😓😵تا چشمش به آن سر پرخون افتاد، ...
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سید اصفهان و مسجد مروی تهران می فرمود:
کاروان اسرا وارد کوفه شدند. خدا هیچ عزیزی را ذلیل نکند! خدا هیچ آبرومندی را شرمنده نکند! زینب علیهاالسلام، دختر پادشاه است. شاهدخت است. پدرش، چهار سال سلطنت عراق و حجاز را داشته است. کوفه، پایتخت پدرش بوده است. خودش هم شاهدخت بوده است. از زنان بزرگ کشور بوده است. محترمات مخدّرات، نمی توانستند ساده و عادی به خدمتش برسند. آن خانمی که این مقام را داشته است، حالا یک لا پیراهن پاره پاره دارد. آه آه! این را که گفتم، دروغ نگفتم! اینها، یک لا پیراهن بیشتر نداشتند! دشمنان هم آن قدر شلاق و تازیانه زده بودند که این پیراهن ها پاره شده بود. یک لا پیراهن تنش است. وای! یک کلمه بگویم که علما نگویند چرا چنین مطلبی را گفتی؟! امام زمان علیه السلام در زیارت ناحیه می گوید: «سُبِی أَهْلُک کالعَبِیدِ». این ها را مثل غلامان و کنیزان، اسیر کردند! در همین شهری که پایتخت پدرش بوده است، به رسم اسیری، میان محمل، بی روپوش، سر کوچه و بازار می گردانند. واویلا! میان غوغای جمعیت، مردم از در و دیوار، به آن ها نظاره دارند. امشب دلی نباشد که نشکند! چشمی نماند که خشک بماند!
بی بی متحیر شد. خدا! این چه روزگاری است؟ این چه اوضاع و احوالی است؟ سرش به زیر است. بی بی از خجالت و شرم، سر به زیر افکنده است. نمی دانم چه طور شد، یک وقت غوغایی بلند شد! شنیدند کسی قرآن می خواند: «أمْ حَسِبْتَ أنَّ أصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَباً» زینب علیهاالسلام میان محمل یک وقت صدای قرآن حسین علیه السلام را شنید. دید صدای حسینش می آید. دو شب است صدای قرآن حسین علیه السلام را نشنیده است، امّا حالا می بیند دارد قرآن می خواند. بی بی سرش را بیرون آورد ببیند چه خبر است؟ یا الله! همین که سرش را از محمل بیرون آورد، سر برادر را بالای نیزه دید. یادم آمد از دو تا شعر جودی. فاطمه زهرا علیهاالسلام اشعار جودی را دوست دارد:
تو به روی نیزه خوش به صوت قرآن
مـن مـیـان مـحـمـل پنجه بر جبینم
از اشاره من هر که فهمید گریه کند. من میان محمل، پنجه بر جبینم. زینب دستش را روی پیشانی و سر قرارداده است، کنایه از اینکه برادر! من باید با دستم صورتم را از نامحرم بپوشانم.
یا بیا جلـو رو تا مرا نبینی
یا بیا عقب رو تا تو را نبینم
ای امان! از بعد از ظهر عاشورا که سر برادر را زیر خنجر شمر دیده است، دیگر صورت برادر را ندیده است! یا الله! حالا چشمش به سر برادر می افتد. ریش، پر خون و پر از خاکستر است. چشم ها به طرف افق دوخته شده است. باد می وزد و ریش پر خون را از این طرف به آن طرف تکان می دهد. «و الریح تلعب به یمیناً و شمالاً»
این عبارتی را که می گویم، باید زن ها بلند بنالند. همین که صورت مبارک برادر را به این حالت دید و چشمش به آن سر پرخون افتاد ، یک وقت سرش را عقب برد و چنان به چوبه محمل زد:
«فَالْتَفَتَتْ زَینَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِیهَا فَنَطَحَتْ جَبِینَهَا بِمُقَدَّمِ الْمَحْمِلِ حَتَّى رَأَینَا الدَّمَ یخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا» (بحارالأنوار، ج45، ص115).
اللهمّ انّی اسئلک باسمک الاعظم الاعظم الاعظم، الاعزّ الاجلّ الاکرم، بموالینا المعصومین و ساداتنا الاطهرین، و بمولانا و سیدنا الحجّة المنتظر و امامنا الثانی عشر، با حال التجاء، ده مرتبه: یا اللهُ! به حق سر شکسته حضرت زینب علیهاالسلام فرج امام زمان ما را برسان
(سخنرانی های مسجد سیّد اصفهان، ماه رمضان 1392 قمری، مجلس یازدهم/ سخنرانی های مسجد مروی، 1383 قمری، مجلس هشتم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓😥با این حالت، اسرا وارد شهر شام شدند
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی، در سخنرانی خود در مدرسه مجتهدی تهران در دهه اوّل صفر سال1396 قمری، خطاب به طلاّب علوم دینی می فرمود:
بچّه های فاطمه زهرا علیهاالسلام را وارد شهر شام کردند، همچون اسیران زنگبار و یهودی و نصرانی و مجوس...
خدا نکند زن و بچّه شما، اوّلاً بی لباس باشند، و پول نداشته باشی لباس بخری، و یک چادر پاره ای، یک مقنعه پاره کهنه بر سرشان باشد. از اینکه دوستان، آنها را می بینند، متأثر می شوی، چه رسد به این که دشمنان، آنها را ببینند. اگر این اتّفاق در خانه ات باشد، متأثر می شوی تا چه برسد به کوچه. اگر فکر کنی کباب می شوی. این دختران امیرالمؤمنین علیه السلام، یک چادر حسابی نداشتند، یک لباس حسابی بر تن نداشتند. در کوفه چنین بودند.
«دَخَلَتْ زَینَبُ عَلَی ابنِ زِیادٍ، وَ عَلَیها اَرْذَلُ ثِیابِها وَ هِی مُتَنَکِّرَةٌ.» (منهاجالبراعة في شرح نهجالبلاغة، ج15، ص39)
هرچه لباس خوب داشتند، همه را برده بودند. یک دانه چادر پاره به سرشان بود و یک پیراهن به تنشان. با اذن از سیّدها میگویم. آن چادر و آن پیراهن خیال می کنید سالم مانده بود؟ آنها پاره پاره شده بود. آن قدر روی چوب جهاز شترها و...
ای کاش همین بود. سیّدها بر سرتان بزنید. با همین چادرها و پیراهنها بودند که آنقدر شلاق به آنها زدند، آنقدر تازیانه زدند. ای وای!
با این حالت، با این لباس و وضعیت، دختر علی و زهرا سلام الله علیهما را وارد شهر شام کردند. تماشاچی ها تماشا می کنند، رقاصها می رقصند، طبّال ها طبل می زنند. از همه بدتر، مردم به یکدیگر می رسند و مبارک باد می گویند. از این ها بالاتر بگویم، ناله شما به آسمان برود. در مقابل چشم زنها، آن مردم خدانشناس می آیند پایین نیزه، همان نیزهای که سر اباعبدالله علیه السلام بر آن است، با انگشتهایشان اشاره میکنند و میگویند: «هذا رَأسُ الخارِجی...»
بحقّ مولانا الحسین المظلوم و بأهل بیته المظلومین، با حال ناله و تضرّع، به منظور فرج صاحبتان، ده نوبت: یا الله ...
به دل سوخته آل محمّد علیهم السلام، دل ما را به فرج امام زمانمان خرسند فرما. به چشمان گریانشان، چشم ما را به جمال صاحبمان روشن فرما.
(سخنرانی های مدرسه مجتهدی، دوشنبه، شب دوم صفر 1396 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓😓😓 خدا هیچ عزیزی را ذلیل و خوار نکند!
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد اصفهان در ماه رمضان 1392 هجری و مسجد ملک تهران، در ماه رمضان 1383 قمری می فرمود:
وقتی حسین بن علی علیه السلام از بالای نیزه نگاه می کند، خواهرش زینب علیهاالسلام را میان محملِ بی روپوش می بیند. در مجلس ابن زیاد تا نگاه می کند، خواهرش زینب را با لباس های مندرس می ببیند. ای وای! یک کلمه بگویم. علما مخصوصاً سادات بنی فاطمه علیهاالسلام، بلند بلند بنالند. عین عبارت مقتل است:
وَ أُدْخِلَ عِیالُ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی علیه السلام عَلَى ابْنِ زِیادٍ، فَدَخَلَتْ زَینَبُ أُخْتُ الْحُسَینِ علیه السلام فِی جُمْلَتِهِمْ مُتَنَکِّرَةً وَ عَلَیهَا أَرْذَلُ ثِیابِهَا فَمَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِيَةً مِنَ الْقَصْرِ وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا. (الإرشاد، ج2، ص115)
افّ بر تو اى روزگار! چه كار كردى؟ اين خانمى كه شاهدخت كوفه بوده، اين خانمى كه زن هاى بزرگ كوفه آرزومندى شرفيابى خدمتش را داشته اند، اين دخترِ ملك عراق که دختر اميرالمؤمنين علیه السلام است. از شما سادات عذر مي خواهم. اين مخدّره اى كه اينچنين مقامى داشت حالا در همين شهر او را به صورت اسيرى آورده اند. خدا هیچ عزیزی را ذلیل و خوار نکند! هیچ بزرگ زادهای را گرفتار نکند! زینب علیهاالسلام وارد مجلس ابنزیاد شد ولی با لباس های پاره پاره و لباس های مندرس. «وَ عَلَیهَا أَرْذَلُ ثِیابِهَا». اي واى! ای سادات! به جان شما! عمّه شما غير از يك پيراهن چيز دیگری ندارد. بيش از اين نمي گويم. امّا پيرهن طورى نبود كه بى بى خجالت نكشد. بى بى از لباس خودش خجل بود. يك وقت ديدند با آستين خود صورتش را گرفته. خودش را به یک گوشه مجلس رساند. كنيزها دورش را گرفتهاند مبادا کسی زینب علیهاالسلام را بشناسد، مبادا کسی متوجّه بی بی شود.
فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ: مَنْ هَذِهِ الَّتِي انْحَازَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا؟ فَلَمْ تُجِبْهُ زَيْنَبُ. فَأَعَادَ ثَانِيَةً وَ ثَالِثَةً يَسْأَلُ عَنْهَا.
آن لامذهب حرام زاده، ابنزیاد از بالای تخت دید و فهمید این زن، یک مقامی دارد و این زن، بزرگ آنهاست. لابدّ يا عيال امام حسين علیه السلام است يا خواهر امام حسين علیه السلام است يا دختر امام حسين علیه السلام. حالا بايد نيشتر زد. حالا بايد نمك روى جراحت او ريخت. خواست او را رسوا کند. فریاد زد: «من هذه المتنکّرة او المتکبّرة؟» اين زنى كه خودش را به ناشناسى زد و رفت كنج مجلس نشست كيست؟ «این زنی که خودش را پنهان کرده و تکبّر به خرج میدهد، کیست؟!» کسی جوابش را نداد. فهميد مطلب مهمّ است. دوباره پرسيد. باز هم كسى جواب نداد. مرتبه سوم در غضب شد. از غضبش ترسيدند كه مبادا اين لامذهب اسائه ادبى كند. براى زن باعفّت خيلى سخت است مقابل نامحرمان اسمش را ببرند، آن هم اينطور شاهزاده اى را.
ای سیدها! ناگهان كنيزى از جا بلند شد و کلمه ای گفت که دل همه شما را می سوزاند! گفت: «هَذِهِ زَینَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله». آی! اينجاست كه نيشتر را به قلب زينب علیهاالسلام زد. پيغمبر ما ميگويد: «ارْحَمُوا عَزِيزَ قَوْمٍ ذَلَّ وَ غَنِيَّ قَوْمٍ افْتَقَرَ وَ عَالِماً تَتَلَاعَبُ بِهِ الْجُهَّالُ»
بر سه كس رحم كنيد. يكى به عزيزى است كه خوار شده است. اين شاهزاده اى كه حالا اسيرش كرده اند عوض اينكه بر او رحم كنند، به او جسارت شد.
همین که این لامذهب، حضرت زینب علیهاالسلام را شناخت، شما تصوّر می کنید آیا عذرخواهی کرد؟ آیا تسلیتی داد؟ نه! یک مشت نمک روی جراحت دل زینب علیهاالسلام پاشید؛ یک کلمه ای گفت که اثرش از هزار خنجر به قلب این خانم بیش تر بود. بگویم و شما زنها بر این کلمه بلند بنالید. همین که شناخت، صدا زد: زینب! «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی فَضَحَکمْ وَ قَتَلَکمْ وَ أَکذَبَ أُحْدُوثَتَکمْ.»
معنا کنم؛ صدا زد: «زینب! شكر خدایى را كه برادرت را كشت و شما را رسوا كرد!»
بحقّ مولانا امیرالمؤمنین علیه السلام و بابنائه المعصومین: و بحقّ مولانا و سیدنا المنتظر و امامنا الثانیعشر علیه السلام، ده مرتبه بلند: یا الله، یا الله، یا الله، ...
بارالها! به حقّ آن لحظات حضرت زینب علیهاالسلام فرج امام زمانمان را برسان.
(مسجد سیّد اصفهان، ماه رمضان1392 قمری، مجلس بیست و سوم/ مسجد ملک، ماه رمضان1383 قمری، مجلس چهاردهم)
✅ «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 نماز شب شانزدهم ماه رجب
عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ عَنِ النَّبِيِّ صلّی الله علیه وآله قالَ: مَنْ صَلَّى فِي لَيْلَةِ السَّادِسَةَ عَشْرَةَ ثَلَاثِينَ بِالْحَمْدِ وَ التَّوْحِيدِ إِحْدَى عَشْرَةَ مَرَّةً، أُعْطِيَ ثَوَابَ سَبْعِينَ شَهِيداً، وَ يُضِيءُ نُورُهُ لأهْلِ الْجَمْعِ كَمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدينَةَ، وَ يُعْطَى بَراءَةً مِنَ النَّارِ وَ النِّفاقِ، وَ يُرْفَعُ عَنْهُ عَذابُ الْقَبْرِ. (البلدالأمين، ص168)
جناب سلمان از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در شب شانزدهم ماه رجب، 30 رکعت نماز بخواند ؛ در هر رکعت یک بار سوره حمد و یازده بار سوره توحید؛ ثواب هفتاد شهید به وی اعطا می شود، و نورش همگان را به میزان فاصله میان مکه و مدینه روشن می کند، و دوری از آتش و نفاق به او داده می شود، و عذاب قبر از وی برداشته می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
*🌸دعای ام داوود🌸*
🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝
*روایت شده است كه هر کسی که غمى دارد اگر این دعا را بخواند خداوند او را از اندوه و غم آسایش بخشد .*
🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝
*🌸- عمل امّ داود كه عمده اعمال این روز است و براى برآمدن حاجات و برطرف شدن غصهها و دفع ظلم ظالمان مؤثّر است و كیفیت آن بنا بر آنچه در مصباح شیخ است آنست كه وقتی که فردی بخواهد این عمل را بجا آورد، روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم را روزه بگیرد. و در روز پانزدهم نزدیک ظهر غسل كند و وقت زوال ظهر، نماز ظهر و عصر را بجا آورد در حالتی كه ركوع و سجودشان را نیكو انجام دهد و در مکانی خلوت قرار بگیرد كه چیزى او را مشغول نسازد و کسی با او سخن ننماید. وقتی نماز به اتمام رسید رو به قبله بنشیند و صد مرتبه سوره حمد، صد مرتبه سوره اخلاص، و ده مرتبه آیة الكرسى را قرائت کند. سپس سورههای انعام، بنىاسرائیل، كهف، لقمان، یس، صافّات، حَّم سجده، حَّمعَّسَّق، حَّم دخان، فتح، واقعه، مُلْك، نَّ وَ اِذَا السَّماَّءُ انْشَقَّتْ و تا آخر قرآن را قرائت کند و پس از اتمام در حالی که رو به قبله است دعای ام داود را نجوا کند. *
🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝
*پس از نجوا نمودن این دعا، فرد به سجده رود و دو طرف صورت خود را بر روی زمین و خاك بگذارد و بگوید:*
🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝
*💥اَللّهُمَّ لَكَ سَجَدْتُ وَ بِكَ امَنْتُ فَارْحَمْ ذُلّى وَفاقَتى وَاجْتِهادى وَ تَضَرُّعى وَ مَسْكَنَتى وَ فَقْرى اِلَیْكَ یا رَبِّ 💥.*
🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝🏝
*توصیه شده است که در سجده اشک ریخته شود ولو به اندازه سر سوزنی که این علامت استجابت *دعا میباشد. ان شاء الله*
*التماس دعا*
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
* 💞﷽💞
🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
#بادبرمیخیزد
#قسمت1
پارت_اول
انتخاب
-ااااه
باز هم ماشین خاموش شد. معصومه کلافه استارت زد. پژویی سبز رنگ ک از رینگ های اسپورت ش معلوم بود مال جوانکی عشق ماشین است کنارش ترمز زد. پسرکی بیست و چند ساله، که با آن عینک دودی بزرگ ش آدم را یاد مگس کارتن نیک و نیکو می انداخت، سرش را از پنجره بیرون اورد و گفت:
- دفترچه اموزش رانندگی بدم خدمتتون?
و قبل از اینکه معصومه واکنشی نشان دهد راننده پژو،در میان خنده سرنشینانش، پای ش را روی پدال گاز فشرد و با سرعت دور شد.
ترافیک خیابان زند، مخصوصا از فلکه ستاد تا نمازی، ان هم در این موقع روز، صدای رانندگان با تجربه را هم در می اورد چه برسد به معصومه ک تازه دوماهی بیشتر نبود که( ب قول قدیمی ها) تصدیق ش را گرفته بود. همیشه سر اینکه چطوری هم کلاچ را بگیرد و هم ترمز را که ماشین خاموش نشود مشکل داشت و حالا باید مرتب این کار را تکرار میکرد....
اخر برای ادمی که ذهنش همزمان درگیر افکار مختلف بود، سخت بود که به سرعت از زمان گذشته یا آینده به زمان حال برگردد و سریع واکنش نشان دهد...
#ادامه_دارد...
میم. مشکات
* 💞﷽💞
🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
#بادبرمیخیزد
پارت2
در هر حال علاوه بر دغدغه های دیگر، این قضیه هم تبدیل به یکی از بزرگترین معضلات دو ماه اخیرش شده بود.
خواهرش ک کنارش نشسته بود به آرامی پرسید:
- خب چرا از این مسیر اومدی?
معصومه که بالخره ماشین را روشن کرده بود،آن را توی دنده گذاشت و در حالی که از بوق پیکان پشت سرش خسته شده بود گاز را فشار داد و بی توجه ب سوال خواهرش غر زد:
- خدا نکنه آدم زن باشه و خاموش کنه!عالم و آدم براش شاخ و شونه می کشن...
بالخره از نمازی رد شدند و بعد از فلکه دانشجو وارد بلوار چمران شدند و معصومه توانست نفس راحتی بکشد. بعد در حالیکه به نظر می آمد تازه افکارش را مرتب کرده باشد پرسید:
- راستی تو چیزی پرسیدی?
- پرسیدم چرا از فلکه ستاد اومدی?میدونی ک این مسیر این موقع روز شلوغه
معصومه شیشه را پایین داد و گفت:
-می خواستم برم جواب ازمایش مامان رو بگیرم که بعدش یادم اومد امروز تعطیله... البته دیگه دیر شده بود و افتاده بودیم توی ترافیک...
خواهر بزرگتر ب این فکر کرد که اگر سوال بیشتری بپرسد معصومه فکر میکند قصد دارد اشتباهش در رانندگی را ب رخش بکشد و نارحت شود برای همین دیگر چیزی نگفت.. هنوز ب پل زرگری نرسیده بودند که باز هم ترافیک شروع شد. معصومه ک حالا کمی خوش خلق تر شده بود گفت:
-امروز قطعا روز شانس من نیست..پووووف
کمی ک جلوتر رفتند معلوم شد تصادف شده. بالخره نوبت انها شد که از کنار صحنه تصادف بگذرند...
- اااع... نگاه کن!این همون ماشینه ست
همان پژی سبز رنگ رینگ اسپورت بود. هر دو خنده شان گرفت. معصومه پنجره را پایین داد تا مطمین شود. هر سه پسر پیاده شده بودند.
#ادامه_دارد...
میم.مشکات
* 💞﷽💞
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#بادبرمیخیزد
#قسمت3
✍ (میم. مشکات)
پسری که راننده بود داشت با راننده ماشینی که به ماشینش زده بودند صحبت میکرد. پسر دوم که گویا معصومه را شناخته بود اشاره ای به دوستش (یا همان مگس کارتنی ما)کرد و با سر معصومه را نشان داد. پسر که به نظر می آمد حضور ذهن خوبی دارد سعی کرد دست پیش را بگیرد که عقب نیفتد. نیشش تا بناگوش باز شد تا با صمیمیتی که ایجاد میکرد بتواند از پس جوابی که احتمال می رفت معصومه در پاسخ متلک ش بدهد بربیاید. معصومه جلوی خنده اش را گرفت و قیافه اش جدی شد. احساس کرد الان بهترین موقعیت برای تلافی حرف پسر جوان است. خواست چیزی بگوید اما یکدفعه فکری ب ذهنش خطور کرد. احساس کرد در شان او نیست که هم کلام پسرکی متلک گو شود و مثل او دهان به حرف لغوی باز کند که هیچ ثمره ای نداشت. برای همین بلافاصله روی برگرداند و در حالی که وانمود میکرد انگار اصلا آنها را نشناخته از محل تصادف دور شد.
تا رسیدن به خانه فکرش مشغول این بود که آیا بهترین کار را کرده است? چرا جوابش را نداده بود? اگر چیزی می گفت باعث می شد پسرک دفعه بعد کسی را مسخره نکند. اما نه، لبخند وقیحانه پسر نشان میداد از چنین عقل و درایتی بی بهره است که بتواند نکته ظریف این ماجرا را متوجه شود و یا حداقل از بعدی ب جز سرگرمی به قضیه نگاه کند. خب لااقل دلش که خنک می شد،نمیشد?اه!حیف شد!کاش جوابش را داده بود!!!
#ادامه_دارد...
✴️ جمعه👈29 بهمن/دلو 1400
👈16 رجب 1443👈18 فوریه 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
🕋خروج فاطمه بنت اسد علیهاالسلام از کعبه (10 هجری) بعد از ولادت حضرت علی علیه السلام.
🎇 امور دینی و اسلامی.
📛 صدقه صبحگاهی آخر هفته رفع نحوست کند.
✅ شروع بنایی و خشت بنا نهادن خوب است.
🚖مسافرت: در صورت ضرورت بعد از ظهر و همراه صدقه باشد.
👩❤️💋👩 مباشرت امروز : مباشرت پس از وقت فضیلت نماز عصر مستحب و فرزند حاصل از آن، دانشمندی با شهرت جهانی شود .ان شاءالله
👶 مناسب زایمان و نوزاد بعداز ظهر اعمال و رفتارش صالح باشد.ان شاءالله
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه.
امشب (شب شنبه) ، حکمی وارد نشده است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج سنبله است و برای امور زیر نیک است:
✳️ امور زراعی و کشاورزی.
✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️ خرید باغ و زمین زراعی.
✳️ و اشتغال به امور تجارت نیک است.
📛 ولی امور ازدواجی.
📛 آغاز معالجات.
📛و امور زرگری خوب نیست.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،سبب حزن و اندوه است.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن باعث فرج و نشاط می شود.
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
😴😴 تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 17 سوره مبارکه " بنی اسرائیل" است.
و کم اهلکنا من القرون من بعد نوح.....
و از معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث حزن و اندوه خواب بیننده شود پدیدار گردد صدقه بدهد تا برطرف شود. ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
کتاب تقویم همسران صفحه 115
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
هدایت شده از حرم
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
❣ ﷽❣
🌷 #اعمال_شب_جمعه
💚 شب جمعه بسیار شب با فضیلتی می باشد که ان شاء الله با دعا و نیایش و عبادت به بهترین نحو سپری کنیم 💚
💚 برخی از اعمال شب جمعه عبارتست از :
( یک یا چند یا همه آن ها را برحسب وقت و توانمان انجام بدهیم ان شاءالله )
1⃣ #دعای_کمیل
2⃣ #بسیار_تسبیحات_اربعه_گفتن
( سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر )
3⃣ #صلوات
4⃣ #قرائت_این_سوره_ها_درشب_جمعه سفارش شده :
اسراء، کهف، ص، سجده، یس، واقعه، دخان، احقاف، جمعه، شعرا، نمل، قصص، زخرف، طور و . ..
5⃣ #طلب_آمرزش_و_دعا در حق مومنان
6⃣ #قرائت_سوره_جمعه در رکعت اول نماز مغرب و عشاء و قرائت سوره توحید در رکعت دوم نماز مغرب و سوره اعلی در رکعت دوم نماز عشاء.
7⃣ #نماز_والدین:
دو رکعت است. در رکعت اول بعد از حمد 10 مرتبه آِیه ی زیر تلاوت شود:
🔹 رَبَّنَا اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلمُؤمِنیِنَ یَومَ یَقُومُ الحِسَاب
در رکعت دوم بعد از حمد آیه ی زیر 10 مرتبه تلاوت شود:
🔹رَبِّ اغفِرلِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَیتِی مُؤمِناً وَ لِلمُؤمِنِینَ وَالمُؤمِناَتِ
بعد از سلام نماز 10 مرتبه گفته شود:
🔹رَبِّ ارحَمهٌما کَما رَبَّیانی صَغیراِّ
8⃣ #نماز_امام_زمان_عج
(دو رکعت است. در هر رکعت حمد که خوانده میشود، آیه ی شریفه ی {ایَّاکَ نَعبُدُ وَ اِ یَّاکَ نَستَعِینُ} 100 مرتبه تکرار می شود و بعد از 100 مرتبه حمد تمام می شود و سوره ی توحید خوانده خواهد شد. اذکار رکوع و سجود هر کدام 7 مرتبه تکرار می شوند. در قنوت و بعد از نماز نیز برای ظهور حضرت بسیار دعا باید شود. ( 👈 در این نماز و سایر نماز ها کمک خواستن از غیر خدا نماز را باطل می کند؛ پس نماز را برای خداوند بجای بیاورید و دعاهایی مثل {الهی عظم البلاء} که از امام زمان عج و پدران ایشان کمک خواسته می شود نه تنها در این نماز بلکه در تمامی نماز ها خودداری کنید.)
🌹 التماس دعای فرج
〰〰〰〰〰〰〰〰
📿 #زیباترین_نماز_زندگیت_رو_بخون!
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
@haram110
❤️کانال حرم ❤️
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹
هدایت شده از حرم
4_5848295673761367635.mp3
16.9M
🔊 #کلیپ_صوتی
✅ دعای کمیل امیرالمؤمنین علیهالسلام
🎤 عباسی - #حاج_محسن_فرهمند_آزاد
#ادعیه #دعای_کمیل #شب_جمعه