* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت76
اصلا قید کیانوش را زده ام و دلم می خواهد هر چه سریع تر پیاده شوم، برای همین می گویم:
_آقا؟...
من همینجا پیاده میشم.
صدایی ازش در نمی آید.
کم کم دلم شور می زند و استرس به تمام تنم رخنه کرده است.
آهسته دستم را به طرف اسلحهی توی کیفم می برم.
دستم که به ماشه اش می خورد حس بدی در میان می دود.
حال غریبی دارم. با این که میدانم این کار از من برنمی آید اما وقتی به عاقبتش فکر می کنم، اسلحه را آرام و آهسته بیرون می کشم.
بعد با یک حرکت روی شقیقه اش می گذارم.
لرزش دستانم به اسلحه هم سرایت می کند و با ترس می غرم:
_گفتم کنار بزن! یالا وگرنه جوری تو اون دنیا باید وایستی.
باز هم واکنش نشان نمی دهد و این بار بلند تر داد می زنم:" میگم نگه دار!"
سریع دستش را از فرمان جدا می کند و کشمکش کوچکی بین مان شکل می گیرد و او با گرفتن اسلحه پیروز می شود.
دیگر تحملش را ندارم و میخواهم در را باز کنم و بیرون بپرم.
دستگیره را می کشم و صدای باد توجه اش را جلب می کند.
بالاخره به حرف می آید و با صدای تقریبا کلفتی می داد می زند:
_چیکار میکنی دیوونه!
_یا نگه میداری یا خودمو پرت می کنم!
با دست در را بیشتر باز می کنم که یقه اش را پایین می کشد.
با دیدن چهرهی پیمان شوکه می شوم و برای لحظه ای دستم از روی دستگیره سر می خورد.
در بیشتر باز می شود و با داد او به خودم می آیم:
_درو ببند دیوونه!
با ترس آسفالت کف خیابان را می بینم و در را با توان زیاد می بندم.
با بسته شدن در روی صندلی ولو می شوم.
نگاه پیمان به من می افتد و نچی می کند.
اسلحه را به طرفم می گیرد و تحقیرم می کند.
_باید بیشتر به ترست غلبه کنی وگرنه طرف میفهمه همش فیلمه و تو کاری ازت درنمیاد!
زبانم به جواب نمی چرخد.
اسلحه را با سر انگشتم می گیرم و توی کیف می اندازم.
انگار هنوز طعنه هایش تمامی ندارد.
_زیادی که تو نقشت نرفتی؟
به نظرم بدون لبخند و عشوهی خرکی هم میشه کاری از پیش برد!
عشوهی خرکی دیگر چه صیغه ای است؟
دیگر چه از این بیشتر بگوید؟ هر چه داشت بارم می کند و من سکوت کنم؟
همانطور که خون خونم را می مکد می گویم:
_من کی لبخند زدم و عشوهی به قول شما خرکی اومدم؟
_توی رستوران خیلی تو نقشت بودی.
_خب این مگه مشکلی داره؟
اتفاقا شما باید خوشحال باشین.
دستانش را روی فرمان فشار می دهد.
بدجور حرص می خورد و این را به راحتی می توان مشاهده کرد.
از این که باز سر در لاک من کرده ناراحت و عصبی هستم.
برای این که جواب طعنه هایش را پس بدهم می گویم:
_شما چرا منو تعقیب میکنین؟
_من مسئول تو ام. یادت که نرفته؟
وقتی کم می آورد هی مسئول مسئول می کند!
اخم هایم در هم کشیده می شوند و با غیض رویم را از او می گیرم.
با نگاهم از پشت صندلی ماشینش را دید می زنم.
کم کم به خیابان می رسیم او به فرعی می پیچد. بی اختیار و از روی استرس داد می زنم:
_پیچید تو فرعی! بپیچ دیگه!
از صدای بلندم متعجب می شود. دستان روی گوش هایش را کمی تکان می دهد و غر می زند:" میشنوم دیگه! داد نزن!"
دست خودم نیست؛ هر گاه احساس می کنم ماشین بایستد و او بفهمد که من تعقیبش می کنم.
دیری نیست که ماشین اش جلوی یک ساختمان بلند می ایستد.
پیمان پشت سر چندین ماشین پارک می کند و نزدیکش نمی رود.
کمی این طرف و آن طرف را نگاه می کنم اما شاخ و برگ های درخت نمی گذارند چیزی ببینم.
از پیمان می پرسم:
_کجا رفت؟
خاموش می ماند.
بی اعتنا و به همراه مکث طولانی می گوید:" هیچی نیست."
خودم را لعنت می کنم که چرا سوار ماشین این آدم شدم.
طولی نمی کشد ماشین به حرکت در می آید و پیمان هم با فاصله استارت می زند.
سکوت مرگباری بر فضا حاکم شده و بعد از کلی سکوت بی مقدمه می گوید:
_شما کلا برنامه ات همینه؟
_چیه؟
انگشتش روی فرمان تکان می خورد و توجه ام برای ثانیه ای به طرفش جلب می شود.
_همین دیگه...
همین که با ظاهر و زبونت نقشه تو اجرا می کنی.
نفس داغم را از دهان بیرون می دهم.
از نیش و کنایه هایش حالم بهم می خورد، فکر نمی کنم این مورد دیگر ربطی به مسئول بودنش داشته باشد.
_من کارم تمومه، لطفا وایستین.
از صبح کلی کار کردم و خسته ام.
دستی به کلاه توی صورتش می کشد و بدون ذره ای نگاه لب می زند:
_من شما رو پیاده کنم این یارو از دستمون در میره.
یکم تحمل کنین.
دیگر نمی توانم دندان به جگر بگیرم و مثل خودش بی رو در بایستی حرف می زنم.
_من اینو میتونم تحمل کنم اما کنایه های شما رو نه!
حد خودتونو بدونین.
مشتم از شدت خشم بهم فشرده می شود و ناخن های بلندم توی پوست فرو می رود.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
✴️ یکشنبه 👈5 فروردین/ حمل 1403
👈13 رمضان 1445👈24 مارس 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥مرگ حجاج بن یوسف ثقفی ملعون" 95 هجری قمری".
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛امروز برای امور زیر خوب نیست:
📛منازعه.
📛اصلاح سر و صورت.
📛و دیدارها خوب نیست.
👼 مناسب زایمان نیست.
🚘مسافرت خوب است ولی همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز قمر در برج سنبله است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است :
✳️خرید باغ و زمین زراعی.
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️قباله و قولنامه نوشتن.
✳️خرید خانه.
✳️ امور زراعی و کشاورزی.
✳️و امور آموزشی و تعلیمی نیک است.
🔵امور نگارش ادعیه و حرز و نماز آن خوب نیست
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،خوب نیست.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، سلامت آفرین است.
😴😴تعبیر خواب.
خوابی که شب " دوشنبه " دیده شود طبق آیه ی 14 سوره مبارکه "ابراهیم علیه السلام" است.
و لنسکننکم الارض من بعد ذالک لمن...
و چنین استفاده میشود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به او برسد و به این صورت مطلب خود رو قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه.
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد.
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸بامید پرورش نسلی مهدوی ان شاءالله🌸
هدایت شده از حرم
#دلنوشته_رمضان
سحر سیزدهم....
✍ ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود...
و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم ...
❄️نميدانم چقدر مهمان خوبی بوده ايم؟
اما، به لبخند های بی همتایت قسم...؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی...
❄️چنان ندیده، میخری... که گویی میان ما و تو... هیچ نقطه تاریکی..جلوه نکرده است...
❄️شرمنده چشمان توام... ؛ دلبرم
اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم... چرا باز هم، به رویم آغوش گشوده است...؟
من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام....؛
مگر چقدر می توان، ندید گرفت...
مگر چقدر می توان، بخشید...
مگر چقدر می توان، ندیده خرید....؟؟
❣نام "ستار "، تو، حصن حصین من است...خداااا
و عقل ناچیز من هنووووز، از ستاریت، تو، انگشت به دهان مانده است!!!
❄️ندید گرفتن هايت چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند...
❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخيز شده ام...
مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟
❄️قنوت امشبم، بال درآورده است... به نام نامی "ستار" تو....
❣مرا... مثل خودت...به "ندیدن" عادت بده...؛
یا ستار.... یا ستار.... یا ستار.....
یا ستار العیوب
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
هدایت شده از حرم
13 ماه رمضان
1 ـ مرگ حجّاج ثقفی
در سال 95 هـ در چنین روزی ظالم سفّاک پلید حجّاج بن یوسف ثقفی به هلاکت رسید.
او در زمان ولید بن عبدالملک در شهر واسط ـ که خودش بنا کرده بود ـ با مرض آکله در شکمش به درک واصل شد. (1) اقوال دیگر در روز مرگ او 21، 23، 25، 27 ماه رمضان است.
مادر او فارعه (قارعه) نامی بود که قبل از همسری با یوسف بن عقیل پدر حجّاج، در منزل حارث بن کلده ی طبیب بود. هنگامی که حجّاج به دنیا آمد سوراخ مقعد نداشت، و طبیب برای او سوراخی قرار داد.
همچنین او شیر نمی خورد تا اینکه بُز سیاهی کشتند و از خونش بر پستان مادر و به صورت حجّاج مالیدند و او از روز چهارم پستان قبول کرد. به این سبب حجّاج خونخوار شد و می گفت :
بیشترین لذّت من در ریختن خون است. (2)
این صفت از کسی که مدّت حمل او دو سال و نیم بوده و بیش از دو سال و نیم پس از مرگ پدرش به دنیا آمده بعید نیست !!؟ (3)
تعداد کشته شدگان به دست او را بجز جنگ ها، یکصد و بیست هزار نفر نوشته اند.
هنگامی که هلاک شد، در زندان او پنجاه هزار مرد و سی هزار زن بودند که 16 هزار از آن ها برهنه و عریان بودند، و قاعده ی آن ملعون این بود که زن و مرد و اطفال را با هم زندانی می کرد و زندان او سقف نداشت. (4)
عدّه ی زیادی از دوستان و شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام را شهید کرد، از جمله کمیل بن زیاد نخعی رَحِمَهُ الله، قنبر غلام امیر المؤمنین علیه السلام، عبد الرّحمن بن ابی لیلی انصاری رَحِمَهَما الله، که آن قدر او را تازیانه زد که امیر المؤمنین علیه السلام را سبّ کند و او مناقب آن حضرت را می گفت، تا حجّاج دستور داد او را شهید کردند.
دست و پای یکی از حواریّین امام زین العابدین علیه السلام به نام یحیی بن امّ طویل رَحِمَهُ الله را بُرید تا شهید شد. همچنین سعید بن جبیر رَحِمَهُ الله را به شهادت رسانید که 15 روز بعد از قتل او، حجّاج به درک واصل شد. (5)
حجّاج به مرض آکله مبتلا شد. طبیب، تکّه گوشتی را به نخی بست تا آن ملعون بلعید. طبیب آخر نخ را نگه داشت، و بعد از لحظه ای نخ را کشید و دید چیزی نمانده است، و معلوم شد که به زودی جان به مالک جهنّم خواهد سپرد. (6)
قبر او را در شهر واسط مخفی کردند و آب روی آن رها کردند ولی در زمان سفّاح قبر او را پیدا کردند، آنچه مانده بود سوزانده و بر باد دادند. (7) او بیست سال در عراق حکومت کرد، و عمر نحسش 53 یا 73 سال بود. (8)
📚 منابع :
1. توضیح المقاصد : ص22. و ... .
2. اربعین قُمی : ص 346. و ... .
3. روضات الجنات : ج 7، ص 259. و ... .
4. اربعین قُمی : ص 347 ـ 346. و ... .
5. بحار الأنوار : ج 39، ص 324، ج 42، ص 126، 149، ج 71، ص 220. و ... .
6. تتمّة المنتهی : ص 108 ـ 96. و ... .
7. الوقایع و الحوادث : ج 1، ص 156.
8. توضیح المقاصد : ص 22. الوقایع و الحوادث :ج 1، ص 157.
هدایت شده از حرم
😞😓 ما در مقابل پدر حقیقی خود هیچ وظیفه ای نداریم؟
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد امام صادق (آریاشهر)، در سال 1396 قمری می فرمود:
امام عصر ارواحنا فداه، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، از چندین جهت به ما حق بزرگواری دارند:
امام ولیّالله است، یدالله است، اذن الله است، عین الله است، هر فیضی که از خدا به ما میرسد از مجرای این حضرت میرسد، پس این حضرت، واسطه فیض است، مجرای فیض خدا به ماست. هستی، زندگی، عزّت، آسایش، دانایی، توانایی، هر کمالی که به ما می رسد، از مجرای ایشان می رسد. واسطه فیض که شد بر گردن ما ذی حقّ می شود.
امام زمان پدر ماست، پدر روحانی ماست که میلیاردها درجه از پدر جسمانی عظمتش بیشتر، اهمیتش بیشتر، احترامش واجب تر و لازم تر است. در روایت است که « مَن عَلّمني حَرفاً، فقد صَيَّرني عبداً»، هرکس یک جمله علمی به من بیاموزد من را بنده خودش کرده است. این طوری نیست؟ این آقا به تعلیم خدا معلّم ماست، علمی که به ما می رسد از مجرای او می رسد. حق مولویّت بر گردن ما دارد.
شاهنشاه واقعی ما امام زمان است، معلم ما و استاد کرسی ما امام زمان است، پدر روحانی ما امام زمان است، ولیّ نعمت ما به امر خدا و به فرمان و خواست خدا، امام زمان است: « بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى، وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»، به برکت او روزی به ما می رسد، «بِهِمْ سَكَنَتِ السَّوَاكِنُ وَ تَحَرَّكَتِ الْمُتَحَرِّكَات»، به آن بزرگوار، جنبش کنندگان جنبش میکنند و آرامش دارندگان آرامش دارند.
البته هرچه امام زمان علیه السلام دارد، مال خداست. یک سر سوزن در مقابل خدا ندارد. همه چیز را به عطاء خدا، به لطف خدا، به عنایت خدا دارد. بدون خواست خدا و منقطع از خدا، به خودیِ خودش هیچی نیست. نه فقط او، یازده امام دیگر هم همینطور هستند. نه دوازده امام، پیغمبر هم همینطور هستند. به هر حال، امام زمان علیه السلام به عطاء خدا، به خواست خدا، همه کاره عالم است. این، معرفت صحیحی است که باید پیدا کنید.
حال، ما در مقابل این همه نعمت ها، نعمت تعلیم، نعمت اُبوّت، نعمت ولایت، نعمت سلطنت واقعیّه، در مقابل این همه نعمت ها ما هیچی وظیفه نداریم؟ هیچی؟
به برکت او داریم روزی می خوریم. اگر او نباشد، هیچ چیز به ما نمی دهند. اگر برای یک فرد مهمّی، سفره پهن کنی، به برکت او، راننده او، همراهان او هم می خورند. گربههای منزل هم همان روز و آن شب سبیل هایشان چرب می شود، و می خورند، سگ های سر کوچه هم، آن روز و آن شب استخوان های پر گوشت بدست می آورند و می خورند. زنبورها، پشه ها و مگس ها هم می آیند و همه می خورند. اینها به میمنت آن کسی است او را دعوت کرده اید. امروز در این عالم که خدا سفره انعامش را برای امام زمان علیه السلام پهن کرده است. به برکت او شیعهاش هم می خورد، به برکت او مسلمانها هم می خورند، به برکت او مادیین و طبیعیین و ماتریالیستها هم می خورند.
ما در مقابل پدرمان که احسان مادی به ما کرده است، بچه بودیم، بزرگمان کرده است، در مقابل او هزار وظیفه داریم، « وَ قَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانا»، در مقابل مادرمان که شیر به ما داده است و چهار صباحی پرستاری ما را کرده است، هزار جور وظیفه کوچکی داریم، « الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَات»، بهشت زیر پای مادران است، باید پای مادران را بوسید و از آن راه بهشت رفت. آنوقت در مقابل این پدر حقیقی هیچ وظیفه ای نداریم؟
(سخنرانی های مسجد امام صادق در آریاشهر تهران، شب 20 محرّم 1396 قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🌺😝🌺 روز سیزدهم ماه رمضان، روز هلاکت حجّاج بن یوسف ثقفی، مبارک باد
از همه شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام تقاضا می شود، پس از خواندن متن زیر، به نیابت از مولایمان، حضرت صاحب الزّمان علیه السلام، حجّاج را لعنت کنیم.
مسعودی در «التنبیه و الإشراف»، مرگ حجّاج را در ماه رمضان سال 95 هجری می داند. (التنبيه و الإشراف ،ص296)
به نقل از مرحوم محدّث قمی در «وقایع الایام»، در روز سیزدهم ماه رمضان، حجاج بن یوسف ثقفی به هلاکت رسیده است. (وقایع الایام ، ص32)
پنجمین خلیفه بنی امیه، عبدالملک بن مروان(۲۶-۸۶هجری) خونخوارترین خلیفه اموی بود. وقتیکه عبدالله بن زبیر حاضر به بیعت با عبدالملک بن مروان نشد، عبدالملک فرمان کشتن او را داد، ولی وی برای نجات جان خود به خانه کعبه پناه برد و در آنجا بست نشست. با اطلاع بر این موضوع، عبدالملک، حجاج ابن یوسف ثقفی والی بصره را برگزید و از او خواست که به هر صورت که مقتضی بداند عبدالله را بکشد و سرش را برای او به شام بفرستد و برای انجام این مأموریت سپاه کارآمدی را نیز در اختیار او قرار داد. با دریافت این فرمان حجّاج مردم بصره را برای برگزاری نماز جمعه به مسجد بزرگ شهر فرا خواند، و در خطبه نماز، گفت: دانسته باشید که خلیفه، سفاک ترین والی خودش را برای انجام ماموریتی بزرگ برگزیده است و این برگزیده او منم. هم اکنون میان شما سرهای بسیاری را می بینم که آماده بریده شدنند، اگر نخواهید از جمله آنها باشید، باید بی چون و چرا آماده همکاری با سپاه خلیفه باشید و در غیاب من نیز هوس سرکشی نکنید. چند روز بعد عازم مکه شد و خانه کعبه را به محاصره گرفت، و آن را به منجنیق بست تا سپاهیانش وارد شوند. چند روزِ تمام، دیوار کعبه با منجنیق کوبیده شد تا سرانجام حصار شکست و سپاهیان حجّاج وارد آن شدند و عبدالله بن زبیر را در آنجا سر بریدند؛ و در آنجا تمامی خدّام مسجدالحرام را کشتند و حجرالاسود معروف را چهار پاره کردند و مسجدالحرام را آتش زدند. سپس دامنه کشتارها را به داخل شهر کشاندند و درهای خانه قریشیان را سوزاندند و نقاب از صورت زنان قریش کشیدند و به آنان تجاوز کردند و هرچه را که آنان داشتند به غارت گرفتند؛ و چون کار مکه به پایان رسید به مدینه تاختند و همه غارتگری ها و آتش افروزی ها و کشتارها را در آنجا تکرار کردند. به پاداش این خدمتگزاری، عبدالملک حکومت مکه و مدینه و طائف را به حجّاج داد و عراق را نیز که در آن شورش برخاسته بود، ضمیمه قلمرو حکومتی او کرد.
حجاج به دستور عبدالملک بن مروان، برای ایجاد خفقان و ساکت کردن معترضان، همراه چند جلاد وارد کوفه شد مستقیماً به مسجد شهر رفت و مردم را دعوت کرد و به آنها گفت:
«ای مردم! نه به کودکانتان رحم میکنم و نه به پیرانتان! بیگناهانتان را به جای گناهکار مواخذه خواهم کرد وکافی است به کسی ظنین شوم. تحویل جلادانش خواهم داد، همه اینها از اختیارات من است و هر چه من مصلحت بدانم عین شرع است.»
حجاج به کوچکترین ظنّ و تهمتی، شیعیان را بازداشت میکرد. وی، پیرمرد و بچه و بزرگ و کوچک را به اتهام شیعه بودن میکشت. به فرموده حضرت باقر علیه السلام، در عصر حجاج اگر به کسی کافر و زندیق میگفتند ، بیشتر راضی بود تا اینکه به او شیعه بگویند. در لیست افراد فراوانی که در حکومت حجاج، بی گناه کشته شدند، قنبر، غلام امیرالمؤمنین علیه السلام، کمیل بن زیاد و سعید بن جبیر به چشم میخورد.
حجاج این موارد را از فضائل خود بر می شمرد:
«در مجالس ما هیچگاه از عثمان بدگویی نشده است.
هفتاد نفر از بستگان ما در جنگ صفین به نفع معاویه کشته شدند؛
از طائفه ما هیچکس با زنی که دوستدار علی باشد، ازدواج نکرده است؛
زنان ما نذر کردند اگر حسین علیه السلام کشته شود ده شتر بکشند؛
هر کس از خاندان ما نام علی را بشنود به او و حسن و حسین و مادرشان نیز بد میگوید.»
حجاج پس از عمری جنایت در ۵۴ سالگی مبتلا به دل درد شدیدی شد و پس از پانزده روز دست و پنجه نرم کردن با بیماری و مبتلا شدن به مرض لرزه و سردی اندام _ که هر چه آتش در اطرافش برمی افروختند باز گرم نمی شد - سرانجام به هلاکت رسید. او را در «واسط» (میان راه بصره و کوفه) دفن کردند و بر قبرش آب بستند و آن را از چشم دشمنانش مخفی کردند تا کسی جای قبر او را نداند و نبش قبر نکند. ولید، پسر عبدالملک بن مروان، برایش مجلس عزا به پا کرد.
حجاج ۱۲۰ هزار نفر را در بیرون از میدان جنگ قتل عام کرد. وقتى وی به درک واصل شد، پنجاه هزار مرد و سى هزار زن در زندان او بودند، زندان او سقف نداشت و چيزى نبود كه زندانیان را از گرما و سرما محفوظ دارد. به آن زندانیان، آب آلوده به خاكستر مي دادند. خوراک زندانیان نانی بود از جو که با خاکستر و نمک مخلوط بود و پس از مدت کوتاهی، هر زندانی که از آن می خورد رنگ چهرهاش سیاه می شد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🙏🏼 نماز شب چهاردهم ماه رمضان
قال امیرُالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سِتَّ رَكَعَاتٍ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ إِذَا زُلْزِلَتْ ثَلَاثِينَ مَرَّةً، هَوَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ مُنْكَراً وَ نَكِيراً. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب چهاردهم ماه رمضان 6 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و سی بار سوره زلزال، خداوند سکرات موت و حضور نکیر و منکر را بر او آسان می سازد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
هدایت شده از حرم
🙏🏼🗣 دعای شب چهاردهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب چهاردهم ماه رمضان عبارت است از:
يَا أَوَّلَ الْأَوَّلِينَ وَ آخِرَ الْآخِرِينَ، وَ يَا جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ وَ يَا إلَهَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، أَنْتَ خَلَقْتَنِي وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَ أَنْتَ أَمَرْتَنِي بِالطَّاعَةِ فَأَطَعْتُ سَيِّدِي جُهْدِي، وَ إنْ كُنْتُ تَوَانَيْتُ أَوْ أَخْطَأْتُ أَوْ نَسِيتُ، فَتَفَضَّلْ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِي، وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ، وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وَ اغْفِرْ لِي إنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص77 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»