eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
651 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای #هرچی_تو_بخوای 🌈 #قسمت_صد_وچهارم✨ دو روز گذشت و فکر من مشغول بود... قبل از ا
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 (بخش دوم)✨ _پس مثل همیشه با من حرف بزن. بهار و شهرام متوجه شدن من دارم غیرعادی صحبت میکنم.عصبانی شدن و شهرام اسلحه شو کنار سر فاطمه سادات گذاشت که منو تهدید کنه.ترسیدم. اون آدمی که من میدیدم آدم نبود، کشتن بقیه براش مثل آب خوردن بود.ولی سعی میکردم به ظاهر آروم باشم. گفتم: _وحیدم.منتظرتم.زودتر بیا. وحید هم خوشحال شد و خداحافظی کرد.بهار تلفن رو قطع کرد.محکم و قاطع به بهار نگاه کردم.با کنجکاوی به من نگاه میکرد. سرمو انداختم پایین و به وحید فکر میکردم.الان وحید بیاد خونه و من و بچه ها رو تو این وضع ببینه... تو دلم با خدا حرف میزدم... یاد حضرت فاطمه(س) افتادم،یاد امام علی(ع) که جلو چشمش زهراشو میزدن.گریه م گرفت.همیشه روضه ی حضرت فاطمه(س) و امام علی(ع) جزو سخت ترین روضه ها بود برام. شهرام با تمسخر گفت: _الان وحیدت میاد.نگران نباش. صورتم خیس اشک بود ولی با اخم و عصبانیت نگاهش کردم.جاخورد. فکر کرد گریه من از ضعف و درماندگیه وقتی قاطع و محکم نگاهش کردم،دچار تضاد شد.دیگه چیزی نگفت. دوباره تو حال و هوای خودم بودم.از حضرت زهرا(س) و امام علی(ع) میخواستم. وحید مرد باغیرت و مهربان و مسئولی هست. میترسیدم بخاطر من کاری که اونا ازش میخوان انجام بده... انگار ثانیه ها به سرعت میگذشت.کلید توی قفل چرخید و در باز شد. وحید اومد داخل... اول چشمش به شهرام افتاد که روی مبل لم داده بود و گوشیش تو دستش بود. من وحید رو میدیدم.خیلی جاخورد.دسته گل خوشگلی تو دستش بود.از اینکه برام گل خریده بود خوشحال شدم. شهرام خودشو جمع کرد.بهار کنارش نشسته بود.وحید به بهار نگاه کرد و بیشتر به فاطمه سادات که بغلش بود، بعد به زینب سادات و خانمی که زینب سادات بغلش بود. بالبخند گفتم: _سلام. وحید به من نگاه کرد.نگاهش روی من موند. دسته گلش از دستش افتاد. میخواست بیاد سمت من،شهرام اسلحه شو سمت وحید گرفت و گفت: _تکان نخور. وحید به شهرام نگاه کرد،بعد دوباره به من نگاه کرد.گفتم: _وحید جان.ما حالمون خوبه.نگران ما نباش.هرکاری ازت خواستن انجام نده حتی اگه مارو بکشن هم.. شهرام عصبانی داد زد: _دهنتو ببند. بهار،فاطمه سادات رو گذاشت روی مبل و باعصبانیت اومد سمت من و به دهان من چسب زد.ولی من قاطع به بهار نگاه میکردم. وحید یه کم فکر کرد بعد به شهرام نگاه کرد. با خونسردی گفت: _چه عجب!خودتو نشان دادی،ناپرهیزی کردی. با دست به بهار اشاره کرد بدون اینکه به بهار نگاه کنه گفت: _این مأموریت رو نوچه هات نمیتونستن انجام بدن که خودت دست به کار شدی. من از اینکه وحید خونسرد بود خوشحال شدم. با خودم گفتم... بهترین نیروی حاجی بودن که الکی نیست.تو دلم تحسینش میکردم. شهرام همونجوری که اسلحه ش سمت وحید بود گفت: _بهار ارادت خاصی به زنت داره.گفتم شاید نتونه کارشو درست انجام بده،خودم اومدم.راستش منم وقتی زنت رو دیدم به بهار حق دادم.زنت خیلی خاصه. با شیطنت حرف میزد.میخواست وحید عصبی بشه.وحید فقط با اخم نگاهش میکرد. شهرام به بهار گفت: _بیا ببین اسلحه داره. بهار رفت سمت وحید و تفتیشش کرد.وحید به بهار نگاه نمیکرد،چشمش به فرش بود.بهار وقتی مطمئن شد اسلحه نداره رفت عقب و به وحید گفت: _چرا به من نگاه نمیکنی،ما هنوز محرمیم. من میدونستم... چون وحید آدمی نیست که به نامحرم حتی نگاه کنه ولی تو فیلم داشت نگاهش میکرد و الان هم اجازه داد تفتیشش کنه. بهار و شهرام به من نگاه کردن.من با خونسردی و محبت به وحید نگاه میکردم. هر دو شون از این عکس العمل من تعجب کردن. وحید شرمنده شد.به شهرام نگاه کرد و گفت: _چی میخوای؟ شهرام گفت: _تو خوب میدونی من چی میخوام. وحید گفت:.... ادامه دارد...
* 💞﷽💞 📚 رمان زیبای 🌈 ✨ وحید گفت: _اون پرونده دیگه دست من نیست.تحویل دادم. شهرام اخمی کرد و گفت: _که اینطور..خب دوباره بگیر. وحید گفت: _نمیشه،دیگه بهم نمیدن. شهرام عصبانی اسلحه شو نشان داد و گفت: _جناب سرگرد ما مهمانی نیومدیم. بعد به من و بچه ها اشاره کرد.وحید به بچه ها بعد به من نگاه کرد.من با نگاه بهش میگفتم به حرفشون گوش نده. بهار هم متوجه نگاه من شد.عصبانی اومد سمت من و اسلحه شو کنار سرم گذاشت بعد به وحید گفت: _چطوره اول از عزیزت شروع کنیم. عزیزت رو با تمسخر گفت. وحید یه کم فکر کرد.... بعد بدون اینکه به بهار نگاه کنه با خونسردی به شهرام گفت: _بهش بگو اسلحه شو بیاره پایین. شهرام به بهار اشاره کرد و بهار هم اسلحه شو برد پایین ولی کنار من ایستاده بود.وحید گوشیش رو از جیبش درآورد و به شهرام گفت: _باید تماس بگیرم. شهرام با سر اشاره کرد که زنگ بزن. وحید شماره گرفت.شهرام گفت: _بذار رو بلندگو. خیلی بوق خورد.جواب نمیداد.دیگه داشت قطع میشد که یکی گفت: _تو جلسه هستم.یه ساعت دیگه باهات تماس میگیرم. حاجی بود... وحید به شهرام نگاهی کرد.شهرام به وحید گفت بشینه روی صندلی.به بهار هم گفت دستهای وحید رو ببنده. وحید به من نگاه نمیکرد.سعی میکردم دستمو باز کنم.صندلی وحید به فاصله سه متر با زاویه ی قائمه به من بود... سرم پایین بود و تو دلم از خدا کمک میخواستم. وحید با ناراحتی صدام کرد: _زهرا سرمو آوردم بالا.بهار و شهرام و اون خانمه هم به ما نگاه کردن.به وحید نگاه کردم.گفت: _نگران نباش.نمیذارم بلایی سر تو و بچه ها بیارن. با نگرانی نگاهش کردم.متوجه منظورم شد.گفت: _به من اعتماد کن. خیالم راحت شد که کاری رو که میخوان نمیکنه. با اطمینان نگاهش کردم.لبخند غمگینی زد. مدتی گذشت... دستم باز شد.چسب به دهانم بود.زینب سادات گریه کرد بعد فاطمه سادات شروع کرد. بهار به من نگاه کرد.اومد چسب دهانم رو باز کرد.گفتم: _گرسنه شونه.غذاشون رو گازه. گفت: _اینا که پنج ماهشونه. لبخند زدم.گفتم: _دکتر اجازه داده بهشون غذا بدم. رفت تو آشپزخونه و با دو تا کاسه اومد بیرون. خودش و خانمه به بچه ها غذا میدادن.شهرام هم سرش تو گوشی بود... آروم وحید رو صدا کردم.طوری که اونا نفهمن بهش فهموندم دستم بازه.بهم اشاره کرد که فعلا کاری نکنم.متوجه شدم وحید خیلی وقته دستشو باز کرده. شهرام رفت دستشویی،اسلحه ش هم با خودش برد.بهار و خانمه اسلحه هاشون کنارشون بود. وحید اشاره کرد وقتشه.به بهار گفتم: _میشه به منم آب بدی. بهار فاطمه سادات روی مبل گذاشت.اسلحه ش هم برداشت و بلند شد که بره تو آشپزخونه.برای رفتن به آشپزخونه باید از جلوی وحید رد میشد. داشت میرفت که وحید سریع بلند شد و با یه ضربه بیهوشش کرد. بهار هم جلوی من نقش زمین شد... وحید اسلحه شو گرفت و به من گفت: _به صندلی ببندش،محکم. خانومه ایستاد و شهرام رو صدا کرد.دستهای بهار رو بستم.به وحید نگاه کردم... اسلحه ش رو سمت خانمه گرفته بود.خانمه هم اسلحشو رو سر زینب سادات گرفته بود. سریع فاطمه سادات رو گرفتم و رفتم تو اتاق. شهرام از دستشویی اومد... فاطمه سادات رو تو گهواره گذاشتم و رفتم بیرون.وحید اسلحه شو سمت شهرام گرفته بود، شهرام سمت وحید.خانمه هم رو سر زینب. شهرام پشتش به من بود... با پام به کمرش ضربه زدم،افتاد رو زمین.وحید بالا سرش نشست و مدام به سر و صورتش مشت میزد. اسلحه شهرام رو گرفتم.وحید به من گفت: _برو اونور. رفتم سمت دیگه هال،پشت وحید.زینب سادات گریه میکرد.خانمه مدام به من و وحید و شهرام نگاه میکرد.بهش گفتم: _بچه رو بده. خانمه ترسیده بود.اسلحه شو محکم تر به سر بچه چسبوند و گفت: _برو عقب وگرنه میزنمش. اسلحه رو آوردم بالا.محکم گفتم: _بچه رو بده وگرنه من میزنم. وحید شهرام رو هم بیهوش کرد بعد بلند شد. اسلحه رو گرفت.یه نگاهی به من کرد،یه نگاهی به خانمه،یه نگاهی به شهرام،یه نگاهی هم به بهار. من و وحید اسلحه هامون سمت خانمه بود.زینب سادات داشت گریه میکرد. خانمه دقیقا رو به روی من بود.به وحید گفتم: _بزنمش؟بچه مو نمیده.زینبم داره گریه میکنه. وحید به خانمه خیره شده بود.خانمه هم با خونسردی به وحید نگاه میکرد... سعی کردم خونسرد باشم تا وحید بتونه با آرامش فکر کنه.وحید با خونسردی به خانمه گفت: _تو؟ اینجا؟ خانمه گفت... ادامه دارد...
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ خلاصهٔ تقویم نجومی هفتگی 🗓 از ۱۶ دی تا ۲۲ دی ♻️ شنبه حجامت، زایمان، اصلاح ♻️ یکشنبه اصلاح، حجامت ♻️ دوشنبه زایمان، بریدن پارچه، ناخن گرفتن، حجامت، اصلاح ♻️ سه شنبه رفتن به خانه نو، بنایی، حجامت، زایمان، اصلاح ♻️ چهارشنبه بنایی، افتتاح کار، زایمان، بریدن پارچه، حجامت، ♻️ پنجشنبه امور ازدواجی، زایمان، بریدن پارچه، ناخن گرفتن، حجامت ♻️ جمعه رفتن به خانه نو، امور ازدواجی، بریدن پارچه، ناخن گرفتن 🌺 🌎🌺🍃
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 یکشنبه 🔹 ۱۷ دی / جدی ۱۴۰۲ 🔹 ۲۴ جمادی الثانی ۱۴۴۵ 🔹 ۷ ژانویه ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌖 امروز قمر در «برج عقرب» است. ✔️ برای امور زیر نیک است: بذر افشانی آبیاری درختکاری از شیر گرفتن کودک عمل چشم استحمام کشیدن دندان امور حفاری ⛔️ ممنوعات امور مربوط به حرز امور ازدواجی کارهای مهم و زیربنایی نوشتن سند و قرارداد 👼 زایمان خوب نیست. 🚙 مسافرت سفر بی‌نتیجه است. 💇‍♀ اصلاح سر و صورت باعث اصلاح امور می‌شود. ان‌شاءالله 🩸 حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن باعث دفع صفرا می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی‌برکتی در زندگی گردد. 👕 دوخت و دوز روز مناسبی نیست. طبق روایات موجب غم و اندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. (این حکم شامل خرید لباس نیست) 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیه ۲۴ سوره مبارکه نور است. ﴿﷽ یوم تشهد علیهم السنتهم﴾ خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید که بر او شاهد بیاورد و بر خصم خود غلبه کند. ان شاءالله مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا مغرب 📿 ذکر روز یکشنبه یا ذالجلال و الاکرام  ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن می‌گردد. 🌎🔭👀 ☀️ ️امروز متعلق است به علیه‌السلام سلام‌الله‌علیها سفارش شده تا اعمال نیک خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت - دویست • بیستم ✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" علم حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف ." ✍..اولین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 6 روایت منقول در این فصل ، از منابع جماعت عمریه 👳 بیان میگردد: ...👤...حارث بن مغیره نضری می گوید : به حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام عرض کردم : امام مهدی علیه السلام به چه چیز شناخته می شود؟ حضرت سیدالشهدا حسین بن علی علیه السلام فرمودند : ❇️ بِالسَّكينَةِ وَ الوَقار ، قلتُ : وَ بِأيِّ شَيءٍ ؟ قالَ : بِمَعرِفَةِ الحَلالِ وَ الحَرامِ ، وَ بِحاجَةِ النّاسِ إلَيهِ وَ لا يَحتاجُ إلي أحَدٍ. ✴️ به آرامش و وقار ؛ عرض کردم : دیگر چه ؟ فرمود : به شناخت حلال و حرام و به این که همهء مردم به او نیازمندند و او به هیچ کس نیاز ندارد. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ عقد الدرر ص۴۱ ب۳
💠مولا علی علیه‌السّلام: الْعُلَمَاءُ غُرَبَاءُ لِکَثْرَةِ الْجُهَّالِ بَیْنَهُمْ عالمان غریبند، بدین جهت که جاهلان زیادی اطرافشان هستند. 📚بحارالانوار ج۷۸ ص۸۱ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠مولانا امیرالمؤمنین علیه‌السّلام: اَلحَاجُّ وَ المُعتَمِرُ وَفَدُ اللّهِ وَ حَقٌّ عَلَى اللّهِ أن يُكرِمَ وَفدَهُ وَ يَحبُوَهُ بِالمَغفِرَةِ حج گزار و عمره گزار ميهمان خدايند، و بر خدا است كه مهمانش را گرامى بدارد و او را با مغفرت خويش در ميان گيرد. 📚تحف‌العقول ص۱۲۳ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠رسول خدا صلّی‌ اللّه علیه و آله: خداوند متعال به داوود علیه‌ السّلام فرمود: ای داوود! گناهکاران را مژده بده و دیندارانِ راستین را بترسان!! داوود عرض کرد: چگونه گناهکاران را مژده دهم و دینداران راستین را بترسانم؟! خداوند فرمود: ای داوود! به گناهکاران مژده بده که من توبه را می پذیرم و از گناه می‌گذرم، و دینداران راستین را بترسان که به اعمال خود مغرور نشوند، زیرا هیچ بنده‌ای را برای حساب نگه نمی‌دارم، جز آن‌ که هلاک شود! 📚الجواهر السّنیّه فی احادیث القدسیّه ص۱۴۳ «اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
12.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} سرود: علی خلق شد تا برای تو باشد... 🎙حاج علی‌اصغر انصاریان؛
4_5807467392523047362.mp3
4.71M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} •مناجات با امام زمان علیه السلام: مرده‌ام از نفست شور و توان می‌گیرم...😭 🎤استاد شیخ محمدحسین یوسفی؛
┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄ 🗯 اگر کینه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را بر دل داشته باشند. وَ رَوَی مِنْ طَرِیقِ أَصْحَابِنَا الْکَرَاجُکِیُّ فِی کَنْزِ الْفَوَائِدِ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ شَاذَانَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِیدِ، عَنِ الصَّفَّارِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ: قَالَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ یَظْلِمُ بَعْدِی فَاطِمَةَ ابْنَتِی وَ یَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ یَقْتُلُهَا، ثُمَّ قَالَ: یَا فَاطِمَةُ! أَبْشِرِی فَلَکِ عِنْدَ اللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِینَ فِیهِ لِمُحِبِّیکِ وَ شِیعَتِکِ فَتُشَفَّعِینَ، یَا فَاطِمَةُ! لَوْ أَنَّ کُلَّ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ کُلَّ مَلَکٍ قَرَّبَهُ شَفَعُوا فِی کُلِّ مُبْغِضٍ لَکِ غَاصِبٍ لَکِ مَا أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ أَبَداً. 🔸و کراجکی در کنز الفوائد از حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام از قول حضرت رسول الله محمد مصطفی صلی الله علیه و آله روایت می‌کند: الحق که نفرین شده است کسی که پس از من به دخترم فاطمه علیها السلام ظلم کند و حقش را غصب کند و وی را بکشد؛ سپس فرمود: ای فاطمه علیها السلام، بشارت باد! تو نزد خداوند دارای مقام و منزلت نیکو هستی که برای دوست داران و شیعه ات شفاعت می‌کنی و شفاعت تو پذیرفته می‌شود. ای فاطمه علیها السلام، اگر هر پیامبری که برگزیده شد و هر فرشته مقرب به خدا، برای کسی که کینه تو را به دل دارد و غصب کننده حق تو باشد، شفاعت کنند، خداوند هرگز او را از آتش دوزخ بیرون نخواهد آورد.   📚بحارالانوار،جلد۲۹،صفحه ۳۴۶ 🟢ظهور - ان شاء الله  - خیلی نزدیک است🟢 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم                    یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر              ولــــــی الله است..