eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
7.8هزار ویدیو
726 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
23 رجب 2 ـ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﺷﺪﻥ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ 183 هـ ﺁﻗﺎ ﻭ ﻣﻮﻟﺎﻳﻤﺎﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﻰ ﺑﻦ ﺟﻌﻔﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﻣﻠﻌﻮﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﺯﻫﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﻤﻮﻡ ﻛﺮﺩﻧﺪ. (4) 📚 منابع : 4. عیون اخبار الرضا علیه السلام : ج 1، ص 96. و ... .
23 رجب 3 ـ فرار ﻋُﻤَﺮ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺧﻴﺒﺮ ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯ (5) ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺧﻴﺒﺮ ﭘﺮﭼﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻋُﻤَﺮ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﺩﺷﻤﻦ ﮔﺮﻳﺨﺖ ﻭ ﮔﺮﻭﻩ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩ. (6) 📚 منابع : 5. ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺍلأﻳّﺎﻡ : ﺝ 1، ﺹ 211، 213. وقائع الشهور : ص 127. 6. الغدیر : ج 7، ص 199. تاریخ المدینة : ج 2، ص 665. تاریخ طبری : ج 2، ص 300. و ... .
Silence is the most powerful scream سكوت قدرتمند ترين فرياد است
look for hope in all your scars تو همه شكستات دنبال امید بگرد
✅✅ زمانی که مومن از غصه خفه می شود ولی باز کاری نمی تواند بکند ... ✨عَنِ الصَّادِقِ عَنْ آبَائِهِ (صلوات الله علیهم) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ یَذُوبُ فِیهِ قَلْبُ الْمُؤْمِنِ فِی جَوْفِهِ کَمَا یَذُوبُ الْآنُکُ فِی النَّارِ یَعْنِی الرَّصَاصَ وَ مَا ذَاکَ إِلَّا لِمَا یَرَی مِنَ الْبَلَاءِ وَ الْإِحْدَاثِ فِی دِینِهِمْ لَا یَسْتَطِیعُ لَهُ غِیَراً ✨از امام صادق از پدرانش (صلوات الله علیهم) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: روزگاری فرا می رسد که در آن قلب مومن مانند سُرب در آتش ذوب می شود و این تنها به سبب بلاها و بدعت هایی است که در دینشان می بیند که قدرت ندارد و نمی تواند تغییری در آن دهد. 📚بحارالانوار ج 28 ص 48 ح 13 @haram110
🍃🌸🍃 هر آن که بر سرکویت، سرى زند به تمنا به عشق گشته منور، كه شاه نور رسانى
20.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «زیارت شریف امین الله» + همراه با تصاویری از صحن و سرای باصفای امیرالمؤمنین صلوات‌الله‌علیه / نجف اشرف 🎤 علی فانی
بزرگی‌ات همین بس که نمرود هم حسابمان نکردی که قاتلمان پشه‌ای باشد! ویروسی بسمان بود. ما مگر غیر از تسلیم و رضا چاره‌ای هم داریم...؟! این شبها، بوی الکل دست‌هایمان، وقت قنوت، فرشته‌هایت را اذیت نمی‌کند؟ کیف آخر نمازمان، همان دستی بود که به صورت می کشیدیم و حالا نباید بکشیم...! عشق است! ما را چه به این غلط‌ها که از تو بپرسیم چرا؟ خودمان یک‌جایی یک دسته‌‌گلی آب داده‌ایم، چوبش را هم داریم می‌خوریم! خانه را خلوت کرده‌ای؛ نکند مهمان وی‌آی پی داری؟! نکند خبری باشد؟ بنده را چه به این پرسش‌ها؟ رعیت گیوه سوخته را چه به این ‌پرسش‌ها؟! ما نه نمرودیم که خلیل در آتش انداخته باشیم و نه شریعه، بر عزیزکرده‌ات بستیم! خاکمان به سر که گناهمان هم، در حد عفو تو نیست! آدم که یک برگ چک حرام نمی کند برای بیست هزارتومن...! راحتت کنم ما سرمان توی گوشی‌ست و وقت‌هایی هم که نیست، غم نان و معاش نمی گذارد برویم تو را بخوانیم و بفهمیم...! ما کتاب تورا کم خوانده‌ایم... از یک جاهایی امتحان بگیر که قبلا درس داده‌ای...! دل ما را هم قرنطینه کن... چهارتا قلچماق بفرست، ضد عفونی‌اش کنند، بعد بنشینینیم توی یک حسینیه‌ای، معطرش کنیم و دیگر هیچکس را راه ندهیم! اصلا کلیدش دست خودت، اتفاقاً خوب کاری کردی... فقط یک چیزی... لطفاً به محرّم آینده برسیم ... تنها امید ما، همان چند قطره اشک بر حسین توست... آن را از ما دریغ نکن.... خدایا العفو العفو جسارت کردم ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختره تو دانشگاه جلوی یه پسر رو گرفت وگفت: خیلی مغروری ازت خوشم میاد هرچی بهت آمار دادم نگاه نکردی ولی چون خیلی ازت خوشم میاد من اومدم جلو خوددم ازت شمارتو بگیرم باهم دوست شیم,پسرگفت شرمنده نمیتوانم من صاحب دارم,دختره که از حسودی داشت میترکید گفت:خوشبحالش که با آدم باوفایی مثل تو دوسته, پسره گفت:نه خوشبحال من که یه همچین صاحبی دارم , دخترگفت اووووه چه رومانتیک این خوشگل خوشبخت کیه که این جوری دلتو برده؟ عکسشو داری ببینمش؟ پسرگفت عکسشو ندارم خودم هم ندیدمش اما میدونم خوشگل ترین آدم دنیاست, دختره شروع کرد به خندیدن مسخره کردن می گفت ندیده عاشقش شدی ؟ نکنه اسمشم نمیدونی ؟ پسر سرشو بالا گرفت گفت آره ندیده عاشقش شدم اما اسمشو میدونم اسمش مهدی فاطمه🌹 است دوست مهدی با نامحرم دوست نمیشه... هیچ داری از دل مهدی خبر؟😔😔 گریه های هر شبش را تا سحر؟😔😔 او که ارباب تمام عالم است،😔😔 من بمیرم، سر به زانوی غم است،😔😔 شیعیان! مهدی غریب و بی کس است،😔😔 جان مولا معصیت دیگر بس است،😔😔 تعجیل در فرج آقا گناه نکنیم 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🌸 @haram110
حرم
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 #رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖 🖇 #قسمت_چهل_و_یکم 🖇 #ابراهیم_تهرانی ✔️راوی: حاج باقر شیرازی چن
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 📖 🖇 🖇 ✨ 🍃 اين اواخر كمتر حرف مي زد. زماني كه از تهران برگشته بود بيشتر مشغول خودسازي بود. از خودش كمتر مي گفت. به توصيه هاي كتب اخلاقي بيشتر عمل مي كرد. هادي عبادت ها و مسائل ديني را به گونه اي انجام مي داد كه در خفا باشد. كمتر كسي از حال و هواي او در نجف خبر داشت. او سعي مي كرد خلوت خود را با مولاي متقيان اميرالمؤمنين (علیه السلام) حفظ كند. هادي حداقل هر هفته با تهران و دوستان و خانواده تماس مي گرفت و با آنها بگوبخند داشت، اما در روزهاي آخر تغييرات خاصي در او ديده مي شد. شماره ي همراه خود را عوض كرد. آخرين بار با يكي از دوستانش تماس گرفت. هادي پس از صحبت هاي معمول به او گفت: نمي خواي صداي من رو ضبط كني؟! ديگه معلوم نيست بتوني با من حرف بزني! به يكي از دوستان طراح هم گفته بود: من چهره ي جذاب و خوبي ندارم، اگه توانستي يه طرح قشنگ از عكس هاي من آماده كن! بعدها به درد مي خوره! با اينكه بارها در عمليات هاي گروه هاي مردمي از طرف سپاه بدر عراق شركت كرده بود، اما وصيت نامه اش را قبل از آخرين سفر نوشت! درست در روز 19 بهمن 1393، يعني يك هفته قبل از شهادت. وصيتنامه ي كاملي نوشت كه توصيه هاي بسيار خوبي در آن داشت. عجيب اينكه بيشتر درخواست هايي را كه او در وصيتنامه آورده بود به طرز عجيبي اجرا شد. او بعد از تكميل وصيتنامه راهي مقر نيروهاي مردمي شد. آنقدر عجله داشت كه سجاده اش در اتاقش همينطور باز ماند! بعد هم با دوستانش عازم سامرا گرديد. آن ها در عمليات پاكسازي مناطق اطراف سامرا و ديگر مناطق حضور فعال داشتند. نيروهاي مردمي در چند عمليات قبلي با كمك مشاوران ايراني توانسته بودند مناطق مهمي نظير جرف الصخر را از دست داعش پاكسازي كنند. هادي به همراه ديگر مدافعان حرم، حدود بيست کيلومتر جلوتر از حرم عسکريين در سنگرها حضور داشتند. آن ها بيشتر شب ها را به حرم مي آمدند و آنجا مي خوابيدند. هادي هم كه موقعيت خوبي پيدا كرده بود، از فضاي معنوي حرمين سامرا به خوبي استفاده مي كرد. ..... ✍نویسنده: 🌸 🍃🌸 🌈🍃🌸
حرم
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 #رمان_پسرک_فلافل_فروش 📖 🖇 #قسمت_چهل_دوم 🖇 ✨ #قدم_های_آخر🍃 اين اواخر كمتر حرف مي زد. زم
🌈🍃🌸 🍃🌸 🌸 📖 🖇 🖇 ✨ 🍃 ✔️راوی: سید روح الله میر صانع هادي سه بار براي مبارزه با داعش راهي منطقه ي سامرا شد. او با نيروهاي حشدالشعبي همكاري نزديكي داشت. دفعه ي اول حدود بيست روز طول كشيد و كسي خبر نداشت. چند بار به او زنگ زدم اما حرف خاصي نمي زد. نمي گفت كه كجا رفته، تا اينكه برگشت و تعريف كرد كه در مناطق نبرد با داعش مشغول مبارزه بوده. بار دوم زمان كمتري را در مناطق درگيري بود. وقتي به نجف برگشت، به منزل ما آمد. خيلي خوشحال شدم. به هادي گفتم: چه خبر؟ توي اون مناطق چي كار مي كني؟! هادي مي گفت: خدا ما رو براي جهاد آفريده، بايد جلوي اين آدم هاي از خدا بي خبر بايستيم. بعد ياد ماجرايي افتاد و گفت: اين دفعه نزديك بود شهيد بشم، اما خدا نخواست! با تعجب پرسيدم: چطور؟! هادي گفت: توي سامرا مشغول درگيري بوديم. نيروهاي انتحاري داعش قصد داشتند با فريب نيروهاي ما خودشان را به محدوده ي حرم برسانند. در يكي از روزهاي درگيري، يكي از نيروهاي داعش خودش را تا نزديك حرم رساند اما يك باره لو رفت! چند نفر به دنبال او رفتند و اين نيروي انتحاري وارد يك ساختمان شد. ما محاصره اش كرديم. من سريع به دنبال او وارد ساختمان شدم. آن نيروي داعشي موضع گرفته بود و مرتب شليك مي كرد. اما در واقع محاصره بود اگر از پشت ديوار بيرون مي آمد، به درك واصل مي شد. بعد از چند دقيقه گلوله هاي من تمام شد و آرام از ساختمان بيرون آمدم. يكي از دوستان من وارد ساختمان شد و من بيرون ايستادم. چند دقيقه بعد دوست من داد زد: خشاب برسون ... خشاب را برداشتم و آماده شدم كه وارد ساختمان شوم. يك باره صداي مهيب انفجار من را به گوشه اي پرت كرد. عامل انتحاري داعش كه فهميده بود نيروهاي ما گلوله ندارد از مخفي گاه خودش بيرون آمد و خودش را به نيروهاي ما رساند و بلافاصله خودش را منفجر كرد ... چند لحظه بعد وارد ساختمان شدم. من فقط چند ثانيه با شهادت فاصله داشتم. زنده ماندن من خيلي عجيب بود. ديوارهاي داخل ساختمان خراب شده و خون شهداي ما به در و ديوار پاشيده بود. پيكرهاي پاره پاره ي شهدا همه جا ريخته بود. ..... ✍نویسنده: 🌸 🍃🌸 🌈🍃🌸