🍀یا صاحب الزمان🍀
🔆درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود🔆
😔 ۴۲۰۰۸۹ روز و ۱۱۸۵ سال از دوران غیبت گذشت!
🍀زیارت پیامبر بزرگوار اسلام ، سيد كائنات و اشرف مخلوقات ، خاتم النبيين ، حضرت رسول اكرم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله،
👈در روز شنبه بنام نامی مبارک آن حضرت،
بیست و هشتم ماه شعبان المعظم سال ۱۴۴۵ هجری قمری؛
🍃در ۴٢٠٠٨٩ روز و ۱۱۸۶ سال از دوران تیره و ظلمانی غیبت قطب عالم امکان، حضرت بقیةالله الأعظم ، امام عصر ارواحنا فداه....
👌تنها راه نجات از همه مشکلات و گرفتاری ها ، ظهور امام عصر ارواحنا فداه می باشد .....
🔅🍀🍀🍃🍀🍀🔅
🔆امام عصر ارواحنا فداه :
👈برای زودتر فرارسیدن زمان ظهور ،بسیار زیاد دعا کنید؛
👌زیرا که آن دوران سبب نجات شما (وتنها راه برطرف شدن همه مشکلات) میباشد. (بحار الأنوار :۵۲ /۹۲)
🌠🔅🍀🌻🍀🔅🌠
🔆زیارت پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله به نقل از حضرت امام رضا علیه السلام:
ﺍﻟﺴﱠﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺭَﺳُﻮﻝَ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﻭَ ﺭَﺣْﻤَﺔُ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﻭَ ﺑَﺮَﻛَﺎﺗُﻪُ ﺍﻟﺴﱠﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ یا ﻣُﺤَﻤﱠﺪَ ﺑْﻦَ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﺍﻟﺴﱠﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺧِﻴَﺮَﺓَ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺣَﺒِﻴﺐَ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﺍﻟﺴﱠﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺻِﻔْﻮَﺓَ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﺍﻟﺴﱠﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚَ ﻳَﺎ ﺃَﻣِﻴﻦَ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧﱠﻚَ ﺭَﺳُﻮﻝُ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﻭَ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧﱠﻚَ ﻣُﺤَﻤﱠﺪُ ﺑْﻦُ ﻋَﺒْﺪِ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﻭَ ﺃَﺷْﻬَﺪُ ﺃَﻧﱠﻚَ ﻗَﺪْ ﻧَﺼَﺤْﺖَ ﻟِﺄُﻣﱠﺘِﻚَ ﻭَ ﺟَﺎﻫَﺪْﺕَ ﻓِﻲ ﺳَﺒِﻴﻞِ ﺭَﺑﱢﻚَ ﻭَ ﻋَﺒَﺪْﺗَﻪُ ﺣَﺘﱠﻲ ﺃَﺗَﺎﻙَ ﺍﻟْﻴَﻘِﻴﻦُ ﻓَﺠَﺰَﺍﻙَ ﺍﻟﻠﱠﻪُ ﻳَﺎ ﺭَﺳُﻮﻝَ ﺍﻟﻠﱠﻪِ ﺃَﻓْﻀَﻞَ ﻣَﺎ ﺟَﺰَﻱ ﻧَﺒِﻴّﺎ ﻋَﻦْ ﺃُﻣﱠﺘِﻪِ ﺍﻟﻠﱠﻬُﻢﱠ ﺻَﻞﱢ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤﱠﺪٍ ﻭَ ﺁﻝِ ﻣُﺤَﻤﱠﺪٍ ﺃَﻓْﻀَﻞَ ﻣَﺎ ﺻَﻠﱠﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻲ ﺇِﺑْﺮَﺍﻫِﻴﻢَ ﻭَ ﺁﻝِ ﺇِﺑْﺮَﺍﻫِﻴﻢَ ﺇِﻧﱠﻚَ ﺣَﻤِﻴﺪٌ ﻣَﺠِﻴﺪٌ
1_10336175498.mp3
4.37M
غزل خوانی حاج جواد هاشمی
هر آن که جانب اهل خدا نگه دارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دست دعا نگه دارد
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
صبا بر آن سر زلف ار دل مرا بینی
ز روی لطف بگویش که جا نگه دارد
چو گفتمش که دلم را نگاه دار چه گفت
ز دست بنده چه خیزد خدا نگه دارد
سر و زر و دل و جانم فدای آن یاری
که حق صحبت مهر و وفا نگه دارد
1_10336191398.mp3
3.9M
روضه حضرت رقیه سلام الله علیها
حاج جواد هاشمی
خورشیدِ من آمدی شبانه
قدری بغلم کن عاشقانه
نشناختمت در اول کار
نفرین خدا به این زمانه
کی زیر گلوت را عزیزم
اینطور بریده ناشیانه
تقصیر حرارت تنور است
این سوختگی زیر چانه
امروز شبیه موی تو سوخت
آن موی بلند دخترانه
اوضاع مناسبی ندارم
چه خوب که آمدی شبانه
” بَر” خورده به من، چرا نبوده؟ !
برخوردِ کسی مودبانه
من دختر شاه عالمینم
دادند ولی به من اعانه
در راه، شتر تکان نمیخورد
خوردم کتکی به این بهانه
هر بار طناب را کشیدند
خوردیم زمین دانه دانه
من سیر غذا نخوردم اما
خوردم دل سیر تازیانه
افتاد سرت ز روی شاخه
افتاد سرم به روی شانه
هر سنگ که بر سر تو میخورد
میکرد به سمت ما کمان ه
از خاطر من نمیرود… نه …
آن ضربه ی چوب وحشیان ه
سالم لب من ، لب تو زخمی؟ !
واللهِ که نیست عادلان ه
دیگر ز سفر بدم میاید
کِی می بری ام پدر به خانه
دیدی که ز شب هراس دارم
خورشیدِ من آمدی شبانه
1_10336197445.mp3
605.7K
سید حسن گل ختمی
تک بیت
در این سه ساله مرا یک مسافرت بردی
من از خرابه تو از طشت سر در آوردی....
✅ تأکید بر خانهنشینی بانوان شیعه قسمت •چهارم
شیخ کلینی رحمهالله از حضرت امام جعفر الصادق علیهالسلام روایت میکند که فرمودند:روزی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلواتاللهعلیه (در زمان حکومت ظاهری خود) فرمودند:
🔴 «ای اهل عراق! به من خبر رسیده که زنان شما به کوچه و بازار میروند و با مردان برخورد میکنند! آیا حیا نمیکنید؟!»
در حدیثی دیگر فرمودند:
⭕️ «آیا حیا نمیکنید و غیرت ندارید؟! زنان شما به بازار میروند و به مردان تنومند برخورد میکنند!»
📚 کافی (شیخکلینی)، ج۵، ص۵۳۷
مشکاة الانوار (شیخطبرسی)، ص۴۱۷
📝 یا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام ! کار مردان بیغیرت امروزی، از این تذکّرات گذشته است و اغلب، گردش اقتصادی زندگیهایشان را بدون اشتغال و درآمد زنان خود، سخت یا غیرممکن میدانند! اما نمیدانند و نمیفهمند که اولاً درآمد زن، متعلّق به خود اوست و معمولاً خرج زندگی نمیکند! و ثانیاً در جامعهی فاسد آخرالزّمانی، دیر یا زود، بنیان خانوادهشان با تماس زن جوان با مردان متنوّع و جذّاب و عدم حضور مادر در محیط خانه، به باد فنا خواهد رفت!
🟡 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🟡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من با خیلی از پسرهای بیادبی که توی خیابون به ناموس مردم تعدی میکنن صحبت کردم
میدونید وقتی گفتم دنبال چه مدل دخترهایی میرید جوابشون چی بود؟
دکتر شاهین فرهنگ🌷🌹
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت60 سرش را برمی گرداند و لب می زند: _همین جا بمونین تا ب
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت61
آهی می کشم و جوابی به پری نمی دهم.
پری با صدای پیمان به طبقهی بالا می رود.
من می مانم و سکوت متلاطمی که خانه را به حرکت در می آورد.
دست و دلم به کتاب نمی رود و هر لحظه چهرهی پر خون آن مرد در ذهنم بزرگ و بزرگ تر می شود.
لنگان لنگان دستم را به پارچهی توی آشپزخانه می رسانم.
گوشه ای از آن را می کنم و دور پایم می گردانم.
شب سختی بر من گذشت، کابوس امروز دست از سرم بر نمی داشت.
میان خواب با جیغ می پرم.
دانهی عرق از روی پیشانی ام قِل می خورد.
حواسم نیست و پایم را روی زمین می گذارم و درد به مغز سرم نفوذ می کند.
جلوی دهانم را می گیرم تا جیغ نزنم و پری بد خواب نشود.
موهایم که زیر کمرم گیر کرده را جدا می کنم و لیوان آبی را جرعه جرعه می نوشم.
تا صبح توی جایم تکان می خورم و خوابم نمی برد.
میان گرگ و میش خواب و بیداری هستم که کسی تکانم می دهد.
بدون این که چشم باز کنم می گویم:" چی شده؟"
صدای پری توی گوشم می لغزد:
_پاشو دختر!
با بی حوصلگی پردهی پلک را کنار می زنم و سر جایم می نشینم.
_امروز جلسه داریم. پیمان خواسته تو هم باشی.
اسم پیمان خواب را از من می رباید.
با دقت حواسم را جمع می کنم تا ببینم چه می گوید.
حرفش که تمام شد برمی خیزم.
آبی به صورتم می زنم و موهایم را جلوی آینه مرتب می کنم.
موهایم بیشتر از هر روز دیگر شوریده شده است.
وقت نیست و به یک بستن ساده اکتفا می کنم.
پله ها را بالا می روم و تقی به در می زنم.
وقتی جوابی نمی شنوم وارد می شوم. خانه خالی است از هر گونه صدا و آدم!
با تردید قدم هایم را روی موزائیک ها می گذارم و صدا می زنم:" پری؟... آقا پیمان؟"
یکهو پری از پشت سر مرا صدا می زند.
قلبم از ترس می ایستد و با غیض به طرفش رو می کنم.
_این چه طرز صدا زدنه؟
کجایین شما؟
دستش را روی بینی اش می گذارد و هیس می گوید.
کلافه وارد به دنبال او وارد اتاقی می شوم.
با دیدن دم و دستگاه ها شوکه می شوم.
اتاق حالت "ال" مانند دارد و اتاق مستطیلی دیگر از این زاویه دید ندارد.
وسط اتاق میز بزرگی گذاشته اند، مثل میزی که در خانه تیمی کیوان دیدم.
یک دختر و پسر غربیه به همراه پیمان پشت آن نشسته اند.
پری به طرف میز راهنمایی ام می کند و چشمم در و دیوار را می پایید که از روزنامه پوشیده شده.
پنجره را با روزنامه و چسب به دیوار تبدیل کرده اند تا به داخل دید نداشته باشد.
توی آن تکه از اتاق انواع دستگاه ضبط صوت، رادار و شنود به کار گرفته اند.
خب که دقت می کنم کنار پنجره هم یک دوربین و اسلحه است.
تصور نمی کردم طبقهی بالا اینگونه باشد.
خانه تیمی نیست باید گفت انبار مهمات و اسلحه!
پیمان مرا دعوت می کند تا بنشینم و جلسه شان رسمی شود.
هنوز در شوک هستم اما نگاهم را کنترل می کنم.
پیمان اهم اهمی می کند و می گوید:
_معرفی میکنم. خواهر مجاهدمون، ثریا.
بعد رو به من می گوید:" این دو نفر هم سمیه و هوشنگ هستن."
سری تکان می دهم و خوشبختمی می گویم.
آن دو فقط سر تکان می دهند.
نگاهم به نگاه هوشنگ می افتد که همچون مگسی موها و چهره ام را نظاره می کند و احساس مزاحمت می کنم.
پری بلند می شود و بالای میز می ایستد.
_همون طور که میدونین، این روزا داریم از همه جا می خوریم!
از مرکزیت دستور رسیده که وظیفهی اصلی که داریم اینکه هم با دشمن داخلی مقابله کنیم و هم با دشمن خارجی.
هیچ دوست ندارم اینو بگم اما خیلیا هستن بین ما که از پشت خنجر میزنن.
بعضیا اسلحه ها رو منهدم می کنن تا ما بدون هیچ سلاحی جلوی دشمن باشیم و فکر میکنن اینجوری ریشمونو میتونت خشک کنن اما ما مجاهدان در راه خلق هیچ سستی تو کارمون نیست.
از اون طرف ساواک اعدامی ها رو کم کرده تا جلوهی خوبی میون مردم داشته باشه اما همگی میدونیم این یه سیاه نماییه!
پس هر کسی رو توی سازمان دیدین که مشکوک میزنه حتما به سرگروه ها اطلاع بدین.
خودتون که میدونین ما کم از خودی ها نخوردیم.
پیمان از پری بابت حرف هایش تشکر می کند و او می نشیند.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسنده مبینا رفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت62
برگ هایی را میان مان توزیع می کند و می گوید:" یه مجاهد خوب و چیریک کار بلد باید اول خودشو محک بزنه.
توی مبارزه هیچ چیز اهمیت نداره جز هدف!
هدف ما چیه؟"
سمیه، هوشنگ و پری محکم و سریع می گویند:" آزادی کارگرها و خلق از چنگال پهلوی!"
از این که نتوانستم چیزی بگویم آب می شوم.
پیمان نگاه ریزی به من می کند و چیزی نمی گوید.
_پس برای این هدف با ارزش باید بگذریم.
از همه چی که برامون باارزشه! زن، شوهر، بچه... پول یا هر چیز دیگه ای که بهش علاقه داریم.
شما وارد یک مبارزه مسلحانه علیه رژیم شدین و همه بر علیه شمان چون درکی از هدف والاتون ندارن.
توی این برگه ها هر چیزی که براتون مهمه رو بنویسین و دورش بریزین. خب؟
همگی چشم می گویند و من هم با تعلل چشم می گویم.
خودکار را میان انگشتانم می چرخانم و با خودم می گویم من چه چیز را دور بیاندازم؟
من که وقتی قبول کردم به سازمان بپیوندم چیزی نداشتم و هر چیزی هم که داشتم فدا کردم.
تنهایی دارایی که میخواهم داشته باشم فقط دو مردمک مشکی است و دستانی گرم که از تمام دنیا برایم بهتر است.
برگه را بدون این که چیزی بنویسم پس می دهم.
پیمان برگه ها را جمع می کند و رو به همه می گوید:
_خب، دفعهی بعد که جلسه داشتیم هیچ کدوم ازین چیزایی که تو برگه نوشتین نباید براتون مهم باشه.
یه چیریک هیچ چیز برای از دست دادن نداره! این مهم ترین اصل یک زندگی چیریکه!
همگی بله ای محکم می گویند و جلسه تمام می شود.
هوشنگ پشت دستگاه شنود می نشیند و پری از اتاق خارج می شود.
سمیه با دوربین پشت پنجره نگاهی به بیرون می اندازد و به پیمان می گوید:
_وضعیت سفیده، هیچ کلاغی تو آسمون نیست!
تکلیفم را نمی دانم و از صندلی بلند می شوم.
چشمم به روزنامه ای می افتد که روی جعبهی کفش است.
دست دراز می کنم و روزنامه میان انگشتانم جا می گیرد.
_چیکار میکنی؟
صدای پیمان ضربان قلبم را نامنظم می کند و با هینی به طرفش برمی گردم.
ناخودآگاه فکر می کنم روزنامه را نباید ببیند و آن را پشتم قایم می کنم.
اخم، رگ های پیشانی اش را بهم نزدیک می کند و می پرسد:
_اون چیه؟
مثل آهویی که به چنگال شیر گرفتار شده؛ مظلومانه نگاهش می کنم.
_چی چیه؟
_همون چیزی که پشت سرت گرفتی!
دیگر وقت قایم باشک نیست و خیلی آهسته روزنامه را از پشت سر بیرون می کشم.
_این؟
خب راستش...
من فکر کردم کار بدی می کنم اما خواستم کمی روزنامه بخونم.
اشکال داره؟
نگاهش میان مردمک چشمانم می گذرد و با مکث جواب می دهد:" باشه، بخون."
تشکر می کنم و سریع در اتاق را چنگ می زنم و بیرون می روم.
طبقهی پایین هستم که پری را میبینم.
کلی نقشه روی زمین پهن کرده و با دستش خیابان ها را رد می کند.
متوجه حرف هایش نمی شوم که آهسته و زیر لب می گوید.
چشمم به کتری قُلان می خورد و هوس چای می کنم.
آب جوش به داخل لیوان روان می شود و بخارها دست به آسمان می برند و کم کم محو می شوند.
قندان گل سرخ را جلوی پری می گذارم و چای را هم کنارش.
آنقدر غرق یک متر و دو متر خیابان و کوچه ها شده که نمی فهمد من کی آمده ام.
آخر مجبور می شوم صدایش کنم:
_پری؟
هومی می کند و انگشت می گزد.
_میگم تو از چی دل کندی؟
منظورم اینه چی توی برگه ات نوشتی؟
نگاهش به چای می افتد و با لبخند می گوید:" من از آینده ام گذشتم."
استکان چای توی دستم تکان ریزی می خورد.
نگاهم به قطراتی می افتد که دامنم را خیس کرده اند.
زیر لب به او می گویم:" از آینده ات؟
چجوری؟ مگه میشه آدم از آینده اش دست بکشه؟
امیدو که از آدمیزاد بگیری مگه چیزی ته کاسه اش پیدا میشه؟"
_آره میشه! آیندهی یک چیریک دو چیزه.
یا مرگه یا زندگی، مرگ مساوی میشه با تمومی ماموریت.
اون چیزی که سخت تره زندگیه، تلاش کردن همه چیزو سخت میکنه."
چهارچوبی که پری زندگی را برایش تعریف می کند برایم ملموس نیست.
من زندگی را دوست دارم همانطور که مرگ هم واضح است.
نباید از همه چیز برید چون تنها نام چیریک به تو بدهند.
حقیقتاً مشخص است زندگی اینگونه از مرگ هم سخت تر می شود.
فرض کن! هر روز که چشم باز کنی آرزوی مرگ کنی.
دفاع و کشته شدن در راه چیزی که به آن اعتقاد داری واقعا چیز عالی است و می توان به جرئت گفت از بِکر ترین مناظر زندگی اجتماعی انسان است.
اما این که هر روز مثل یک مرده بی انگیزه صبحی را شام کنی، فرقی ندارد با مرگ.
به نظر من به مراتب از مرگ هم سخت تر است پس چرا این گونه زندگی را در چاردیواری قرار دهیم وقتی که قرار است چند صباحی بمانیم و برویم.
آدمی به وقت زندگی باید زندگی کند و به وقت مرگ بمیرد!
تمام این حرف ها در عرض چند دقیقه در ذهنم می گذرد و در همان جا هم محبوس می شود چرا که جرئت گفتنش را خیلی وقت است که با خواسته های مادی ام دفن کردم...
⭕️️کپے بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی (آیه)
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 جمعه
🔺 ۲۵ اسفند/ حوت ۱۴۰۲
🔺 ۴ رمضان ۱۴۴۵
🔺 ۱۵ مارس ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج جوزا» است.
✔️ روز مناسبی برای امور زیر است:
آغاز نوشتن مقاله و کتاب و پایاننامه
دیدار با صاحب منصبان و مسئولان
شروع به آموزش و یادگیری
ارسال کالا
نگارش ادعیه،حرز وخواندننماز حرز وبستنحرز
امور ازدواجی
آغاز بنایی و خشت بنا نهادن
امور زراعی
خرید وسیله سواری
تجارت و داد و ستد
صلح و آشتی دادن
🌎🔭👀
🚘 مسافرت
خوف حادثه دارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
👶 زایمان
مناسب و نوزاد شایسته و مبارک باشد.
🌎🔭👀
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت
🔹امشب (شب جمعه):
پس از فضیلت نماز عشاء، فرزند سخنوری توانا و کلامش در عمق جان مردم اثر کند و از یاران #امام_زمان علیهالسلام باشد.
💇 اصلاح سر و صورت
باعث غم و اندوه میشود.
🩸 حجامت، فصد و زالو انداختن
باعث درد در سر میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز بسیار خوب و مستحب هم است.
روزی را زیاد، فقر را برطرف، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
خواب و رویایی که امشب (شب جمعه) دیده شود تعبیرش از ایه ۴ سوره مبارکه نساء است.
﴿﷽ و اتوا النساء صدقاتهن﴾
خواب بیننده یا ازدواج کند یا مال زیاد و یا هدیهای به او برسد. ان شاءالله
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از اذان صبح تا طلوع آفتاب
بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر
📿 ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۲۵۶ مرتبه «یا نور» موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد.
🌎🔭👀
☀️ ️روز جمعه متعلق است به حضرت صاحبالزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌺
🌎🌺🍃
#دلنوشته_رمضان
سحر چهارم ...
✏️و ما، باز هم بی تو شب زنده داری می کنیم..
میبینی.. ؛
درد یتیمی،، به قلبمان هییییچ تلنگری نزده....
و دربدری های صبح و شبت، یک ساعت نیز،، از آرامشمان را سلب نکرده است!!!
❄️می بینی؛
به نمازی دلخوش کردیم و روزه ای..
درییییغ که اگر دستمان به تو نرسد،، هیچ عبادتی، راهمان را به بهشت باز نکرده است!!!!
دریغ که اگر درد نداشتنت، به استخوانمان نرسد ، نه نمازمان پروازمان می دهد، و نه روزه های روزهای تابستانی مان!
❄️یوسف...
قصه ی غصه های تو را، هزااار بار شنیدیم و یک بار هم زلیخایی زار نزدیم..
میبینی.. ؛
هنوز، زنجیرهای زمین، در قلبمان، از تو محبوب ترند!
❄️سحر است... دعا میکنی.. می دانم..
دعا کن، قلبمان برایت درد بگیرد!!!
دعا کن ...دستهایمان، از قنوت گرفتن برای تو ، درد بگیرند!!!
دعا کن ... دعایمان، بوی درد بگیرد..
درد انتظار....
درد عاشقی...
درد دویدن برای لحظه درآغوش کشیدنت...
فقط همیییییین درد؛ درمان همه دردهای ماست!
✏️سحر چهارم را... بدنبال درد انتظار، قنوت گرفته ايم !
ما دعا میکنیم... آمینش با تووووو....
اللهم عجل لولیک الفرج
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
4_538225570454962326.mp3
4.49M
🙏مناجات و صوت بسیار زیبا و تاثیر گذار حضرت امیرالمومنین در مسجد کوفه
🌹
😔الهم انی اسئلک الاماااان
التماس دعا
▪️ @haram110
4_5843930535289685707.mp3
22.86M
#دعای_مجیر_سماواتی⬆️
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@haram110
┗━━━♥️═🍃━━━┛
❁﷽❁
یا زینب ڪبرے (س) مدد❤️
#چهارمین_سحر آمد ، بیا و پاڪم ڪن
تو رابحقِّ دوطفلانِ زینب (س) حلالم ڪن
#بالزینب_س_الهے_العفو💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ماه_رمضان #ماهمیهمانیخدا
#اول_مظلوم
#شب_چهارم
استوری | اوّل مظلوم | قطعه ۴ | رمضان ۱۴۰۱
⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
🙏🏼👌 نماز ساده شب پنجم ماه رمضان
قالَ أمیرُالمُؤمِنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى فِي اللَّيْلَةِ الْخَامِسَةِ رَكْعَتَيْنِ بِمِائَةِ مَرَّةٍ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» خَمْسِينَ مَرَّةً فِي كُلِّ رَكْعَةٍ، وَ إِذَا فَرَغَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ صلّی الله علیه و آله مِائَةَ مَرَّةٍ، زَاحَمَنِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى بَابِ الْجَنَّة. (بحارالأنوار، ج97، ص382 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب پنجم ماه رمضان دو رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و پنجاه مرتبه سوره توحید، و بعد از نماز صد مرتبه بر پیامبر صلّی الله علیه وآله صلوات بفرستد، روز قیامت بر در بهشت به من نزدیک می شود.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»