💲↔️🙏«قبل از دعا کردن، صدقه دهید» و «بعد از صدقه، دعا کنید»
عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: كَانَ أَبِي إِذَا طَلَبَ الْحَاجَةَ ... قَدَّمَ شَيْئاً فَتَصَدَّقَ بِهِ ... وَ دَعَا فِي حَاجَتِهِ. (الكافي، ج2، ص477-478)
حضرت صادق عليه السلام فرمود: پدرم هر گاه حاجتى از خدا طلب می كرد، نخست چيزى صدقه می داد، و برای حاجت خود دعا می كرد.
⚠️لذا شایسته است:
1) قبل از دعای بر وجود مقدّس مولایمان، حضرت صاحب الزمان علیه السلام، برای سلامتی و رفع بلا از آن بزرگوار، نخست صدقه دهیم و سپس برای آن حضرت دعا کنیم.
2) هرگاه صدقه ای دادیم، برای فرج مولایمان و رفع بلا و گرفتاری از وجود مقدّس ایشان، دعا کنیم.
4_5897675690152564542.mp3
6.09M
یه رفیق دارم که نامش حسینه- حمید علیمی
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۱۶ مادرش فخری
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۷
به اتاقش رسید...
صدای یاشار می امد، خبرهایی میداد.!که خرید حلقه رفتند،..که برای سالن چه کردند...حوصله هیچکس را نداشت. همزبانی نداشت بجز علی.
بدون اینکه لباسش را عوض کند..
روی صندلی که پشت میز کامپیوترش بود نشست.آرنجهایش را روی پاهایش، و سرش را در حصار دستانش برده بود.کلافه بود.
با دستانش صورتش را پوشاند...
چند #صلوات فرستاد. کمی #آرامتر شده بود.بلند شد لباسش را عوض کرد.باید #وضویی_سراسرنور میگرفت تا علاوه بر #دلش، #ذهنش هم آرام شود..
با لبخند از اتاق بیرون رفت...
دیگرصدایی در خانه نبود.آرام به سمت آشپزخانه رفت.مراقب بود سر و صدا نکند، #آرامش_اهل_خانه را بهم نریزد.
آب را کمی باز کرد..!
نگاهش به آب افتاد.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذى جَعَلَ الْمآءَ طَهُوراً وَلَمْ يَجْعَلْهُ نَجِساً
ستایش خداى را که آب را پاک کننده قرار داد، و آن را ناپاک نگردانید.
دستش را زیر آب نبرده بود.
بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنَ التَّوّابينَ وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُتَطَهِّرينَ.
به نام خدا، و به ذات خدا، خدایا مرا از توبه کنندگان، و پاکى طلبان قرار ده.
شستن را آغاز کرد.
اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهى يَوْمَ تَسْوَدُّ فيهِ الْوُجُوهُ وَلا تُسَوِّدْ وَجْهى يَوْمَ تَبْيَضُّ فيهِ الْوُجُوهُ
خدایا چهره ام را سپید کن، روزى که چهره ها سیاه مى شود، و چهره ام را سیاه مکن، روزى که چهره ها سپید مى گردد.
آب بر روی دست راستش ریخت.
اَللّهُمَّ اَعْطِنى كِتابى بِيَمينى وَالْخُلْدَ فِى الْجِنانِ بِيَسارى وَحاسِبْنى حِساباً يَسيراً خدایا پرونده ام را به دست راستم بده، و نامه جاوید بودن در بهشت را به دست چپم، و حسابم را به حسابى آسان رسیدگى کن.
برای شستن دست چپ گفت:
اَللّهُمَّ لا تُعْطِنى كِتابى بِشِمالى وَلا مِنْ وَرآءِ ظَهْرى وَلا تَجْعَلْها مَغْلُولَةً اِلى عُنُقى وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ مُقَطَّعاتِ النّيرانِ
خدایا پرونده ام را به دست چپم وا مگذار، و از پشت سرم در اختیارم قرار مده، و آن را بسته به گردنم ننما، و از پاره هاى آتش به تو پناه مى برم.
صاف ایستاد. چشمانش را بست. مسح سر را کشید.
اَللّهُمَّ غَشِّنى رَحْمَتَكَ وَبَرَكاتِكَ.
خدایا رحمت و برکاتت را بر من بپوشان.
پاهایش را مسح کرد.
اَللّهُمَّ ثَبِّتْنى عَلَى الصِّراطِ يَوْمَ تَزِلُّ فيهِ الاَْقْدامُ وَاجْعَلْ سَعْيى فيما يُرْضيكَ عنّى يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ
خدایا مرا بر صراط ثابت بدار، روزى که قدمها مى لغزد، و کوششم را در انچه تو را از من خشنود مى کند قرار ده، اى داراى بزرگى و اکرام.
وضویش که تمام شد نفسی عمیق کشید.
و در حالیکه به اتاقش برمیگشت آرام زیرلب گفت :
اَللّهُمَّ اِنّى أَسْئَلُكَ تَمامَ الْوُضُوءِ وَتَمامَ الصَّلوةِ وَتَمامَ رِضْوانِكَ وَالْجَنَّةَ.
خدایا از تو مى خواهم کمال وضو، و کمال نماز، و کمال خشنودى ات و بهشت را.
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ
ستایش خاص خداى پروردگار جهانیان است.
با #آرامش_خاصی بسمت اتاقش رفت...
وبا لبخندی حاکی از #رضایت و #عشق_به_معبود بخواب رفت..
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۸
چند روزی گذشت...
صبح بود و یوسف مشغول مطالعه.
ذهنش بسمت کنکور پرکشید...
کنکور کارشناسی ارشد.همان رشته ای که خیلی دوستش میداشت.مهندسی ساخت و تولید.هدفش این بود که یا اهواز قبول شود،یا شیراز، شهری که از بچگی عاشق آب و هوایش بود.نگران آینده اش بود...
فخری خانم حسابی سرگرم تدارک مراسم جشن عقد و عروسی یاشار بود.
هرچه که درگوش یوسف خواندند، که مهسا همانست که تو میخواهی، اما قبول نکرد.! آن هم #بدون_اینکه دل پدر و مادرش #بشکند...!
کوروش خان که خیلی از این وصلت راضی بود...
فردای همان روز خانه ای ویلایی، را به نام یاشار زد، تا کمی، یوسف را #وسوسه کند..!
همه در خانه در تکاپو بودند...
خانواده خاله شهین هم دست کمی از آنها نداشتند. مدام در بازار برای خریدجهیزیه، یا کارهای عروسی، آن هم چه عروسی ای..! مختلط، بیرون از شهر...!!
کوروش خان نتوانست...
به هدفش برسد.میخواست مراسم دو پسرش را یکی کند.
اما نه یاشار رضایت داشت و نه یوسف. فقط با این تفاوت..
که یاشار با چن بار #بحث_ودعوا حرفش به کرسی نشست..! اما یوسف #باآرامش و بدون اینکه #بی_احترامی به آنها کرده باشد.
در این میان، کسی یادش نبود..
که نتیجه کنکور یوسف می آمد!.
چه کرده بود...!؟
قبول میشد..!!؟؟
چه رشته ای زده بود...!؟
فقط پول حرف اول را میزد.!
باصدای زنگ گوشی به خودش آمد...
بدون آنکه نگاهی به صفحه بیاندازد، تماس را برقرار کرد.
_الو سلام
صدای خسته عمومحمد، آن طرف خط بود.
_سلام پسرم.. خوبی عمو.. کجایی؟خونه ای؟
_آره عمو چطور.؟!
_ای بابا..! امروز که مراسم، هست مگه نمیای کمک.؟! کی میای؟! الان میای؟
سرش را بلند کرد به صندلی کامپیوترش تکیه داد نگاهی به ساعت کرد و گفت
_الان عمو؟!
_الانم خیلی دیره هنوز نصفی از داربست ها علم نشده..! اومدیااا!!
اسم هیئت عمو محمد،که وسط بود. دیگر این مغزش نبود که فرمان میداد..!
_باشه....! باشه..! بشمار سه اومدم
_آ... باریک اله پسر منتظرم! یاعلی
_یاعلی
هیئت عمومحمد تکیه ای بود صدمتری..
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان
شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان
با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو
که گناهانِ من آزرده تــو را آقا جان
مهربانانه بـــــــه یاد همهٔ ما هستی
آه از غفلت روز و شب مــا آقا جان
جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ تعویذ روز سه شنبه
✍ چون کسی خواهد در روز سه شنبه، امورات بر وفق مراد او باشد و گرهها و گرفتاریها از او رفع گردد، تعویذ امروز را بخواند. ان شاءالله امور بر او آسان و گشایش در کار او پدید آید
﷽ أُعِیذُ نَفْسِی بِاللَّهِ الْأَکْبَرِ
رَبِّ السَّمَاوَاتِ الْقَائِمَاتِ بِلَا عَمَدٍ
وَ بِالَّذِی خَلَقَهَا فِی یَوْمَیْنِ
وَ قَضَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا
وَ خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ
وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا
وَ جَعَلَ فِیهَا جِبِالًا أَوْتَاداً
وَ جَعَلَهَا فِجَاجاً سُبُلًا
وَ أَنْشَأَ السَّحَابَ الثِّقَالَ وَ سَخَّرَهُ
وَ أَجْرَی الْفُلْکَ وَ سَخَّرَ الْبَحْرَ
وَ جَعَلَ فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ وَ أَنْهاراً
مِنْ شَرِّ مَا یَکُونُ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ
وَ تَعْقِدُ عَلَیْهِ الْقُلُوبُ وَ تَرَاهُ الْعُیُونُ
مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ
کَفَانَا اللَّهُ، کَفَانَا اللَّهُ، کَفَانَا اللَّهُ
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ
صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً
به نام خداوند بخشندۀ مهربان،
جانم را پناه میدهم به خدای بزرگ، پروردگار آسمانهای بدون ستون برافراشته شده،
و به آنکه آنها را در دو روز آفرید، و در هر آسمان، امرش را جاری ساخت،
و زمین را در دو روز آفرید و در آن روزیها را مقدر کرده،
و در آن کوههای محکم بنیان نهاد،
و در آنها شکافها و راههایی مقرر کرد،
و ابر را آفریده و مسخّر خود نمود،
و کشتیها را به حرکت درآورد،
و دریا را مسخّر خود کرد،
و در زمین کوههای استوار و نهرها جاری ساخت،
خود را پناه میدهم از شر آنچه در شب و روز میباشد و قلبها بر آن گره خورده و چشمهای جن و انس آن را میبیند.
خدا ما را کافی است، خدا ما را کافی است، خدا ما را کافی است،
معبودی جز او نیست، محمد پیامبر خداست، و درود و سلام خدا بر او و بر خاندان پاکش باد.
📚 صحیفه امام جواد علیهالسلام
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ دعای روز سه شنبه
﷽ الْحَمْدُ لِلّٰهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ
كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْداً كَثِيراً
وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِى
إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا مَا رَحِمَ رَبِّى
وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِى
يَزِيدُنِى ذَنْباً إِلَىٰ ذَنْبِى،
وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ،
وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ، وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ
اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِى مِنْ جُنْدِكَ
فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ،
وَ اجْعَلْنِى مِنْ حِزْبِكَ
فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛
وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَوْلِيَائِكَ
فَإِنَّ أَوْلِياءَكَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ،
اللّٰهُمَّ أَصْلِحْ لِى دِينِى
فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِى،
وَ أَصْلِحْ لِى آخِرَتِى
فَإِنَّها دَارُ مَقَرِّى،
وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّى،
وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيادَةً لِى فِى كُلِّ خَيْرٍ،
وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِى مِنْ كُلِّ شَرٍّ؛
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيِّينَ،
وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ،
وَ عَلَىٰ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ،
وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ،
وَ هَبْ لِى فِى الثُّلَثَاءِ ثَلَاثاً:
لَاتَدَعْ لِى ذنْباً إِلّا غَفَرْتَهُ،
وَ لَا غَمّاً إِلّا أَذْهَبْتَهُ،
وَ لَا عَدُوّاً إِلّا دَفَعْتَهُ،
بِبِسْمِ اللّٰهِ خَيْرِ الأَسْمَاءِ،
بِسْمِ اللّٰهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ،
أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ،
وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ،
فَاخْتِمْ لِى مِنْكَ بِالْغُفْرانِ
يَا وَلِىَّ الْإِحْسَانِ.
✍ به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیاش همیشگی است،
ستایش خدا را و ستایش برازنده او، آنچنانکه شایسته حضرت اوست،
ستایشی بسیار و به او پناه میبرم از شر نفسم،
اینکه نفس مسلماً به زشتی بسیار فرمان میدهد جز آنکه پروردگارم رحم کند
و به خدا پناه میبرم از گزند شیطانی که گناه بر گناهم میافزاید
و به قدرت او از هر گردنکش نابکار و پادشاه ستمکار و دشمن قهّار، پرهیز میکنیم؛
خدایا مرا از سپاهیانت قرار ده، چراکه همانا فقط سپاه تو پیروز است
و مرا از حزب خود قرار ده که تنها حزب تو رستگار است؛
و هم از دوستانت قرارم ده
که بر دوستانت ترسی نیست و اندوهگین نمیشوند،
خدایا دینم را برایم سامان ده
که آن وسیلهٔ در امانبودن و دوری من از گناه است
و آخرتم را آباد ساز که آنجا خانه پایدار من و گریزگاهم از همسایگی دونصفتان است
و «زندگی» را برایم زمینه افزونی در هر خیر
و «مرگم» را برایم آرامش از هر گزندی قرار ده؛
خدایا
بر محمّد خاتم پیامبران
و کاملکننده شمار رسولان
و بر خاندان پاک و پاکیزه او
و بر یاران برگزیدهاش درود فرست
و در روز سهشنبه سه حاجتم را روا کن:
گناهی برایم مگذار، جز آنکه بیامرزی
و نه اندوهی، جز آنکه آن را برطرف سازی
و نه دشمنی، جز آنکه دور گردانی،
به نام خدا که بهترین نامهاست،
به نام خدا پروردگار زمین و آسمان،
دوری هر ناخوشایندی را که ابتدایش خشم خداست
و نیل به هر محبوبی را که آغازش خوشنودی اوست، خواستارم
پس از سوی خود سرانجامم را به آمرزش پایان ده،
ای صاحب نیکی.
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ زیارت روز سه شنبه از
❣امام سجاد علیهالسلام
❣امام باقر علیهالسلام
❣امام صادق عليهالسّلام
﷽ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا خُزَّانَ عِلْمِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا تَرَاجِمَةَ وَحْيِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَئِمَّةَ الْهُدَى
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَعْلامَ التُّقَى
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلادَ رَسُولِ اللَّهِ
أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ
مُعَادٍ لِأَعْدَائِكُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِيَائِكُمْ
بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ
اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَالَى آخِرَهُمْ كَمَا تَوَالَيْتُ أَوَّلَهُمْ
وَ أَبْرَأُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ
وَ أَكْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ يَا مَوَالِيَّ
وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْعَابِدِينَ وَ سُلالَةَ الْوَصِيِّينَ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَادِقا مُصَدَّقا فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ
يَا مَوَالِيَّ هَذَا يَوْمُكُمْ وَ هُوَ يَوْمُ الثُّلثَاءِ
وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفٌ لَكُمْ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ
فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكُمْ
وَ آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطاهریَن
🌹 سلام بر شما اى خزانه داران علم خدا،
سلام بر شما اى مفسرّان وحى خدا،
سلام برشما اى پيشوايان هدايت،
سلام بر شما اى نشانه هاى پارسايى،
سلام بر شما اى فرزندان رسول خدا
🌹 من به حق شما دانا، و به مقام شما بينايم
و با دشمنانتان دشمن و با دوستانتان دوستم،
پدر و مادرم فدايتان،
درودهاى خدا بر شما باد.
🌹 خدايا! من دوست دارم آخرين اينان را
چنانكه دوست داشتم اولينشان را
و از هر صفبندى در برابر ايشان بيزارى مىجويم
و به جبت و طاغوت و لات و عزى [بتان روزگار جاهليت] كفر می ورزم.
🌹 اى سروران من، درودهاى خدا و رحمت و بركاتش بر شما باد،
سلام بر تو اى سرور عابدان و زبده جانشينان،
سلام بر تو اى شكافنده دانش پيامبران
سلام بر تو اى راستگوى پذيرفته در گفتار و كردار،
🌹 اى سروران من، امروز روز سهشنبه روز شماست
و من در اين روز ميهمان شما و پناهنده به شمايم،
پذيراى من باشيد و پناهم دهيد،
به حق مقام خدا نزد شما و اهل بيت پاكيزه و پاكتان
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ زیارت روز سه شنبه از
❣امام سجاد علیهالسلام
❣امام باقر علیهالسلام
❣امام صادق عليهالسّلام
﷽ السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا خُزَّانَ عِلْمِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا تَرَاجِمَةَ وَحْيِ اللَّهِ
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَئِمَّةَ الْهُدَى
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَعْلامَ التُّقَى
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَوْلادَ رَسُولِ اللَّهِ
أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّكُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِكُمْ
مُعَادٍ لِأَعْدَائِكُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِيَائِكُمْ
بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ
اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَالَى آخِرَهُمْ كَمَا تَوَالَيْتُ أَوَّلَهُمْ
وَ أَبْرَأُ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَهُمْ
وَ أَكْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى
صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ يَا مَوَالِيَّ
وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَيِّدَ الْعَابِدِينَ وَ سُلالَةَ الْوَصِيِّينَ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِيِّينَ
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صَادِقا مُصَدَّقا فِي الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ
يَا مَوَالِيَّ هَذَا يَوْمُكُمْ وَ هُوَ يَوْمُ الثُّلثَاءِ
وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفٌ لَكُمْ وَ مُسْتَجِيرٌ بِكُمْ
فَأَضِيفُونِي وَ أَجِيرُونِي بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكُمْ
وَ آلِ بَيْتِكُمْ الطَّيِّبِينَ الطاهریَن
🌹 سلام بر شما اى خزانه داران علم خدا،
سلام بر شما اى مفسرّان وحى خدا،
سلام برشما اى پيشوايان هدايت،
سلام بر شما اى نشانه هاى پارسايى،
سلام بر شما اى فرزندان رسول خدا
🌹 من به حق شما دانا، و به مقام شما بينايم
و با دشمنانتان دشمن و با دوستانتان دوستم،
پدر و مادرم فدايتان،
درودهاى خدا بر شما باد.
🌹 خدايا! من دوست دارم آخرين اينان را
چنانكه دوست داشتم اولينشان را
و از هر صفبندى در برابر ايشان بيزارى مىجويم
و به جبت و طاغوت و لات و عزى [بتان روزگار جاهليت] كفر می ورزم.
🌹 اى سروران من، درودهاى خدا و رحمت و بركاتش بر شما باد،
سلام بر تو اى سرور عابدان و زبده جانشينان،
سلام بر تو اى شكافنده دانش پيامبران
سلام بر تو اى راستگوى پذيرفته در گفتار و كردار،
🌹 اى سروران من، امروز روز سهشنبه روز شماست
و من در اين روز ميهمان شما و پناهنده به شمايم،
پذيراى من باشيد و پناهم دهيد،
به حق مقام خدا نزد شما و اهل بيت پاكيزه و پاكتان
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ دعای حضرت زهرا سلام الله علیها در روز سه شنبه
﷽ اََللّهُمَّ اجْعَلْ غَفْلَةَ النّاسِ لَنا ذِکْراً،
وَ اجْعَلْ ذِکْرَهُمْ لَنا شُکْرَاً،
وَ اجْعَلْ صالِحَ ما نَقُولُ بِأَلْسِنَتِنا نِیَّةً فی قُلُوبِنا
اََللّهُمَّ إِنَّ مَغْفِرَتَکَ أَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِنا،
وَ رَحْمَتَکَ أَرْجَی عِنْدَنا مِنْ أَعْمالِنا
اََللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ،
وَ وَفِّقْنا لِصالِحِ الإَعْمالِ وَ الصَّوابِ مِنَ الْفِعالِ
خداوندا، حالت غفلت مردم را به یادآوری نام خویش جلوه گر نما و دعای آنان به درگاه خداوند را برای ما، سپاسگزاری از نعمات الهی مقرر گردان، و سخنان شایسته ای که بواسطه ی زبانمان عرضه می داریم، به اراده ای استوار در دلهایمان، مبدّل گردان، خداوندا، بخشش تو گسترده تر از معاصی ماست، و امید ما به رحمت تو، بیشتر از اعمالمان است، خدایا، بر محمد و خاندان او درود بفرست، و ما را در انجام اعمال پسندیده و صحیح، موفق گردان
📚 بحارالانوار، ج۸۷، ص۳۳۸
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
هدایت شده از حرم
💫🌺🍃
🌺
❇️ نماز روز سه شنبه
💠 هر کس نمــاز روز سه شنبه را بخواند
برایش هزاران شهر از طلا
در بهشت بسازند:
🔹 دو رکعت
✍ در هر رکعت بعد از حمد
👈 یک بار سوره تین، توحید، فلق و ناس بخواند.
📚 جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، ص۷۷
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
🌺
💫🌺🍃
هدایت شده از سلامتکده مشکات | ارگانیک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♡
روغنی که ما میخوریم میرسه به معده باید تو معده شل بشه بره به همه رگ ها برسه ... یا باید سفت شه اونجا ؟!🤔
این ویدیو رو حتما ببینید ✅
حکیم #روازاده
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
@meshkatqom
•┈┈••••✾•🌿🦋🌿•✾•••┈┈•
♡
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔸 ۳۰ آبان/ عقرب ۱۴۰۳
🔸 ۱۸ جمادی الاول ۱۴۴۶
🔸 ۲۰ نوامبر ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «سرطان» است.
💠 مناسب برای امور زیر است:
امور تجاری
امور زراعی
امور مشارکتی
امور تجاری
نو پوشیدن
امور عمرانی
خرید خانه و مغازه
قرض و وام
اقدامات قضایی
مقدمات ازدواج
درختکاری
امور حفاری
سفارش کالا
معاملات ملکی
آبرسانی
امور مربوط به حرز
👶 زایمان
نوزاد زندگی خوبی دارد.
🚘 مسافرت
مکروه است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب چهارشنبه)
کراهت دارد.
🌎🔭👀
🩸 حجامت، خوندادن و فصد
موجب قوت بدن میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث غم میشود.
✂️ ناخن گرفتن
خوب نیست، موجب بدخلقی میگردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است.
کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. انشاءالله
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۱۸ سوره مبارکه کهف است.
﴿﷽ و تحسبهم ایقاظا و هم رقود﴾
خانه یا ملکی جدید در تصرف خواب بیننده در میآید، یا ماه قبل یک کار خیری اشتباها به او رسیده و در آخر معلوم میشود که آن کار خیر، اشتباه بوده است.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
«یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به:
💞 امامکاظم علیهالسلام
💞 امامرضا علیهالسلام
💞 امامجواد علیهالسلام
💞 امامهادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان مییابد.
💞 سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
«اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
🌺
🌎🌺🍃
Fadaye On Haramet Madar.mp3
9.67M
🕯🥀🍂
🥀
❇️ #فاطمیه
💠 نوآهنگ| حرم مادر
🌴 فدای عمر کمت مادر
🥀 فدای قد خمت مادر
🌴 میگن قبرت تو دل مولاست
🥀 فدای اون حرمت مادر
🎙 محمدرضا طاهری
🤲 اَللّهُمَ عَجِّل لولیّکَ الفَرَج 🤲
🕯بحق فاطمه سلام الله علیها🕯
🖤 #ایام_فاطمیه
🥀
🕯🥀🍂
⚫️مولا علی علیهالسّلام:
رُبَّ مَفْتُونٌ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ
بسيارند، كسانى كه به سبب تعريف و تمجيد ديگران فريب مىخورند!!!
📚نهجالبلاغه حکمت ۴۶۲
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️حضرت فاطمه علیهاالسّلام:
اَزهَدُ النَّاسِ مَن تَرَکَ الحَرَامُ اَشَدُّ النَّاسِ اِجتِهَاداً مَن تَرَکَ الذُّنُوبُ
زاهدترین مردم کسی است که حرام را وانهد، و کوشاترین مردم، تارک گناهان است.
📚تحفالعقول ص۵۱۹
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️مولا علی علیهالسّلام:
مَنْ يَأْمُلُ أَنْ يَعِيشَ غَداً فَإِنَّهُ يَأْمُلُ أَنْ يَعِيشَ أَبَداً وَ مَنْ يَأْمُلُ أَنْ يَعِيشَ أَبَداً يَقْسُو قَلْبُهُ
اگر کسی آرزو داشته باشد که تا فردا باشد، او آرزو دارد که همیشه باشد، و کسی که چنین باشد، قساوت قلب به سراغش خواهد آمد!
📚مستدرکالوسائل ج۲ ص۱۰۶
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
⚫️امام صادق علیهالسّلام:
إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَنْوِی الذَّنْبَ فَيُحْرَمُ رِزْقَه
مؤمن گاهى كه نيّت کرده و تصميم به ارتکاب گناهى میگيرد، اثرش اين مىشود كه از رزق و روزىِ خود محروم مىشود!
📚ثوابالاعمال ج۱ ص۲۴۱
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
حرم
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄ ◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 #مهاجمین به خانه وحی ! 2️⃣1️⃣ #قیس_بن_شماس لعین و
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔎 #مهاجمین به خانه وحی !
4⃣1⃣ #هرمز_الفارسی
وقایعی از #هجوم به بیت فاطمی
ورود بدون اذن
👈امر حضرت رسول خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهالسلام برای جمعآوری قرآن
⚫️ * (حديث سقيفة بنى ساعدة) * أبو محمد، عن عمرو بن أبي المقدام، عن أبيه، عن جده [#هرمز_الفارسی] قال: ما أتاني على علي (علیه السلام) يوم قط أعظم من يومين أتياه، فأما أول يوم فاليوم الذي قبض فيه رسول الله (صلیالله علیه وآله)، وأما اليوم الثاني فوالله إني لجالس في سقيفة بني ساعدة عن يمين أبي بكر والناس يبايعونه إذ قال له عمر: يا هذا لم تصنع شيئا " ما لم يبايعك علي فابعث إليه حتى يأتيك فيبايعك، قال: فبعث قنفذا "، فقال له: أجب خليفة رسول الله (صلیالله علیه وآله)، قال علي (علیه السلام): لأسرع ما كذبتم على رسول الله (صلی الله علیه و آله) ما خلف رسول الله (صلی الله علیه وآله) أحدا " غيري، فرجع قنفذ وأخبر أبا بكر بمقالة علي (علیه السلام) فقال أبو بكر: انطلق إليه فقل له: يدعوك أبو بكر ويقول: تعال حتى تبايع فإنما أنت رجل من المسلمين، فقال علي (علیه السلام): أمرني رسول الله (صلیالله علیه وآله) أن لا أخرج بعده من بيتي حتى اؤلف الكتاب فإنه في جرائد النخل وأكتاف الإبل فأتاه قنفذ وأخبره بمقالة علي (علیه السلام)، فقال عمر: قم إلى الرجل، فقام أبو بكر وعمر وعثمان وخالد ابن الوليد والمغيرة بن شعبة وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولى أبي حذيفة وقمت معهم و ظنت فاطمة (علیهاالسلام) أنه لا تدخل بيتها إلا بإذنها، فأجافت الباب وأغلقته، فلما انتهوا إلى الباب ضرب عمر الباب برجله فكسره - وكان من سعف - فدخلوا على علي (علیهالسلام) و أخرجوه ملببا ".
🍂 #هرمز_الفارسی (جد عمرو بن ابی المقداد) می گوید: تا به الان علی علیه السلام را در حالت خاص ملاقات نکردم مگر در دو مکان، پس روز اول روزی بود که حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت؛
و اما روز دوم سوگند بخدا در سقیفه بنی ساعده در سمت راست ابوبکر«زندیق» نشسته بودم در حالیکه مردم با او #بیعت میکردند. زمانیکه عمر«بنزنا» به او گفت: اگر علی«علیه السلام» با تو بیعت نکند، هر کاری که بکنی اینگار کاری نکردی، مگر اینکه بیاید و با تو بیعت کند .
گفت: پس #قنفذ«حرامزاده» را بفرست، پس به علی (علیهالسلام) گفت: پاسخ خلیفه ی رسول الله را بده. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند : چه سریع به رسول الله (صلی الله علیه و آله) دروغ بستید ، رسول الله( صلیالله علیه وآله) کسی جز من را در میان شما به عنوان خلیفه نگذاشت.
پس قنفذ«حرامزاده» بازگشت و پاسخ امام (علیهالسلام) را به ابوبکر«زندیق» خبر داد. پس ابوبکر«زندیق» گفت: به سوی او برو و به او بگو: ابوبکر«زندیق» تو را دعوت کرده و می گوید: بیا و بیعت کن چرا که تو هم( همانند دیگران که بیعت کردند) یکی از مردان مسلمان هستی. امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمود: رسول الله (صلیالله علیه وآله) به من فرمان داده اند تا بعد از ایشان از خانه م خارج نشوم تا زمانی که قرآن را که بر روی برگه های نخل و استخوان کتف شتر نوشته شده در کتابی بنگارم.
پس قنفذ پاسخ امام علی (علیهالسلام) را گرفت و به ابوبکر«زندیق« داد. پس عمر«بنزنا» گفت: برخیزید، پس ابوبکر«زندیق» و عمر«بنزنا» و عثمان«زنازاده» و #خالد بن ولید«حرامزاده» و #مغیرة بن شعبه«نطفهحرام» و ابوعبیده بن جراح«حرامزاده»و سالم مولی ابی حذیفه«لعین» برخواستند و 👈 و من [#هرمز_الفارسی] نیز با آن ها برخاستم 👉 پس فاطمه (سلام الله علیها) گمان میکرد که بدون اجازه اش به خانهاش وارد نمی شوند، پس پشت در رفت و آن را بست. زمانی که به در رسید، عمر«بنزنا» درب را -که از شاخه های خرما بود- با لگد شکست سپس وارد خانه شدند و علی (علیهالسلام) را با خود بیرون آوردند در حالی که کمرهای خود را بسته بودند.
📚 الاختصاص، الشيخ المفيد، ج1، ص186
http://l1l.ir/4666
🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
قدر مُتیقّنِ مودّة فی القربیٰ، حضرت زهرا سلام اللّه علیها است/
چرا حضرت شبانه دفن شد و قبرش مخفی است؟!!!
🎤آیتاللّه میرزا جواد تبریزی رضوان اللّه تعالی علیه؛
«پیشنهاد دانلود»
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۱۸ چند روزی گذ
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۹
هیئت عمو محمد تکیه ای بود صد متری. نیمی از آن خواهران و نیمی از آن برادران. تکیه دو درب داشت. که دومتر از هم فاصله داشت.هرماه غیر از ماه محرم، اول هرماه مجلس روضه داشتند.
چند ساعتی بود که مشغول زدن داربست، بنرها و پرده ها بود.
رفقای هیئت را...
با هیچکس عوض نمیکرد.بخصوص #علی را.که مدتها بود داماد عمو محمد شده بود. هم کار میکردند هم سر به سر هم میگذاشتند....
هر بار یکی را به نوعی سوژه میکردند!و این بار ''میثم'' سوژه بود...
که خاستگاری رفته بود و بس که استرس داشت موز را با پوست خورده بود.
میثم پایین داربست را بالا گرفت تا یوسف آن را ببندد.
علی_تو اصلا دست نزن یه وقت حالت بد میشه
مهران_نه بابا چکارش داری بذار بلند کنه پوست موزها هضم بشه
یوسف خود را متعجب نشان داد و گفت:
_مگه پوستش قابل هضمه؟؟
خنده پسرها به آسمان رفته بود.حتی خود میثم هم میخندید.دستش را روی دلش گرفت.
سیدهادی بالحنی سرشار از عصبانیت داد زد.
_مگه نمیگم نخندید..!حالا تو این هاگیر واگیر اینجا نجس بشه کی میاد تمیزش میکنه؟؟!!!
بخاطر لحنش اول همه سکوت کردند.اما بعد خنده ها به قهقهه تبدیل شده بود.
میزی جلو در ورودی، بیرون از تکیه، گذاشته بودند. جهت پذیرایی از میهمانان. کیک فنجانی را از قبل، سفارش میدادند.و با چای از میهمانان پذیرایی میکردند.
عمومحمد، سینی کیک را در دست داشت، وارد تکیه شد.
_یه کم زودتر کار کنین بد نیستاااا !! زود باشین خیلی کارا مونده.!
یوسف باخنده از روی میله پایین پرید.
_خب نمیشه عمو..! اقا، طرف اومده بجای اینکه خود موز رو بخوره پوستش رو خورده
حسین_نه بابا موز رو با پوست خورده
و باز خنده همه به آسمان رفت.عمومحمد هم خنده اش گرفته بود. سری تکان داد.
عمومحمد بسمت ورودی خواهران رفت...
طاهره خانم مشغول چیدن لیوانها درسینی بود.مرضیه و ریحانه هم پارچه ها ی اضافی را تا کرده و در پلاستیک میگذاشتند.عمو محمد رو به مرضیه کرد.
_الان علی اقا میخاد زیارت بخونه ببین وصله!
مرضیه سری تکان داد و نزدیک سیستم رفت.عمو محمد به قسمت مردانه برگشت.
با صحنه ای مواجه شد که نگران بسمت میثم دوید
_چیشده؟؟؟
میثم سرفه میکرد و حسین محکم به کمر او میزد و خیلی جدی گفت:
_چیزی نشده عمو دارم میزنم ببینم پوست موزها میاد بیرون!! احتمالا نرسیده ب معده کلا دستگاهش گریپاچ کرده.!
عمومحمد_دستگاهش!؟!
حسین_ آره دیگه دستگاه گوارش
عمو محمد باخنده از جمعشان جدا شد. رو به قبله نشست. بلندگو را گرفت و برای جمع شدن حواس همه گفت:
_برای تعجیل در فرج، سلامتی تمام خادمان به نظام،طول عمر حضرت آقا، یه صلوات ختم کنین.
همه صلواتی بلند فرستادند.بلندگو را به علی داد.علی دستش را روی چشمش گذاشت. و شروع کرد...
با صوت سوره کوثر را تلاوت کرد.
کم کم میهمانان امام حسین.ع. می آمدند...
«علی» دعای فرج میخواند.
«میثم و مهران» ورودی هیئت با چای و کیک از میهمانان پذیرایی میکردند.
«یوسف» صندلی ها را کنار دیوار میچید.
«حسین» وسایل اضافی را جمع میکرد.
«سیدهادی» کفش ها را مرتب کرده در جاکفشی میگذاشت.
طاهره خانم روی صندلی نشسته بود رو به دخترها گفت:
_دخترا.. یکیتون برید به بابا بگین صدای سیستم یک رو، کمتر کنه صداش خیلی زیاده.
ریحانه چشمکی ب مرضیه زد.
_پاشو تو برو! شوهر جونت هم میبینی یه ثوابی هم گیر من میاد
_وای من خیلی خسته ام، جون ریحان خودت برو
_کوفت و ریحان
_خب حالا... ریحانه خانم
ریحانه حریف خواهرش نشد..
به ناچار خودش بلند شد، بطرف درورودی خواهران رفت،پرده برزنت را کنار زد، با نگاهش بدنبال پدر گشت. او را نیافت. خواست برگردد که باصدایی مکث کرد.
_چیزی میخواستید ریحانه خانم
آری یوسف بود.
#سربه_زیر ایستاده بود و #گوش سپرده بود به #جوابی که ریحانه میخواست بدهد.ریحانه سرش را #پایین انداخت. کمی چادرش را #جلوتر کشید
#محکم_وقاطع گفت:
_بابا نیستن.. ؟! گوشیشون اشغال هست. سیستم یک، خیلی بلنده بیزحمت یه کم کمترش کنین.
_عمو تلفنشون زنگ خورد. دارن با تلفن حرف میزنن. بله چشم شما باشین کنار سیستم من میرم چک میکنم.
دستگاه آمپلی فایر را گوشه گذاشت،همه را چک کرد(سیستم یک و دو در قسمت خواهران بود. سیستم سه و چهار قسمت برادران) سیستم چهار که قطع بود را درست کرد.سیستم یک را، هم، کمتر کرد.
مراسم شروع شده بود اما خبری از عمومحمد نبود...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۲۰
مراسم شروع شده بود...
اما خبری از عمومحمد نبود.بیرون هیئت رفت. گوشه ای مشغول صحبت با گوشی اش بود.
باید به ریحانه میگفت...
که سیستم را چک کرده بود. نمیدانست چطور او را #صدا کند.اهل خجالت نبود اما کمی #شرمش می آمد که صدایش کند.نزدیک درب ورودی خواهران که رسید،
ریحانه را دید...
#نیم_نگاهی کرد. #سریع نگاهش را به زیر انداخت. گویی جسمی سنگین به زمین افتاده بود.چیزی در وجودش پایین ریخت...
پشیمان از حرف زدن با ریحانه، آرام خواست وارد قسمت برادران شود، که باصدای ریحانه ایستاد.
ریحانه_ ببخشید آقایوسف مجلس شلوغه، سیستم دو الان قطع شده،مشکل از سیمش هم نیست. بیزحمت یه چک کنین.
ناخواسته به تته پته افتاده بود.!
سرش را #بیشتر پایین برد، با ته صدایی که بیرون می آمد، گفت:
_ب...بله... چ.. چشم الان چک میکنم.
جمله اخر را سریع گفت و #بدون هیچ نگاهی سریع وارد مجلس شد.مهران قرار بود سیستمها را چک کند بعد به کمک میثم رود..!
علی مشغول خواندن زیارت عاشورا بود. مجلس شلوغ بود.بسمت آمپلی فایر رفت.
خواست سیستم دو را درست کند، کلا بلندگو را قطع کرد....! بعد دقایقی مستمعین صلواتی فرستادند..
دستی بر شانه یوسف نشست...
عمو محمد بود. یوسف سریع بلند شد. سرش را شرمنده به زیر انداخت.عمو محمد سریع بلندگو را وصل کرد.
یوسف_سیستم دو... قطع شده بود..!
جمله اش را بریده، پایان رسانید..
شرمنده و کلافه، از زیر نگاه سنگین عمو فرار کرد.سرش را بلند نکرده بود که چهره عمو را ببیند.خودش نمیدانست چه میکند.سریع از مجلس بیرون رفت.
میانه راه حمید را دید. دست حمید را گرفت و باسرعت راه رفت.
یوسف _ماشینت کجا پارک کردی؟
حمید_ چیشده..؟
جواب حمید سکوت بود...
_اوناهاش اونجا ست
بسمت ماشین رفتند.یوسف در سرنشین را باز کرد و سریع سوار شد.
حمید_ اومده بودم خیر سرم هیئت! نمیذاری که...!!
باز هم یوسف سکوت کرد.حمید ماشین را دور زد خواست سوار شود
حمید _میگی چیشده یا برم؟!
یوسف کلافه از ماشین پیاده شد دستی به گردنش کشید.
_هیچی.. هیچی... میخای بری برو..!!
حمید در ماشین را بست. بسمت یوسف آمد و گفت:
_خل شدی تو پسر..! یه کاره منو میکشونی اینجا.. بعد میگی میخای بری برو... یوسف حالت خوبه؟؟!!
سرش را پایین انداخت...
کلافه دستی به گردنش کشید. و بسمت هیئت رفت.حمید با قدمهای تند خودش را به او رساند. بازویش را گرفت با لحنی تند گفت:
_وایسا ببینم..!! تو چت شده اصلا..
یوسف کلافه گفت:
_نمیدونم حمید...! نمیدونم...! اصلا هیچی نمیدونم....! ولم کن...!!!
کلافگی و آشفتگی یوسف، #کاملاهویدا بود...
حمید با تعجب به یوسف نگاه کرد. در سکوت زیرچشمی نگاهی به یوسف میکرد.متحیر و متعجب بود.!
تا حالا یوسف را به این حال ندیده بود.!
یوسف چنان #عمیق در فکر بود...
که نگاه های سنگین حمید را ندیده بود. اهل برملا کردن رازهای دلش نبود.حتی به حمید، حتی به علی.حمید هم سکوت کرد. آرام در کنار هم راه میرفتند...
به هیئت رسیدند...
آنطرف تر،خانمی بهمراه دو دخترش، بیرون از هیئت، در گوشه ای، با ریحانه گرم حرف زدن بودند.
یوسف سرش را بالا آورد، تا از حمید خداحافظی کند..
ریحانه روبرویش بود، چشمش به ریحانه خورد، #سریع چشمش را به زیر افکند.
با همین نگاه دلش لرزید...
نگاه های متعجب و پرسوال را بیخیال شد.! بدون خداحافظی، برگشت، و بسمت خانه رفت...
قدرت حرف زدن نداشت، تنها راهش همین بود که به خانه رود...
میثم و مهران، یوسف را دیدند که کلافه ست، حمید بسمتشان رفت. چای و کیکی از روی میز برداشت.
حسین_ یوسف چش شد یهو..!
مهران_چقدر کلافه بود.!
#آشفتگی_یوسف را هرکه میدید، میفهمید. حتی اگر یوسف را نمیشناخت، چه برسد به رفقای هیئتی اش که عمری با آنها بود.
حمید سلام و احوال پرسی کرد. او هم نمیدانست که چه اتفاقی افتاده.! به مهران و میثم دست داد.و بداخل مجلس رفت...
گرچه عمو محمد، عموی یوسف بود، اما حمید هم، به او عمومحمد میگفت.
او را دید...
بعد از سلام و احوال پرسی، عمو محمد، سراغ یوسف را گرفت.حمید از جانب یوسف، عذرخواهی کرد.
عمو محمد لبخندی زد.و چیزی نگفت...
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚