فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️قیام می کرد، اگر...
#نماوا "در انتظار یاور"
۰۰۰۰۰۰۰••✾•🍃🌺🍃•✾••۰۰۰۰۰۰۰
#إلتماس_دعا_برای_فرج
أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
روایاتی در رابطه با عایشه ملعونه
🌺امام صادق علیه السلام :
اگر عایشه را خداوند بصورت مذکر (مرد)
می آفرید ، همان عمر بن خطاب میشد.
(الزام النواصب علامه حلی ج۲ص۴۵۸)
🌺امام صادق علیه السلام:
کسیکه نفهمد و نشناسد آنچه را که
بر ما وارد شد از ظلمی که به ما شد
پس او شریک است با ظالمین به ما .
(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ج ۶)
🌺عایشه ملعونه ای است که وقتی
امام عصر عجل الله فرجه قیام نمودند
اورا زنده کرده و محاکمه مینمایند
و به او حد میزنند.
(بحار ج ۵۳ ص ۱ الی ۳۶ _ حلیه الابرار
ج ۲باب ۲۸ باب صلب اللات والعزی)
🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه واله
به همسرانش رو کرد و فرمود: هر کدام
از شماها از خدا ترسید و مرتکب فاحشه
مبینه نشد و بر امام زمان خود خروج
نکرد همسر من خواهد بود در آخرت
(کنزل العمال للمتقی الهندی ج۱۲ص۱۴۲)
🌺در صحیح مسلم ج ۱ ص ۲۳۹
باب حکم منی نوشته شده :
(بعد از شهادت پیامبر صلی الله علیه
واله) مردان نامحرم به خانه ی کوچک
عایشه میرفتند و شب تا صبح آنجا
میماندند و جنب میشدند.
(وحدثنا احمد بن جواس الحنفی ابو
عاصم حدثنا ابو الاحوص عن شبیب بن
غرقده عن عبدالله بن شهاب الخولانی
قال : کنت نازلا علی عائشه فاحتملت فی
ثوبی فغمستهما فی الماء فراتنی جاریه
لعائشه فاخبرتها فبعثت الی عائشه
فقالت ما حملک علی ما صنعت بثوبیک؟
🌺امام صادق علیه السلام : فاحشهی
مبینه کسی است که در جنگ جمل
مقابل امیرالمومنین علیهالسلام ایستاد.
(البرهان ج ۴ ص ۴۴۱)
🌺امام صادق علیه السلام درباره عایشه
فرمودند: عائشه کبیر جرمها ، عظیم
اثمها ، ما اهرقت محجمه من دم و اثم
ذلک فی عنقها و عنق صاحبیها
جرم عایشه بزرگ و گناه او عظیم است
هیچ خونی ریخته نمیشود الا اینکه گناه
آن گردن عایشه و ابوبکر و عمر است.
(دلائل الامامه. محمد بن جریر الطبری
الشیعی ص ۲۶۱)
🌺پیامبر اکرم صلی الله علیه واله در
مقابل مردم به عایشه خطاب کرده فرمود:
یا عائشع لاتکونی فاحشه، ای عایشه مبادا
فاحشه باشی (صحیح مسلم ج ۷ ص ۵)
🌺امام حسن مجتبی علیه السلام خطاب
به خود عایشه لعنت الله علیها فرمودند :
عایشه تو امرار معاش خود را از فاحشه
گری در می آوری . (مشارق الانوار ص ۸۶.
بحار الانوار ج ۳۲ ص ۲)
🔴 پیامبر قبل از ازدواج با زنان با آنها
عهد می بست که بعد از شهادت من
حق ندارید با کس دیگری ازدواج کنید
ولی عایشه با طلحه ازدواج کرد.
📓تفسیر قمی2/375
🔴ابلیس در معرفی خود می گوید
من صاحب آن شتر که عایشه در
جنگ جمل بر آن سوار شد بودم.
📓مدینة المعاجز 1/126
🔴عایشه به ماریه قبطیه زن پیامبر
تهمت زنا زد و خدا آیه پاکی را برای ماریه
نازل کرد. 📓بحار الانوار ج22 ح10
🔴پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
فرمودند: ای حمیراء تو با حضرت علی
«علیه السلام» به نبرد برخواسته و تو
ظالم هستی. 📓منهاج الکرامه 68
🔴عایشه به پیامبراکرم صلی الله علیه
وآله گفت: تو همان کسی هستی که
ادعای نبوت می کنی؟سپس غزالی می
گوید: بعد از آن هیچ کس از مورخین
ننوشته اند که عایشه به نبوت پیامبر یقین
پیدا کرده باشد. 📓وسائل الشیعه ج1
🔴 ابوبکر برای ما نقل کرد از وکیع از علاء
بن عبدالکریم از عماربن عمران از یکی از
زنان آنها که: عایشه کنیزی را آرایش کرد و
او را (در کوچه ها)گرداند و گفت : شاید به
واسطه (زیبایی) او برخی از جوانان قریش
را صید کنیم.
با اسناد خود عمری ها:
📚غریب الحدیث ج2 ص 812
📚لسان العرب ج9 ص185
📚تاج العروس ج12 ص 314
📚النهایة ج2 ص509
☘منابع فحشای عایشه لعنت الله علیها
و طلاق وی توسط امام حسین
علیهماالسلام:
.
طبقات الکبری ج ۸ ص ۲۰۱
تفسیر ابن عباس سوره احزاب ص ۳۵۶
تفسیر سمرقندی ج ۳ ص ۶۶
تفسیر فخر رازی ج ۱۳
زادالمسیر ج ۶ ص ۵۳
تفسیر ابن کثیر ج ۳
الدر المنثور سیوطی ج ۸ ص ۱۷۹
باب النقول سیوطی ص ۱۷۹ و ص ۱۶۳
فتح القدیر شوکانی ج ۵۴ ص ۳۰۰
تفسیر آلوسی ج ۲۲ ص ۷۴
تفسیر فیض کاشانی ج ۷
تفسیر علی بن ابراهیم ج ۵ ص ۱۸۲
بحار الانوار ج ۲۲ ص ۲۳۰
تفسیر نور الثقلین ج ۵ ص ۳۷۵
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@haram110
May 11
حرم
* 💞﷽💞 💗رمان کابوسࢪرویایی💗 قسمت80 لباس ها که یک دامن کوتاه و چسب است و پیراهن آستین مچی را شامل م
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت81
در همین حال هستیم که یکی کیانوش را صدا می کند.
_آقا، این ماشینی که جلوی در پارک شده بود مال شماست؟
با پرسش سوالش بی معطلی به سما طرف می رود.معلوم نیست که بلایی سر آن ماشین مدل بالایش آمده.
از حجم مشتری ها کم شده و بعد از خوردن قهوه، راه می افتم تا فنجان را به سر جایش ببرم که با دیدن قیافهی استتار شدهی پیمان خشکم می زند.
خیلی نامحسوس به من نزدیک می شود و برای رد گم کنی از تابلویی پرس و جو می کند.
من هم در عین طبیعی بودن توضیحاتی را بهش می دهم.
وقتی میفهمد توجه ای به ما نیست، زیر گوشم زمزمه می کند:
_باید همین امشب کارشو تموم کنی.
فردا میخواد بره پای معامله.
استرس در میان اجزای تنم می پیچد.
مرا با این احوال تنها می گذارد و بعد از گشت کوتاهی از گالری بیرون می رود.
هنوز مبهوت جمله اش هستم که کیانوش مقابلم می ایستد و از بی فرهنگی مردم شکایت می کند.
دلیلش را می پرسم:" چی شده مگه؟"
_چی میخواستی بشه! لاستیکو پنجر کردن. حسودن دیگه!
آهانی می گویم و قدمی به طرف دیوار برمی دارم.
او هم دنبالم می آید. معلوم است میخواهد چیزی بگوید که در گلویش گیر کرده.
بعد از این پا و آن پا کردن راست و پوست کنده می گوید:
_امشب نمیای؟
دست هایم شروع به لرزیدن می کند.
جملهی پیمان هر لحظه در ذهنم بزرگ و بزرگ تر می شود.
می مانم چه بگویم. بعد از لب چیدن مجبور می شوم دهان باز کنم.
_خب... بابات با پدر من خیلی دوستای خوبی بودن.
نمیدونم، شاید....
لبخندش عمیق می شود و با خوشحالی لب می زند:" خب، پس میای! عالیه!"
تا میخواهم چیزی بگویم می رود.
از استرس سرم بدجور پیچ و تاب می خورد.
مسکنی از کیف بیرون می کشم و روی زبانم می گذارم و قورت می دهم.
نزدیکی های غروب، کیانوش تعطیل اعلام می کند.
کسانی که در کافی شاپ کار می کردند دست می کشند و هر کس پی زندگی اش می رود.
زودتر از کیانوش از ساختمان خارج می شود و با چشم به دنبال پیمان می گردم.
مطمئنم الان یک گوشه ای ایستاده و من را می بیند.
تا صدای پا در راهرو بلند می شود، نگاهم را کنترل می کنم.
به ماشین اشاره می کند.
پشت سرش به راه می افتم و سعی دارم حالا که پیمان نگاه مان می کند، فاصله ان را رعایت کنم.
او دور ماشین چرخی می زند و با نوک پا به لاستیک عقب می زند.
سری تکان می دهد و می گوید بنشینم.
نگاهی به سر کوچه می اندازم و نا امیدانه سوار می شوم.
با نشستن کیانوش به راه می افتیم.
خیلی جلوی خودم را می گیرم تا به پشت سر نگاه نکنم.
بعد از سکوت طولانی اشاره می کنم تا کیانوش بایستد.
پایش را روی پدال ترمز می گذارد و می ایستد.
_چی شده؟
به مغازهی کت و شلواری اشاره می کنم و با لبخند کمرنگی می گویم:" میخوام دست خالی نیام.
برای بابات یه چیزی بخرم."
خنده ای می کند و همزمان پیاده می شویم.
کیفم را به دست می گیرم و وارد می شویم.
انواع کت و شلوار ها با تنوع رنگ مغازه را پوشانده اند.
از کیانوش می پرسم:" بابات چه جور کت و شلواری دوست داره؟"
لبش را کج می کند و فقط سایز را می گوید تا تنها با سلیقهی خودم چیزی بخرم.
کمی فکر می کنم تا یادم بیاید پدرش چه جور سلیقه ای دارد.
به طرف کت و شلوار قهوه ای می شود که دکمه های شکلاتی دارد.
برش می دارم و سایزش را هم نگاه می کنم.
کیانوش از روی تعجب و افتخار لب می زند:
_خودشه! مخصوصا که با سلیقهی توعه."
کت و با جلیقه اش می خریم و بیرون می آییم.
دستم را روی کیفم می گذارم و گاه نگاهم بین او و خیابان رد و بدل می شود.
با رسیدن به جلوی در خانهی اشرافی استرسم شدت می گیرد.
دست های گره شده ام از شدت استرس خیس عرق شده اند.
در طرف عقب را باز می کنم تا کت را بردارم و همان لحظه دست کیانوش هم روی آویزش می نشیند.
آب دهانم را قورت می دهم و شروع می کنم به تعارف و آخر خودم کت را برمی دارم.
کیانوش پیشاپیشم حرکت می کند و هر چند قدمی عذر میخواهد و می گوید برای این که راه را نشانم دهد جلو می رود.
من هم به زور لبخند می زنم و دنبالش حرکت می کنم.
در چوبی را می زند و مرا تعارف می کند.
تشکر می کنم و پاشنهی کفشم را روی سرامیک براقی می گذارم.
غرق بزرگی خانه و راهروهای عظیمش می شوم.
انگشت به دهان می مانم و کیانوش می گوید:" به کلبهی فقیری مون خوش اومدی."
هه می کنم و کمی دستم را در هوا می چرخانم.
_این کلبهی فقیری تونه؟
زن خدمتکاری پیش می آید تا لباس گرمم را بگیرد.
کت را برای لحظه ای به او می دهم و با دادن لباس پس می گیرم.
کیانوش مرا به نشیمن خود دعوت می کند.
اشیا قیمتی که توی خانه قرار دارد خیلی بیشتر از خانهی قدیم ماست.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی 💗
قسمت82
چهل چراغی وسط خانه نصب شده و در هر چراغش نوری پاشیده شده.
احساس می کنم زیادی به دور و برم دارم نگاه می کنم.
خیلی وقت بود که از این اشرافیت فاصلع گرفته بودم و این مرا یاد خیلی چیزها می انداخت.
صدای پدر پیر کیانوش به سختی با دیدنم برمی خیزد.
لبخند بر لبم عمیق می شود و وقتی بخ نزدیکی اش می رسم جعبهی کت و شلوار را به طرفش می گیرم.
_سلام عموجان، قابلتونو نداره.
سعی دارد با لب های سفید و پوست چروکیده است لبخند بزند و در حالی که با ته نفسش تشکر می کند دستش را به طرفم دراز می کند.
مو به تنم سیخ می شود و میان دوراهی می ایستم.
از نگاهم تردید می بارد و کیانوش حسم را درک می کند و نامحسوس به پدرش می فهماند من دست نمی دهم.
بعد چون جو عوض شود اشاره می کند تا بنشینم.
اول از همه عمو یاد پدر می کند و جایش را خالی می داند.
سری تکان می دهم و غصه ای به دلم می نشیند.
با خودم می گویم من چقدر بی معرفت شده ام! چند وقتی می شود به قبرستان نرفته ام و به پدر و مادر سر نزده ام.
تا وقتی زنده بود قدرش نمی دانستم حالا که شده است یک تکه سنگ به چه دردم می خورد؟
دستم را دراز می کنم تا استکان چای را از توی سینی بردارم.
همان طور که به حرف های مبهت عمو گوش می دهم و تقریبا چیزی نمی فهمم سر تکان می دهم.
کیانوش میان حرف پدرش می پرد و خبر می دهد:
_پدر، منو رویاخانم امروز کلی ترکوندیم.
فردا هم قراره مهمونای ویژه داشته باشیم و فکر کنم تموم تابلو ها فروش بره.
لبخندی از جنس رضایت به لب هایم می نشیند.
حرف هایش عمو در دماغش می پیچد و اندکی اش را از دهان می فهمم.
ابراز خوشحالی می کند.
نگاهم به ساعت مچی ام است و به زمان نگاه می کنم.
عقربه های ساعت با عجله در حال گذر هستند و زمان آن ها را با سرعت به جلو هل می دهد.
حدوداً یک ساعت گذشته اما من کاری نکرده ام.
آن قدر این پا و آن پا می کنم که وقت شام می شود.
خدمتکار ها مشغول چیدن سفرهی پر و پیمانی هستند.
کاسهی چه کنم به دست می گیرم و حرف های پیمان در سرم می چرخد.
فکر پیش پا افتادهی توی سرم را به زمان می آورم.
کیانوش برمی خیزد و تعارف می کند به طرف میز برویم.
دست و پایم مثل قاب یخی شده اما دستم را به دستهی مبل می گیرم و می ایستم.
لب هایم را به حرکت در می آورم و بهانه می آورم که باید دست هایم را بشویم و به طرف دستشویی می روم.
حاصل آن همه چشم چرانی در ابتدای ورود شده بود پیدا کردن مکان دستشویی!
می دانستم در تیرس نگاهش نیستم و اول کمی به آن طرف مایل می شود.
بعد وقتی به دستشویی می رسم راهم را به طرف پله ها کج می کنم.
کفش هایم را آهسته روی قسمتی از پله می گذارم که فرش دارد.
بعد هم با سرعت و آهسته از پله ها عبور می کنم.
با دیدن چهار و پنج تا اتاق دهانم باز می ماند.
فرصت کمی دارم و باید اتاقش را پیدا کنم.
اولین اتاق از سمت راست را سرک می کشم و با دیدن تخت و کمد لباس بیخیالش می شوم.
به گمانم باید توی اتاق کارش باشد.
در بعدی را باز می کنم و با دیدن اتاق ساده می فهمم اتاق مهمان است.
هر آن احساس می کنم نزدیک است از استرس قلبم از کار بایستد.
در سوم را که باز می کنم میز بزرگ و چوبی می بینم که جلویش گاوصندوق است.
لبخند در چشمانم نمایان می شود.
در را هل می دهم. سری به راهرو می کشم و وقتی میفهمم کسی نیست وارد می شوم.
اتاق بزرگ و مجللی است.
پارکت های چوبی، صندلی چرمش نگاه می کنم. به طرف گاوصندوق می روم که با صدای کیانوش هین می کشم.
با تعجب نگاهم می کند و می پرسد:" کجایی سه ساعته؟"
زبانم گیر کرده و به حرف نمی چرخد. برای لحظه ای یاد عاقبتم می افتم.
لب های لرزانم را به حرکت در می آورد و به دروغ می گویم:
_اِممم... سرویسو پیدا نکردم گفتم شاید بالا باشه.
اینجام که کلی اتاق، در این اتاقو باز کردم و با دیدن اون دسته گل هوس کردم بیام از نزدیک ببینمش.
چند پلکی می زند. نمی دانم حرف هایم را باور کرده یا نه اما در دلم انگار رخت می شوند.
دست های لرزانم را برای این که از دیدش دور کنم داخل جیب می برم.
نگاه کوتاهی می اندازد و از روی تردید لب می زند:
_آ.... اون گل؟ آها! باشه.
اخه دیر کردی گفتم ببینم چی شده.
با بی حالی لبخند می زنم و سر تکان می دهم.
در حال رفتن از اتاق است که می گوید:" سرویس اون ته راهروهه اما یکی هم پایینه. من میرم تو هم سریع بیا."
با رفتنش جان به تنم باز می گردد.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
✴️ پنجشنبه 👈9 فروردین/حمل 1403
👈17 رمضان 1445 👈28 مارس 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔵 معراج پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و سلم.
🗡آغاز جنگ بدر " 2 هجری".
🔷قتل عایشه توسط عمال معاویه "58 هجری.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
✅صدقه و خیرات شب جمعه هم برای دفع اثر نحوست نافع است و هم خیرات اموات محسوب می گردد.
👶 زایمان مناسب و نوزاد مبارک و خوشبخت خواهد شد.
🚘مسافرت: سفر مکروه و همراه صدقه و ایت الکرسی باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️آبیاری.
✳️حفاری ها و کندن چاه و آبراه.
✳️جراحی چشم.
✳️درختکاری.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️کندن دندان.
✳️و خارج کردن خال و زگیل و دمل نیک است.
📛ولی امور اساسی و زیر بنایی و ازدواج خوب نیست.
🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب گردد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، میانه است.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث صحت بدن می شود.
😴😴 تعبیر خواب امشب:
خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 18 سوره مبارکه "کهف" است.
و تحسبهم ایقاظا و هم رقود...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که کسی دوست یا دشمن خواب بیننده به وی برسد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
هدایت شده از سلامتکده مشکات | ارگانیک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تکنیک رفع استرس 😵💫😵💫
این روش کاملا علمی هست
و بعد از چندین بار تکرار
متوجه میشین که چقدر
براتون موثره ...
.
#تکنیک #استرس
#طب_سنتی
@meshkatqom 🌿🌸
#دلنوشته_رمضان
سحر هفدهم.....
✍ تنها از یک "قلب بیمار"، گم کردن ردپای تو، انتظار می رود...
بیماری دلم، یک سو... و گم کردن های مکرر تو، از سوی دیگر... تمام حجم دلم را، به درد، آلوده کرده است...
❄️هر دم که نگاهم، از آسمان کنده می شود.. چاره ای ندارد...
جز آنکه، بر پهنای وجود خاکی ام، سایه بیندازد....
و آنوقت، من بجای روی ماه تو... فقط سایه ای از خودم را می بینم، که دایما بر گستره دلم، سنگینی می کند ....
❄️سنگین شده ام.... دلبرم
اصلا دیگر دلی برایم نمانده... که تو دلبرش باشی..
و این سنگینی، شرح حال دل بیماریست، که چشمانش، تو را از خاطر برده اند...
❄️تا چشمانم، به خودم، می افتند... به چشم بر هم زدنی،تو را گم می کنم..
و تازه میفهمم... که فاصله من تا تو ... فقط همیییییین یک قدم است...؛ خود خود خودم...
پا روی خودم که بگذارم... بی پرده تو را در آغوش خواهم کشید.
❣سحر هفدهم... عجیب از بوی طبابت تو، پر شده است...
میدانی..!؟
انقدر دلم را قرص کرده ای.. که هرگاه دلم بیمار می شود.. هراسی از آن، مرا احاطه نمی کند..
زیرا به اعجاز سرانگشتان طبیبم، ایمان دارم...
❄️امشب، کتاب نسخه های تو را باز می کنم..
تا نسخه ای برای درد دلم پیدا کنم....
اما، یادم می آید...
تمام سطر سطر نسخه های تو... شفاي سینه های بیماریست که بدنبال نور، سرک می کشند.
❣طبیب من...
درد دلم را... سامان می دهی...؟
یا طبیب من لا طبیب له
#جامانده
سید پیمان موسوی طباطبایی
@haram110
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
🌸✨ #دعای_روز_هفدهم
🔅بسم الله الرحمن الرحیم
✨🌸 اللهمّ اهْدِنی فیهِ لِصالِحِ الأعْمالِ واقْـضِ لی فیهِ الحَوائِجَ والآمالِ یا من لا یَحْتاجُ الى التّفْسیر والسؤالِ یا عالِماً بما فی صُدورِ العالَمین صَلّ على محمّدٍ وآلهِ الطّاهِرین.
✨🌼 خدایا راهنمائیم كن در آن به كارهاى شایسته واعمال نیك وبرآور برایم حاجتها وآرزوهایم اى كه نیازى به سویت تفسیر وسؤال ندارد اى داناى به آنچه در سینه هاى جهانیان است درود فرست بر محمد وآل او پاكیزگان.
🌱التماس_دعا
📚منبع: مفاتيح الجنان
🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷🌙🌷
17 ماه رمضان
1 ـ معراج پیامبر صلّی الله علیه و آله
معراج پیامبر صلّی الله علیه و آله در سال های بعد از بعثت در شب چنین روزی واقع شده، (1) و آیه ی «سُبحانَ الَّذی أسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الأقصی …» (2)، در این باره نازل شده است. معراج پیامبر صلّی الله علیه و آله در 21 ماه رمضان نیز نقل شده است. (3)
معراج از جمله ضروریات اسلام است (4)، و از آیات کریمه و احادیث متواتره ثابت شده است که خداوند متعال حضرت رسول صلّی الله علیه و آله را در یک شب از مکّه ی معظمه تا مسجد الأقصی و از آنجا به آسمان ها تا سدرة المنتهی و عرش أعلی بُرد، و عجایب آفرینش آسمان ها را به حضرت نمایاند و رازهای نهانی و معارف نامتناهی را به آن حضرت إلقا فرمود و آن حضرت در بیت المعمور تحت عرش به عبادت حقّ تعالی قیام فرمود و با انبیاء علیهم السلام ملاقات نمود و داخل بهشت شد و منازل بهشت و احوال کسانی که در عذاب بودند را مشاهده فرمود.
احادیث متواتر دلالت دارد که عُروج آن حضرت به بدن بوده و نه به روح، و در بیداری بوده نه در خواب. (5)
اقوال دیگر در تعیین روز معراج چنین است :
17 ماه رمضان سال 12 قبل از هجرت، 17ربیع الأوّل قبل از هجرت، 17 رجب قبل از هجرت، 17 ماه رمضان 5 سال قبل از بعثت، 27 ماه رمضان، 21 ماه رمضان، 9 ذی الحجّة.
درباره ی مکانی که آغاز حرکت پیامبر صلّی الله علیه و آله به سوی معراج بوده نیز چند قول است :
از منزل خدیجه علیها السلام، منزل امّ هانی خواهر امیر المؤمنین علیه السلام، از شعب ابی طالب علیه السلام. (6)
امام صادق علیه السلام فرمودند :
«حق تعالی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله را صد و بیست و چهار مرتبه به آسمان بُرد، و در هر مرتبه به آن حضرت درباره ی ولایت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام و دیگر ائمه ی طاهرین علیهم السلام زیاده از سایر فرایض تأکید و توصیه نمود». (7)
📚 منابع :
1. الوقایع و الحوادث : ج 1، ص 194. و ... .
2. سوره ی اسراء : آیه ی 1.
3. مسار الشیعة : ص 9. و ... .
4. الغدیر : ج 5، ص 16. و ... .
5. بحار الأنوار : ج 18، ص 289. حق الیقین : ص 30.
6. بحار الأنوار : ج 18، ص 302، 319، 380، ج 95، ص 196، ج 97، ص 168. و ... .
7. بصائر الدرجات : ص 79. و ...
17 ماه رمضان
2 ـ جنگ بَدر
در روز جمعه در سال دوّم هجرت جنگ بدر کبری به وقوع پیوست. (8) 19 این ماه هم ذکر شده است. (9)
تعداد مسلمانان 313 نفر و تعداد شهدای آنان 9 تا 14 نفر، و تعداد کفّار 950 نفر بود.
مقتولین کفّار 70 نفر بودند و 70 نفر را هم مسلمانان اسیر گرفتند. نصف یا بیشتر از نصف کشته های کفّار به دست امیر المؤمنین علیه السلام به قتل رسیدند (10) و در کشتن دیگر هم آن حضرت علیه السلام شریک بودند. (11)
در این جنگ ابو جهل نیز کشته شد. ابو جهل هشام بن مغیره مخزومی از دشمنان سر سخت پیامبر صلّی الله علیه و آله بود.
او با اینکه نامش هشام بود ولی از فرط بد جنسی و زشت سیرتی به أبی جهل مُکَنّی شد. ابو جهل کسی بود که در مکّه آزار و اذیت بسیار به رسول اکرم صلّی الله علیه و آله نمود.
بچّه دان شتر بر سر مبارک حضرت ریخت. خاکستر و خاک بر سر مبارک حضرت ریخت. سنگ به دندان مبارکش زد، نسبت کذب و جنون به آن حضرت داد. مادر عمّار یاسر، جناب سمیّه را بعد از شکنجه ی بسیار با نیزه ای که به ران او زد شهید کرد.
در جنگ بَدر دو برادر انصاری (مَعاذ و مَعُوذ) ـ به خاطر سابقه ای که از او در اذیّت پیامبر صلّی الله علیه و آله شنیده بودند ـ تصمیم به کشتن او گرفتند.
به هر صورت او را ضربه هایی زدند و یکی از دو برادر دستش قطع شد و به پوست آویزان گردید، ولی چون دید دستش مزاحم جنگ با ابو جهل و هواداران اوست، زیر پایش گذاشت و دفعتاً آن را از بدنش جدا کرد، و سپس ابو جهل را نقش زمین کردند.
بعد از جنگ، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود :
«کسی خبر از ابو جهل بیاورد».
عبدالله بن مسعود رفت و پا روی سینه او گذاشت. ابو جهل به هوش آمد و گفت :
بر جای بلندی پای گذاشته ای، کاش قاتل من دهقان نبود (که کنایه ای به انصار بود).
عبدالله بن مسعود سر او را از بدن جدا کرد و نزد پیامبر صلّی الله علیه و آله آورد و جلوی پای آن حضرت انداخت.
پیامبر صلّی الله علیه و آله شکر الهی بجا آورد (12)، و خداوند نصرت خود را بر پیامبر صلّی الله علیه و آله نازل نمود، و آن حضرت فرمود :
امروز روز عید است و باید شکر خدا را بر نعمتی که به اهل ایمان عطا فرموده به جای آورد. (13)
📚 منابع :
8. بحار الأنوار : ج 19، ص 376 _ 292. الصحیح من السیرة : ج 5، ص 136 _ 1.
9. خصال : ص 9. و ... .
10. توضیح المقاصد : ص 23. و ... .
11. منتخب التواریخ : ص 49 _ 48. الوقایع و الحوادث : ج 1، ص 216 _ 215.
12. الصحیح من السیرة : ج 5، ص 45، 59، ج 8، ص 87. شرح احقاق الحق : ج 3، ص 227 (پاورقی).
13. بحار الأنوار : ج 19، ص 258. و ...
17 ماه رمضان
3 ـ قتل عایشه
در شب 17 ماه رمضان در سال 58 هـ (14) در مدینه، عایشه دختر ابو بکر به دست معاویه کشته شد، و به سزای اعمالش رسید. (15) دو قول دیگر در این باره 29 رجب (16) و آخر ذی الحجّه (17) است.
پیامبر صلّی الله علیه و آله دوست داشت تا زنده است مرگ و دفن عایشه را ببیند. (18) ابن ابی الحدید می گوید :
اگر خلیفه ی دوّم به جای علی علیه السلام بود هر آینه عایشه را قطعه قطعه می کرد ولی علی علیه السلام حکیمی برد بار بود. (19)
معاویه چون خواست برای پسرش یزید از مردم بیعت بگیرد، عایشه انکار آن کرد و معاویه را تهدید کرد و گفت :
برادرم محمّد را کُشتی، و برای یزید بیعت می گیری ؟
معاویه ترسید که مبادا او ایجاد فتنه کند. لذا در خانه ی خود چاهی کَند و آن را پُر از آهک کرد و فرشی قیمتی بر روی آن پهن نمود و تختی بر آن نهاد و عایشه را وقت نماز عشا به خانه ی خود خواند.
وقتی عایشه وارد شد، معاویه او را به نشستن بر آن تخت تعارف کرد. همین که روی آن نشست فرو رفت و به چاه افتاد و هلاک شد.
معاویه در چاه چندین نیزه ی مسموم تعبیه کرده بود و هنگامی که عایشه در چاه افتاد فوراً کار او ساخته شد. (20)
عایشه در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله با آن حضرت رفتار نا مناسبی داشت !؟ با امیر المؤمنین علیه السلام و حضرت صدّیقه علیها السلام و همسران پیامبر صلّی الله علیه و آله رفتارهای زشت و کینه توزانه ای روا داشت !؟ واقعه ی جَمَل و کشته شدن حدود بیست هزار نفر از مسلمین به خاطر فتنه ی او از کارهای معروف اوست. (21)
وقتی حضرت زهرا علیها السلام به شهادت رسید، همسران رسول خدا صلّی الله علیه و آله برای سر سلامتی امیر المؤمنین علیه السلام آمدند جز عایشه که اظهار مریضی کرد و سخنی گفت که دلالت بر خوشحالی او داشت. (22)
از مشخص ترین نشانه های بغض و کینه او نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام این بود که غلامش را «عبدالرحمن» نام نهاد و گفت :
این نام گذاری را به خاطر محبّتم به قاتل علی بن ابی طالب یعنی عبد الرحمن بن مُلجم انجام دادم. (23)
📚 منابع :
14. مستدرک حاکم : ج 4، ص 6. و ... .
15. فیض العلام : ص 36. و ... .
16. اختیارات : ص 37. و ... .
17. الطرائف : ص 503. و ... .
18. سبعة من السلف : ص 267. و ... .
19. بحار الأنوار : ج 33، ص 93. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 17، ص 254.
20. کامل بهائی : ج 2، ص 270. و ... .
21. مسند احمد، صحیح بخاری، صحیح نسائی، السیرة الحلبیه، صحیح مسلم باب الغیرة من کتاب العشرة.
22. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید : ج 9، ص 198. و ... .
23. الجمل (شیخ مفید) : ص 159. و ...
4_5789921162628696665.mp3
7.62M
#شب_هفدهم
شب زیارتی مولاناحسیــن(ع)
محمدحسین پویانفر 🎤
🙏🏼👌 نماز ساده شب هجدهم ماه رمضان
قال امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ ثَمَانِيَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ بَعْدَ الْحَمْدِ إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ خَمْساً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً، لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يُبَشِّرَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ بِأَنَّ اللَّهَ رَاضٍ عَنْهُ غَيْرُ غَضْبَان. (بحارالأنوار، ج97، ص384 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب هجدهم ماه رمضان 4 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و بیست وپنج بار سوره کوثر، از دنیا خارج نمی شود مگر آنکه ملک الموت به او بشارت می دهد که خداوند، بدون غضب از وی راضی است.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼 دعای شب هجدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب هجدهم ماه رمضان عبارت است از:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَكْرَمَنَا بِشَهْرِ رَمَضَانَ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا فِيهِ الْقُرْآنَ وَ عَرَّفَنَا حَقَّهُ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى الْبَصِيرَةِ، أَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ، يَا إلَهَنَا وَ إلَهَ آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ، أَنْ تَرْزُقَنَا التَّوْبَةَ، وَ لَا تَخْذُلَنَا وَ لَا تُخْلِفَ ظَنَّنَا بِكَ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اعْفُ عَنَّا وَ ارْحَمْنَا إنَّكَ أَنْتَ الْجَلِيلُ الْجَبَّارُ» (بحارالأنوار، ج 98، ص78 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🔔 ویژگی شب هجدهم ماه رمضان
رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّ فِي ثَمَانِيَةَ عَشَرَ مَضَتْ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ أُنْزِلَ الزَّبُورُ. (بحارالأنوار، ج 98، ص49 به نقل از اقبال الاعمال)
از حضرت صادق علیه السلام مروی است که در هجدهم ماه رمضان ، زبور نازل شد.
مرحوم سید بن طاووس پس از نقل این روایت می نویسد:
«شایسته است که برای این شب، احترام خاصی قائل شد و شکر الهی به جا آورد.» (بحارالأنوار، ج 98، ص49 به نقل از اقبال الاعمال)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5947498285743736265.mp3
24.9M
#دعای_افتتاح_صوتی
#مهدی_سماواتی
دعای سفارش شده مولا #صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در ماه مبارک #رمضان
#التماس_دعای_فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای افطار🔰
بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ لَكَ صُمْنَا وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْنَا فَتَقَبَّلْ [فَتَقَبَّلْهُ] مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
التماس دعا
قبول حق
@haram110