ماجرای مومنی از اهل قزوین که ....mp3
7.32M
🎙 حجت الاسلام هاشمی نژاد
🎵 ماجرای مومنی از اهل قزوین که ...
🌼 🌿 🌼 🌿 🌼 🌿 🌼
38- Tasharof-didane khane hazrate zahra.mp3
3.96M
🟢غیر از ظهور تو، مگر مادر چه میخواهد؟
داستان تشرّف یکی از سادات به محضر امام عصر عجّلالله تعالیٰ فرجه الشّریف، در حرم امام رئوف علیهالسلام/
به اضطرار، پریشانی و مظلومیّت زینب کبریٰ سلامالله علیها «اَللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجْ»🤲😭
حرم
#تربیت_نسل_مهدوی 💠 راهکارهای #انس کودکان با امام زمان عج هماهنگ با #روانشناسی_رشد_کودک ✅اطلاعات خ
#تربیت_نسل_مهدوی
💠ادامه ی راهکارهای #انس کودکان با امام زمان عج هماهنگ با #روانشناسی_رشد_کودک
✅ داستان کسانی که با حضرت ارتباط داشته اند را بخوانید و برای فرزندان نقل کنید.
✅احترام به امام را به کودکان خود یاد دهید. مانند بلند شدن به احترام نام خاص حضرت.
✅ خودتان را آماده پاسخ گویی به سؤالات کودکان درباره امام شان نمایید.
✅ امام را به عنوان پدری مهربان که به همه کودکان توجه دارد، معرفی کنید.
ادامه دارد...
📚منبع:hawzah.net
به نقل از وبلاگ http://yamahdi-88.blogfa.com
•┈••🌿🌹🌿✾🌿🌹🌿••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عصربهمن ماه تون معطر به🌸🍃
بوی مهربانی💞
دلتون غرق عشق و محبت💞
لبتون خنـدون😊
زندگیتون مملو از آرامش😇
دقیقه هاتون بی نظیر👌
و لحظاتتون شیرین و ناب🎂🍰😊
در کنار خانواده و عزیزانتون😊
هدایت شده از حرم
4_435750524105523510.mp3
5.16M
❣ #سه_شنبه_هاے_جمڪرانی
همہ هسٺ
آرزویـم
ڪہ ببینـم از تـو
رویـی 😍
دعاے #توسل امشب فراموش نشود❤️
#اللﮩـم_عجـل_لولیڪ_الفـرجــ
🎤 حاج مهدی میرداماد
@haram110
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
هـر شــ🌙ــب
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
الان یک هفته است از سر صلاة صبح تو رادیو، تا اخبار پس از شامگاهی تو تلویزیون، اعلام میکنه، زنهار!! آگاه باشید و هوشیار که هوا این هفته سرد خواهد شد!!
حالا چی؟ چند درجه، فقط چند درجه ناقابل هوا قراره سرد بشه
مطمئنم که کل سیستم هواشناسی رو، این جدیدی ها اداره میکنند که اینقدر هول برشون داشته وگرنه قدیمیترها یادشونه زمستونهای سرد و بخاریهای نفتی پِت پِتی رو!! برفهای سفید و چکمههای رنگی کفش ملی رو
از اول مهر هوا رو به خنکی میرفت، آبان دیگه سرد بود مدرسهها بخشنامه داشتند، از وسط آذر بخاری روشن میکردند، قبلش باید دیگ دیگ میلرزیدی تو کلاس
از همون اول پائیز لباس کامواییها از تو بقچه در میومد، کی با یه تا پیرهن میگشت تو خونه؟
دو لا، سه لا لباس میپوشیدی یه بافتنی مامان دوز هم روش، جوراب از پامون کنده نمیشد
اوایل آبان بخاریهای نفتی و علاالدین های سبز و کرمی رنگ از تو انباریها درمیومد
تویست هم بود که ژاپنی بود و با کلاس، تازه بو هم نمیداد
بخاری نفتیها اکثرا یا ارج بودند یا آزمایش، همشون هم سبز و سیاه
ملت یا بشکه دویست و بیست لیتری نفتی تو حیاط داشتند یا مثل ما اگه باکلاس بودند، یه تانکر بزرگ ته حیاطشون!
نفت آوردن نوبتی بود، پسر و دختر هم نداشت، اگه زرنگ بودی و یادت بود تا قبل از غروب بری و سهمت رو بیاری که هیچ
وگرنه تاریک و ظلمات باید میرفتی ته حیاط بشکه به دست، عینهو کوزت
برف که اکثراً بود رو زمین شده دو سانت، برف هم اگه نبود، یخ زده بود زمین، باید تاتی تاتی میرفتی تا دم تانکر، گاهی مجبور بودی از تو بشکههای بیست و دو لیتری نفت رو منتقل کنی به بشکههای کوچولو
اون موقع یه وسیلهٔ کارآمدی بود که هیچ اسم خاصی هم نداشت از قضای روزگار یه لوله کرم رنگ با یه چی آکاردئون مانند نارنجی به سرش و شیلنگی که عین خرطوم فیل آویزون بود، خدایی اسم نداشت ولی کار راه بنداز بود
بخاری رو میذاشتن تو هال و بسته به شرایط جوی و گذر فصل، دکوراسیون خونه رو هی تغییر میدادند
یعنی سرد و سردتر که میشد در اتاقها یکی یکی بسته میشد و محترمانه منتقل میشدی به وسط هال
دی و بهمن عملاً خونه یه هال داشت با دمای قابل تحمل و یه آشپزخونهٔ گرم
اتاقها در حد سیبری سرد بودند و اگه یه وقت قصد میکردی بری تو اتاقت و یه چیزی برداری باید یه نفس عمیق میکشیدی درو باز میکردی، به دو میرفتی و به دو برمیگشتی
تو همون زمان، حداقل چهار نفر با هم داد میزدند درو ببند!! سوز اومد!!! باد بردمون!!!
گاهی که خسته میشدی و دلت میخواست بری تو اتاقت، یا امتحانی چیزی داشتی
یه بخاری برقی قرمز با دو تا لولهٔ سفالی سیم پیچ شده میدادند زیر بغلت
بدیش به این بود که باید میرفتی تو بغلش مینشستی تا گرم بشی دو قدم دور میشدی نوک دماغت قندیل میبست
بخاری محل تجمع کل خانواده بود
موقع سریال همه از هم سبقت میگرفتند که نزدیکترین جا رو به بخاری پیدا کنند، حتی روایته شام هم نصفه ول میکردند از هول دور موندن از بخاری
پشت بخاری معمولاً مخفیگاه جورابهای شسته شده بود که باید خشک میشد تا صبح به پا بکشی و بری مدرسه
و اما روی بخاری آشپزخونهٔ دوم مامان بود همیشه یه چیزی بود برای خشک شدن
اگر هم نبود پوستهای پرتقالی بود که بابا شکل آدمک و ترازو و گربه ردیف میکرد رو بخاری تا بوی بد نفت زیر عطر پوست پرتقالهای نیم سوز گم بشه
موقع خواب، دل شیر میخواست سرت رو بذاری رو بالش یخ زده، پتو و بالش رو پهن میکردیم رو بخاری، بعد هم جلدی تاش میکردیم که گرمیش نره
سرت رو که میذاشتی رو بالش گرم
انگار گرمی آفتاب وسط تابستون که آروم لابه لای موهات نفوذ میکرد
پتوهای ببر و طاووس نشان و لحافهای پنبهای ساتن دوز رو تا زیر چونه بالا میکشیدیم
بیرون سرد بود، خیلی سرد!
ولی دلمون گرم بود، گرم به سادگی زندگیمون، به سادگی بچگیمون، دلمون گرم بود به فرداهایی که میومد، فرداهایی که سردیش اثری نداشت تو شادیمون، شادی بچههایی که با چکمههای رنگی کفش ملی تو راه مدرسه گوله برفی رو سمت هم پرتاب میکردند
بچههایی که گرچه دستهاشون مثل لبو قرمزِ قرمز بود ولی دلهاشون گرمِ گرم بود❤️
─┅─═इई🌸🌺🌸ईइ═─┅─
خدایا🙏
در واپسین شبهای بهمن ماه
گل امید را در 🌼
دلهای ما بکار تاجوانه
مهر و دوستی بزند 🌼🍃
الهی🙏
کمکمان کن آن راهی رابرویم
که موجب رضایت توست❤️
وآرامشت را نصیب دلهای مابفرما🙏
آمین یا رَبَّ 🙏
🌼شب با تمام یکرنگیاش
🍃چه ساده آرامش میبخشد
🌼چه خوب میشد
🍃ما هم مثل شب باشیم
🌼یکرنگ ولی آرامبخش
🍃 #شبـتون_بـه_زیبـایی_گلهای_بهشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #مناظرات_دو_زبانه_یکدقیقه_ای_شیسنی
#قسمت_هفتم🎬
🖌با زیرنویس انگلیسی
🖇موضوع: مصادیق کرار و فرار کیانند؟
Sabject: To whom Karrar and Farrar applied to?
#شیسنی:ترکیب دو کلمه شیعه و سنی
✔️با دیدن این مناظرات هم زبان انگلیسی تان را تقویت کنید هم اعتقاداتتان را.😊
✴️ چهارشنبه 👈30 بهمن 1398 👈24 جمادی الثانی 1441👈19 فوریه 2020
🕋مناسبت های دینی اسلامی.
🎆امور اسلامی و دینی.
📛تقارن نحسین صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند ان شاءالله.
🔥روز تولد فرعون است
🔥و در این روز زمین قارون را بلعید.
👶برای زایمان مناسب نیست.
🚘مسافرت مکروه و اگر ضروری باشدحتما حتما با صدقه همراه باشد.
🔭احکام و اختیارات نجومی.
✳️دید و بازدید های سیاسی.
✳️فعالیت های سیاسی مثل فعالیت های انتخاباتی.
✳️امور کشاورزی.
✳️اغاز معالجات و درمان.
✳️و شکار و صید نیک است.
💑احکام مباشرت و انعقاد نطفه.
مباشرت مستحب و فرزند حاصل از آن یا حاکم شود یا عالم.
💉💉حجامت خون دادن فصد خوب و سبب دفع صفرا است.
💇♂💇اصلاح سر و صورت سبب اصلاح امور است.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که شب پنجشنبه دیده شود تعبیرش از قران ایه 25 سوره مبارکه فرقان است
یوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائکه تنزیلا. ..
و مفهوم ان این است که خواب بیننده را خصومت و گفتگویی ناپسند پیش اید.و شما مطلب خود را در هر باب قیاس کنید.
✂️ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: چهارشنبه - ۳۰ بهمن ۱۳۹۸
میلادی: Wednesday - 19 February 2020
قمری: الأربعاء، 24 جماد ثاني 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام
💠 اذکار روز:
- یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه)
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
▪️6 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️8 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️15 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام
▪️18 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
اینم یه مکالمه بین دوتا خانم در خصوص چی بخریم برای روز مرد
خواهر توجه کردی امسال واسه روز مرد چیزی جز همون جورابم نمیشه خرید😜🤔
آخه عطر و ادکلن که میگن جدایی میاره💔
لباس و کفشم که واسه عید خریدن👔👖👞
طلا هم که حرومه استفاده نمیکنن💍
ما زنها هم که پول زیاد نداریم بخوایم سوییچ ماشین کادو بدیم🗝🔑
از گل و احساساتم که زیاد خوششون نمیاد 💐💝😖
مو هم که ندارن واسشون کلیپس بخری💆🏻♀️
شال و روسریم که نمیپوشن 🙆♀️
اگرم ببریشون بیرون واسه شام که میگن جلو مردم دست تو کیفت نکن به غیرت من بر میخوره 😡🍔🍕
اکثرا هم که اضافه وزن دارن کیک و شیرینی نمیخورن 🍰🍩
پس بزن دست قشنگه رو به افتخار همون جوراب هر سال👏😂
حتی روز مرد(۱۸ اسفند) هم مصادف شده با ۸ مارس؛ روز جهانی زن🤣😂😂😂😂😂😂
پیشاپیش 18 اسفند ، روز مرد و روز جهانی زن مبارک 🎉
قابل توجه اقایان متاهل گرامی
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد !
عید می اید و اجناس گران خواهد شد !
همسرت چند ورق لیست به تو خواهد داد !
کل اعضای وجودت نگران خواهد شد !
میزنی ساز مخالف دوسه روزی اما!
عاقبت هر چه که او گفت همان خواهد شد!
پول را با علف خرس یکی می دانند!
فکر کردید که منطق سرشان خواهد شد ؟!
کل عیدی و حقوقت به شبی خواهد رفت !
بر سر جیب بغل فاتحه خوان خواهد شد!
عیدتون پیشاپیش مبارک🌺😍
یادش بخیر دوره قبلی انتخابات پسر همسایمون فوت کرده بود
اعلامیه شو زده بودن رو دیوارای شهر لای عکس کاندیدا،
مرحوم 5 هزارتا رای آورد 😂
هدایت شده از حرم
🔻 #حضرت_صاحب_الزمان_عج
دلهای ما ظرف اراده و مشيت خداست
پس هرگاه او چيزی را اراده كند، ما نيز
همان چيز را اراده می كنيم.
📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۵۱
❣ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج❣
هدایت شده از حرم
به رسم هر روز سلام بر ارباب بی کفن
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
السلامُ عَلَیکَ یا اباعَبْدِاللّه وَ عًلی الاَرواح الّتی حَلَت بِفنائک عَلَیکَ مّنی سلامُ اللّه ابداً"
ما بَقیتُ وَ بَقیَ اَلیلِ وَ النهاروَ لا جَعَلَ اللّهَ آخِرَ اَلعَهدِ منی لزیارَتکُم
اَلسلامُ عَلی الحُسین و َعَلی علی بن الحُسین و َعَلی اُولاد الـحسین و عَلی اَصحاب الحُسین.
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
✨﷽✨
✅شفای دختر آلمانی به دست حضرت فاطمه سلام الله علیها"
✍در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی،یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد:
پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه ای شکست و استخوان هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی بی صدا می زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه ام و جدّه ی من زهرا (علیهاالسّلام) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه ی زهرا!! مرا شفا بده. دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی بی هم در گوشه ی خانه با گریه می گفت: یا فاطمه ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده ام و شفای او را از شما می خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار.
آن مرد اضافه کرد:
من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم و گفتم: ای فاطمه ی پهلو شکسته!دیدم دختری قدری ساکت شد و ناگاه مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: الآن در خواب بودم. بانوی مجلّله ای نزدم امد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می خوانی. دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند.
📚:فضائل الزهرا سلام الله علیها
🍃🍃🍃
♦️پیرمرد باتجربه♦️
پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و از سختیهایش می نالید.🌸🍃
دوستی، از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟؟
پیرمرد گفت:
دو باز شکاری دارم، که باید آنها را رام کنم!
دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند!
دوتا عقاب هم دارم که بایدآنها را هدایت و تربیت کنم!
ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام!
شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم!🌺🍃
بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت کنم و در خدمتش باشم!
مردگفت: چه میگویی، آیا با من شوخی می کنی؟
مگر میشود انسانی این همه حیوان را با هم در یک جا، جمع کند و مراقبت کند!!؟
پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اماحقیقت تلخ و دردناکیست،
آن دو باز چشمان منند، که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم.
آن دو خرگوش پاهای منند، که باید مراقب باشم بسوی گناه کشیده نشوند.🌼🍃
آن دوعقاب نیز، دستان منند، که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم.
آن مار، زبان من است، که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا
کلام ناشایستی از او، سر بزند.
شیر، قلب من است که با وی همیشه در نبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند
و آن بیمار، جسم وجان من است که محتاج هوشیاری، مراقبت و آگاهی من است
و این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده...🌺🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
#کمی_لبخند
تاکسی سوار شدم راننده اش شصت سالی داشت.هی درباره طبیعت و اینا گفت تا بحث رسید به پلنگای مازندران.
گفت وقتی جوون بودم با رفیقام رفتیم جنگلای مازندران یهو پنج شش تا پلنگ بهمون حمله کردن.
گفتم حاااجی پنج شش تا😳
گفت فککنم دقیقا چهارتا بودن.
گفتم واقعا چهار تا؟
گفت حالا سه تا خب
گفتم سه تا آخه؟؟؟
گفت به جون ابوالفضلم از دو تا پایین تر نمیام😂😐
🍃🍃🍃
حرم
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 #رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖 🖇 #قسمت_بیست_و_پنجم 🖇 ✨ #اسلام_اصیل🍃 مؤسسه اي در نجف بود به نا
🌈🍃🌸
🍃🌸
🌸
#رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖
🖇 #قسمت_بیست_و_ششم 🖇
✨ #شروع_بحران🍃
✔️راوی:محمد حسین طاهری
با اينكه هادي از مؤسسه ي اسلام اصيل بيرون آمده بود، اما براي زيارت كربلا در شب هاي جمعه به سراغ ما مي آمد و با هم بوديم.
در آنجا درباره ي مسائل روز و ... صحبت داشتيم و او هم نظراتش را مي گفت.
با شروع بحران داعش مؤسسه به پايگاه حشدالشعبي براي جذب نيرو تبديل شد.
هادي را چند بار در مؤسسه ديدم. مي خواست براي نبرد به مناطق درگير اعزام شود. اما با اعزام او مخالفت شد.
يك بار به او گفتم: بايد سيد را ببيني، او همه كاره است. اگر تأييد كند، براي تو كارت صادر مي كنند و اعزام مي شوي.
البته هادي سال قبل هم سراغ سيد رفته بود. آن موقع مي خواست به سوريه اعزام شود اما نشد.
سيد به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستي و امكان اعزام به سوريه را نداري.
اما اين بار خيلي به سيد اصرار كرد. او به جهت فعاليت هاي هنري در زمينه ي عكس و فيلم، از سيد خواست تا به عنوان تصويربردار با گروه حشدالشعبي اعزام شود.
سيد با اين شرط كه هادي، فقط حماسه ي رزمندگان را ثبت كند موافقت كرد.
قرار شد يك بار با سيد به منطقه برود. البته منطقه اي كه درگيري مستقيم در آنجا وجود نداشت.
هادي سر از پا نمي شناخت. كارت ويژه ي رزمندگان حشدالشعبي را دريافت كرد و با سيد به منطقه اعزام شد.
همانطور كه حدس مي زدم هادي با يك بار حضور در ميان رزمندگان، حسابي در دل همه نفوذ كرد.
از همه بيشتر سيد او را شناخت. ايشان احساس كرده بود كه هادي مثل بسيجي هاي زمان جنگ بسيار شجاع و بسيار معنوي است، و اين همان چيزي بود كه باعث تأثيرگذاري بر رزمندگان عراقي مي شد.
بعد از آن براي اعزام به سامرا انتخاب شد. هادي به همراه چند تن از دوستان ما راهي شد.
من هم مي خواستم با آنها بروم اما استخاره كردم و خوب نيامد!
يادم هست يك بار به او زنگ زدم و گفتم: فلان شخص كه همراه شما آمده يك نيروي ساده است، تا حالا با كسي دعوا نكرده چه رسد به جنگيدن، مواظب او باش.
هادي هم گفت: اتفاقاً اين شخصي كه از او صحبت مي كني دل شير دارد. او راننده است و كمتر درگير كار نظامي مي شود، اما در كار عملياتي خيلي مهارت دارد.
بعد از يك ماه هادي و دوستان رزمنده به نجف برگشتند.
از دوستانم درباره ي هادي سؤال كردم. پرسيدم: هادي چطور بود؟
همه ي دوستان من از او تعريف مي كردند؛ از شجاعت، از افتادگي، از زرنگي، از ايمان و تقوا و...
همه از او تعريف مي كردند. هر كس به نوعي او را الگوي خودش قرار داده بود.
نماز شب ها و عبادت هاي هادي حال و هواي جبهه هاي نبرد رزمندگان ايران با صداميان بعثي را براي بقيه ي رزمندگان تداعي مي كرد.
هادي دوباره راهي مناطق عملياتي شد. ديگر او را كمتر مي ديدم. چند بار هم تماس گرفتم كه جواب نداد.
مدتي گذشت و من با چند تن از دوستان براي زيارت راهي ايران و شهر قم شديم.
يادم هست توي قم بودم كه يكي از دوستانم گفت: خبر داري رفيقت، همون هادي كه با ما مي آمد كربلا شهيد شده؟
گفتم: چي ميگي؟ سريع رفتم سراغ اينترنت. بعد از كمي جستجو متوجه شدم كه هادي به آنچه لايقش بود رسيد.
#ادامــه_دارد.....
✍️نویسنده:
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
✨به نیابت از بی بی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹
🌸
🍃🌸
🌈🍃🌸