#جرعه_نوش_غدیر
◾کارن خانلری نماینده مسیحیان ارمنی شمال ایران:معتقدم که امیرالمؤمنین نه امیرمسلمین بلکه امیرهمه مؤمنین است ومتعلق به پیروان همه ادیان است همچنین سیدالشهدا سیدوسالارهمه شهدای عالم است
4_5800936396533269963.ogg
75.3K
👈فراز شماره : 54
@haram110
📜 #خطبه_غدیرخم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
4_5803342239643993886.ogg
103.8K
👈فراز شماره : 55
@haram110
📜 #خطبه_غدیرخم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
4_5805534730254288460.ogg
61.5K
👈فراز شماره : 56
@haram110
📜 #خطبه_غدیرخم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
4_5810038329881658929.ogg
53.2K
👈فراز شماره : 57
@haram110
📜 #خطبه_غدیرخم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
4_5812125842901304810.ogg
214.9K
👈فراز شماره : 58
📜 #خطبه_غدیرخم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
4_5816906171566523897.ogg
205.7K
👈فراز شماره : 59
📜 #خطبه_غدیرخم
🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲
4_6015003218742871588.m4a
7.86M
🔺 رابطه غسل جنابت
وبیماریهای متافیزیکی
@haram110
(حتما گوش کنید)
سید امان الله میرزایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان سنگ کیسه صفرا و خشکی پوست
از زبان حکیم فرزانه حسین خیراندیش
حرم
#رمان_مردی_در_آینه 📝 💟 #قسمت_بيست_دوم 🎀خداحافظ توماس چراغ رو هم روشن نکردم ... فضاي خونه از نور
#رمان_مردی_در_آینه 📝
💟 #قسمت_بيست_سوم
🎀کارتن کارتن سخاوت
صداي زنگ موبايلم بيدارش کرده بود ... اون خيابون خواب هم اومده بود من رو بيدار کنه ... شايد زودتر از شر صداي زنگ خلاص بشه ...
هنوز سرم گيج بود که صدا قطع شد ... يکي از چشم هام بيشتر باز نمي شد ... دوباره زد روي شونه ام ...
- هي مرد ... پاشو برو ... شلوارت رو که خراب کردي ... حداقل قبل از اينکه کنار خونه زندگي من بالا بياري برو ...
به زحمت تکاني به خودم دادم ... سرم از درد تير مي کشيد...
چند تا از کارتن هاش رو ديشب انداخته بود روی من ... با همون چشم هاي خمار بهش نگاه کردم ... چقدر سخاوتمندتر از همه اونهايي بود که مي شناختم ... نداشته هاش رو با يه غريبه تقسيم کرده بود ...
از جا بلند شدم و دستم رو بردم سمت کيف پولم ... توي جيب کتم نبود ... چشمم باز نمي شد دنبالش بگردم ...
- دنبالش نگرد ...
خم شد از روي زمين برش داشت داد دستم ...
- ديشب چند تا جوون واست خاليش کردن ...
کيف رو داد دستم ...
- فقط زودتر از اينجا برو ... قبل اينکه زندگي من رو کامل به گند بکشي ...
ازشون دور شدم ... نمي تونستم پيداش کنم ... اصلا يادم نمي اومد کجا پارکش کردم ... همین طور فقط دور خودم می چرخیدم ... و از هر طرف، نور به شدت چشم هام رو آزار می داد ... همون جا کنار خیابون نشستم ... حی می کردم یکی داره توی گوش هام جیغ می کشه ...
چند خيابون پايين تر، سر و کله لويد پيدا شد ...
- تلفنت رو که برنداشتي ... حدس زدم باز يه گندي زدي ...
- چطوري پيدام کردي؟ ...
رفت سمت سطل هاي بزرگ آشغال و يه تيکه پلاستيک برداشت ...
- کاري نداشت ... زنگ زدم و گفتم بدون اينکه سروان بفهمه تلفنت رو رديابي کنن ... شانس آوردي خاموش نشده بود ...
پلاستيک رو انداخت روي صندلي ... سوار ماشين اوبران که شدم ... دوباره خوابم برد .
#ادامـــه_دارد...
✍نویسنده: #شهید_سید_طاها_ایمانی
🌸 @haram110
🍃
🎉🌼