eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
643 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
: توی یک دهکده قشنگ و کوچیکی چندتا خانواده زندگی می کردند که هر کدوم از این خانواده ها چندتا بچه داشتند، بچه های دهکده همه با هم دوست بودند با هم بازی میکردند، یه روز از روزای فصل ... 👇
4_5794048046379567165.mp3
11.63M
57 تاریخ رنجهای حضرت فاطمه سلام الله علیها قسمت 57 حسرت کافران مخصوص نوجوانان 👉 مخصوص معلمین 👉 از مجموعه ✅ لطفا برسانید به دست نوجوانِ شیعه در کانال خودتان منتشر کنید بدون ذکر منبع
✅حوریه بهشتی، قابله امام حسین علیه السلام ⭕️هنگام وضع حمل حضرت زهرا سلام الله علیها خداوند به لعيا که بزرگ حوریان بهشتی و زیباترین آنها بود . چنین دستور داد: به دنیا نازل شو و نزد دختر حبیبم محمد برو و مونس وی باش ⭕️لعیا نازل شد و نزد حضرت زهرا سلام الله علیها آمد و عرض کرد: ✅ مرحبا بر تو ای دختر محمد‼️ حالت چطور است⁉️ ⭕️حضرت زهرا سلام الله علیها پاسخ دادند: «حالم خوب است» ⭕️در این حال یکی از حوریان بهشتی نازل شد که پارچه ای از مخمل بهشتی در دست داشت. ⭕️ آن حورالعین زیرانداز را در اتاق بر زمین پهن کرد و لعیا بر آن نشست ⭕️هنگامی که امام حسین علیه السلام متولد شد، لعیا با آب بهشتی او را شستشو داد. ⭕️سپس با حوله ای از حوله های بهشتی او را خشک کرد و چشمانش را بوسید و گفت: خداوند ولادت تو را مبارک گرداند و به پدر و مادرت برکت دهد. 📗بحارالانوار ج 43 ص 248, ج 44 ص 201, ج 56 ص 184 📗لوامع الانوار ص 80 📗مجمع النورین ص 159 📗کتاب الاربعین ص 363, 368 📗عوالم ‌العلوم ج 17 ص 13 الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
مداحی آنلاین - خدا جلوه دارد به پیشانی تو - بنی فاطمه.MP3
6.41M
🌸 (ع) 💐خدا جلوه دارد به پیشانی تو 💐فدای مناجات پنهانی تو 🎤 👏
من فاطمه براهل کسا نور دو عینم من مادرشاهنشه بین الحرمینم ازشهرمدینه بدهم مژده به عُشاق 1روزفقط مانده به میلاد حسینم 🍃🌸پیشاپیش (ع) 🌸 مبارک🌸🍃
مداحی آنلاین - تولد تولد تولدت مبارک - نریمانی.mp3
7.59M
🌸 (ع) 💐تولد تولد تولدت مبارک 💐تولد دوباره ی زندگیم 🎤 👏
مداحی آنلاین - حرم رؤیاییتو دوست دارم - جواد مقدم.mp3
4.86M
🌸 (ع) 💐حرم رویایی تو دوست دارم 💐مجنونم لیلایی تو دوست دارم 🎤 👏 👌فوق زیبا
حرم
"رمان #از_روزی_که_رفتی #قسمت_بیست_و_هفتم _اگه مردم!نه وقتی مردم تو برام گریه کن!تنها کسی که میتون
"رمان آیه عق زد خاطراتش را... عق زد درد و غمهایش را... عق زد دردهایش َ را... عق زد نبودن های مردش را...عق زد بوی مرگ پیچیده شده درجانش را... رها در میزد. صدایش میزد: _آیه؟ آیه جان... باز کن درو! یادش آمد... سید مهدی: آیه... آیه بانو! چیشدی؟ تو که چیزی نخوردی بانو... درو باز کن! آیه لبخند زد و در را باز کرد. رنگش پریده بود اما لبخندش اضطرابهای سیدمهدی را کم کرد. _بدبخت شدیم، تهوعهام شروع شد، حاال چطوری برم سرکار؟! سیدمهدی زیر بازویش را گرفت روی تخت خواباندش: _مرخصی بگیر، اینجوری اذیت میشی... آه... خدایا! چه کسی نازش را میکشد حاال؟ نگاهی در آینه به خود انداخت. دیگه تنهایی! صدای رها آمد: _آیه جان، خوبی؟ درو باز کن دیگه! رها هست... چه خوب است که کسی باشد، چه خوب است که کسی را داشته باشی در زمان رسیدن به بنبستهای زندگیات. شام میخوردند که رها آیه را آورد. برایش برنج و قیمه کشید. بشقاب را مقابلش گذاشت و قاشق قاشق بر دهانش میگذاشت. شام را که خوردند، رها و سایه مشغول جمع کردن سفره شدند که فخرالسادات از اتاقش بیرون آمد. فخرالسادات که نشست همه به احترامش نیمخیز شدند. آیه در خود جمع شده بود. این همان لحظه‌ای بود که از آن میترسید. _بچه چطوره آیه؟ _خوبه حاج خانم. فخرالسادات آه کشید: _بچه ت بی پدر شد، خودتم بیوه! این انتخاب خودت بود. بهت گفتم نذار بره! گفته بودم این روز میرسه! همه تعجب کرده بودند از این حرفها. "چه میگویی زن؟ حواست هست که این بی پناه چه سختی هایی کشیده است؟" حاج علی مداخله کرد: _این چه حرفیه میزنید حاج خانم؟ این انتخاب خود سیدمهدی بود! آیه چه کار میتونست بکنه؟ فخرالسادات: حرف حق میزنم، اگه آیه اجازهی رفتن بهش نمیداد، اونم نمیرفت؛ اما نه تنها مانعش نشد که تشویقشم کرد. الان پسرم زیرخروارها خاکه.‌.. این انتخاب آیه بود نه مَهدی من! آیهی این روزها ضعیف شده بود. آیهی امروز دیگر بیش از حدش تحمل کرده بود. آیهی امروز شکسته بود... آیهی امروز از مرز پوچی باز گشته خواهید از جا جان شدهی این زن؟ ِن بود! چه می بی فخر السادات: بهت گفتم آیه! گفتم که اگه بره و جنازهش بیاد هرگر نمیبخشمت! سیدمحمد کنار مادر نشست تا آرامش کند. رها و سایه دستهای سرد آیه را در دست داشتند. فخرالسادات: روزی که اومدیم خواستگاریت یادته؟ گفتم رسم خانوادهی ماست که شوهرت بمیره به عقد برادر شوهرت درمیای! گفتم نذار شوهرت بره! حالا باید عقد محمدم بشی! میدونی که رسم نداریم عروسمون با غریبه ازدواج کنه! رنگ آیه رفت... رنگ رها و سایه و حاج علی هم رفت. صدرا اخم کرد و ارمیا سر به زیر انداخت. سیدمحمد رنگ به رنگ شد: _این حرفا چیه میزنی مادر! هنوز چند ساعت از دفن مَهدی نگذشته! الان وقت اتمام حجت کردن با عروست نیست! آیه عزاداره! کفن شوهرش خشک نشده هنوز؛ جای این حرف تو خلوته مادر، ما هنوز مهمون داریم! فخرالسادات رو برگرداند: _گفتنی ها رو باید گفت! شما هم شاهد باشید که من گفتم "بعد از به دنیا اومدن بچه به عقد محمد درمیای." لااقل عموش براش پدری کنه! محمد به اعتراض مادر راصدا زد: _مادر؟! و از جا برخاست و خانه را ترک کرد فخرالسادات رو به آیه کرد و گفت: _حرفامو شنیدی؟ آیه لب تر کرد، باید حرف میزد وگرنه... ادامه دارد... نویسنده:
4_5830175232509347948.mp3
10.54M
"❁" 2⃣1⃣ 🎤 ▪️کسانی می‌توانند خود را به زیور انصاف ، آذین ببندند که؛ مهربان اَند. - آنان که می‌توانند دیگران را بدون توقع، دوست بدارند، و بی منت به آنان مهرورزی کنند؛ برای دریافت صفت انصاف، آماده‌ترند!