سر راهم قرار داده.
لبخندی می زنم.
او چیزی از من نمی پرسد اما دلم میخواهد برایش بگویم:
_من از اعضای سازمان هستم.
_اها... اگه خواستی پی رفقات رو بگیری اونا دو سلول بعد ما هستن.
سری تکان می دهم و تشکر می کنم.
سر بحث را باز می کنم و اتفاقات پیش آمده را می گویم.
نرگس خوب گوش می کنند گاه با نچ نچ کردن واکنش نشان می دهد.
بعد از حاج رسول برایش می گویم.
از خوبی ها و کمالاتش... از چیز هایی که به من گفته.
نرگس هم حرف هایش را تایید کرد.
او حاج رسول را نمی شناسد اما درست مثل او با من حرف می زند.
انقدر حرف می زنیم و می زنیم که خبر می آید وقت ناهار است.
توی سالن همگی به صف می ایستند.
نرگس جلوی من ایستاده و وقتی نوبت مان می شود غذایمان را می گیریم.
خیلی ها با دیدن نرگس اصرار دارند او کنارشان بنشیند.
بالاخره دور یک میز می نشینیم.
نرگس با بسم الله غذایش را شروع می کند.
گاه میان غذا از او سوالی می پرسند و بحث داغ می شود.
بعد از خوردن غذا چند نفر دورش را می گیرند.
به محبوبیت او حسادت می کنم.
واقعا که مرام و اخلاقی مثل نرگس ندیده بودم که همه شیفته اش باشند.
از تخت بالا می روم و سر روی بالشت می گذارم.
با صدایی برمی خیزم و دور و برم را نگاه می کنم.
یک عده بند را شلوغ کرده اند و سربازها سعی در جدایی آن ها دارد.
دنبال نرگس می گردم و او را میانجی معرکه می بینم.
دو نفری که صدا بلند کرده بودند را می برند.
بعد از چند روز بی خوابی و کابوس این اولین خوابی بود که به من چسبید اگر این اتفاق پیش نمی آمد.
برای پانسمان دستم آن روز به دکتر زندان رفتم.
دکتر از روند بهبود زخم می گوید.
نرگس با دیدن زخم روی بازو ام دلسوزی می کند.
گاه در دستان خودش اثراتی از سوختگی می بینم، از همان سوختگی هایی که روی دستان حاج رسول بود.
با رد های هنوز کف پای نرگس دیده می شد که او سعی در مخفی کردن آن ها داشت.
هر روز که پیش می رود من و نرگس بهم نزدیک تر می شویم.
گه گاهی به سلول اعضای سازمان سر می زنم؛ اما به دلیل این که هیچ کدام شان برایم آشنا نیستند مراوده با آن ها را زیاد ترجیح نمی دهم.
هر از گاهی یکی از خانم های آنجا به نام سمیرا که فردی اجتماعی است مرا دعوت می کند.
دور هم جمع می شوند و از عقاید شان می گویند.
یک بار به اصرارشان به سلولی می روم که دور هم جمع می شوند.
این دورهمی ها سری است و گاه سه به سه و چند نفره برگزار می شود تا زندان بویی نبرد.
کنار کوکب نشسته ام که سمیرا از پشت سرش کاغذی به دستم می دهد.
_وقتی که رفتی بخونش!
قبول می کنم.
بعد از اتمام حرف ها به سلول خودمان برمی گردم.
کاغذ را باز می کنم و نشانی در بند نوشته شده که کتابی مخفی است.
من باید کتاب را بردارم و بخوانم.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمانکابوسࢪرویایی💗
قسمت154
در زندان هم زندانیان از پا نمی نشستند و از این فرصت برای پرورش و جذب نیرو استفاده می کنند.
گاهی بین افراد چپی، راستی و مسلمان مباحثه ای می شود.
انقلابیونی که گرایش اسلامی دارند به فتوای مرجعیت جز به ضرورت با کسانی که عقاید ماکسیسم و غیر الهی دارند هم نشینی نمی کنند.
نرگس هم جز در چند مباحثه با آن ها هم کلام نمی شود.
وقتی که بند خلوت می شود آهسته برای بار آخر به ادرس نگاه می کنم.
در سلول یکی از اعضاست و باید زیر تخت از گوشهی گلیم کهنه آن را بیرون بیاورم.
کمی استرس دارم چون اگر پاسبانی مرا ببیند با توجه به حکمم اعدام روی شاخش است!
کسی در سلول نیست.
زیر تخت می روم و گاهی سرک می کشم که کسی نیاید.
با دیدن دو پا از دور ترس برم می دارد.
موقعی که میخواهم سر بلند کنم گوشهی تخت به سرم می خورد.
آخی زیر لب می گویم و با دیدن سکینه که آن هم از اعضاست به خودم بد و بیراه می گویم.
سکینه که از قصدم با خبر می شود می گوید:
_تو کارتو انجام بده من سرک می کشم.
قبول می کنم و دوباره سر در تخت می کنم.
گلیم را کنار می زنم و کتابی بی جلد به دستم می آید.
سکینه که می بیند کارم را انجام داده ام می رود.
کتاب را زیر لباس مخفی می کنم و زیر تشک تخت قایم می کنم.
یکهو با صدای نرگس زهره می ترکانم.
نرگس با دیدن رنگ و روی پریده ام ابرو خم می کند و می پرسد:
_حالت خوبه رویا؟
_آ...آره خوبم! چطور؟
_چطور؟ رنگ شده زردچوبه.
الکی لبخند می زنم و می گویم که خوبم.
با این که بو هایی برده اما پا پیچم نمی شود.
روی تختش می نشیند و صدایم می زند.
_جان؟
_تو حاج رسولی که گفتی برات چه شکلی بود؟
_یعنی چی که چه شکلی بود؟
_یعنی این که چرا هنوز تو فکرته؟ فکر میکنی چه باعث شده فراموشش نکنی؟
سوالش مرا به فکر می برد.
کمی در موردش با خود خلوت می کنم.
چهرهی محجوب و با حیای پیرمرد در روزنهی نور هنوز در ذهنم نقش بسته.
تا به حال به این فکر نکرده بودم.
واقعا حاج رسول چه کسی بود که دید مرا باز تر کرد؟
چرا هنوز حرف هایش به ذهنم می ریزد؟
جوابی برایش ندارم.
_واقعا نمیدونم. هنوز خودم تو فکرشم اما نمیدونم اون چی بود که توی وجود حاج رسول که من رو مجذوب خودش کرد!
نرگس برمی خیزد و نگاهش رو به رویم قرار می گیرد.
_ولی من فکر کنم بدونم اون چی بوده.
چشمانم چهارتا می شود و سریع می پرسم:" چی؟ چی بوده؟"
مکث کوتاهش مرا دیوانه می کند.
_ایمان... ایمان به خدا.
تو وقتی به اون بالایی وصل باشی اون خودش همه چیزو خوب جفتو جور می کنه.
شاید چیزیایی که نگم رو الان نتونی درکش کنی اما مطمئنم یه روز به حرف میرسی.
_ایمان؟ چطور خب؟
_تو وقتی رابطتت رو با خدا خوب کنی.
خدا که خالق این بشر و عالمه میدونه چطور رابطهی تو رو با آدمای این دنیا درست کنه.
این حرف از جنس حرف های حاج رسول است.
طعم خوشی دارد.
حس خوب یک تکیه گاه... یکی که تا ابد همراهت می آید، اما من هنوز خودم را لایق این تکیه گاه نمیدانم شاید هم شک دارم.
هر چه هست مانعی است بین من و او!
آن روز یاد کتاب را فراموش می کنم.
فردا با بی حوصلگی کتاب را باز می کنم و در خلوت می خوانم.
همان حرف هاست... از همان جنس هایی که تا به حال مثل میخ با مغالطه و تکرار در ذهنت می کوبند.
مجبورم بخوانم چون نباید اعضا بوی از شکم ببرند.
اگر شک کنند همان ترس ها بر من غالب می شود.
روزهای زندان گر چه طعم آزادی ندارد اما در کنار نرگس روحم آزادانه بر فراز جهان پرواز می کند.
تشنهی حقیقت باری بر کنار رودی جاری نشسته و لذت می برد.
نرگس متوجه کتاب خواندن های یواشکی ام شده اما به رویم نمی آورد.
روزی که بعد از هواخوری به سلول ما را برمی گرداند سمیرا چشم و ابرو نشانم می دهد که پیش شان بروم.
برخلاف میلم مجبور به شرکت در جلسه هایشان هستم.
در هر جلسه هم مجبورم با چشم و بله اعتماد شان را جلب کنم.
آن ها به عنوان یک چیریک روی من خیلی حساب باز کرده اند.
سازمان به راحتی اعضایش را رها نمی کنند. علاوه بر جذب به اعضا هم می رسد و شست و شوی مغزی شان می دهد.
روزهای زمستان را از پشت شیشه های زندان به تماشا می نشینم.
بارش برف مرا به یاد پیمان می اندازد و با خود می گویم یعنی الان لباس گرمی پوشیده؟ سرما نخورد!
بعد هم به دانه های برفی حسودی می کنم که بر شانه اش سر می گذارند.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
💠اهمیت روز جمعه و اعمال روز جمعه
🔹روز جمعه مخصوص صاحب العصر و الزمان حضرت بقیة الله مهدی موعود(عج) می باشد. پس چه خوب است تا با اهمیت و اعمال این روز آشنا شویم.
🔸اهمیت روز جمعه:
👈۱-ولادت امام زمان(عج) در روز جمعه واقع شده است.
👈۲-امامت در روز جمعه به آن حضرت منتقل شده است.
👈۳-جمعه روزی است که خدای تعالی لقب معروف (قائم)را به آن حضرت اختصاص داده است.
👈۴-امام عصر(عج) در روز جمعه بر دشمنان مسلط خواهد شد.
👈۵-روز جمعه مخصوص صاحب العصر و الزمان حضرت بقیة الله الاعظم مهدی موعود(عج) می باشد.
👈۶-خداوند در روز جمعه در عالم ذر از همه ارواح بنی آدم برای امام زمان (عج) و ائمه هدی(ع) پیمان وفاداری گرفته است.
👈۷-و از مهم ترین اعمال انسان در روزجمعه توجه به حضرت مهدی(عج) و انتظار فرج آن بزرگواراست.
👈۸-در این روز زیارت آن حضرت و دعا برای تعجیل فرج ایشان مستحب است زیرا طبق برخی از روایات و زیارات ، امید ظهور ان حظرت در روز جمعه بیشتر از سایر روزهاست.
💠اعمال ذکر شده برای روز جمعه
🌸1. در نماز صبح آن در رکعت اول سوره جمعه و در رکعت دوم توحید بخواند.
🌸2. بعد از نماز صبح خواندن دعای عهد و دعای ندبه
🌸3. غسل جمعه کند وازسنت های تاکید شده است. وقت آن بعد از طلوع فجر است تا زوال آفتاب و هرچه به زوال نزدیک شود بهتر است
🌸4. هزار مرتبه صلوات بفرستد.
رسول خدا - صلی الله- فرمود: هر کس هزار بار در روز جمعه بر من صلوات فرستد خطایای هشتاد سالهاش آمرزیده شود.
واگر 1000 مرتبه فرصت نشد لاقل 100 مرتبه صلوات بفرستد
🔽امام صادق ع فرمودند: اگر صد مرتبه صلوات بفرستد،تا در روز قيامت چهره اش نورانى گردد.و نیز هركس روز جمعه صد مرتبه صلوات فرستد و صد مرتبه اَستَغفِرُاللهَ رَبَّی وَ اَتُوبُ اِلَیه ِ گويد و صد مرتبه سوره«توحيد» را بخواند،آمرزيده خواهد شد.
🔽نيز روايت شده:كه ثواب صلوات بر محمّد و آل محمّد،بين نماز ظهر و عصر برابر با ثواب هفتاد حج است
🌸5. خواندن دعای آل یاسین در عصر روز جمعه
🌸6. رفتن به نماز پر فضیلت جمعه
🌸7. به زیارت اموات و زیارت قبر پدر و مادر یا یکی از ایشان برود که فضیلت دارد
( از امام باقر روایت شده که زیارت کنید مردگان را در روز جمعه که می دانند کیست که به زیارت ایشان رفته است و شاد می شوند)
🌸8. زیارت حضرت رسول(ص) و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین نماید.
🌸9. اعمال عمومی مورد پسند در روز جمعه : حمام برود، ناخن خود را کوتاه کند وصورت خود را پیرایش نماید.بوی خوش به کار برد و جامه های پاکیزه خود را بپوشد.
🌸10.برای اهل و عیال چیزهای نیکوی تازه از میوه و گوشت بخرد تا شاد شوند به آمدن جمعه .همچنین خوردن انارو کاسنی توصیه شده
🌸11. خواندن دعای سمات در ساعت پایانی روز جمعه
🌸12.سوره های «احقاف»و«مؤمنون»را بخواند.
🌸13.صدقه دهد،
روايت داریم :ثواب صدقه دادن در شب و روز جمعه،هزار برابر اوقات ديگر است.
🌸14 .ساعتی از روز جمعه را به اموختن دین اختصاص دهد
4_5960853649759404530.mp3
25.23M
🌹باز صبح جمعه ای دیگر و دعای ندبه...
🌹با صدای آسمانی و زیبای استاد فرهمند...
🌹التماس دعای فرج...
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لایو حرم مطهر حضرت شاه عبدالعظیم حسنی ، امامزاده حمزه و امامزاده طاهر (سلام الله علیهم اجمعین)
اللهم عجل لولیک الفرج