eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
643 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ شنبه 👈 9 مهر / میزان 1401 👈 4 ربیع الاول 1444👈 اول اکتبر 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🐪 خروج پیامبر "صلی الله علیه و اله "از غار ثور و حرکت به سوی مدینه. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای امور زیر مناسب است: ✅امور ازدواجی. ✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✅امور زراعی و کشاورزی. ✅شکار و صید و دام گذاری. ✅خرید وسیله ی سواری. ✅خرید و فروش. ✅و صلح دادن بین افراد خوب است. 🚘مسافرت همراه صدقه باشد. 👶 زایمان مناسب و نوزاد مبارک و دوست داشتنی است ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️جابجایی و نقل و انتقال. ✳️نقل مکان به خانه نو. ✳️خواستگاری عقد و امور ازدواجی. ✳️مشارکت و امور شراکتی. ✳️و داد و ستد و تجارت نیک است. 📛ولی قرض و وام دادن و گرفتن. 📛و فروش حیوان و جواهرات خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. 👩‍❤️‍👨 امشب: دستور خاصی وارد نشده است 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث غم و اندوه می شود. 💉💉 حجامت: خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث درد در سر می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 5 سوره مبارکه " مائده "است. الیوم احل لکم الطیبات.... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که منفعتی به خواب بیننده برسد و یا به شکلی خوشحال شود. و چیزی در این موضوعات قیاس شود.شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️ 🏴 هر روز را با سلام بر شما آغاز می‌کنیم! سلام بر شما ... که صاحب‌اختیار مایی! مهربان ترین پدر رنج ندیدنتان، سالهاست که بر شانه های دلمان، سنگینی می کند... اما میدانیم که بالاخره ظهور خواهید کرد؛ و دنیا به قدومتن رنگ آرامش می گیرد. میدانیم که این روزهای دردآلود به آخر می‌رسد؛ و آسمان، دوباره نغمه شاد چلچله ها را تجربه خواهد کرد... السَّلاَمُ‌عَلَيْكَ يَا سَبِيلَ‌اللَّهِ‌ الَّذِي مَنْ سَلَكَ غَيْرَهُ هَلَكَ‏ ... ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
◼️▪️ عزای ایام محسنیه در قرن چهارم و پنجم هجری قمری!! ️یکی از شبهات سخیف و باطلی که مخالفان شیعه به ویژه در سال‌های اخیر آن را ترویج می‌کنند، تازه تاسیس بودن عزاداری برای حضرت محسن بن علی علیه السلام و حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها می‌باشد و برخی جهال و افراد کم خرد نیز چنین ادعایی را تصدیق می‌کنند ! 🔥 این در حالی است که حتی متقدمین شیعه و در قرون اولیه مانند قرن پنجم، به تصریح بزرگان مخالفین شیعه در مصائب حضرت فاطمةالزهرا سلام الله علیها مجالس عزا بر پا می‌کرده‌اند. قاضی عبد الجبار معتزلی از کبار علمای عمری مذهب معتزلی می‌نویسد: وفي هذا الزمان منهم مثل أبي جبلة إبراهيم بن غسان، ومثل جابر المتوفي، وأبي الفوارس الحسن بن محمد الميمديّ وأبي الحسين أحمد بن محمد بن الكميت، وأبي محمد الطبري، وأبي الحسن الحلبي، وأبي يتيم  الرلباى، وأبي القاسم النجاري، وأبي الوفا الديلمي، وابن أبي الديس، و خزيمة، و أبي خزيمة ، و أبي عبد الله محمد بن النعمان ، فهؤلاء بمصر وبالرملة وبصور، وبعكا وبعسقلان وبدمشق وببغداد وبجبل البسماق. وكل هؤلاء بهذه النواحي يدّعون التشيع ومحبة رسول الله صلّى الله عليه وسلم وأهل بيته، فيبكون على فاطمة وعلى ابنها المحسن الذي زعموا أن عمر قتله...... ويقيمون المنشدين والمناحات في ذلك. و در این زمان از آن‌ها مثل ابی جبله ابراهیم بن غسان، جابر فوت شده، ابو الفوارس حسن بن محمد میمدی، ابو الحسین احمد بن محمد بن کمیت، ابی محمد طبری، ابو الحسن حلبی، ابو الیتیم رلبای، ابو القاسم نجاری، ابو الوفا دیلمی، ابن ابو الدیس، خزیمه، ابی خزیمه و ابی عبد الله محمد بن نعمان (شیخ مفید) که آن‌ها در مصر، رمله، صور، عکا، عسقلان، دمشق، بغداد و جبل بسماق بودند. همه ی آن‌ها در این نواحی، ادعای تشیع، محبت (حضرت) رسول الله (صلی الله علیه وآله) و اهل بیتش (علیهم السلام )را دارند. بر (حضرت فاطمة الزهرا )سلام الله علیها و بر پسرش (حضرت محسن بن علی علیه السلام ) که عقیده دارند عمر ( زنازاده) او را کشت گریه کرده و در این زمینه مجالس مداحی و نوحه بر پا می‌کنند ... 📚 تثبيت دلائل النبوة، تألیف قاضی عبد الجبار همدانی، جلد ۲، صفحه ۵۹۴-۵۹۵ 📃 اسکن کتاب: 🌐 http://bit.ly/2zAkpXb 📝 از این متن چنین نتیجه گرفته می‌شود که عزای شیعیان بر حضرت محسن بن علی علیه السلام چنان بدون تقیه و علنی و مشهور بوده که حتی اهل سقیفه هم شاهد آن بودند. اللهم العن ابابکر و عمر و عثمان و عائشه و حفصه و معاویه و اتباعهما اجمعین ▪️ 💔 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
18.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️▪️ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ یا أخ الْحَسَنَ و الْحُسَيْن علیهم السلام سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ 🏴 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ علیه السلام 🏴 نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت های قُنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه،در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخ در،زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت اینکه ولی شد در حقیقت،پشت در؛ هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از اینکه قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد اینکه زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
◼️▪️ اعتراف جماعت عمریه • قسمت — یکم ✔️ 1⃣ (متوفی ۲۳۵ ه.ق) در "المصنف" جلد هفتم ، صفحه ۴۳۲ ، روایت شماره ۳۷۰۴۵ چاپ بیروت ، چنین می نویسد : 🔴 عمر ( زنازاده ) به سوی خانه فاطمه ( سلام الله علیها ) روانه شد ، و گفت : ای دختر پیامبر ! به خدا قسم هیچ کس نزد ما ، دوست داشتنی تر از پدرت نیست و بعد از پدرت هیچ کس نزد ما دوست داشتنی تر از تو نیست ، به خدا قسم ! این محبت مانع از آن نمی شود که به خاطر این افرادی که نزد خود جمع کرده ای ، دستور بدهم خانه را بر سرتان بسوزانند ! اللهم العن ابابکر و عمر و عثمان و عائشه و حفصه و معاویه و اتباعهما اجمعین ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
17.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️▪️🎥 کربلایی ملا حسین والي اللامي اشهد‌ُ‌ ان‌ ‌لا‌ اله‌ الا الله و‌‌ ماشهادت‌ میدهیم‌‌سقیفه‌ قاتل‌ مادر‌ماست‌🖐🏻 حضرت‌محسن‌ بن علی علیه‌السلام‌ امام‌‌‌‌و‌حجت‌الله‌است‌... "در روایت است: اگر حضرت فاطـمةالزهرا سلام الله علیها هـزار فرزند پـسر به دنیا می آورد هرکدام از آنها امام میشدم. . 📚الانوار العلویة،ص۴۳۳. 💔 ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
▪️📚 بنابر این روایت طولانی که در بحارالانوار ج ۲۸ ص ۲۶۲ آمده است، روز چهارم ربیع الاول روز هجوم و احتراق بیت و شهادت حضرت محسن علیه السلام است. 🔺چگونه عده ای معتقدند که غاصبین ۵۰ روز با حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام کاری نداشته اند؟ در حالی که در همین روایت آمده که عمر بن صهاک حرامزاده به ابابکر زندیق زنازاده گفت تا پسر ابی طالب علیهماالسلام بیعت نکرده انگار کسی با ما بیعت نکرده است؟ پ.ن: حدیث حدود ۷ الی ۸ صفحه است. اللهم العن ابابکر و عمر و عثمان و عائشه و حفصه و معاویه و اتباعهما اجمعین ▪️ 💔 ▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️
به سه چیز هرگز نمیرسید : بستن دهان مردم جبران همه ی شکست ها رسیدن به همه آرزوها @haram110
کاش هیچوقت این سه جمله یادمون نره: هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست هر چیزی به ما مربوط نیست آدم ها چیزهایی که ندارن رو بیشتر دوست دارن ... @haram110
* 💞﷽💞 😍شروع جدید 💔 ✨ 👇👇👇
* 💞﷽💞 💔 قسمت اول: غریبه✨   به یک پلک تـــو مـی‌بخشم تمـــام روز و شب‌ها را که تسکین می‌دهد چشمت غم جانسوز تب‌ها را بخوان! با لهجه‌ات حسّی عجیب و مشترک دارم فضا را یک‌ نفس پُر کن بـــه هــــم نگذار لب‌ها را به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم! تو واجب را به جا آور رها کن مستحب‌ها را دلیلِ دل‌خوشـــی‌هایم! چه بُغرنج است دنیایم! چرا باید چنین باشد؟... نمی‌فهمم سبب‌ها را بیا این‌بار شعرم را به آداب تو می‌گویم که دارم یاد مــی‌گیرم زبان با ادب‌ها را غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر برای هــر قدم یک دم نگاهــی کن عقب‌ها را  . . . کیفش را باز کرد و موبایلش را بیرون آورد، داشت از  سنگ قبر عکس می انداخت که با شنیدن صدای بمی موبایل از دستش افتاد: _چیکارمیکنی خانم؟ +ببخشید من فقط داشتم... -دیدم داری عکس میگیری واسه چی؟ + شعرِ...قشنگیه خواستم داشته باشمش...اگه ناراحت شدین عکسی که گرفتم پاک میکنم مرد جوان چند قدم جلو آمد و کنار دختر قرار گرفت و گفت: -نه مسئله ای نیست...اون شعر... از کتابی بود که خودش بهم داد... روز اول! +ببخشید -نه شما ببخشید من این روزا حال خوشی ندارم +هیچکس اینجا حال خوشی نداره -آره درسته فقط عادت ندارم وسط هفته کسی رو اینجا ببینم. شما او... +اومده بودم کنار شیر آب این بطریا رو  پر کنم بعد شعرِ روی این قبر توجهمو جلب کرد...نمی خواستم... -میشه یکی از این بطریا رو قرض بگیرم؟...برای شستن قبر همسرم +بله...خدا رحمتشون کنه -مگه شما میدونی؟...میشناختیش؟ +نه، چی رو؟ -اینکه همسرم باردار بود، آخه گفتی خدا رحمتشون کنه! +وای...نه...متاسفم...من صرفا از جهت احترام اینطوری گفتم دختر چادرش را جمع کرد و یک بطری را از زیر شیر آب برداشت و دومی را زیر شیر آب گذاشت بعد رو به مرد جوان گفت: +پر که شد برش دارید -ممنون، ببخشید اگه ترسوندمت +خداحافظ -یه دقیقه صبر کنید خانم...گوشیت، زمین افتاده بود +بله یادم رفت ممنون -شماهم کسی رو اینجا داری؟ +بله پدرم همین قطعه جلوییه -اون قطعه که...قطعه شهداست! +بله...بازم تسلیت میگم ان شاالله غم آخرتون باشه، با اجازه -تشکر، خداحافظ ناگاه صدای گرفته ای از پشت سرشان بلند شد: آقای کوروش مغربی؟ دختر و مرد جوان هر دو به طرف عقب برگشتند. یک سرباز کم سن و سال همراه پلیس میانسالی در ده قدمی شان ایستاده بودند... ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. غین
حرم
* 💞﷽💞 #ابوحلما💔 قسمت اول: غریبه✨   به یک پلک تـــو مـی‌بخشم تمـــام روز و شب‌ها را که تسکین می‌دهد
* 💞﷽💞 قسمت دوم: ردپای عشق مرد جوان کت مارکدارش را از جلو مرتب کرد و گفت: بله من کوروش مغربیم...مشکلی پیش اومده؟ سرباز پرونده ای که دستش بود را زیر بغلش گذاشت و درحالی که جلو می آمد گفت: باید با ما بیای کوروش عینک آفتابی اش را از چشمش برداشت و رو به پلیس پرسید: کجا؟ چرا؟ مرد پلیس آمد و سینه به سینه اش ایستاد و پاسخ داد: اداره پلیس  چون  شاکی خصوصی دارید. دختر همانطور که گوشه چادرش را در دستش فشرده بود چند قدم عقب رفت و بعد با احتیاط از آنها دور شد. وقتی به خودش آمد روبه روی مزار پدرش بود. نگاهش که به لبخند پدرش از پشت آن شیشه ی غبار گرفته گره خورد، پرده اشک روی مردمک سیاه چشمانش افتاد. کنار مزار نشست. اول شیشه کمد بالای مزار را تمیز کرد بعد سنگ مزار را شست. خودش را آماده کرده بود اینجا که بیاید خیلی چیزها به پدر بگوید. اما بغضی عجیب صدایش را زندانی کرده بود. قاب عکس پدرش را از کمد بیرون آورد. انگشت اشاره اش را روی عکس حرکت داد، اول روی ریش سفید و لب های پدرش دست کشید. بعد قاب را بغل گرفت و آهسته گفت: امشب بیا تو جلسه خواستگاریم باشه؟ اگه نظرتو راجع بهش ندونم چطور... و هق هق گریه اش نگذاشت جمله اش را تمام کند. نسیم خنکی می وزید و چادرش را کنار صورتش جابه جا میکرد. عکس پدرش را سرجایش گذاشت و بلند شد. موبایلش که خاموش شده بود را روشن کرد و خواست داخل کیفش بگذارد که زنگ خورد. تلفن را جواب داد: +سلام مامان -سلام گلم کجایی؟ +هنوز گلزارم -هنوز اونجایی؟ پاشو بیا دختر دو ساعت دیگه خواستگارت میاد +مامان... -جونم +اگه من به آقای رسولی جواب مثبت بدم تو ناراحت... -چه حرفیه میزنی! حلما من فقط یه آرزو دارم اونم خوشبختیته -آخه با حرفایی که زدیم این مدت...به نظر می اومد مخالف باشی +من فقط گفتم بیشتر تامل کن -مامان تو همیشه گفتی بابا یکی از  بهترین آدمای دنیا بوده -هست +از ازدواج با بابا...پشیمون نیستی؟ -نه ...معلومه که نه + پس دلیل مخالفتت با آقای رسولی این نیست که گفت میخواد  پاسدار بشه؟ -وقتی اومدی خونه درموردش حرف میزنیم +فقط بگو آره یا نه -آره‌ +ولی تو همیشه میگی به بابا افتخار میکنی خودت گفتی کارِ پاسدار، پاسداری از امنیت و شرافت  کشوره... -الانم میگم اصلا برا همینه که مخالفم. ❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀 به قلم✍؛ سین. کاف. غین