eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
651 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت ۲۱ زمانی که وارد حیاط شد چشمش لحظه ای به من افتاد و محو من شد که پدرش با دست گذاشتن روی شانه اش او را از دنیای خود بیرون کشید ٬لبخندی به لب اورد و به همگی سلام داد به من که رسید زیر لبی سلامی داد و نگاهش را به آن سمت گرفت. همه زیر چشمی حرکاتش را زیر نظر داشتند و به او میخندیدند ٬اخر داماد هم انقدر دست پاچه؟ باهمه خداحافظی کردیم و سوار ماشینی شدیم که گل های سرخ و نرگس تزیینش شده بود. علی در را برایم باز کرد تا چادرم خیس نشود٬پشت فرمان نشست و لبخندی به لب داشت ٬زبان به کلام باز نمیکرد که من شروع کردم: -اهم٬علی اقا؟ -... -سید؟ -.... -علییییی -جانم هزار بار سرخ و سفید شدم و سرم را پایین انداختم چقدر لوس شده بود خخ. -کجا میخوایم بریم؟ -سوپرایزه٬او نه غافلگیری! زبان به دهان گرفتم و راه افتادیم ساعت ۱ونیم بود اما هوا پاییزی و پاییزی بود٬شیشه پنجره را پایین دادم و باتمام وجود هوای سبک را بلعیدم٬نمیدانم هوای سنگین تهران چگونه انقدر سبک شده بود ٬اما سریع شیشه را بالا دادم تا عطر وجود علی را تنفس کنم که از هر هوایی مرا تر میکند.. به جاده مخصوص رسیدیم جاده ای که به مزار شهدا میرسید٬خوب اینجا را میشناسم ٬وای خدای من علی ٬علی٬علی... با ذوق دست هایم را به هم زدم و روبه علی برگشتم٬عشقم را در چشمانم ریختم و به سوی چشمان علی جاری کردم٬از خوشحالی من لبخند پررنگی به لب اورد و گفت -قابل شمارو نداره خانوم٬اوردمت خونه اصلیمون راست میگفت از اینجا به علی رسیدم و از اینجا خدا را دیدم٬شهدا دوست ها و فامیل های من بودند٬همشان..‌. پیاده شدیم٬همه با لبخند نگاهمان میکردند و بعصی ها که از کنارمان رد میشدند ٬صمیمانه تبریک میگفتند٬به مزار شهدای گمنام رسیدیم ٬ناخوداگاه زانو زدم٬احساس میکردم تمام قبور دب پاشی شده و خاکی نیست و لباسم کوچک ترین خاکی نگرفت٬پس زانو زدم و گل نرگسم را با قبور شهدا نورانی کردم٬علی کنارم نشست ٬اوهم هوایی شده بود٬انگار حاجت گرفته بود که گفت -دستتون درد نکنه٬٫ شدم دلم میخواست آن لحظه بلند داد بزنم که من هم حاجتم را گرفتم ان هم چه زیبا گرفتم چه خوب..مردی کنارمان نشست و به ما تبریک گفت٬مردی با محاسن سفید و صورتی میانسال چقدر اشنا بود... روبه ما کرد و گفت -خوشبخت بشین باباجان٬به حق اقا حسین سرور و سالار شهیدان خوشبخت بشین . -ممنون پدر جان٬بادعای خیرشما -خب دخترم میخواید براتون یه مولودی بخونم؟ به علی نگاه کردم و رنگ تایید را در چشمانش دیدم٬ -ممنونم پدر جان٬حتما و شروع کرد به خواندن مولودی زیبا٬خودش دست میزد و میخواند ٬کم کم مردمی را دیدم که به سمت ما می آمدند و کنارمان مینشستند ٬جمعیتمان کم کم زیاد شد ٬به طوری که صدای دست های زیبایشان در گلزار پیچیده بود ٬خانمی مهربان شکلاتی که به همراه داشت بین همه پخش کرد٬پیرمردی روحانی گلاب بر سرمان میریخت و این جمع الهی مرا به گریه از شوق وادار میکرد.. خدارا در دل هزاران بار شکر کردم و به علی نگاه میکردم ٬با نگاهش جان میگرفتم و با وجودش نفس میکشیدم. 🍃🌺ادامه دارد.... نویسنده؛ نهال سلطانی
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت ۲۲ کم کم جمعیت پراکنده شدند و به ما تبریک میگفتند٬به سمت ماشین رفتیم٬برای اخرین بار نگاهی به مزار انداختم و اشک در چشمانم حلقه زد٬از همه شان تشکر کردم و سوار شدم ٬باید به سمت خانه میرفتیم ٬باباحسین زنگ زد و گفت عاقد امده و منتظر است٬دل در دل نداشتم و نفسم سنگین شده بود٬اما از یک چیز مطمئن بودم٬علی مرد من بود٬مرد من.. به خانه رسیدیم ٬همه دم در جمع شده بودند٬بوی اسپند در مشامم میپیچید ٬گوسفندی برای قربانی جلوی پایمان بود٬نذر بابا حسین بود٬گوشتش به مستضعفان میرسید٬چقدر این مرد سخاوت داشت.. با کمک علی پیاده شدم و همه تبریک میگفتند و صلوات میفرستادند ٬زینب و مادر و مادر خودم برای روبوسی جلو امدند٬با ذوق در اغوششان گرفتم٬حتی لحظه ای اشک را در چشمان مادرم دیدم٬دست پدرم را که خواستم ببوسم کنار کشید و مرا در اغوش گرفت٬چقدر برای این اغوش دیر بود٬اما چقدر دلم برای اغوشت تنگ بود٬ انگار همه خوب شده بودند و میخندیدند٬علی فقط به من نگاه میکرد و خوشحال بود٬همیشه مواظب خوشحالی من بود این... به سمت خانه رفتیم و به اتاق عقد رسیدیم٬عاقد را که دیدم همان استرس در وجودم پیچید اما استرس شیرینی بود٬به روی صندلی نشستیم٬سریع پارچه ای سفید روی سرمان گرفته شد٬زینب قند های تزیین شده با نوار زرد را روی سرمان گرفته بود٬انگار همه مشتاق بودند و واقعا اینگونه بود٬حتی پدر و مادرم... دل در دلم نبود٬ علی قران را از رحل برداشت و به سمت هردویمان باز کرد٬سوره ای امد٬چه زیبا سوره ای بود: -مردان پاک برای زنان پاک و زنان پاک برای مردان پاک هستند.... من پاک بودم؟اری تمام سعیم را کردم که بمانم و خدا مواظبم بود و برایم خواست٬چه خواستنی.. لحظه‌ای ای نگاهمان در نگاه هم گره خورد٬عشق بود٬همین.دوباره ایه هارا میخواندم٬ارام بودم خیلی ارام.. -دوشیزه فاطمه پایدار٬ایا وکیلم شمارا به عقد دائم اقای سید علی نیایش در بیاورم با یک جلد کلام الله مجید٬یک جفت ایینه و شمعدان ۱۲ سکه تمام بهار ازادی به نیت امام غایب و ۱۲ شاخه گل نرگس در بیاورم ٬ ایا وکیلم ؟ زبان به دهان گرفتم٬ از سفارشات زینب بود٬ -عروس رفته گل بچینه.. -برای بار دوم عرض میکنم... -عروس رفته زیارت اقا .. -برای بار اخر عرض میکنم٬عروس خانم وکیلم؟ دیگر قلبم ارام میزد٬با وکالت شهدا این راه را امدم٬با نگاه خدا٬علی نگرانداز مکث طولانی به مت نگاه کرد که گفتم: -با اجازه پدر و مادر و با رضایت و نگاه تمامی شهدا و با ضامن اسم حصرت مهدی عج و خانم فاطمه زهرا و ۱۴معصوم٬... همه صلواتی بلند فرستادند و پشت بندش دست زدند ٬نقل بود که پاشیده میشد٬دست هایم با دستی گرم شد و ان علی بود.. با تمام وجودم نگاهش کردم٬لبخند اصل اصلیه صورتمان شده بود ٬زینب که قندهارا کنار گذاشت عکاسیش را شروع کرد٬از لحظه به لحظه ما عکس میگرفت٬خودم این را خواستم ٬همه یکی یکی برای تبریک میامدند و هدیه های زیبایشان را میدادند٬مادرم که امد٬باورم نمیشد٬اشک میریخت٬به جای تمامی ان سال ها در اغوشت گرفتم و فشردمش٬ -مامان.چی میشد قبلا هم اینطور بغلم میکردی.. گریه اش شدت گرفت و سرش را پایین انداخته کنار کشید٬پدرم با ان بغض مردانه به سمتم امد و مرا بوسید و دراغوش فشرد٬بغضم شکست و گریه کردم٬برای تمام این سال های نبودشان‌.. پدر و مادر علی هم مرا در اغوش گرفتند و مثل همیشه مرا دخترم صدا کردند٬زینب که دوست و خواهرم شده بود و درجریان تمام این مدت بود٬به شدت گریه کرد تا جایی که علی دست هایم را گرفت و نشستیم٬همه دیدشان از ما برداسته شده بود و پذیرایی میشدند٬که علی گفت: -گل زهرام؟ تمام وجودم اتش گرفت از این عشق پاک که در وجودمان جریان داست.. عاشقانه نگاهش کردم و با تمام جانم گفتم: -جانم با لبخند نگاهم کرد و گفت: _جانت سلامت٬دیدی از اخر مال خودم شدی٬دیدی خانومم شدی؟ فقط از شرم کودکانه سرم را پایین انداخته بودم که با یک جمله تیر خلاص را روانه قلبم کرد.. دارم... در چشمانش نگاه کردم و گفتم... 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده؛ نهال سلطانی ؟؟
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو که گناهانِ من آزرده تــو را آقا جان مهربانانه بـــــــه یاد همهٔ ما هستی آه از غفلت روز و شب مــا آقا جان جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
هدایت شده از حرم
🕯پنجشنبه است و دلم برای آنهایی که دیگر ندارمشان تنگ است... 🕯پنجشنبه است و جای خالی عزیزان را دوباره احساس میکنیم ... 🕯پنجشنبه است و بوی حلوایی خیرات یاد آدم های رفته ... 🕯پنجشنبه است و ثانیه هایم بوی دلگرفتگی میدهد ... 🕯چه مهمانان بی دردسری هستند رفتگان نه به دستی ظرفی را آلوده میکنند و نه به حرفی دلی را, تنها به فاتحه ای قانعند 🌸روزپنجشنبه اموات چشم به راهند🌸 🍁🚩زیارت اهل قبور🚩🍁 ✨بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ✨ السَّلامُ عَلي اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مِنْ اَهْلِ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا اَهْلَ لا اِلهَ اللهُ بِحَقَّ لااِلهَ اِلَّا اللهُ كَيْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا اِلهَ الَّا اللهُ مِنْ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ يا لااِلهَ اِلَّا الله بِحَقَّ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ اِغْفِرْلِمَنْ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَاحْشُرْنا في زُمْرَهِ منَ قالَ لا اِلهَ اِلَّا اللهُ مُحَمَّدا رَسُولُ اللهِ عَليٌّ وَلِيُّ الله.🌟 🕊نثار اروح مطهراهل البیت(علیهم السلام) اولیاءالله،رجال الغیب،مراجع تقلید بخوانیم الفاتحه مع الاخلاص والصلوات🕯🌹
هدایت شده از حرم
👌دوستان و سروران گرامی! شب جمعه است. با ثبت نام در دو آدرس زیر، حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت اباالفضل علیه السلام را در این شب جمعه به نیابت از مولایمان حضرت ولی عصر علیه السلام زیارت کنیم. زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام: http://www.imamhussain.org/arabic/enaba/ زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام: http://alkafeel.net/zyara/ توجه: از طرف سایت، یک نفر زیارت می کند و نماز می خواند و سپس برای کسانی که ثبت نام کرده اند، اتمام زیارت اعلام می شود. ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • بیست – هفتم✔️ 🔻بخش دوم: قسمت چ
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 در واقعه کربلا قسمت • بیست – هشتم✔️ 🔻بخش دوم: قسمت پنجم ☑️ یکی دیگر از مواضعی که تفکرِ دو سپاه را بیان می‌کند، برخی مناظرات و گفتگوها بین دو سپاه است؛ بعنوان نمونه: مباهلهٔ "بُریر بن خضیر" و "یزید بن مَعقِل" بخوبی عقیده دو طرف را مشخص کرده و جای هیچ ابهامی باقی نگذارده: 🔻یزید بن معقل وقتی از سپاه ابن سعد لعنهم‌الله برای نبرد بیرون آمد، خطاب به بریر بن خضیر گفت: "کارِ خدا را با خود چگونه می‌بینی؟" بُریر گفت: "بخدا سوگند، خدا با من نیکی کرد و تو را عذاب خواهد کرد." يزيد بن معقل گفت: "دروغ می‌گویی، هر چند که تا پیش از این دروغگو نبودی؛ آیا بیاد می‌آوری آن روزی را که در بنی‌لوذان با هم بودیم و تو می‌گفتی عثمان بر خود اسراف کرد و معاويه هم گمراه است و هم گمراه کننده؛ و امامِ هدایت و حقْ علی بن ابی طالب است؟" بریر گفت: "شهادت می‌دهم که این عقیده و نظر من است." یزید بن معقل گفت: "و من شهادت می‌دهم که همانا تو از گمراهانی."❗️بریر پاسخ داد: "آیا می‌خواهی با تو بر سر این موضوع مباهله کنم و از خدا بخواهیم که دروغگو را لعنت کند و آنکه سخن باطل می‌گوید کشته شود؟" پس با هم به مبارزه پرداختند و بریر با شمشیر چنان ضربتی به سر او زد که شمشیر تا مغز سر او فرو رفت و یزید بن معقل کشته شد. 📚 تاریخ طبری، ٤/٣٢٨ ✅ دقت کنید، یزید بن مَعقِل ابتدا از جناب بُریر اعتراف می‌گیرد که تو حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام را امامِ حق و هدایت می‌دانی؛ او می‌گوید بله، من چنین عقیده‌ای دارم؛ سپس يزيد بن مَعقِل لعنه الله به ایشان می‌گوید: "حال که شهادت می‌دهی بولایت و امامتِ علی علیه السلام پس تو گمراهی"❗ آیا شخصی بجز عثمانی مذهب، چنین سخنی می‌گوید؟! آیا جز این است که پیروان عثمان و تفکرِ سقیفه، علویان را گمراه می‌دانستند؟! می‌توان گفت در گفتگوی فوق، این دو نفر، نمایندهٔ دو سپاه و دو عقیده هستند که یکی دیگری را به دلیل علوی بودن گمراه می‌داند! ⭕️ افتخارِ قاتلِ بُریر بن خضیر، به اطاعت از یزید لعنه الله پس از کشته شدنِ یزید بن معقل، شخص دیگری بنام "کعب بن جابر ازدی" از سپاه ابن سعد به جناب بُریر حمله کرد و او را بشهادت رساند؛ او وقتی بکوفه بازگشت، زنش بخاطر حضور او در سپاه عمر بن سعد لعنه الله و بشهادت رساندن بُریر که بعنوان سیدِقُراء کوفه شناخته شده بود، از او جدا شد! کعب در پاسخ او و توجیه حضورش در سپاه ابن سعد، اشعاری سرود که در برخی مصرع‌های آن کاملا به تفکر عثمانی خود و اطاعت و پیروی خود از امویان تصریح و افتخار کرده است. وی می‌گوید: "فجردته فى عصبة ليس دينهم بدینی (کدینی) و اني بابن حرب لقانع فابلغ عبيدالله اما لقیته بانی مطيع للخليقه سامع" ✍🏻 من او را آزمودم که در میان گروه و جماعتی است؛ که دین و آیینشان دینِ من نبود؛ و همانا من به فرزند حرب (یزید) خرسندم؛ وقتی عبیدالله را دیدار کردی به او برسان که همانا من شنونده و مطيع خليفه‌ام؛ وی همچنین زمانی که" مصعب بن زبیر" حاکم عراق بود در مناجات خود به وفاداری و اطاعت از یزید افتخار می‌کرد و از خداوند می‌خواست که او را در شمار خیانت کاران و کسانی که با یزید مخالفت کردند و اوامرش را اطاعت ننمودند، قرار ندهد. او بصراحت در پاسخ کسی که به او گفته بود تو با این کار برای خود شر و بدی کسب نمودی، گفت: خیر. من تنها خیر و خوبی برای خویش بدست آوردم.❗️ 📚 تاریخ طبری، ٥/٤٣٣ ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 قسمت • سی ام✔️ 🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -25- 🔸 ابن تیمیه و شُبهه در عزاداری (بخش چهارم‌) 2⃣ عزای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله بر جعفر بن أبي طالب علیهما السّلام عمریون نقل کرده‌اند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله با شنیدن خبر شهادت جعفر علیه السّلام در در جنگ موته، به دیدن فرزندانش رفتند، وقتی که وارد خانه شدند، فرزندان جعفر را صدا زدند، آنان را می‌بوئیدند در حالی‌که اشک از چشمان مبارکشان جاری بود. اسماء همسر جعفر احساس کرد که برای همسرش اتّفاقی افتاده است، لذا سؤال کرد: "بابی و امّی ما یبکیک؟ ابلغک عن جعفر واصحابه شی‌ء" _ پدر و مادرم فدایت شوند، آیا از جعفر و یارانش خبری شنیده‌‌ا‌ید؟ فرمودند: بله، امروز به شهادت رسیده‌اند. اسماء بلند فریاد زد، زنان دورش حلقه زدند، حضرت زهراء سلام الله‌ علیها وارد منزل شدند و گریه می‌کردند، و می‌فرمود: «وا عمّاه». سپس رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: "عَلی مثل جعفر فلتبک البواکی" _ گریه‌کنندگان باید بر کسی چون جعفر گریه کنند. 📚 الإستیعاب، ج ١ ص٢۴٣_ أسد الغابة، ج١ ص٢٨٩ _ الإصابة، ج٢ ص٢٣٨ _ الکامل في التاريخ، ج٢ ص٢٣٨ ✅ جالب توجّه اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله نه تنها خودشان اشک ریختند و داغدار شدند، بلکه به دیگران نیز دستور دادند تا گریه کنند و عزادار شوند. از طرفی حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها نیز که بضعة الرسول است، گریه و شیون فرمودند. آیا عمریون به همان اندازه که دین خود را از عایشه اخذ می‌کنند و فعل و قول او برایشان حجّت است، برای حضرت صدیقه طاهره شهیده علیهاالسلام جایگاه قائلند؟! ضمن اینکه خود عمریون معترفند که این روایتِ مشهور: "خذوا ثلثي دينكم عن الحميراء _ دو سوّم دینتان را از حمیراء (عایشه) فراگیرید." صحیح نیست. 👈🏻 "ابن کثیر" می‌گوید: این حدیث منکَر است، و از قول "مِزّی" نقل می‌کند که تا بحال اصل و سندی برای آن نیافته است. "فَإِنَّهُ لَيْسَ لَهُ أَصْلٌ وَلَا هُوَ مثبت في شئ مِنْ أُصُولِ الْإِسْلَامِ، وَسَأَلَتُ عَنْهُ شَيْخَنَا أَبَا الْحَجَّاجِ الْمِزِّيَّ فَقَالَ: لَا أَصْلَ لَهُ." (البداية، ت: شیری، ج٨ ص١٠٠" "سخاوی و شوکانی" و دیگر علمای عامه نیز از قول "ابن حجر عسقلانی" می‌نویسند: "لا أعرف له إسنادا" _ سندی برای این روایت نیافتم. (المقاصد الحسنة، ص۳۲۱ _ الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة، ص۳۹۹) "شهاب الدین آلوسی" پس از بیان فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها می‌نویسد: از این روایات مشخص می‌شود که فاطمه (سلام الله علیها) بر عایشه افضلیت دارد. حتّی روایتِ "خذوا ثلثي دينكم عن الحميراء" که برخی بر آن استدلال کرده‌اند، هیچ دلالتی بر افضلیت عایشه ندارد، چرا که رسول الله (صلی الله علیه وآله) می‌دانست پس از او دخترش در دنیا عمر زیادی ندارد و الّا می‌فرمود تمام دینتان را از فاطمه (علیهاالسلام) بگیرید. "و من هنا يعلم أفضليتها على عائشة رضي الله تعالى عنها الذاهب إلى خلافها الكثير محتجين بقوله صلى الله تعالى عليه وسلم: خذوا ثلثي دينكم عن الحميراء. …وأنت تعلم ما في هذا الاستدلال وأنّه ليس بنص على أفضلية الحميراء على الزهراء.... ولعلمه صلى الله تعالى عليه وسلم أنّها لا تبقى بعده زمناً معتداً به يمكن أخذ الدّين منها فيه لم يقل فيها ذلك، ولو علم لربما قال: خذوا كل دينكم عن الزهراء." (روح المعاني، ج٢ ص١۵٠) ⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️ الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🖤یا اَبامُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بنَ عَلِیٍ اَیُّهَا الزَّکِیُّ العَسکَرِیُّ یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یاسَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنابِکَ الَی الله ▪️شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد. 🏴
تاجگذاری و شادی امام معصوم فقط در روز غدیر است . نگذارید با این بدعت ایام عید الزهرا را از شما بگیرند.