از وقتی آدمها زندگی تجملاتی
و پر از دک و پز بقیه رو تو اینستا دیدن،
دیگه یادشون رفته خدارو بابت زندگی خودشون
و برکتی که دارن شکر کنن((:
فکت
نباید یادمون بره گاهی وقتا برکت خدا برای ما آدم هایی هستن که به موقع وارد زندگیمون میشن
*گاهی هم رحمت خدا برای ما خروج به موقع بعضی از آدما از زندگیمونه
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #حرکت_حضرت_سیدالشهداحسینبنعلی_عليه السّلام #عاشورا_در_عامه #مقتل قسمت • بیست - یکم✔️
🔻 عاشورا از دیدگاه جماعت عمریه -16-
➖ چهارم: بنا بر بررسىهاى صورت پذيرفته، اين گروه تندرو، معاويه لعین را بزرگ مىشمارند تا به اهدافشان برسند و در تصريحاتشان آمده كه معاويه لعین، سدّى براى صحابۀ رسول اکرم صلى اللّه عليه و آله است كه اگر كسى معاويه را لعن و ناسزا بگويد، اين طعن به صحابه خواهد رسيد.
در چنين شرايطى بايد با ساختن احاديث و بالا بردن مقام معاويه لعین، عموم مردم، حتّى شيعيان را از دشنام و ناسزا گفتن به معاويه لعین باز دارند تا در نتيجه، كارهاى او كه از جملۀ آنها جانشينى يزيد لعین است تصحيح شود.
براى نمونه، به "تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر" و كتابهاى ديگر مىتوانيد مراجعه كنيد. در شرح حال معاويه اينگونه مىنويسند:
"اسلام به منزلۀ خانهاى است و هر خانه درى دارد و صحابه، حافظ اين خانه و به حكم درِ اين خانهاند و حكم معاويه حكم حلقۀ آن در است. پس هر كس به معاويه تعرّض كند، به صحابه و اسلام تعرّض نموده است!"
(ج۵٩ ص٢١٠)
✅ اين ديدگاه از دو جهت قابل نقد است:
يكم: اين كلام باطل است؛ چرا كه بر خلاف احاديث قطعى و محكمى است كه از وجود مقدّس حضرت پيامبر اكرم محمد مصطفی صلى اللّه عليه وآله صادر شده است؛ روايتى همچون «حديث ثقلين» كه حضرت رسول اکرم صلى اللّه عليه وآله مىفرمايند:
« إنّي تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه و عترتي أهل بيتي »
همانا در ميان شما دو چيز گرانبها باقى مىگذارم: كتاب خدا و عترت و خاندانم.
در جاى ديگر مىفرمايند: « أنا مدينة العلم و عليٌّ بابها »
من شهر علم هستم و على دروازۀ آن است. (که در منابع فریقین نقل شده)
مبناى ما كلام حضرت پيامبر اکرم صلى اللّه عليه وآله است؛ سخنى كه خود عمریه از آن حضرت علیه السلام نقل كردهاند. امّا آنان مىگويند صحابه باب ورود به اسلام هستند. معاويه نسبت به صحابه، نقش محافظ دارد؛ چرا⁉️ چون اگر سدّ معاويه بشكند، درِ خانۀ اسلام مىشكند و در نتيجه به خود اسلام هتك مىشود. پس اگر كسى به معاويه ناسزا گويد، در واقع به اسلام جسارت كرده است‼️
هدف و انگيزۀ چنين پندارِ خيالى و باطل درباره معاويه چيست؟ براى اين كه زبانها را از سرزنش و جسارت به معاويه باز دارند تا مبادا اين دشنامگويى به بالاتر سرايت كند و پاى بزرگان صحابه به ميان آيد!
دوّم: جالب اينجاست كه برخى از دانشمندان عامّه نيز به گفتن حقايق پرداختهاند و آن ديدگاه باطل و كلمات ناحقّ را نادرست خواندهاند؛ همچون نَسائى كه مُهر بطلان بر ادّعاى آنان زده است.
نَسائى از دانشمندان بزرگ اهل سنّت است و كتاب سنن او از كتابهاى ششگانه معروف و پذيرفته در نزد عامّه است. آوردهاند كه وقتى نَسائى وارد شام شد، مردم آن سرزمين با على بن ابى طالب (عليهما السّلام) كينه و دشمنى داشتند. به همين جهت، نَسائى كتابى در مناقب و خصوصيّات اميرالمؤمنين عليه السّلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب معاويه روايتى نقل كند. او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتى دارد كه من براى شما نقل كنم؟
وقتى مردم اين پاسخ را از نَسائى شنيدند، به او حمله كردند و به قدرى او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين روی، تاريخ نگاران در شرح حال نَسائى نوشتهاند: «تُوُفِّي بها مقتولاً شهيداً»
(تهذيب الکمال، ج١ ص٣٣٩)
اين داستان در كتاب "سِيَر أعلام النُبلاء" نيز آمده است كه مجموعۀ بزرگى در احوالات علماى اهل سنّت و علماى ديگر فرقهها به شمار مىرود. نگارندۀ اين كتاب "ذهبى" میباشد كه از تاريخ نگاران و رجال شناسان و محدّثان نامى عمریه است. ذهبى از تندروان و متعصّبان عمریه است.
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
✧✿﷽✿✧┅✧⊹┅┄┄
◼️▪️پژوهشی در باب 🔍 #تفکر_عثمانی در واقعه کربلا قسمت • بیست ✔️
❌ سرکوب کردن بیعت با جناب مسلم علیه السلام.
👈🏻 از همان ابتدا که جناب مسلم علیه السلام وارد کوفه شد، عثمانی مذهبان گزارش اهمال کاری و ضعف مدیریتِ «نعمان» حاکم کوفه را به یزید لعین دادند. این افراد عبارتند از: «ابن ابی معیط اموی، عمر بن سعد، عبدالله بن مسلم بن سعید حضرمی.» در عثمانی مذهب بودن این افراد هیچ شک و شبههای نیست. آنان در نامه خود به یزید لعین به این مطلب تصریح کردند و خود را شیعه «امیرالمؤمنین یزید» نامیدند. «فكتب عبد اللّه بن مسلم إلى يزيد بن معاوية: بسم اللّه الرّحمن الرّحيم، لعبد اللّه يزيد أمير المؤمنين، من شيعته أهل الكوفة.»
📚 مقتل خوارزمی، ۱/۲۸۷
آنان خواستار برکناری نعمان، حاکم کوفه شدند. نامههای پی در پی به یزید لعین، باعث شد تا ابن زیاد لعین حاکم کوفه گردد و ضربه سختی به شیعیان کوفه وارد گردید. سپس ابن زیاد لعین اقدام به دستگیری سرانِ شیعیان نمود و با ایجاد رعب و وحشت و جنگ روانی، اوضاع کوفه را بدست گرفت و قدرتی برای شیعیان باقی نماند.
✅ شاهدی بر عثمانی مذهب بودن اصحاب ابن زیاد لعین:
وقتی جناب مسلم بن عقیل علیه السلام دستگیر شد و در قصر ابن زیاد لعین آب طلبید، «مسلم بن عمرو» به او گفت: از این آب ننوشی تا از حمیم جهنم بنوشی! جناب مسلم علیه السلام از او خواست تا خود را معرفی کند. او ابتدا تفکر و مذهبش را بیان کرد و گفت: «من کسی هستم که حق را شناخت آنگاه که تو آن را انکار کردی و خیرخواه امام خود شد آنگاه که تو او را فریفتی، من کسی هستم که امام خود را پیروی کردم اما تو به مخالفت با آن پرداختی. من مسلم بن عمرو باهلی هستم.» سپس جناب مسلم علیه السلام به او گفت: مادرت به عزایت بنشیند، تو به حمیم دوزخ سزاواری، زیرا پیروی آل ابی سفیان را بر پیروی آل محمد علیهمالسلام ترجیح دادی.
📚 الارشاد، ۲/۶۰
مقتل خوارزمی، ۱/۳۰۲
💢نکته:
منع آب از شیعیان و کشتن آنان با لب تشنه هنگام دستگیری، رفتاری سیاسی است که عثمانی مذهبان پس از کشته شدن عثمان لنگ لعین اتخاذ کردند که در بحث منع آب در کربلا این مطلب را تبیین میکنیم. همچنین جهنمی دانستن شیعیان و نماینده حضرت امام حسین علیه السلام، نشانه عثمانی مذهب بودن اصحاب ابن زیاد لعین و جدا بودن خط فکری آنان از شیعیان است.
⚫️ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است⚫️
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
#معرفی_یاران_امام_حسین (ع)📜
#یار_نوزدهم🌹
💖 #سواربنابیحمیر💖
💠سوار بن ابى حمیر: او نیز قبل از شروع جنگ به امام و یارانش ملحق شد، و در حمله اول مجروح گردید. او را سپاه كوفه اسیر كرده و نزد عمربن سعد بردند، عمربن سعد خواست او را به قتل برساند، خویشان او كه در سپاه كوفه بودند از ابن سعد خواستند كه او را آزاد نماید، و چون او مجروح شده بود پس از #شش_ماه به شهادت رسید و در عبارت زیارت ناحیه آمده است: «السلام على الجریح المأسور سوار بن ابى حمیر الفهمى»
#ادامه_دارد.....
📗مقتل الحسین، مقرم 254.
🍀
جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف آمد و گفت : اي يوسف چه كسي ترا زيباترين مردم قرار داد ؟ فرمود : پروردگار .
گفت : چه كسي ترا نزد پدر محبوب ترين فرزندان قرار داد ؟ فرمود : خدايم .
گفت : چه كسي كاروان را به سوي چاه كشانيد ؟ فرمود : خداي من .
گفت : چه كسي سنگي كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت ؟ فرمود : خدا .
گفت : چه كسي از چاه ترا نجات داد ؟ فرمود : خدايم .
گفت : چه كسي ترا از كيد زنان نگه داشت . فرمود : خدايم .
گفت اينك خداوند مي فرمايد : چه چيز ترا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز گوئي ، پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقي سلطان اعتماد كردي و گفتي : مرا نزد سلطان ياد كن )
يوسف آن قدر در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند ، بنا شد يك روز گريه كند و يك روز آرام بگيرد .
منبع.نمونه معارف .لئالی الاخبار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقاجان یاصاحب الزمان😔😔
🚩ای امید همه دلهای شکسته برگرد
دختری در عقب قافله جامانده هنوز
🚩همه حاجات مرا داده ای آقا اما..
با شما یک سفر کرببلا مانده هنوز
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۳
#هوالعشق
#روز_های_بی_قراری
ساعت۶/۴۰دقیقه عصر است.
دوباره به اتاقمان برگشتم٬اما اینبار با سری زخمی نه بهتر است بگویم با دلی زخمی٬
اما مگر خودم رضایت ندادم ؟
مگر تمام این جمع گریان رضایت ندادند؟پس این شیون و زاری برای چه بود؟علی من نمرده است #شهید شده است آری شهید... یادم است آن روز را...
-اخه فاطمم چرا اینطور میکنی ؟
-.....
-حرف نمیزنی دیگه خانوم هان؟
-علی بسه چی داری میگی؟ما تازه یه ساله ازدواج کردیم من نمیخوام...
-تروخدا گریه نکن جان علی گریه نکن عزیزم
-علییی تروخدا نرووو ازت خواهش میکنم نرو من نمیتونم من میمیرم بخدا میمیرم؛اصلا تو که میخواستی بری چرا ازدواج کردی این دل منم عاشق کردی هان؟چرااااا؟
دست هایش را دور شانه های لرزان گره زد و آرام درگوشم زمزمه کرد.
-بخاطر بی بی زینب فاطمم به خاطر حرمت شیعه و حفظ انسانیت عزیزکم
-ولم کن علی یعنی هیچکس جز تو نمیتونه مدافع اینا باشه؟ببین علی ادما...
حرفم نصفه ماند و چشم های علی به سرخی زد اشک حلقه شده اش وجودم را لرزاند..
-فاطمه خانومم فکر نمیکردم اینو بگی عزیز٬یادت نرفته شرط ازدواجت با من چی بود؟تو علی باش تا فاطمت باشم؟فراموش کردی؟
-وای علی نکنه تو فکر میکنی من دلم با بی بی نیست؟بقرآن قسم هسسست فقط ٬فقط ...
-فقط چی فاطمه؟
-فقط دوست دارم...
شانه های علی من لرزید بغض مردانه اش سرباز کرد و پریشانم کرد.کنارش نشستم دست های قویش را گرفتم سرش را که بالا اورد نفسم رفت چشمانش کاسه خون بود انگار اوهم بر سر این دوراهی مانده دوراهی من یا شهادت...
به یاد آن روزها اشکانم جاری میشود و دستانم میلرزد دوباره این سرم لعنتی را به من وصل کردند اه ..
جان بیرون رفتن نداشتم به من گفته بودند پیکر وجودم در مرز مانده و آن پست فطرت ها درقبالش هزینه سنگینی میخواهند..
خدا لعنتشان کند .
آلبوم خاطرات جلوی چشمانم آمد آن را برداشتم و ورق زدم
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
#روز_اول_خواستگاری
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۴
#هوالعشق
#دفتر_خاطرات
-مامان تروخدا اومدن دلخور رفتار نکنی باشه؟
-فاطمه برو اونور ٬اصلا چرا هی به من میگی به باباجونت بگو!
-اخه من نمیدونم چرا شما اینطور میکنید بخدا علی پسر خوبیه اصلا خودتون اینو گفتید پس چرا..
-فاطمه بسه تو نمیدونی بابات از این بسیجیای مفت خور بدش میاد؟درسته کارش حقوقش بالاست اما بابات از قماش اینا متنفره حالا بیاد دخترشو بده به اینا که تو بقچه بپیچنش و خونه نشین بشه؟اخه دختر خیره سر تو تازه عمومیت تموم شده به راحتی میتونی بورسیه بشی آمریکا با اشکان پس چرا میخوای زتدگیتو تباه کنی بااین یقه آخوندیای ریشو؟؟؟؟؟؟
با حرف های مادرم تمام جسمم گر گرفت
٬بغض به گلویم چنگ انداخت و اشک از چشمانم جاری شد ٬ارزو کردم کاش خانواده ام کمی مرا درک میکردند و آنقدر به فکر این مسائل و عقیده های اشتباهشان نبودند.
تمام وجودم به آتش بود که پدرم هم آمد لحظه را غنیمت شمردم و بغضم سر باز کرد..
-آخه مادر من شما میدونی اون اشکان چطور پسریه که سنگشو به سینه میزنی ؟روزی هزارتا دوست دختر عوض میکنه معلوم نیست تو اون خونه خراب شده مجردیش چه غلطایی میکنه و چه شبایی که یگانه میگفت مست میومده خونه حالا من برم با چنین ادم دائم والخمی ازدواج کنمو خودمو بدبخت کنم؟نه مامان من مررررد میخوام نه یه هوس باز که هرروز با یکیه٬من کسیو میخوام که سنگ صبورم باشه ٬بتونم بهش تکیه کنم نه مست از تو خیابون و پارتی های شبونه جمعش کنم مامان!من علیو میخوام مامان .من علیو میخوام بابا بخدا ببینیدش عاشقش میشید بخدا..
-خانوم تمومش کن.
پدرم رو به سمت من برگشت و با انگشت اشاره مرا مخاطب قرار داد و همانطور خشم و کینه از چشمانش سرازیر بود
-ببین فاطمه اگه بخوای با این پسره ریشو ازدواج کنی اولا٬از ارثم محرومت میکنم٬دوما حق نداری پاتو تو خونه بزاری حرف آخر...
پدر پشتش را به من کرد و دست هایش در هوا میلرزید.
-دیگه دختر من نیستی...
دنیا بر سرم آوار شد
٬آخر اینهمه بی رحمی؟آنها میخواستند مرا به زور وادار به وسیله شدن هوس های یک مرد که چه بگویم یک عوضیه پست فطرت بکنند ؟مگر پدر و مادر نیستند ؟
چرا فکر میکنند لذت زندگی در آمریکا با انتظار تک دخترشان نشسته؟آخر من چه گناهی کرده ام خداااااا.
مادر به طبقه بالا رفت
و پدر روی کاناپه نشست.نیم ساعت دیگر میرسیدند و این وضعیت من بود.
زنگ در به صدا درآمد٬تپش قلب منم همراه آن پرصدا شد.پدر و مادر با نفرت به جلوی در میرفتند ومن به آشپز خانه.
چادر نداشتم ان روسری هم به زور گذاشتند روی سرم بماند
خانواده من ضد دین و مذهب بودند و فقط میگفتند زندگی لذت است.. صداهایی از اتاق نشیمن می آمد و بعد آن سکوت مادرم با اکراه نامم را صدا زد
و درخواست چایی خواستگاری کرد٬همان چایی خواستگاری معروف که دختر ها باهزار شادی میاورند اما من در دلم غوغا بود.
چایی هارا ریختم خوب نشدند چون چایی ریختن بلد نبودم همیشه مستخدممان خاتون این کار را انجام میداد .چایی هارا در سینی گذاشتم و لرزان لرزان به سمت هال رفتم.
-سلام٬ام..خوش آمدید
-سلام عروس گلم٬ماشاءلله چه خاانومی هستی شما گل دخترم
از لحن زیبا و دلنشین خانوم نیایش راضی و خرسند بودم و بعد آن نیایش بزرگ با من طرف صحبت شد.
-بله خانوم عروس ما هستند و انتخاب علی جانمان معلومه که عالی ان.ماشاءلله.
-عروس خانوم خوشگل چایی هارو نمیدید به مهموناتون ؟
این صدای خواهر علی بود که زینب نام داشت.
لبخندی به او زدم و چایی ها را به ترتیب سن تعارف کردم به علی که رسیدم دستانم میلرزید و چایی سرپرم در سینی ریخت.
علی از حرکت ناشیانم لبخند شیرینی زد و من به دست و پاچلفتی خودم لعنت فرستادم .استکان خیس را برداشت و با ملایمت تشکر کرد.
نشستیمو کسی صحبت نکرد.
تا در آخر پدر علی سر صحبت را باز کرد من سرم گیج میرفت و فشارم افتاده بود.
صداهارا واضح نمیشنیدم تا در آخر ساعت ۹ مهمان ها رفتند
و نتیجه این شد یک عقد ساده برگزار شود و تمام.
پدرم جهیزیه ای برای من نگرفت تمامی وسایل لوکس و گرانقیمتم در انباری خاک میخورد پدرم اجازه نداد حتی یک سرویس از انهارا ببرم .
لباس عقد و وسیله هارا هم با همراهی زینب خریدم و زینب از آن پس شد صمیمی ترین دوستم .
علی هیچ اجباری در پوشیدن چادر برایم نگذاشته بود اما همیشه میگفت حجابم را شده با مانتو هم رعایت کنم نمیخواست به من سخت بگذرد یا فشاری بر من وارد شود .
روزها میگذشت
و من هرروز عاشق ترمیشدم وپدر و مادرم سرد تر .ما یک صیغه محرمیت ۲ماهه خوانده بودیم
٬به عقد رسیمیمان یک ماه مانده بود که اتفاقی افتاد..
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
#دل_بی_تاب_من_از_گریه_گذشته_کارش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حدیث #روایت #آداب_زیارت #زیارت #کربلا #کرببلا #امام_حسین
امام صادق (علیه السلام) فرمودند :
هرگاه قصد زیارت امام حسین را نمودی ؛ محزون و پرشان حال و غبار آلود حضرت را زیارت کن . چرا که آن حضرت ، محزون و پریشان حال و غبار آلود و تشنه و گرسنه به شهادت رسید
#حدیث #روایت #زائر #زیارت #زیارت_کربلا #زیارت_امام_حسین #کربلا #کرببلا
امام صادق (سلام الله علیه) فرمودند :
زائر کربلا همین که خانه را به قصد زیارت امام حسین ترک کند ، خدا چهار هزار فرشته را مأمور میکند که بر او صلوات بفرستند تا وقتی که زائر به حرم امام حسین برسد