🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔸 ۱۲ اردیبهشت / ثور ۱۴۰۳
🔸 ۲۲ شوال ۱۴۴۵
🔸 ۱ می ۲۰۲۴
🌎🔭👀
💠 مناسبتهای ملی و دینی
🌷 شهادت استاد مطهری رحمةاللهعلیه
👨🏫 روز معلم
🌓 امروز قمر در «برج دلو» است.
💠 روز مناسبی برای امور زیر است:
دیدار با مسئولین
شکار
ختنه نوزاد
رفتن به خانه نو
بردن جهیزیه
معاملۀ خانه
درختکاری
بنایی
پیمان گرفتن از رقیب
انجام امور خیر و صدقات
⛔️ ممنوعات
زفاف و عروسی
🌎🔭👀
👶 زایمان
نوزاد خوشقدم و مبارک است. انشاءالله
🚘 مسافرت
مکروه است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب چهارشنبه)
شدیداً کراهت دارد.
🌎🔭👀
🩸 حجامت، خوندادن و فصد
باعث قوّت میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت
باعث فقر میشود.
✂️ ناخن گرفتن
خوب نیست، باعث بداخلاقی میشود.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است.
کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۲۲ سوره مبارکه «حج» است.
﴿﷽کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم﴾
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد و صدقه بدهد تا رفع شود. ان شاءالله
مطلب خود را بر این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
«یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به:
💞 #امام_کاظم علیهالسلام
💞 #امام_رضا علیهالسلام
💞 #امام_جواد علیهالسلام
💞 #امام_هادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان مییابد.
🌺
🌎🌺🍃
حرم
* 💞﷽💞 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗رمان کابوس رویایی💗 قسمت132 دستی به کولهی در دستش می کشم. _این چه حرفیه؟ شما
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت133
بعد هم طوری سریع خودم را در میان زنان روبنده دار و عبا پوش گم می کنم که نتواند مرا بشناسد.
سازمان خیلی خوب این وظایف امنیتی را بهمان یاد داده بود.
در جایی پوشیه ام را عوض می کنم و به مسیر ادامه می دهم.
گاهی اوقات افراد با اشتیاق قبول می کنند و گاهی ترس بر عقل شان غالب می شود و پا پس می کشند.
اگر چه ما باید از پلیس ها خود را مخفی کنیم اما گاهی که اشتباهی رخ می دهد؛
کسانی هستند که چشم خود را فرو می بندند. حکومت سوریه دل خوشی از سلطنت ایران ندارد.
نزدیک صلاه ظهر، زمانی که صدای مؤذن از مسجد برمی خیزد.
خود را به کنجی می رسانم.
با اندک پولی که ته جیبم پیداست کمی نان می خرم.
روی سکوی کنار مسجد می نشینم و لقمه لقمه از نان گرم لذت می برم.
زنان و مردان بسیاری به سوی مسجد می آیند تا نماز بخوانند.
بخاطر شلوغی برمی خیزم و در جایی دیگر می نشینم.
بیشتر برگه ها را پخش کرده ام دیگر صلاح نیست بیشتر از این در اینجا باشم.
بنابراین برمی خیزم و در حوالی حرم رقیه(س) که ایرانی زیادی به چشم می خورد.
باقی اعلامیه ها را بهشان می اندازم.
در این بین یکی مرا رها نمی کند و مدام از متن اعلامیه تعریف و تمجید می کند.
بعد هم می گوید که میخواهم در این سازمان فعال باشم.
بخاطر امنیت مان به او می گویم:
_تو میتونی فردا نزدیکی همینجا بیای. ما کسی رو می فرستیم.
در ظاهر که جز خوشحالی از او چیزی نمی بینم.
با استرس از او خداحافظی می کنم.
چنین افرادی خیلی کم به تور مان می خورند.
از ترس ساواک هم که شده ما را فکر و خیال برمی دارد که نکند اینگونه میخواهند رد مان را بزنند؟!
سازمان این چنین افراد را تا مدت ها تحت نظر می گیرد و بعد به خانه تیمی های قلابی می فرستد. آنجاست که اگر توزرد باشند خود را نشان می دهند.
چند کوچه را رد می کنم و بارها ضد تعقیب می زنم تا اگر به دنبالم اند مرا گم کنند.
خودم را به خانهی تیمی حسنی می رسانم.
برادر حسنی را از چنین فردی مطلع می کنم و اسم و مشخصاتش را هم می دهم.
او هم می گوید طبق روال با او برخورد می شود.
موقع بیرون آمدن رضاپور راهم را سد می کند و با کنایه می گوید:
_میبینم که میل و رغبتی به کلاسای عقیدتی نداری درسته؟
لب کج می کنم و جواب می دهم:" نخیر! شما هر وقت کلاس داشتیم من اومدم.
این چه حرفیه؟"
_منظور من کلاسای خصوصیه. تا بحال با تو کلاس خصوصی نداشتم.
میخوام امشب ساعت ده اینجا باشی تا باهم کمی اختلاط کنیم.
بعضی از افراد چموش که ذهن شان خیلی فعال است که عمداً مسلمان بوده اند و یا هستند به این کلاس ها دعوت می شوند تا مارکسیسم اسلامی را بهشان بخورانند.
ولی من سعی می کنم در زمرهی چنین افرادی نباشم و همیشه هر چه گفته اند گفته ام چشم! چون نمی خواستم شک و شبهه ای در من باشد اما حال نمیدانم دلیل این کلاس خصوصی چیست!
از طرفی هم رضاپور را آدمی مورد اعتماد نمی بینم ولی حیف که نمیتوان حرف روی حرف مافوق آورد.
در سازمان هیچ چیز به اندازهی اطاعت از حرف مافوق اهمیت ندارد چون تشکیلات بر این اساس است.
برخلاف میلم باشه ای می گویم و از خانه بیرون می زنم.
نمیدانم چه در فکر این مرد می گذرد.
عصر وظیفه ای به من محول نمی شود و در تنهایی خود می غلتم.
خبری از پیمان نیست.
به ساعت نگاه می کنم که دوان دوان قصد رسیدن به ده را دارد!
بلند می شوم و در یخچال کوچکمان را باز می کنم اما خبری نیست!
جز بطری آب چیزی پیدا نمی کنم.
جرعه ای آب می نوشم و خود را با جارو زدن مشغول می کنم.
انگار آن شب نمیخواهد خبری از پیمان شود.
به اجبار چادر و چاقچور می کنم.
هر چه توان دارم در دستانم می ریزم و با آب به جان چشمانم می افتم تا سیاهی اش محو شود.
این وقت شب خبری از اتوبوس نیست.
نگاهی می کنم تا بلکه ماشینی بیابم اما با دیدن ماشین ها اقدامی نمی کنم و می ترسم.
پای تابلو ایستاده ام که ماشینی جلویم ترمز می کشد.
به عربی می گوید مقصدت کجاست؟
نام خیابانی بعدی خانه تیمی را می گویم.
مرد عرب با محاسن سفید و شانه زده اش می گوید سوار شوم.
نمی دانم چرا اما به او اطمینان می کنم.
در ماشین نوار قرآن گذاشته و گاه با آن با صوت خود می خواند.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
* 💞﷽💞
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان کابوس رویایی💗
قسمت134
مرا می رساند.
میخواهم پول بپردازم که لا لا می کند.
جمله ای می گوید که جز نسا و غریب چیزی حالی ام نمی شود.
به حساب این می گذارم که نگران است و توصیه می کند در این وقت شب بیرون نیایم.
با خودم می گویم اگر این است منظورش که احسنت! عقلش از آن رضاپور بیشتر است که زنی را این وقت شب حیران نکند.
تشکر می کنم و دور می شوم.
خیابان ها سوت و کور است و ترس را به جانم می اندازد.
باران نم نمی می بارد و مرا تر می کند.
با حالت دو خودم را به خانه می رسانم.
در می زنم و خودم را معرفی می کنم.
اتاق رضاپور طبقهی بالاست.
فورا به اتاقش می روم. بعد از در زدن وارد می شوم.
با دیدنم لبخند ملیحی نگاهم می کند.
خوب چشمانم را از نگاه تیزش می گذراند.
_عبا و روبنده ات رو در بیار.
نمیتوانم این جسارت را تحمل کنم.
اخمی روی پیشانی می نشانم که از حرفش پا پس می کشد و می گوید:
_آخه خیس شدی. میگم سرما میخوری!
دست مشت شده ام در زیر عبا از شدت خشم می لرزد.
نفسی عمیق می کشم و جواب می دهم:
_لازم نیست. من راحتم.
دیگر حرفی نمی زند و بحث را شروع می کند.
آن چنان با آب و تاب از اندیشه هایش سخن می گوید که انگار هیچ اندیشه ای برتر از آن نیست.
از رفتار و عقایدش خوب می فهمم او مسلمان نیست.
این برای سازمان هم خوب است افرادی را انتخاب کند که مارکسیسم خالص را به گوش اعضایش برسانند.
رضاپور مثل همیشه به نقد از اسلام می پردازد و با توپی پر سوار بر کلمات می تازد و می تازد:
_نابودی دین، که بانی خرسندی دروغین تودهها و مردم ست، خواستهای در راستای تحقق خرسندی حقیقی مردمه. میفهمی چی میگم؟
دین وعدهی بهشت و جهنم میده تا آدما رو به بردگی بکشه. تو باید غلام حلقه به گوش اونا بشی تا ببرنت بهشت و اگه انجام ندی میری جهنمو میسوزی!
اصلا کی گفته بهشتو جهنمی هست؟ اینا یه مشت حرفه تا از ذهن منو تو استفاده کنن. انسان اصالت داره! انسان مختاره! انسان درک و شعور داره تا وقتی اینا هست چه نیازی به دین؟
من دینی رو نقد می کنم که، در نطفهٔ اش، اشکهای دروغینی هست که از مردم استفادهی نا به جا می کنه!
بیش از هر پیش حرف هایش به درونم رسوخ می کند.
یک لحظه با خودم فکر می کنم اگر این حرف ها واقعی باشد چه؟
اگر هیچ دینی نباشد... اگه هیچ بهشت و جهنمی نباشد پس انسان بعد از مرگ چه اتفاقی برایش می افتد؟
آینده ای نا مبهم دوره ام می کند.
یکهو تاریکی قبری که پدر را به آن سرازیر کردند به یادم می آید.
چه گود و تاریک بود... چه خوفی دارد که انسان پودر شود و هیچ چیز از او نماند.
رضاپور که با حرف هایش ذهنم را به تکاپو انداخته، می پرسم:
_پس بعد از این که میمیریم چی میشه؟
یک نگاه عمیق به دو تیلهی چشمانم می اندازد و از این که مرا به سوال کردن وا داشته خوشحال است.
دستانش را از هم باز می کند و می گوید:
_تو به مرگ چیکار داری؟
تا وقتی که زنده ای باید زندگی کنی و کاری کنی.
تا اسمت بمونه.
_اسم؟ اسمم بمونه که چی بشه؟
_که بهت افتخار کنن! مارکس، ارسطو، گالیله و... اینا هم مردن ولی اسم و رسمی به جا گذاشتن.
_یعنی همه چیز توی این دنیا خلاصه میشه؟
باید کاری کنم که اسمم بمونه؟ اگه نَمونه چی؟ خیلیا مردن ولی اسمی ازشون نیست.
شانه بالا می اندازد و می گوید:
_اونا تموم تلاششونو نکردن یا شایدم بدشانس بوده.
توی همهی دوران ها اتفاق خاصی نمیوفته تا اسم و رسمی بمونه.
تو خوش شانسی که توی این روزگار هستی! اگه ما طبقهی کارگر رو ازاد کنیم و برای اولین بار ایران طعمی بی فقر بچشه، این خیلی صدا میکنه و هیچ وقت دنیا و ایرانیا اسممونو از یادشون نمیره.
نام خوب کمه؟
تو چی میخوای ازین دنیا دیگه؟
اندکی با زاویهی پیش رویم به دنیا نگاه می کنم.
نام خوب چیز کمی نیست!
ولی هنوز ترس آن قبر به دلم است اما چاره ای نیست من دیگر شده ام ظرفی که هر چه درونش بریزند می پذیرد.
آن شب تا صبح رضاپور در گوشم از عقاید ناب مارکس می گوید و من بیشتر شیداش می شوم.
با خودم می گویم او کس بزرگی است که در رو به روی ظالمان ثروت اندوز ایستاده.
اسطوره ای از او در ذهن همهی اعضا شکل گرفته که همگی در اثر تبلیغات و کلاس های رضاپور و رفقایش است.
صبح در حالی که سرم از بی خوابی به شدت درد می کند از خانه شان بیرون می زنم.
هنوز در سرم حرف های رضاپور می چرخد.
از خودش خوشم نمی آید اما نمیدانم چرا حرف هایی که می زند به نظرم درست است.۱
____
۱. استفاده از مغالطه ها در خوراندن اطلاعات به افراد یک امر معلول در فرقه های کفر و باطل است.
مغالطه باعث می شود فرد چیزی که غلط است را به عنوان درست بپذیرد.
⭕️کپی بدون نام نویسنده حرام است ⭕️
نویسندهمبینارفعتی(آیه)
ای ولی عصــــــــر و امام زمان
ای سبــــب خلقت کون و مکان
حجّت حــق حامیِ دین العجل
شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل
ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما
مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما
تا تـــــو ز ما روی نهان کردهای
غم بـه دل پیر و جوان کردهای
ما که نداریم به غیر از تو کس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
استادان عزیز روزتون مبارک🌻
صرفا جهت حال خوب و خنده😅
💚 @shahrenore
💚 @meshkatqom
12.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 سخاوت أمیرالمؤمنین علیهالسلام
🎙 آیت الله سیدان دامت افاداته
✍امام صادق (علیه السلام):
منْ خَلاَ بِذَنْبٍ فَرَاقَبَ اَللَّهَ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ وَ اِسْتَحْيَا مِنَ اَلْحَفَظَةِ غَفَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ جَمِيعَ ذُنُوبِهِ وَ إِنْ كَانَتْ مِثْلَ ذُنُوبِ اَلثَّقَلَيْنِ.
كسى كه به قصد انجام گناهى خلوت کند، اما در آن حال خداى تعالى را آگاه بر خويشتن بيابد، و از فرشتگان حافظ و مراقب خود حيا كند، و آن گناه را انجام ندهد، خداوند عزّ و جلّ همگى گناهانش را میآمرزد. اگر چه برابر با گناه جن و انس باشد.
📚 وسائل الشیعه (باب جهاد النفس)
جلد ۱۵ صفحه ۲۲۱
امام صادق علیه السلام فرمودند:
حال خوب در زندگی و حس آرامش در معاشرت ۷۰ درصدش زیرکی
و ۳۰ درصدش ندیدهگرفتن بعضی چیزهاست.
وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ:
صَلاَحُ حَالِ اَلتَّعَايُشِ وَ اَلتَّعَاشُرِ مِلْءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَةٌ
وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ
بحار الأنوار ج ۷۵، ص ۲۴۱
#تغافل
✅ صفت لازم و مهم شیعیان #جعفری نزد رییس مذهب حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام
محمد بن عجلان گوید: من با حضرت امام صادق علیه السلام بودم که مردی وارد شد و سلام کرد. امام علیهالسلام از او پرسیدند: برادرانت را در چه حالی ترک کردی؟ آن مرد مدح و ثنای نیکویی به جا آورد و در بیان پاکی و تزکیه آنها مبالغه کرد!
🔸حضرت امام جعفر الصادق علیهالسلام فرمودند: ثروتمندان آنها تا چه اندازه به عیادت تهیدستان شان میروند و جویای احوال آنها میشوند؟ گفت: اندک! حضرت علیه السلام فرمودند: ارتباط مالی ثروتمندان آنها با فقیران شان چگونه است؟ آن مرد عرضه داشت: شما از اخلاق و صفات یاد میکنی که در بین مردم ما وجود ندارد!
حضرت امام جعفرالصادق علیه السلام فرمودند: پس این گروه چگونه می پندارند که از شیعیان ما هستند!؟
📚نام کتاب : صفات الشيعة نویسنده : شيخ صدوق (ره) صفحه ۴۴ حدیث ۱۳
⚫️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⚫️
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
⁉️ چرا حضرت امام جعفر الصادق علیهالسلام با وجود یاران زیاد قیام نفرمودند؟؟
🔹سدیر صیرفی میگوید:
به حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام گفتم: #خانه_نشینی(ترک جهاد) برایتان روا نیست.! حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند: چرا ای سدیر؟ گفتم: چون دوستان و شیعیان و یارانت بسیارند. به خدا قسم، اگر حضرت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام این همه شیعه و یاور که شما دارید میداشت، َتیم و َعَدي(قبیله ابوبکر و عمر بن خطاب) در حق او طمع نمیکردند.
حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند: ای سدیر، به چه تعداد میرسند؟ گفتم: «صدهزار.» حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند : «صدهزار؟» گفتم: «آری، بلکه دویست هزار.» حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام فرمودند ؛ دویست هزار؟ گفتم: «آری، و نیمی از دنیا»!!
سدیر گفت: امام علیه السلام در آن لحظه سکوت فرمودند؛ تا اینکه با آن حضرت علیه السلام به ینبع رسیدیم و در آنجا جوانی را دیدیم که گلهای را داشت میچرانید و حضرت علیه السلام به آن گله نگریستند و فرمودند: به خدا قسم ای سدیر، اگر من به تعداد این گلهها شیعه داشتم، خانه نشینی برایم روا نبود!!❗️
سدیر میگوید: گله را شمردم دیدم هفده رأس بیش نبودند!!
📝#علامه_مجلسی در شرح «ما يسعك القعود» میگوید: أي ترك القتال و الجهاد.
✍️منظور از خانهنشینی به معناي ترك جهاد و جنگیدن است.
📓بحار الأنوار، جلد ۶۴ ، صفحه ۵۰۱ ، موسسة الاعلمي للمطبوعات ؛ به نقل از کافی شریف، جلد۲، صفحه۲۴۲، حدیث۴
📥دانلود اسکن
عصارۀ سخن و لب مطلب حضرت امام جعفر الصادق علیهالسلام به ما شیعیان اینست که
✅ فریب سر و صدا ها و هیاهوی افراد سیاسی جاه طلب و جویای ریاست را نخوریم. شیعه باید گوش به زنگ و چشم به راه رهبر الهی خود باشد.سدیر چون تحرکات بنی العباس لعین و سایر رقبا را میبیند حضرت امام جعفر الصادق علیه السلام را به زعم خود، به قیام ترغیب میکند. او فکر میکند که شرایط برای امام علیهالسلام مهیاست،
✅ افراد مدعی زیاد حرف می زنند؛ اما اهل عمل نمیباشند. صد هزار و دویست هزاری که جناب سدیر می گوید به خاطر آنست که خالص را از مدعی باز نمی شناسد.
🟤ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🟤
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..