🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 سه شنبه
🔹 ۳ مهر / میزان ۱۴۰۳
🔹 ۲۰ ربیع الاول ۱۴۴۶
🔹 ۲۴ سپتامبر ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج جوزا» است.
✔️ برای امور زیر خوب است:
امور ازدواجی
امور تجاری
امور عمرانی
آغاز امور اساسی
برداشت محصول
درختکاری مخصوصا درخت مو
آغاز کسب و کار
آغاز معالجه و درمان
معامله ملک
تبادل سند و قباله
ارسال کالا
تأسیس شرکت
امور آموزشی
نگارش
ملاقات با رؤسا، بزرگان و علما
امور مربوط به حرز
🌎🔭👀
🚖 مسافرت
خوب و سلامتی و سود در پی دارد.
👶 زایمان
نوزاد فاضل و دانشمند گردد.
👨👩👧👦 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب سه شنبه)
فرزند دلی مهربان و دهانی خوشبو دارد.
💇 اصلاح سر و صورت
موجب ایمنی از بلا میشود
🩸حجامت، خوندادن، فصد
باعث سلامتی میشود.
✂️ ناخن گرفتن
روز مناسبی نیست.
باید بر هلاکت خود بترسد.
👕 دوخت و دوز
روز مناسبی نیست.
شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید
به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد.
خرید لباس اشکال ندارد.
کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر، آن را تکمیل کنند.
🌎🔭👀
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب سهشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۲۰ سوره مبارکه طه است.
﴿﷽ فالقاها فاذا هی حیه تسعی﴾
دلیلی قوی یا وسیلهای مناسب، در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌎🔭👀
📿 وقت استخاره
از ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر (وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز سه شنبه
«یا ارحم الراحمین» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۹۰۳ مرتبه «یا قابض» موجب رسیدن به آرزوها میگردد.
☀️ ️روز سهشنبه متعلق است به:
💞 امامسجاد علیهالسلام
💞 امامباقر علیهالسلام
💞 امامصادق علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز سهشنبه پایان مییابد.
💞 سلامتی و تعجیل فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
🌺
🌎🌺🍃
💠رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله:
إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْكَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی
شفاعت من تنها براى كسانیست كه مرتكب گناهان كبيره شدهاند از امّتم!
📚من لا يحضره الفقيه ج۳ ص۵۷۴
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام صادق علیهالسّلام:
مَا كَانَ مِنَ الصَّدَقَةِ وَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ أَعْمَالِ الْبِرِّ كُلِّهَا تَطَوُّعاً فَأَفْضَلُهَا مَا كَانَ سِرّاً وَ مَا كَانَ مِنْ ذَلِکَ وَاجِباً مَفْرُوضاً فَأَفْضَلُهُ أَنْ يُعْلَنَ بِهِ
آن چه از صدقه و نماز و روزه و اعمال نیکِ مستحب انجام میشود، بهتر است که در سرّ و پنهانی باشد و آن چه از اعمال که واجب است، بهتر است که آشکار انجام شود.
📚مستدرکالوسائل ج۷ ص۱۳۳
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠مولا علی علیهالسّلام:
مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ
كسى كه راز خود را بپوشاند، همواره اختيار آن به دست اوست (و كسى كه نپوشاند، از اختيارش بيرون مىرود!).
📚نهجالبلاغه حکمت ۱۶۲
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام رضا علیهالسّلام:
مَنْ نَظَرَ إِلَی الْفُقَّاعِ أَوْ إِلَی الشِّطْرَنْجِ فَلْیَذْکُرِ الْحُسَیْنَ وَ لْیَلْعَنْ یَزِیدَ وَ آلَ زِیَادٍ یَمْحُو اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ کَعَدَدِ النُّجُومِ
کسی که نظرش به شراب یا به شطرنج بیفتد و یاد کند ابا عبداللّه الحسین را و لعنت کند یزید و آل زیاد را (چرا که یزید و یزیدیان اهل شراب و شطرنج بودهاند)، خداوند عزّ و جل به واسطهٔ این عمل تمامی گناهانش را ببخشاید، هر چند به عدد ستارگان باشد.
📚بحارالانوار ج۴۴ ص۲۹۹
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠مولا علی علیهالسّلام:
وَ أَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلاَّ بِشَرْطٍ وَثِيقٍ
بسيار به ياد مرگ و عالَم پس از مرگ باش، و هرگز آرزوى مرگ مکن، مگر با شرطى مطمئن و استوار (از اعمال خود مطمئن باشى).
📚نهجالبلاغه نامهٔ ۶۹
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام سجّاد علیهالسّلام:
ما اَكَلْتُ بِقِرابَتِى بِرَسُولِ اللّهِ شَيْئاً قَطُّ
هيچگاه به دليل انتساب به پيامبر خدا (صلّی اللّه عليه و آله) چيزى نخوردم و از آبروى آن بزرگوار به سود خود استفاده نكردم!
📚كشفالغمّه ج۲ ص۹۳
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
حرم
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه..🌺🍃 قسمت ۳۸ #هوالعشق نباید شرمنده اش میکردم، زینب دستش را روی شکمم گذ
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۳۹
#هوالعشق
امروز 11/11/ 1394است.
دیشب تا صبح دعا و زیارت میخواندم، انگار میخواستم خودم را با مسکن ارام کنم تا برای زمان دیدارمان جان ندهم، واقعا میگویم جان...هم موج بودم برای در آغوش کشیدنت هم سخره برای قبول نکردن واقعیت! واقعیتی که همیشه در فکر و خیالم از آن فرار میکردم... دیشب تا امروز صبح حرف هایی که باید به تو میزدم را تمرین کردم، گلایه ها دارم رفیق نیمه راهم... رفتم و آبی به صورتم زدم، وضو گرفتم، لباس های مشکی ام را پوشیدم،چادری مشکی که از کربلا برایم خریده بودی را بو میکشم، بوی کربلا میدهد، بوی دستان تو که بر سرم انداختی، با وسواس بازش میکنم، جلوی آیینه میروم و به خودم نگاه میکنم، همیشه میگفتی بگو
فتبارک الله احسن الخالقین،
اما عزیزکم الان چطور این را بگویم؟؟ خودت ببین! فاطمه ات به اندازه سی سال و شش ماه از رفتنت پیر شده، شکسته، خمیده شده... زیر چشمانم گود بدی افتاده بود، صورتم لاغر شده بود، دستانم توان نداشت، دیدی چه زود پیرم کردی آقا؟ اما باز میگویم فتبارک الله و احسن الخالقین، دستی به صورتم میکشم و لبخند میزنم، طبق عادت همیشگی... همیشه جلوی آینه که بودم کنارم می ایستادی اما حال،نیستی.... الان ساعت 10 و 45 دقیقه صبح است، قرار دیدارمان ساعت 11 است. میبینی! حتی روز و ماه و ساعت هم برای آمادنت سنگ تمام گذاشته اند،چه آمدنی ...
قدم هایم به سختی بر میداشتم باورت نمیشود توان باز کردن در را نیز نداشتم! کسی در را باز کرد، زینب بود، چشم هایش فقط و فقط برای من میسوخت.. بدون حرف دستم را گرفت، کمکم کرد قدم بردارم،
به سمت هال که آمدم کسی نبود، خوشحال شدم، میخواستم تنها باشم .... زینب هم که خوشحالیم را احساس کرد گفت:
فاطمه جان داداشو ..ام .. اول میارن خونه که خوب... بعد میبرن برای تشییع و همراهی مردم تا مزار شهدا...
سرم از این کلمات گیج میرفت، تشییع، شهید، مزارشهدا...
صدای یاحسین مادر بند دلم را پاره کرد، لحظه ای درد در وجودم پیچید ، احساس کردم نفس بچه رفت... نه این نفس خودم است که آمده، قدم از قدم بر نداشتم، همیشه تو پیش قدم بودی اما اینبار فرق دارد، تو نمیایی، تورا می آورند...
بویت را احساس میکنم، قلبم میرود روی هزار، دقیقا مثل زمان خواستگاری... اینبار دیگر چه بله ای از من میخواهی؟؟ بله همسری ات را گرفتی، بله رفتنت را هم؛ پس این دیگر چیست؟؟ نکند بله بردن من با روحت است؟ بخدا اینبار قبل از سه بار تکرار میگویم آری، می آیم، به جان فاطمه میایم، بگو، لب تر کن... تابوتی بزرگ، با پرچم ایران وارد خانه شد،
مادر خودش را اویزان تابوت کرده بود و به آن چنگ میزد، پدر هم صورتش را در دست گرفته بود و میگریست، زینب تابوت را به طرف زمین می کشید، نگاه های دلسوزانه سربازهارا متوجه میشدم، تابوت را کنار پای من به زمین گذاشتند، من هنوز ایستاده بودم و مات قصه را نگاه میکردم، بدون قطره ای اشک... سرباز ها اتاق را ترک کردند، من 10 دقیقه ای همان طور ایستاده بودم، کم کم اشک مادر و زینب خشک شده و بودو پدر مرا نگاه میکرد،
به رنگ قرمز پرچم زل زده بودم، چقدر خون... مادرت، مادر در اغوش زینب غش کرد، با کمک پدر به خانه رفتند، زینب اخرین نگاهش را روانه قلبم کرد، یاد چشمان تو افتادم، پدر در را پشت سرش بست،
همگام با بسته شدن در، من هم روی زمین افتادم، دست ناتوان را آرام بالا اوردم، آن را روی صورتت کشیدم، اشک تا پشت پلکم آمد،گوشه ی پرچم را در دستم گرفتم، در دستم فشارش دادم، ارام کنارش زدم، نه! چشمانت بسته بود، چرااااااااا؟ میخواستم ببینم چشمانی که اینطور دیوانه ام کرده، چرا چشمانت را بستیییییی.صورتت از همیشه تمیز تر و سفید تر بود، البته این سفیدی از نبودن جان در تنت بود عزیزم...
به دنبال گلوله ای که تورا نشان کرده بود گشتم، روی صورتت نبود... ای پست فطرت، دقیق روی قلبت بود... دستم را روی قلبت گذاشتم، نه! چرا نمیتپید؟؟دوباره گوش کردم، نهههه ضربان نداشت.. سرد بود، خیلی سرد... لب هایت چرا انقدر خشک است پسر حسین؟؟ توهم مانند جدت تشنه شهید شدی؟؟ برایت آب بیاورم؟؟ اخر که نمیتوانی بخوری.. چشمم به پلاک و حلقه ازدواجمان افتاد، یاحسین شهید... دیدی...
انگشترت را سریع در اوردم و در دستم انداختم، اشکال ندارد عزیزکم خودم جور عشقمان را میکشم، من به جای توهم عاشقی میکنم... پاکتی را کنار سرت میبینم، بالا میاورم و میخوانم:
این نامرو فاطمه بخونه...
و کنارش خاکی و خونی بود، خون تو بود؟؟ دست خطت را بوسیدم، کنار دستم گذاشتم.
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده: نهال سلطانی
#با_وجودم_نوشتم
#دلتون_شکست_التماس_دعا
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
#قسمت_چهلم
#هوالعشق
دیگر وقتش بود: گفتم:
_سلام علی! خوبی عزیزم؟ معلومه خوبی! کنار خدا بودن و بد بودن؟؟ اصلا اگه بد بودی نمیرفتی.. کاش بد بودی ولی میموندی.. خوب بودنت بیشتر زجرم میده علی... اقای نامرد من؟ نه نامرد نیستی بخدا خیلی مردی...ام اقای.. بدقول.. علی؟ قول دادی بیای! چرا اینطور اومدی؟؟ میخوام غافلگیرت کنمممم. آماده ای؟؟ دیری دیدینگ بفرما!برگه ازمایش را روی سینه اش گذاشتم، نگا کن اقایی ، نگا بابا شدی، ببین! میبینی؟؟ واااای بنظرت چی بخریم براش؟؟ اخه نمیدونیم که دختره یا پسر! ام چیکار کنیم پس؟؟ چی؟ اهاااا اره راست میگی ! یاسی میخریم! هم به پسر میاد هم دختر نه؟؟ میگما نمیخوای خانومو بچتو مهمون کنی؟؟ امشب جشن بگیریم نظرت؟ باید یه پرس بیشتر سفارش بدی چون باید بجای نی نی هم بخورممم. خخ .علی؟ چرا چیزی نمیگی؟ هوم؟ نکنه ناراحت شدی که.. نه تو همیشه ارزوت بود بابا بشی.. خب الان رسیدی دیگه ولی خب ... علی؟چرا ذوق نمیکنی؟؟ علییی چرا نفس نمیکشی؟؟ علی خیلییییییی بدقولی علی! علی چرا منو تنها گذاشتی علی؟؟ اخه من بدون تو چی کنم علی؟؟ اههههه علی تروخدا یه چیزی بگو! علی حرف بزن، نگام کن ببین! ببین فاطمت چقدر پیر شده! نمیبینی که .. میبینی؟؟دیگر بغضم شکست های های گریه میکردم و روی زانوام میزدم، عللیییییییی دلم برات تنگ شده مرد من! اخه نمیبینی چقدر دیر اومدی؟؟ اخه چرا علی؟؟ نمیفهمم؟!! علی ارومم کن چیکار کنم بعد تو علیییییییییییی.. یه چیزی بگو حرف بزن. فرماندت دستور میده .. زوددد نفس بکش جان فاطمه نفس بکش علیی...سرم را روی سینه اش گذاشتم و گریه کردم، یخ زدم، چرا انقدر سردی علی؟ علی یه چیزی بگو، یه حرفی بزن ... نمیگی گل نرگسم؟؟ نمیگی عزیز علی؟گوش کن ببین گوش کن بچمون داره صدات میزنه اره بچمون! بابایی پاشو ! بابا شدی علی میفهمی؟ من بدون تو چطور بزرگش کنم؟؟ چطور ببرمش مدرسه؟؟ بگم بابات کجاست؟ بگم پیش خداست مامانی... اگه حسرت بخوره اگه کسی بهش زور بگه علی من تنها نمیتونم، علی تروخدا بیا ، علی...
دیگر نفس برایم نمانده بود فقط اشک میریختم، سرم را بلند کردم، پیشانیش را عمیق بوسیدم و گفتم:
خداحافظ علی... دستمو بگیر...
بعد از بردن پیکرش دیگر گریه نکردم، انگار ارام شده بودم، اشک هایم خشک شده بودند، ته کشیده بودند، مراسم تدفین و تشییع را به سختی گذراندم، زینب هم مواظبم بود، پیکر را که به خاک سپردیم، انگار روح من هم با آن خاک شد، تنها جسمم مانده بود،
آن روزها به سختی خوردن شربت تلخ در کودکی برایم گذشت، سخت تر از تمام سختی های دنیا برایم گذشت..اما گذشت... گذشت و من هم گذشتم از حقم... عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من...
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
#لحظه_لحظشو_باوجودم_نوشتم______
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
همراهی با امام علیه السّلام/
لازمهٔ کُونُوا مَعَ الصّادِقِین چیست؟
🎤آیتاللّه سیّد محمود بحرالعلوم میردامادی؛
«پیشنهاد دانلود»
4_6006032462285650104.mp3
10.61M
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
•مناجات با امام زمان علیه السلام:
غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد...😭
🎤استاد شیخ حسین یوسفی؛
26.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
{اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج}
چه کسی سزاوار خلافت است؟
🎤حجّتالاسلام نعمتشاهی؛
«پیشنهاد دانلود»
💠امام صادق علیهالسّلام:
اگر احادیث ما را فرا گرفتید، رشد میکنید و نجات مییابید و اگر آنها را رها کنید، گمراه و هلاک میشوید!
پس احادیث ما را اخذ کنید، در این صورت من ضامن و عهدهدار نجات شما هستم!!!
📚منابع:
الكافی ج۲ص۱۸۶
وسائلالشّیعه ج۲۷ ص۸۷
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠مولانا امیرالمؤمنین علیهالسّلام:
افسوس که دنياپرستان بر متاع پست دنيا هجوم آوردند، و براى به دست آوردن حرام يورش آورده، يكديگر را پس زدند، نشانهٔ بهشت و جهنّم براى آنان برافراشته، امّا از بهشت روى گردان و با كردار زشت خود به طرف آتش روى آوردند، پروردگارشان آنان را فراخواند، امّا پشت كرده، فرار كردند، و شيطان آنان را دعوت كرد، پذيرفته به سوى او شتابان حركت كردند!
گمراهان دنياى زودگذر را برگزيدند، و آخرت جاويدان را رها كردند، چشمهٔ زلال را گذاشتند و از آب تيره و ناگوار نوشيدند، گويا فاسقِ آنها را مىنگرم كه با منكر و زشتىها يار است، و با آن انس گرفته و همنشين مىگردد، تا آن كه موى سرش در گناهان سفيد گشته و خلق و خوى او رنگ گناه و منكر گيرد!
كجايند دلهاى به خدا پيشكش شده و در اطاعت خدا پيمان بسته؟!!!
📚نهجالبلاغه خطبهٔ ۱۴۴
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
ای ولی عصــــــــر و امام زمان
ای سبــــب خلقت کون و مکان
حجّت حــق حامیِ دین العجل
شیعه گـــــــــرفتارُ ببین العجل
ای بـــــــــه ولای تـــو تولّای ما
مهـــــــر تـــــــو آیینهٔ دلهای ما
تا تـــــو ز ما روی نهان کردهای
غم بـه دل پیر و جوان کردهای
ما که نداریم به غیر از تو کس
ای شه خوبان تو به فریاد رس
جهت سلامتی و تعجیل در فرج موفور السّرور ولیّ امر مسلمین جهان، یگانه وارث غدیر، آقا صاحب العصر و الزّمان، حضرت بقیّة اللّه الاعظم، مهدی موعود، عجّل اللّه تعالیٰ فرجه الشّریف، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷
🔥دروغ بودن ادّعاي محبت به اهل بيت(علیهم السلام) با عدم بيزاري از دشمنان آنان
وَ قِيلَ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ :
إِنَّ فُلاَناً يُوَالِيكُمْ إِلاَّ أَنَّهُ يَضْعُفُ عَنِ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّكُمْ
👈فقَالَ هَيْهَاتَ كَذَبَ مَنِ اِدَّعَى مَحَبَّتَنَا وَ لَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا
به امام صادق علیه السلام عرضه شد : فلاني شما را دوست ميدارد منتهی در برائت از دشمن شما ضعيف است ـ
امام علیه السلام فرمودند : هيهات! دروغ ميگويد كسي كه دَم از محبت ما ميزند؛ ولي از دشمن ما بيزاري نميجويد.
📗السرائر ج۳ ص۶۴۰
📕بحارالانوار، ج 27، ص 58.
🌎🌺🍃
🌺
❇️ تقویم نجومی
🗓 چهارشنبه
🔹 ۴ مهر/ میزان ۱۴۰۳
🔹 ۲۱ ربیع الاول ۱۴۴۶
🔹 ۲۵ سپتامبر ۲۰۲۴
🌎🔭👀
🌓 امروز قمر در «برج سرطان» است.
(تقارن نحسین)
💠 مناسب برای امور زیر است:
امور زراعی
امور حفاری
نو پوشیدن
استحمام
⛔️ ممنوعات
امور ازدواجی
دیدارها
منازعه
امور مربوط به حرز
بنایی
👶 زایمان
مناسب نیست
🚘 مسافرت
احتمال حادثه وجود دارد.
👩❤️👨 انعقاد نطفه
🔹 امشب (شب چهارشنبه)
شدیداً کراهت دارد.
🌎🔭👀
🩸 حجامت، خوندادن و فصد
موجب روشنی دل میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت
موجب دولت میشود.
✂️ ناخن گرفتن
خوب نیست، موجب بدخلقی میگردد.
👕 بریدن پارچه
روز بسیار مناسبی است.
کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن، وسیله سواری و یا چارپایان بزرگ، نصیب شخص شود. ان شاءالله
😴 تعبیر خواب
رویایی که امشب (شب چهارشنبه) دیده شود، تعبیرش در آیه ۲۸ سوره مبارکه قصص است.
﴿﷽ قال ذلک بینی و بینک﴾
فرد مهمی نزد خواب بیننده بیاید.
مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
📿 وقت استخاره
از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲
از ساعت ۱۶ تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
📿 ذکر روز چهارشنبه
«یا حیّ یا قیّوم» ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح
۵۴۱ مرتبه «یا متعال» که موجب عزّت در دین میگردد.
☀️ ️روز چهارشنبه متعلق است به:
💞 امامکاظم علیهالسلام
💞 امامرضا علیهالسلام
💞 امامجواد علیهالسلام
💞 امامهادی علیهالسلام
اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌎🔭👀
⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم
از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز چهارشنبه پایان مییابد.
💞 سلامتی و تعجیل در فرج #امام_زمان علیهالسلام صلوات
🌺
🌎🌺🍃
💠رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله:
ای فاطمه، هر زنی که نماز واجبش را بخواند و برای خود دعا کند، امّا برای شوهرش دعا نکند، خداوند نماز او را برمیگرداند و قبول نمیکند، تا وقتی که برای شوهر خود نیز دعا کند!
📚موسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء ج۸ ص۲۴۹
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام رضا علیهالسّلام:
خداوند سبحان کسی را که از روی حیا و نجابت گناه خود را از مردم پنهان کند، خواهد بخشید.
📚بحارالانوار ج۶۷ ص۳۵۶
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله:
مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُم ـ فِی هذِهِ الأُمَّةِ ـ کَمَثَلِ الْکَعْبَةِ الْمَسْتُورَةِ النَّظَرُ اِلَیها عِبادَةٌ وَ الْحَجُّ اِلَیها فَرِیضَةٌ
مَثَل علی (علیه السّلام) در میان شما -در میان این امّت- مانند کعبهٔ پوشیده است که نگاه به آن عبادت، و حجّ آن فریضه و تکلیف است.
📚بحارالانوار ج۳۸ ص۱۹۹
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
💠امام سجاد علیهالسّلام:
شباهت مهدیِ ما به جناب ایّوب، رهایی پس از ابتلا و گرفتاری است!
📚کمال الدّین و تمام النّعمه ج۱ ص۳۲۱
«اَللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
❣️أعوذ بالله مِن (عُمَر) الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم❣️
❌ کدام محبّت و تمسّک به اهل بیت علیهم السّلام؟! پس چرا درب خانه دیگران را میزنید؟!
✍🏻 علّامه میر حامد حسین رحمه الله:
«بر اولیالألباب در حیّز خفاء و احتجاب نیست که حال اتّباع اهل سنّت اهل بیت علیهم السّلام را، مثل حال اتّباع منافقین است برای جناب خاتم النّبیّین صلوات اللّه علیه و آله أجمعین، بلکه بدتر از آن میباشد، زیرا که ادّعای اتّباع اهل بیت علیهم السّلام آغاز نهادن و باز خود را در اصول دین اشعری و ماتُریدی و کرّامی گفتن، و در فروع دین خویش را حنفی و مالکی و شافعی و حنبلی وانمودن، چیزیست که منافقین هم جسارت بر آن نداشتند. زیرا که منافقین در انحراف از اتّباع نبوی اگرچه هرگونه مشاقّت و معاندت و مخالفت و معادات آن جناب را ارتکاب میکردند، لیکن خود را به أعادی آن جناب نمیبستند و خویشتن را یهودی و نصرانی و صابی و مجوسی نمیگفتند، و این حضرات با وصف ادّعای اتّباع اهل بیت علیهم السّلام، به أعداء و مخالفین اهل بیت سلام اللّه علیهم أجمعين، بِلا تستّر و احتجاب، اعتزا و انتساب مینمایند و مسالکِ پر مهالک ایشان را در اصول و فروع، بِلا خوف و خطر میپیمایند.
أمّا آنچه شاهصاحب (دهلوی) ادّعا نموده که:
«اهل سنّت یک طائفه خاص را پیروی نمیکنند، از همه طوایف، روایات دین خود را میآورند و بدان تمسّک میجویند.» مردود و منقوضست به اینکه نقل روایات از أهل بیت مثل دیگر آحاد ناس، دلیل تمسّک و اتّباع این نفوس مقدّسه نیست، تا وقتی که ایشان را مثل قرآن معصوم ندانند و حکم ایشان را مثل حکم خدا و رسول صلّی اللّه علیه و آله واجبالاتّباع نگردانند، و لنعم ما قال بعض الأعلام لإفحام مخاطبنا فی هذا المقام:
«اگر مجرّد نقل روایات از شخصی دلیل محبّت و اتّباع او باشد، پس #بخاری که از خوارج روایات را نقل کرده، تابع و راکب سفینه خوارج است. پس راکب سفینه اهل بیت علیهم السّلام نیست، وگرنه اجتماع نقیضین حاصل میشود.» انتهی ملخّص کلامه زاد اللّه فی اکرامه.
و علاوه برین هرگز ثابت نیست که اهل سنّت از جمیع أهل بیت علیهم السّلام روایات دین خود میآورند و بدان تمسّک میجویند، مگر نمیدانی که أکابر و أجلّۀ سنّیّه در حقّ مرویّات و أقوال أئمّه طاهرین سلام اللّه علیهم أجمعين، بلکه در باب ذوات قدسیه این حضرات، مِن حیث النقل و الرّوایة و المذهب و العلم و غیر ذلک، چه خیالات فاسده و مزعومات کاسده دارند، و در شأن ایشان کدامین کلمات ردیّه موبقه و جملات مردیه مزهقه بر زبان خلاعت ترجمان میآرند، و اگر چه برای ذکر این چنین کلمات باطله و هفوات عاطله تفصیلا دفاتر طوال هم کفایت نمیکند، لیکن إجمالا مطالعه «منهاج» #ابن_تیمیه - خذله اللّه - و «إزالة الخفا» و «قرّة العینین» شاه ولی الله دهلوی و ملاحظه همین کتاب «تحفه إثناعشریة» برای این مطلب کافی و وافی است...»
📚 عبقات الأنوار، ج٢٣ ص٩۴
🔴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🔴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
حرم
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃 #قسمت_چهلم #هوالعشق دیگر وقتش بود: گفتم: _سلام علی! خوبی عزیزم؟ م
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت ۴۱
#هوالعشق
#۵سال_بعد
خانم دکتر پایدار به بخش سی سی یو....
_ژاله به خانم مهدوی بگو بیاد سریع.
- باشه
در راهرو بیمارستان میدویدم تا به بخش سی سی یو برسم، این بیمار کودکی بود به سن #نرگس من، خیلی دلم برایش میتپید. سر راه به اتاق سپیده رفتم
- سپیده بدو لعیا حالش بد شده
- وای باشه برو اومدم..
به اتاق که رسیدم لعیا چشمانش بسته بود و صدای گوش خراش توقف نبض در مغزم میپیچید، نه ... سریع همه را کنار زدم، سی پی آر را شروع کردم، تنفس دستگاه مهم جواب نداد خودم با آن نفس دادم، گریه میکردم و دستم را روی قفسه سینه اش میفشردم، تمنا میکردم زنده بماند، نبضش بر نمیگشت، لحظه ای به یاد دخترم افتادم،
علی را واسطه کردم این دختر بماند اگر میشود... یک، دو، سه شوک... برگشت... حضور علی را احساس کردم که میگوید: خسته نباشی خانوم دکتر
و با لبخند دور میشود....،
همیشه بعد از هر عمل که انجام میدهم این صحنه را میبینم... شکر.. همه متعجب این معجزه نگاه میکردند.. واقعا معجزه ای بود از سمت خدا.. الحمدالله... با لبخند به طرف سپیده برگشتم، همدیگر را در آغوش گرفتیم... من از سر شوق گریه میکردم، دست لعیا را بوسیدم و از اتاق بیرون امدم، همیشه احساست میکنم... هستی همینجا... تلفن همراهم زنگ خورد، نرگسم بود
- الو ، مامانی
- جان دلم نرگسم! خوبی عشق مامان؟ غذاتو خوردی؟
- اره مُمانی. عمه جون بهم داد
- عه مگه عمه اومده؟
- اله مامانی اینجاست، اما عمو نهومده، نالاحتم قرار بوت بیات.نیستش
- اشکال نداره مامانی حتما کار داشته،شما برو با عمه بازی کن منم میام. باشه نفسم؟
- باشه خوشچل خانوم
- چیییییییی؟؟
- خوشچل خانوم دیه! عمه میگه بابا میتفته خوشچل خانوم منم خو موخوام بگم مته چیه؟
- الهی دورت بگردم عزیز مامان ، بگو .. فقط عمرو اذیت نکنی ها خب؟ خدافظ عزیز دلم
- باشه خوشچل. اودابظ
خخ شیطون.. علی... سپیده کنارم امد، با لبخند گفت:
_نرگس بود؟
گوشی را در جیبم گذاشتم و گفتم:
_کی جز نرگس میتونه لبخندو به لبم بیاره سپیده؟
با ملایمت نگاهم کرد و گفت:
_ان شاءالله وقتی بشه عروس خودم بهت میگم ..
– اووو فکر کردی، شرایط داره خخ. داخل اتاقم رفتم، لباس فرمم را در اوردم و چادرم را پوشیدم،قران روی میزم را بوسیدم و صلواتی فرستادم، عادت بعد از اتمام شیفتم بود،از راهرو که رد شدم مادر لعیا را دیدم که داشت به همه شیرینی میداد تا مرا دید به سمتم دوید :
- سلام خانم دکتر، خوبید؟ واقعا نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم، شما دخترمو بهم برگردونید ممنونم ازتون واقعا ممنونم
خانمی جوان با حجابی متوسط که مادر لعیا بود، در این چند وقت فهمیده بودم عقایدی به مذهب و دین ندارد و فقط خدارا در حد اسمش قبول دارد، امسال از ونکوور امده بودند برای عید به ایران که همینجا لعیا قلبش درد شدیدی میگرد و مجبور میشود دوره درمانش را همینجا بگذراند،من هم دکترش شده بودم، اول اجتناب کرد از اینکه خانمی چادری دکتر دخترش باشد اما خداروشکر رضایت داد.
- سلام گیسو جان، من که کاری نکردم عزیزم، این یه معجزه بود از طرف خدا برای تو و دخترت، باید از خدا تشکر کنی برای برگشت دوباره لعیا به تو. وقتی من اومدم نبض نداشت اما به طور ناگهانی نبضش بعد 5 دقیقه برگشت که این یه معجزه تو پزشکی به حساب می آید. الانم تو ریکاوریه و حالش خیلی خوبه، کنارش باش و خداروشکر کن خانوم.
گیسو همانطور نگاهم میکرد اشک در چشمانش حلقه زده بود که گفت:
-خداروشکر.
لبخندی از رضایت زدم و خداحافظی کردم، سوار ماشین شدم و به سمت خانه حرکت کردم،سر راه 4 تا بستنی شکلاتی خریدم تا با زینب بخوریم، یک ماهی میشود ندیدمش، مشغول زندگی خودش است و جالب تر اینکه دوقولو باردار است؛
بعد گذشت سال علی در دانشگاه تهران برای ادامه دوره ام ثبت نام کردم و ازمون تخصص دادم، علاقه شدیدی به قلب داشتم و ان تیر که به قلب علی خورد قدمم را محکم تر کرد، همان اول یکضرب قلب و عروق قبول شدم و ادامه دادم، بعد 8 ماه نرگسم به دنیا امد،
نرگس سادات نیایش دختر شهید سید علی نیایش...
دخترم حال بزرگ ترین امید زندگیم شده و پدرش خاطره ای که هروز برایم تکرار میشود،
به خوابم می اید، حسش میکنم کنارم هر لحظه...
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده؛ نهال سلطانی
#اخراشه....
🌺🍃رمـــان #ازمن_تافاطمه.. 🌺🍃
قسمت آخر ۴۲
#هوالعشق
به خانه که میرسم، در را باز میکنم زینب به سمتم می اید و با لبخند در اغوشش میگیرم ، نرگس با دو به بغلم میپرد و بوسه بارانم میکند. موهایش را نوازش میکنم و نوک بینی اش را میگیرم،
- نرگس خانوم من چطورره؟؟ نیگا بستنی شکلاتی گرفتم بخوریم خانوم کوچولو من
-مُمانی من اوچولو نیسم، بزرت شدم دیه. نیگا، عمه میگه من از نی نیش بزرت ترم، دیدی حالا!
امان از دست تووووو روبه مامان ملیحه میکنم و میگویم:
_سلام مامانی گل خودم، چه بو برنگی را انداختیا.
– سلام دختر برو زود لباساتو عوض کن بیا غذا تو بخور سرد نشه.
_چششششششششششششششم ملیحه خاتون.
با زبان درازی برای زینب به طبقه بالا میروم، خانه من و علی هنوز همانطور مانده، دست به وسایلی که تزیین کرده بود نزدم،چادرم را در میاورم،
به عکسمان نگاه میکنم، 5 سال است که ندارمت عزیز دل. هنوز هم عاشقم .... عاشق.
بعد 5 سال زندگی تازه روی روال عادیش افتاده، هنوز شب ها با تصویر علی میخوابم و برای نرگس سادات از بابای قهرمانش میگویم، پدری که از همه عشقش کذشت تا دین بماند تا نرگسی که ندید راحت بخوابد،
موقعی که نرگس به دنیا آمد در کنار خودم احساسش کردم، بود اما در میان ما نبود... تمام سعیم را کردم که نرگسمان کمبود نبیند، اما هرچه باشد دلش برای پدرش تنگ میشود،
در نامه ات نوشته بودی:
اگر نبودم تو باش، تو زینب گونه زندگی کن، صبور باش، من بدون تو به بهشت هم نمیروم...
💝از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من
دلبستهات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من
آتش شدی، رفتی و گفتی: «عشق سوزان است
باقی نماند کاش جز خاکستری از من»
رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من
فالله خیر حافظا خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من
من عاشق لبخندهایت بودم و حالا...
با خنده های زخمیات دل می بری از من
عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده؛ نهال سلطانی
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من
#پایان
#من_کجا_حضرت_زینب
#از_من_تا_فاطمه_شدن_راهی_بود_سخت_اما_شرین______
#امیدوارم_خوشتون_اومده_باشه