eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
658 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 سه شنبه 🔺 ۱۴ آذر / قوس ۱۴۰۲ 🔺 ۲۱ جمادی الاول ۱۴۴۵ 🔺 ۵ دسامبر ۲۰۲۳ 🌎🔭👀 🌗 امروز قمر در «برج سنبله» است. ✔️ برای امور زیر خوب است: خرید باغ و زمین زراعی ارسال کالا نوشتن قباله و قول نامه خرید مسکن امور زراعی امور آموزشی 👶‌ ‌زایمان مناسب نیست. 🚙 مسافرت امکان حادثه دارد. 🌎🔭👀 💑 انعقاد نطفه فرزند مهربان و‌ نرم زبان باشد. ان‌شاءالله 💇 اصلاح سر و صورت باعث دولت خواهد شد. 🩸حجامت، خون دادن، فصد و زالو انداختن باعث روشنی دل می‌شود. ✂️ ناخن گرفتن روز مناسبی نیست. باید بر هلاکت خود بترسد. 👕 بریدن پارچه روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید. به روایتی آن لباس یا در آتش می‌سوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد. خرید لباس اشکال ندارد. کسانی که شغلشان خیاطی است می‌توانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب سه شنبه) دیده شود، تعبیرش طبق آیهٔ ۲۱ سوره مبارکه " انبیاء علیهم السلام" است. ﴿﷽ ام اتخذوا الهه من الارض﴾ اگر کسی با خواب بیننده کدورت و مشکلی داشت بر طرف می‌شود. مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 🌎🔭👀 📿 وقت استخاره از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تاعشای آخر (وقت خوابیدن) 📿 ذکر روز سه شنبه یا ارحم الراحمین  ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه «یا قابض» که موجب رسیدن به آرزوها می‌گردد. ☀️ امروز متعلق است به علیه‌السلام علیه‌السلام علیه‌السلام اعمال نیک خود را پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز بعد پایان می‌یابد. 🌺 🌎🌺🍃
۳ دسامبر،‏ ۴.۲۵ سخنرانی .mp3
9.21M
🔷سخنرانی 🎤قاضی زاده ۱۴۰۲/۹/۱۲
༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ ◼️▪️ • قسمت -صد • هشتاد نهم✔️ 📝..اعتقادِ من به شما , باوری است که به تحقیق جُسته ام …✏️ 📕📗🔍🔎📘📙 ✔" حضرت حجت بن الحسن العسکری عجل الله تعالی فرجه الشریف به صورت جوان است و با گذشت روزگار پیر نمی شود." ✍..دومین و آخرین روایت منتخب از این عنوان از مجموع 10 روایت ، از منابع غنی ✨شیعی بیان میگردد : ...👥...اباصلت هروی گوید : به حضرت سلطان اباالحسن امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام گفتم : نشانه های قائم شما هنگامی که قیام می کند چیست ؟ حضرت فرمودند : ❇️ عَلامَتُهُ أن يَكونَ شَيخَ السِنِّ ، شابَّ المَنظَرِ ، حَتَّى إنَّ الناظِرَ لَيَحسَبُهُ ابنَ أربَعينَ سَنَةً أو دونَها ، وَ إنَّ مِن عَلاماتِهِ أن لا يَهرَمَ بِمُرورِ الأيّامِ وَ اللَيالي حَتَّى يَاتِيهُ أجَلُهُ. ✴️ نشانهء او این است که از نظر سن پیرمرد است و به صورت ، جوان ، به گونه ای که هر که او ببیند خیال می کند که چهل سال یا کمتر دارد ، و از نشانه های دیگر او این است که تا آخر عمر با گذشت روز و شب پیر نمی شود. 📕📗🔍🔎📘📙 ✔️ کمال الدین ۶۵۲/۲ ب۵۷ ح۱۲ ✔️ البحار ۲۸۵/۵۲ ح۱۶ ✔️ الخرائج و الجرائح ۱۱۷۰/۳ ذیل ح۶۵ ✔️ اثبات الهداة ۷۳۳/۳ ب۳۴ ف۸ ح۱۹
◼️▪️ 2️⃣ 1️⃣ روز تا شهادت صدیقه طاهره سلام الله علیها باقی مانده است... ☑️سایه ای از مادر ما روز آخر مانده بود... از حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام نقل شده است: رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ‏ أَنَّ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ علیها السلام أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ وَ نَالَهَا مِنَ الْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ الْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا حَتَّى كَانَ ‏كَالْخَيَال‏ حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گوش فاطمه سلام الله علیها زمزمه کرد که از خاندان شان، فاطمه نخستین کسی است که به حضرت، ملحق می‌شود. زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از دنیا رفت و فاطمه سلام الله علیها به خاطر آن اسیب ها که از جماعت به او رسید در بستر بیماری افتاد، تنش نحیف و لاغر گشت به گونه‌ای که از آن، شبحی بیش نماند...😭 📚دعائم الإسلام ؛ ج‏1 ؛ ص232 ⚫️ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ⚫️ |
15.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} مقام والای زن در دین اسلام/ 🎤استاد شیخ مجتبی اسکندری؛
👌تهلیل ساده برای هر روز با ثواب زیاد    حضرت صادق علیه السلام فرمود: هر كس در روز بگويد: « أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً صَمَداً، لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً»، خداوند براى او چهل و پنج میلیون حسنه می ‏نويسد، و از او چهل و پنج میلیون گناه پاک می ‏كند، و مقام او را چهل و پنج میلیون درجه بالا می ‏برد، و مانند كسى است كه در آن روز دوازده مرتبه قرآن را ختم كرده باشد، و خداوند براى او خانه‏ اى در بهشت بنا می ‏كند.(ثواب الأعمال، ص8). ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
10.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج} دوری از لعن، خطری اعتقادی!!! «پیشنهاد دانلود»
حرم
* 💞﷽💞 #قسمت_پنجاهم #هرچی_تو_بخوای ⭐️رمان محتوایی ناب⭐️ وقتی چشمهامو باز کردم.. یاد امین افتادم و ر
* 💞﷽💞 ⭐️ رمان محتوایی ناب⭐️ و امین اومد تو... باورم نمیشد.چند بار چشمهامو باز و بسته کردم، خودش بود؛امین من. چشمش به من افتاد،لبخندی زد ولی بقیه میرفتن جلوش و یکی یکی باهاش روبوسی میکردن. وقتی با همه روبوسی کرد،ایستاد و به من نگاه کرد. اشکهام نمیذاشت درست ببینمش. کوله شو گذاشت زمین و اومد سمت من.من میخواستم پرواز کنم و برم سمتش،ولی پاهام قدرت حرکت نداشت.انگار وزنه ی دویست کیلویی به پاهام وصل بود.امین رو به روی من ایستاد.فقط نگاهش میکردم.همه جای بدنشو نگاه کردم. وقتی دیدم سالمه نفس راحتی کشیدم.دلم میخواست هیچکس نبود تا بغلش کنم.امین هم بخاطر بقیه بغلم نمیکرد.فقط به هم نگاه میکردیم. احساس کردم خیلی زمان گذشته،تازه یادم افتاد بهش سلام کنم.خنده م گرفته بود که حتی سلام هم نکرده بودم.با اشک و خنده گفتم: _سلام امین هم تازه یادش افتاده بود.بالبخند گفت: _سلام. بقیه با خوشحالی و صلوات ما رو بردن داخل. امین روی مبل کنار شوهرخاله ش و بابا نشسته بود.خیلی دلم میخواست من جای اونا کنار امین می نشستم. عمه زیبا گفت: _امین جان...ما همه دلمون برات تنگ شده بود.همه از دیدنت خوشحالیم.همه مون دلمون میخواد باهات حرف بزنیم و به حرفهات گوش بدیم ولی...اولویت با . امین خجالت کشید و سرشو انداخت پایین،مثل من.همه ساکت بودن.شوهرخاله ش گفت: _آره پسرم.عمه خانوم درست میگن.پاشو..پاشو با خانمت برین تو اتاق یا اگه میخواین برین بیرون یه دوری بزنین. من خیلی دوست داشتم با امین تنها باشم ولی الان داشتم از خجالت آب میشدم.امین بلند شد و رفت پشت سرم ایستاد.عمه زیبا کنار من نشسته بود،به من گفت: _پاشو دخترم. بالبخند شرمگینی نگاهش کردم.بعد به بابا و بعد مامان نگاه کردم.اونا هم با اشاره ی سر اجازه دادن... با امین به اتاقش رفتم.امین پشت سرم اومد تو اتاق و درو بست.همونجا پشت سر من ایستاد. وقتی برگشتم سمتش بالبخند به من نگاه میکرد ولی چشمهاش خیس بود. دلم براش خیلی تنگ شده بود.بخاطر این همه سال دلتنگی رو شونه ش گریه میکردم.دیگه پاهام خسته شده بود.همونجوری نشستم.امین هم جلوی پام نشست. حرفهای زیادی داشتم که وقتی اومد بهش بگم.ولی حالا که اینجا بود حرفی برای گفتن نداشتم.گفتم: _گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم/چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی. امین بالبخند نگاهم میکرد. -حوریه ها رو دیدی؟ خندید و گفت: _خیلی سعی کردن خودنمایی کنن ولی من بهشون گفتم خانومم مهریه شو میذاره اجرا.به من رحم کنید.اونا هم رفتن. دو تایی خندیدیم. بعد چند دقیقه جدی شد و با ناراحتی گفت: _زهرا،با خودت چکار کردی؟چرا اینقدر شکسته شدی؟ گفتم: _معجزه ست که هنوز زنده م. بابغض گفت:_اینجوری نگو. -چه جوری؟؟!!!!! -از...از مر.....از مردن نگو. از حرفم پشیمون شدم.گفتم: _باشه،معذرت میخوام،ببخشید. صدای در اومد.محمد بود،گفت: _زهرا،بقیه هم برای دیدن امین اومدن. امین صداشو صاف کرد و گفت: _الان میایم داداش. محمد رفت.به امین گفتم: _با این قیافه میخوای بری؟ لبخند زد و گفت: _قیافه ی تو که بدتره. مثلا اخم کردم و گفتم: _یعنی میگی من زشتم؟ سرشو تکون داد و بالبخند گفت: _إی.. ،یه کم. -قبلنا که میگفتی خوشگلم،حالا چی شده؟!! چشمت به حوری ها افتاده دیگه من زشتم؟!! مثل اینکه دلت کتک میخواد. دستمو آوردم بالا که مشتش بزنم،بلند شد و فرار کرد.دنبالش کردم و گفتم: _حیف که نمیتونم داد بزنم. بلند خندید و گفت: _واقعا خدا رو شکر. منم مثلا از روی ناراحتی از اتاق بیرونش کردم.اما میخواستم نماز بخونم.سجاده ی امین رو پهن کردم و نماز خوندم؛ نماز شکر. من و مامان و بابا آخرین نفری بودیم که رفتیم خونه مون.بقیه هم زودتر رفتن که امین استراحت کنه. روزهای با امین بودن به سرعت و شیرینی میگذشت... اواخر مرداد ماه بود.یه شب که امین هم شام خونه ما بود،محمد اومد... امین درو باز کرد.مامان و بابا روی مبل نشسته بودن.منم از آشپزخونه اومدم بیرون.محمد با یه دسته گل تو چارچوب در ظاهر شد،تنها بود. امین وقتی محمد رو با دسته گل دید با خوشحالی سلام کرد.اما باباومامان که بلند شده بودن تا دیدنش دوباره نشستن. منم کنار ورودی آشپزخونه بودم.به دیوار تکیه دادم که نیفتم ولی سر خوردم و نشستم. امین باتعجب به من و مامان و بابا و محمد نگاه میکرد.محمد تو گوش امین چیزی گفت که.. ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم