eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.6هزار ویدیو
636 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ نباید به اسم عشق کسی رو اذیت کنید
‌ نباید انقدر دلمون پر باشه از آدما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ دستورالعملی دیگر، برای رفع فقر و پریشانی 💠 راوی گوید: خدمت امام صادق علیه السّلام رسیدم و گفتم: فدایت گردم، اوضاع من خوب بود، ولی بسیاری از چیزها تغییر کرده است و گرفتار شده‌ام. حضرت فرمودند: "إِذَا قَدِمْتَ الْكُوفَةَ فَاطْلُبْ عَشَرَةَ دَرَاهِمَ فَإِنْ لَمْ تُصِبْهَا فَبِعْ وِسَادَةً مِنْ وَسَائِدِكَ بِعَشَرَةِ دَرَاهِمَ ثُمَّ ادْعُ عَشَرَةً مِنْ أَصْحَابِكَ وَ اصْنَعْ لَهُمْ طَعَاماً فَإِذَا أَكَلُوا فَاسْأَلْهُمْ فَیَدْعُوا اللَّهَ لَكَ." ✍🏻 دَه دِرهم آماده کن، و اگر آن را به دست نیاوردی، یکی از لوازم خود را به دَه دِرهم بفروش، سپس ده نفر از دوستانت را دعوت نما و برای آنها غذایی آماده کن. هرگاه خوردند، از آنها بخواه برایت دعا کنند. راوی گوید: به کوفه آمدم و دَه دِرهم از مردم بعنوان قرض طلب کردم ولی نیافتم، تا اینکه یکی از لوازم خود را به دَه دِرهم فروختم همانطور که حضرت فرمودند. و غذایی مهیّا کرده و ده نفر از دوستان خود را فرا خواندم. زمانی که غذا را میل کردند از آنها خواستم برای من به درگاه خداوند متعال دعا کنند. طولی نکشید که دنیا به من روی نمود. 📙 الاختصاص، ص۲۴ @haram110
✨چرا در فرج حضرت مهدی(عج) تعجیل نمی‌شود؟! آیت‌الله سیدمحمد ضیاءآبادی :در عین حال که ما تعجیل در فرج را دوست داریم، ولی حق نداریم بگوییم: چرا تعجیل در فرج نمی‌شود؟ می‌گوییم: آنچه خدا خواسته است، مصلحت در همان است. اگر تأخیر خواسته، ما هم تأخیر می‌خواهیم، اگر تعجیل خواسته، ما هم تعجیل می‌خواهیم و در عین حال اشتیاق شدید به تعجیل در فرجش داریم. آنچه ما به آن مؤظف هستیم، انتظار است؛ یعنی، آماده ساختن خویش از نظر اخلاق و عمل که مورد پسند آن حضرت باشد. خیال نکنیم ما آماده‌‌ایم و هیچ نقصی نداریم. آری؛ خوش بود، گر محک تجربه آید به میان/ پس سیه‌روی شود هر که در او غش باشد! در کتابی خواندم، شاید در حدود 200-300 سال پیش جمعی از صلحا در نجف اشرف مجتمع بودند. از آدم‌های بسیار خوب و مقدس. روزی با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمی‌آید؟ در صورتی که ما بیش از 313 نفر که او لازم دارد هستیم. به این فکر افتادند که سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند. تصمیم‌شان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تأیید همه، خوب‌ترین‌شان است، انتخاب کنند و او را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند و از خود امام بخواهد که سرّ تأخیر در ظهور را بیان فرماید. جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و باز همچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر و مقدس‌تر و زاهد‌تر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود. او هم رفت و بعد از دو - سه روز برگشت. پرسیدند: چه طور شد؟ گفت: راست مطلب اینکه وقتی من از نجف بیرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم، با کمال تعجب دیدم شهری بسیار آباد و خرم در مقابل من ظاهر شد. جلو رفتم. پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: این شهر صاحب الزمان است و امام ظهور کرده است. بسیار خوشحال شدم و شتابان به در خانه امام رفتم. کسی آمد و گفتم: به امام بگو فلانی آمده و اذن ملاقات می‌خواهد. او رفت و برگشت و گفت: آقا می‌‌فرمایند: شما فعلاً خسته‌ای، از راه رسیده‌ای. برو فلان خانه(نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست. ما دختر او را برای شما تزویج کردیم آنجا باش و هر وقت احضار کردیم، بیا. من خوشحال شدم. به آن آدرس رفتم و خانه را پیدا کردم. از من خیلی پذیرایی کردند و آن دختر را به اتاق من آوردند، هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند. گفتم: کیست؟ گفت: مأمور از طرف امام؛ می‌فرمایند: بیا!‌می‌خواهیم قیام کنیم و شما را به جایی بفرستیم. گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید، گفت: فرموده‌اند: همین الآن بیا. گفتم: بگو من امشب نمی‌آیم! تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست. نه شهری هست، نه خانه‌ای هست و نه عروسی! من هستم و صحرای نجف. معلوم شد مکاشفه‌ای بوده و خواسته‌اند به ما بفهمانند که ما هنوز آمادگی برای آمدن امام زمان(عج) نداریم. یک دختر به ما تزویج کرده‌اند و ما به خاطر او دست از امام زمان‌مان برداشته‌ایم! منبع: فارس @haram110
🍂 ای کاش هرچه داشتم می‌دادم، ولی به جای او می‌بودم از حمّاد ناب روایت شده که: با عدّه‌اى خدمت امام صادق علیه السّلام بودم در مِنا، سپس عمران بن عبد اللّٰه قمّى وارد شد، امام از او حال پرسيدند و بسيار مورد لطف قرارش دادند و با صورت خندان با او صحبت كردند. وقتى عمران رفت، من به امام عرض كردم: اين كيست كه اينقدر به او لطف نمودید؟ فرمودند: "هَذَا مِنْ أَهْلِ بَيْتِ اَلنُّجَبَاءِ، مَا أَرَادَهُمْ جَبَّارٌ مِنَ اَلْجَبَابِرَةِ إِلاَّ قَصَمَهُ اَلله" او از خانواده‌ايست بزرگوار و شریف، كه هر يك از ستمگران روزگار قصد سوئى نسبت به آنها نمود، خداوند متعال آنها را نابود كرد. (رجال الکشي، ص ٣٣٣) ✍🏻 موسى بن طلحه نقل كرده از یکی از كوفیان كه گفت: در مِنا بودم، عمران بن عبد اللّٰه قمّى آمد و چند خيمه آورد از خيمه‌هاى مردانه و زنانه كه در آنها پرده داشت. آن خيمه‌ها را در محلّ مخصوص خيمه‌هاى امام صادق عليه السّلام نصب کرد. چيزى نگذشت كه حضرت با خانواده خود آمدند و فرمودند: اينها از كجا آمده‌؟ من گفتم: فدايت شوم اين خيمه را عمران بن عبد اللّٰه قمّى براى شما نصب کرده؛ امام عليه السّلام در آن خيمه فرود آمدند و به غلام خود فرمودند: عمران بن عبد اللّٰه را بياور. عمران آمد و گفت: آقای من، فدايتان شوم، اين همان خيمه‌هائى است كه دستور دادید درست كنم. حضرت فرمودند: قیمت آنها چقدر شد؟ عرض كرد: آقا كرباس‌هاى آن را خودم بافته‌ام و با دست خود اينها را ساخته‌ام، دوست دارم از من بعنوان هديه بپذيريد، آن پولى كه بمن داده بوديد ردّ كردم. "فَقَبَضَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) عَلَى يَدِهِ ثُمَّ قَالَ: أَسْأَلُ اَللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَنْ يُظِلَّكَ وَ عِتْرَتَكَ يَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ" 🌺 امام عليه السّلام دست او را گرفتند و فرمودند: از خداوند متعال در خواست ميكنم كه درود بر محمّد و آلش بفرستد، و تو و خاندانت را روز قيامت در سايه لطفش قرار دهد، كه جز سايه لطفش سايبانى نيست. (رجال الکشي، ص ٣٣١) 🤲🏻 خداوندا، تو شاهدی که ما آرزو داشتیم هرچه داشتیم می‌دادیم و بجای عمران بن عبدالله قمّی می‌بودیم. حتّی با تصوّر اینکه امام ما چنین رفتاری با ما نماید، وجودمان سراسر شوق و حسرت می‌شود. لذا با یک دنیا اندوه و حسرت، خطاب به امام عصر خود (عجل الله تعالی فرجه و سلام الله علیه) می‌گوئیم: هَلْ إِلَيْكَ يَابْنَ أَحْمَدَ سَبِيلٌ فَتُلْقىٰ؟ هَلْ يَتَّصِلُ يَوْمُنا مِنْكَ بِعِدَةٍ فَنَحْظىٰ؟ مَتَىٰ نَرِدُ مَناهِلَكَ الرَّوِيَّةَ فَنَرْوَىٰ؟ مَتَىٰ نَنْتَقِعُ مِنْ عَذْبِ مائِكَ فَقَدْ طالَ الصَّدىٰ؟ مَتىٰ نُغادِيكَ وَنُراوِحُكَ فَنُقِرَّ عَيْناً؟ مَتىٰ تَرانا وَ نَراكَ .... @haram110
لعن الله آبی بکرو عمر و عمریها جمیعٱ
هییت صبح ها شهر قم مقدس
💫🌺🍃 🌺 ❇️ تعویذ روز شنبه 💠 چون کسی خواهد در روز شنبه امورات بر وفق مراد او باشد و گره‌ها و گرفتاری‌ها از او رفع گردد، تعویذ امروز را بخواند ان شاءالله امور بر او اسان و گشایش در کار او پدید آید. ﷽ اللَّهُمَّ رَبَّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ وَ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ وَ قَاهِرَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ کُفَّ عَنِّی بَأْسَ الْأَشْرَارِ وَ أَعْمِ أَبْصَارَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ وَ اجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ حِجَاباً إِنَّکَ رَبُّنَا وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ تَوَکُّلَ عَائِذٍ بِهِ مِنْ شَرِّ کُلِّ دَابَّةٍ رَبِّی آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا وَ مِنْ شَرِّ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ مِنْ شَرِّ کُلِّ سُوءٍ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّم 📚 صحیفه امام جواد علیه‌السلام 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ دعای روز شنبه بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ بِسْمِ اللّٰهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ وَ أَعُوذُ بِاللّٰهِ تَعَالىٰ مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ وَ كَيْدِ الْحَاسِدِينَ، وَ بَغْىِ الظَّالِمِينَ، وَ أَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ، اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْواحِدُ بِلَا شَرِيكٍ وَ الْمَلِكُ بِلَا تَمْلِيكٍ، لَاتُضَادُّ فِى حُكْمِكَ، وَ لَا تُنَازَعُ فِى مُلْكِكَ، أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ أَنْ تُوزِعَنِى مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِى غَايَةَ رِضَاكَ؛ وَ أَنْ تُعِينَنِى عَلَىٰ طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ، وَ اسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ، وَ تَرْحَمَنِى بِصَدِّى عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِى، وَ تُوَفِّقَنِى لِمَا يَنْفَعُنِى مَا أَبْقَيْتَنِى، وَ أَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِى، وَ تَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِى، وَ تَمْنَحَنِى السَّلَامَةَ فِى دِينِى وَ نَفْسِى، وَ لَا تُوحِشَ بِى أَهْلَ أُنْسِى، وَ تُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيَما بَقِىَ مِنْ عُمْرِى كَمَا أَحْسَنْتَ فِيَما مَضَىٰ مِنْهُ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. ✍ به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانی‌اش همیشگى است؛ به نام خدا که سخن پناه‌جویان و گفتار پرهیزگاران است و پناه می‌برم به خدای بلندمرتبه از ستم ستمگران و نیرنگ حسودان و سرکشی ظالمان و او را می‌ستایم، ستایشی برتر از ستایش ستایشگران، خدایا! تویی یگانه بی‌انباز و پادشاه علی الاطلاق، در فرمانروایی‌ات مخالفت نشوی و در پادشاهی‌ات هماوردی نداری، از تو می‌خواهم که بر بنده و فرستاده‌ات محمد درود فرستی و سپاس نعمت‌هایت را چنان قسمت من کن که مرا به کمال خشنودی‌ات نائل گرداند؛ و مرا به لطف توجهت بر طاعت و پای‌بندی بر بندگیت و شایستگی پاداشت یاری کنی و تا زنده‌ام به بازداشتن از گناهانت بر من مهر ورزی و تا زمانی که مرا باقی می‌داری بر انجام آنچه بهره‌ام رساند توفیقم دهی و به کتاب خود (قرآن) برای پذیرش حق، سینه‌ام را فراخ گردانی و بار گناهانم را با تلاوتش از نامه اعمالم فرو ریزی و در دین و جانم به من سلامت بخشی و کسانی که به آن‌ها انس گرفته‌ام از من وحشت‌زده نکنی و در باقیمانده عمرم احسانت را بر من تمام کنی، چنان‌که در گذشته عمرم بر من احسان نمودی، ای مهربان‌ترین مهربانان. 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ زیارت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله 💠 در روز شنبه أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُهُ وَ أَنَّكَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ رِسَالاتِ رَبِّكَ وَ نَصَحْتَ لِأُمَّتِكَ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَدَّيْتَ الَّذِي عَلَيْكَ مِنَ الْحَقِّ وَ أَنَّكَ قَدْ رَؤُفْتَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَ غَلُظْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ وَ عَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصا حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَبَلَغَ اللَّهُ بِكَ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمِينَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنَا بِكَ مِنَ الشِّرْكِ وَ الضَّلالِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْ صَلَوَاتِكَ وَ صَلَوَاتِ مَلائِكَتِكَ وَ أَنْبِيَائِكَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ وَ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ وَ مَنْ سَبَّحَ لَكَ يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أَمِينِكَ وَ نَجِيبِكَ وَ حَبِيبِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ صِفْوَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ وَ خَالِصَتِكَ وَ خِيَرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ أَعْطِهِ الْفَضْلَ وَ الْفَضِيلَةَ وَ الْوَسِيلَةَ وَ الدَّرَجَةَ الرَّفِيعَةَ وَ ابْعَثْهُ مَقَاماً مَحْمُوداً يَغْبِطُهُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ قُلْتَ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيماً إِلَهِي فَقَدْ أَتَيْتُ نَبِيَّكَ مُسْتَغْفِراً تَائِباً مِنْ ذُنُوبِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْهَا لِي يَا سَيِّدَنَا أَتَوَجَّهُ بِكَ وَ بِأَهْلِ بَيْتِكَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى رَبِّكَ وَ رَبِّي لِيَغْفِرَ لِي، ✍ آنگاه سه بار بگو: ✨ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ✨ 👈 سپس بگو: أُصِبْنَا بِكَ يَا حَبِيبَ قُلُوبِنَا فَمَا أَعْظَمَ الْمُصِيبَةَ بِكَ حَيْثُ انْقَطَعَ عَنَّا الْوَحْيُ وَ حَيْثُ فَقَدْنَاكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ يَا سَيِّدَنَا يَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ [الطَّيِّبِينَ‏] الطَّاهِرِينَ هَذَا يَوْمُ السَّبْتِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ أَنَا فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَحْسِنْ ضِيَافَتِي وَ أَجِرْنَا وَ أَحْسِنْ إِجَارَتَنَا بِمَنْزِلَةِ اللَّهِ عِنْدَكَ وَ عِنْدَ آلِ بَيْتِكَ وَ بِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَهُ وَ بِمَا اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ عِلْمِهِ فَإِنَّهُ أَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ. 🌺 💫🌺🍃
💫🌺🍃 🌺 ❇️ نماز حاجت| روز شنبه 💠 درجه پیغمبران ✍ هر کس روز شنبه این نماز را بخواند خداوند او را در درجه پیغمبران صالحین و شهدا قرار دهد: 🔹 ۴رکعت (دوتا دو رکعتی) 🔹 در هر رکعت حمد، توحید، آیة‌الکرسی 📚 مفاتیح الجنان 🌺 💫🌺🍃
📿🌺🍃 🌺 ❇️ دعای حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در روز شنبه اَللّهُمَّ افْتَحْ لَنا خَزَائِنَ رَحْمَتِکَ، وَهَبْ لَنا اَللّهُمَّ رَحْمَةً لا تُعَذِّبُنا بَعْدَها فِی الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ ارْزُقْنا مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ رِزْقاً حَلالَاً طَیِّبَاً وَ لاتُحْوِجْنا وَ لاتُفْقِرْنا إِلی أَحَدٍ سِواکَ وَ زِدْنا لَکَ شُکْرَاً وَ إِلَیْکَ فَقْراً وَ فاقَةً وَ بِکَ عَمَّنْ سِواکَ غِناً وَ تَعَفُّفَاً اللّهُمَّ وَسِّعْ عَلَیْنا فِی الدُّنیا اَللّهُمَّ إِنّا نَعُوذُ بِکَ أَنْ تَزْوِیَ وَجْهَکَ عَنّا فِی حالٍ وَ نَحْنُ نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِیهِ اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَعْطِنا مَا تُحِبُّ وَ اجْعَلْهُ لَنا قُوَّةً فِیما تُحِبُّ یَا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ خداوندا گنجینه‌های رحمتت را برای ما بگشا و رحمتی بر ما ارزانی دار که پس از آن، در دنیا و آخرت، ما را مجازات ننمایی و از الطاف بیکران خویش، روزی حلال و پاکیزه به ما عطا فرما و غیر از خویش ما را نیازمند کسی نگردان و حالت سپاسگزاری را در وجود ما نسبت به خویش، فزونی ببخش و ما را فقط نیازمند الطاف خویش قرار ده به گونه‌ای که بواسطۀ عنایت تو، از همگان بی نیاز گردیم و آبرومندانه در این جهان زندگی کنیم خداوندا ما را از سخاوت‌های خویش در این دنیا بهره‌مند گردان خداوندا به درگاه تو پناه می‌آوریم از این که چهرۀ خویش را از ما بپوشانی، در حالی که ما آرزومند آن هستیم خدایا بر محمد و خاندان او درود بفرست و از آنچه که محبوب توست بر ما ارزانی دار و ما را در انجام آن، نیرومند گردان. 📚 بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۳۳۸ 🌺 💫🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️ ؟! 🏴 یازدهمین سوگواره‌ی کوچه‌های مادری 🔸با اجرای نمایش زنده 🔰 شهرمقدس‌قم |‌ پردیسان جنب مصلی امیرالمومنین علیه‌السلام 📅 ۴ لغایت ۱۵ آذرماه ۱۴۰۳ ⏰ ساعات بازدید: ۱۷:۳۰ الی ۲۲ ❗️ جهت نظم و انضباط بیشتر بازدید رایگان از طریق رزرو با لینک زیر Kooche-madari.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
28.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:: 🔴 ترکیبات برنده با عسل👇 ⚠️ اگه عسل طبیعی و درجه یک سراغ نداری تا آخر بخون بهت گفتم چی کار کنی👇 🍯عسل + زنجبیل »» رفع سردی معده و تقویت دستگاه گوارش 🍯عسل + دارچین »» چربی‌سوز قوی 🍯عسل + زردچوبه »» بند اومدن خونریزی 🍯عسل + نمک دریا »» خمیردندان طبیعی 🍯 اگر گشتی و جای معتبری برای تهیه عسل پیدا نکردی، ما با افتخار درخدمتتون هستیم❤️ 🆔️ @meshkatqom :.
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:: 🔴 ۲ نسخه قوی برای سرفه‌های خشک ‼️ اول یه نکته بگم بهت؛ حتما باید روغن بادام‌شیرین و عسلی که استفاده میکنید طبیعی باشن، پس از جای معتبر تهیه کنید✔️ 🟢 نسخه دوم رفع سرفه‌های خشک : یک پیاز رو ورقه‌ورقه کنید و بزنید توی عسل و نوش جان کنید مثل وقتی که نون رو میزنید توی ماست و می‌خورید 👌 به همین راحتی☺️ ⚠️ اگر گشتی و جای معتبری برای تهیه عسل و روغن بادام‌شیرین پیدا نکردی، ما باافتخار درخدمتتون هستیم❤️ 🆔️ @meshkatqom :.
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌎🌺🍃 🌺 ❇️ تقویم نجومی 🗓 یکشنبه 🔸 ۴ آذر/ قوس ۱۴۰۳ 🔸 ۲۲ جمادی الاول ۱۴۴۶ 🔸 ۲۴ نوامبر ۲۰۲۴ 🌎🔭👀 🌓 امروز قمر در «برج سنبله» است. ✔️ برای امور زیر نیک است: امور تجاری شکار و صید دیدار با مسئولین صدقه دادن معاملات امور آموزشی امور عمرانی اشتغال به تجارت امور زراعی ارسال کالا امور مربوط به حرز 🌎🔭👀 👼 زایمان نوزاد زندگی پاکی دارد. 🚘 مسافرت دارای سود و بی خطر می‌باشد. 💞 انعقاد نطفه 🔹 امشب (شب یکشنبه) دلیلی بر نهی یا استحباب نیست. 🌎🔭👀 💇 اصلاح سر و صورت باعث فقر می‌شود. 🩸حجامت،خون‌دادن،فصد،زالو انداختن موجب قوت دل می‌شود. 💅 ناخن گرفتن روز مناسبی نیست. موجب بی‌برکتی در زندگی می‌گردد. 👕 بریدن پارچه روز مناسبی نیست. موجب غم و اندوه شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. این حکم شامل خرید لباس نیست. 🌎🔭👀 😴 تعبیر خواب رویایی که امشب (شب یکشنبه) دیده شود، تعبیرش از آیه ۲۲ سوره مبارکه حج است. ﴿﷽کُلّمَا أرادُوا أن یَّخرٍجُوا مِنهَا مِن غَم﴾ و از مفهوم آن استفاده می‌شود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد و صدقه بدهد تا رفع شود. مطلب خود را بر این مضامین قیاس کنید. 📿 وقت استخاره از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ از ساعت ۱۶ تا مغرب 📿 ذکر روز یکشنبه «یا ذالجلال و الاکرام» ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه «یا فتاح»، موجب فتح و نصرت یافتن می‌گردد. ☀️ ️روز یکشنبه متعلق است به: 💞 حضرت‌علی علیه‌السلام 💞 حضرت‌فاطمه‌زهرا سلام‌الله‌علیها اعمال نیک خود را به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌎🔭👀 ⏳ مدت زمان اعتبار این تقویم از اذان مغرب آغاز و اذان مغرب روز یکشنبه پایان می‌یابد. سلامتی و تعجیل در فرج علیه‌السلام صلوات «اَللّٰهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ» 🌺 🌎🌺🍃
حرم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۲۴ فخری خانم
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۲۵ فخری خانم هنوز هم... از دستش دلگیر بود.اما قهر نبود.به خانه خاله شهین رسیدند. هنوز دستش به زنگ در نرسیده بود که سهیلا در را باز کرد. یوسف را پایین برد. _سلام. سهیلا که خیال میکرد یوسف پشیمان شده و به خاستگاری او آمده از ذوق گفت: _وای سلام عزیزم... تو خوبی... چیشد اومدین... پس عمو کوروش کو.... یاشار اینا پس کجان؟؟!! تند تند جملات را پشت سرهم ردیف میکرد.فخری خانم با دلخوری گفت: _اگه بری کنار ما بیایم داخل میگم.. همه کجان..! سهیلا ماتش برد... آرام کنار رفت.یوسف و مادرش وارد خانه شدند. خاله شهین روی مبل نشسته بود. با ورود یوسف و مادرش، بااخم، دست ب سینه ایستاد.یوسف دسته گل را بالبخند، بسمت خاله شهین گرفت. _سلام خاله مهربون.این دسته گل خدمت شما فقط برای عذرخواهی همانطور ایستاده بودند. گرچه خاله شهین از فخری خانم بود. اما مثل یک بزرگتر همیشه رفتار میکرد. و هرکسی خبر نداشت فکر میکرد خاله شهین بزرگتر است. یوسف دسته گل را مقابل خاله شهین گرفته بود.اما خاله نه دسته گل را گرفت،نه اخمهایش را باز کرد و نه حتی تعارفی کرد که مهمانها بنشینند. _مگه نگفتم این ورا پیدات نشه!؟؟؟ یوسف_من گفتم، بیایم دست بوسی شما _خیلی بیجا کردی!! فخری خانم_ شهین جون شما بزرگی، عزیزی، ببخشش دیگه. بخشش از بزرگانه! خاله شهین با اخم... به یوسف زل زد. و با بی احترامی آنها را از خانه بیرون کرد. در مسیری که بسمت خانه عموسهراب، میرفتند... فخری خانم تا میتوانست او را مورد عتاب قرار میداد. اما یوسف فقط کرد. اخمی درشت روی پیشانیش می آمد.هر از گاهی فقط یک سوال میپرسید: _بنظرشما من حق ندارم زنمو خودم انتخاب کنم؟؟!! بدون جوابی به سوالش، باز مادر حرف خودش را میزد. که یوسف آبرویش را برده... که بی تجربه است... که با ندانم کاری هایش آینده اش را تباه میکند... عصبی پایش را روی پدال گاز فشار میداد. این روزها زیاد عصبی میشد.! کلافه بود... به خانه عمو سهراب رسیدند... هنوز مریم خانم نمیدانست که یوسف برای چه آمده.نمیدانست که این دسته گل عذرخواهی ست، نه خاستگاری. با نهایت احترام وارد خانه شدند... مریم خانم مثل همیشه، دستش را برای دست دادن، مقابل یوسف دراز کرد. یوسف دستش را روی گذاشت نگاهش را به رساند. _برا عرض عذرخواهی، خدمت رسیدیم. مریم خانم تعارفی کرد... همه نشستند.اصلا متوجه جمله یوسف نشده بود. خواست فتانه را صدا کند که فخری خانم مانع شد. فخری خانم_ ببین مریم...! ما برا خاستگاری نیومدیم. یوسف_اومدم عذرخواهی مریم خانم کاملا گیج شده بود. متوجه حرفهایشان نمیشد. _عذرخواهی؟!..عذرخواهی برا چی؟؟!! ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
.💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 💞 قسمت ۲۶ هرچه بیشتر فخری خانم... توضیح میداد. مریم خانم بیشتر عصبی میشد. یوسف تا میخواست حرف بزند، با فریاد ها و بی احترامی های مریم خانم باز سکوت میکرد. خودش هم مانده بود چه کند..! شاید اصلا نباید می آمد.شاید این راهش نبود. را گفته بود. هم کرده بود. یوسف گرهی سفت به پیشانیش بود. نگاهش روی و دستانش مشت شد.اما کرد. تا نشکند حرمت بزرگترش را. مریم خانم به مراتب سخت تر و بدتر از خاله شهین، با داد و فریاد، هر دو را از خانه بیرون کرد. در مسیر برگشت... تا رسیدن به خانه باز مادرش حرفهای قبل را تکرار میکرد.به خانه رسید.مادرش را، پیاده کرد. یک سره بسمت پایگاه راند... تازه علی و کاروانش از راهیان برگشته بودند.به پایگاه رسید.جمعیت زیادی به استقبال مسافران خود آمده بودند. ماشین را پارک کرد. کلافه و عصبی وارد اتاق شد... مدام طول اتاق را طی میکرد. می ایستاد. با کفشش ضرب میزد. دوباره راه میرفت... میخواست درستش کند. باید به هدفش میرسید...!باید امشب حرف آخرش را میزد.! سه هفته ای از آن روز میگذشت... همان روزی که دلش را باخت.چند روز دیگر عروسی یاشار بود. از عید نوروز هیچ نفهمیده بود. بس که درخانه بحث و دعوا بود. فقط بر سر زن گرفتنش..! از دیشب را گرفته بود.. دل مادرش را به دست آورد. باید که قدم ها بردارد..تا به وصلش برسد.! علی_اینجا رو ببین.. ببین کی اینجاست علی وارد اتاق شد... او را گرم در آغوش گرفت.یوسف نگاهی به علی کرد. خود را از آغوش علی کنار کشید.با دستهایش بازوی علی را فشرد. به چشمهایش زل زد. _درستش میکنم..! باید درست بشه..! به سمت در خروجی پایگاه رفت.هیچ کاری به ذهنش نمی آمد. تپش قلبش باز زیاد شده بود. علی بلند گفت: _یوسف مراقب باش..! گولش رو نخوری.! دستش روی قلبش گذاشت. ماساژ میداد. اخمهایش را بیشتر در هم کشید. پرسوال نگاهی کرد. علی_ شیطونو میگم. همانجا میخکوب شد... کم کم گره پیشانیش باز شد.واای چکار میخواست انجام دهد.!؟ غصه دار کنار در ورودی، همانجا نشست.«ای وای» آرامی گفت، سرش را زیر دستانش برد. علی میدانست... از همان روز اول فهمیده بود.اما خیلی بی تفاوت رفتار میکرد.باید قفل زبان یوسف را باز میکرد.کنار یوسف نشست. _خب بگو گوش میدم. یوسف سرش را به دیوار تکیه داد. نگاهش به حیاط پایگاه بود. _قدم اولو خوب رفتم.. ولی گیر کردم علی..! _گیر نکردی رفیق..! کلافه شدی، زود از کوره درمیری، شبها خوابت نمیبره،درست میگم مگه نه...؟! یوسف نگاهی به علی کرد.علی بلند شد. دست رفیقش را گرفت و او را بلند کرد. _درد عشقی کشیده ام که مپرس لبخند محجوبی زد. _خیلی تابلو بودم، آره..؟! علی خندید. _اووووه چه جورم...!! از تابلو هم، یه چیزی اونورتر...خب چرا نمیری جلو..!؟ سرش را به زیر انداخت.با لحنی سرشار از غم گفت: _ مامان بابا شدیدا مخالفن علی دستی به شانه های یوسف زد. _این دیگه مشکل خودته رفیق.. ولی یه چیزی بگم بهت، دست روی الماس فامیل گذاشتی. تبریک میگم به . یوسف باشرم، سرش را به زیر انداخت.آرام گفت: _میدونم علی بلند شد. _باید برم خونه. ولی کاری داشتی درخدمتم. فعلا یاعلی. علی رفت.و یوسف... چند دقیقه ای همانجا بود. بسمت ماشینش آرام راه میرفت. مشکل، باید حل میشد،باید..! غصه، ذوق، نگرانی، ترس، شک، توهین، تهمت، بی احترامی، قهر، دعوا، بحث، همه اینها که باهم جمع میشدند... در برابر هیچ بود.. صفر بود.. قدرتی نداشت.. جزم بود. فقط که راضی بود باید میرفت تا به منزل لیلی میرسید. نه ، و به ...!! ادامه دارد... ✨✨💚💚💚✨✨ ✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار 💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
با چه رویی بنویسم که بیا آقا جان شرم دارم خجلم من ز شما آقا جان با چه رویی بنویسم ز غم دوری تو که گناهانِ من آزرده تــو را آقا جان مهربانانه بـــــــه یاد همهٔ ما هستی آه از غفلت روز و شب مــا آقا جان جهت سلامتی و تعجیل در فرج یگانه منجی عالم بشریّت، حضرت اباصالح المهدی علیه السّلام، صلوات بر محمّد و آل محمّد🌷