eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
631 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
شستن سر با درروز 🔹 @haram110
📢امام باقر علیه السّلام فرمود: را در روز جمعه ترک مکن که سنّت است. 📚الکافی، ۳/۴۱۷ 🔹 @haram110
💎امام باقر عليه السلام فرمود: الصَّدَقةُ يَومَ الجُمُعةِ تُضاعَفُ، لفَضْلِ يَومِ الجُمُعةِ على غَيرهِ من الأيّامِ. 🔹در روز جمعه [ثواب] دو چندان مى شود؛ زيرا روز جمعه بر ديگر روزها فضيلت دارد. 📖ثواب الأعمال،ج۱،ص۲۲۰ 🔹 @haram110 📌لطفا مطالب با لینک ارسال شود👆
اخلاص ایشان می فرمود: «در مسجد گوهرشاد نشسته بودم که یک طلبه ای از من پرسید: چگونه امام صادق(ع) شب تا صبح در حال عبادت بودند و به یکی از اصحابشان فرمودند: من حاضرم عبادت دیشبم را با یک کار دیشب تو عوض کنم. دیشب که تو بلند شدی آب بخوری سلام بر ابا عبدالله(ع) دادی؟ چگونه ممکن است امام معصوم(ع) عبادت یک شب خود را با یک کار کوچک از اصحابش عوض کند؟» ایشان گفت: «من جوابش را نمی دانستم و گفتم: بلد نیستم. ناگهان نوری از گنبد امام رضا(ع) بالا آمد و آمد تا وارد سینه ام شد. یک مرتبه متوجه شدم که جوابش را می دانم. گفتم: جوابش را فهمیدم. جوابش این است که انسان مخلص هیچ گاه برای کار خودش ارزش قائل نیست ولی کار دیگران را با ارزش می بیند. ما می گوییم که کار امام صادق(ع) ارزش زیادی دارد اما خود حضرت چون که مخلص است برای کارش ارزش قائل نیست و حاضر آن را با کار دیگران عوض کند.» @haram110
مناظره ای جالب علامه سید شرف الدین عاملی باپادشاه عربستان: توسل به پیامبر (صلی الله علیه واله) آقای سید شرف الدین (صاحب کتاب ارزشمند المراجعات)، در عصر حکومت «ملک عبدالعزیز» برای زیارت خانه خدا به مکه رفت. در عید قربان در کنار سایر علما به کاخ پادشاه سعودی دعوت شد، تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. او به کاخ رفت، هنگامی که نوبت به او رسید، دست شاه را گرفت و هدیه‌ای به او داد، و آن هدیه یک قرآن بود که دارای جلدی پوستین بود. شاه عربستان آن هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان تعظیم و احترام، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف الدین (از فرصت استفاده کرد) ناگهان گفت: «ای پادشاه! چرا این جلد را می‌بوسی و به آن تعظیم می‌کنی، با اینکه این جلد چیزی جز پوست بز نیست؟» شاه گفت: «غرض من از بوسیدن جلد، قرآنی است که در داخل آن قرار دارد، نه خود جلد». آقای شرفالدین، بی‌درنگ فرمود: «احسنت ای پادشاه! ما شیعیان نیز وقتی که پنجره یا در اتاق پیامبر(ص) را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند، ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول خدا(ص) را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز می‌خواستی قرآن را تعظیم کنی که در درون آن پوست قرار دارد.» حاضران تکبیر گفتند، و او را تصدیق کردند، در این هنگام ملک عبدالعزیز ناچار شد تا به حاجیان اجازه دهد که از آثار رسول خدا(ص) تبرک بجویند. ولی ولیعهد او که بعد از او آمد، از قانون گذشته‌شان برگشت. @haram110
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🍃 دلـ❤️ـم را برده ای با نرگـ🍃ـس شکـ🍂ــوفا می شـود با خنـ😊ـده ات حــس🤗 تـ💚ـو با پوشیـدن چـ😍ـادر سیاهت برایـ✋ـم بهتری از هر پرنسـ✨ـس
😍 مـ😎ـن انـقدر دوسِت دارمـ❤️ كه به شدت علاقم به تــ❤️ــو حسودیم میشه :))
| 🌝 | باش و لـبخند بزن تا کـه دلـمـ❤️ باز شود | ⛅️ | روز من با لبخند شیرین تـــ❤️ـــو آغاز شود. صبحت بخیر عشقمـ❤️
عشق یعنی ...❤ کوچک کردن دنیا 💝 به انداززه یک نفر ❣ وبزرگ کردن💖 یک نفر به اندازه دنیا...💞
😊✨ •دراِنٺخـآب‌هَمسَنگـرٺ‌دقّـٺ‌‌ڪُن☝️ •اوڪہ‌دِلـ♡ـش‌آسِمـآنۍبـآشَــد •بـہ[‌خُـღـدا‌]خواهیـدرِسید:) 😍💪
مــــــــــــــ👨🏻ــــــــــــرد باس : وسـط مسـابـقه فوتــ⚽️ــبال داد بزنــــــــــــــــــــــــــــــــه: 🗣 هــی عــیال ایـــن هـــمه گـــُـ🌹ـــل تو فوتبال هــست ✨ ولـی هـیچ کــدومشــون مـثل تـــــــ❤️ـــــــو نمیشـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مـے دانـے (🤔) از وقـتے دلبسته ات شـده ام (❤️) هـمه جا (😍) بـوے بـهشت مـے دهد ؟! (💚) ┏━━━••●◉✿◉●••━━━┓ •••❤️ @haram110 ❤️••• ┗━━━••●◉✿◉●••━━━┛
‌ تابلویــــے سر درِ ⛔️ دروازه ے قــــلبمـ زده امـ😌✋ ڪہ ورود احدے جز ❤️ اڪـیدا☝️ ممنوع 🚫 😊⛔️
•| مدٺے هست که (😊) درگیر سوالـے شـده ام (🤔) •| تو چـہ داری که من (😘) اینگونه هوایے شده ام (😍) ┏━━━••●◉✿◉●••━━━┓ •••❤️ @haram110 ❤️••• ┗━━━••●◉✿◉●••━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°حاۻرمـ🎒ْ در عَۅضـِ↻ ✋ـدسٺــْ ڪۺیدَݧ زِ بِہِشِــ ـــٺْ😌👌|، 💞 #ٺوُ ] فَقط☝️ قِسمٺِ مَـڹْ ✋ باشۍُ ۅَ مـــــَݧْ قِسمټِ ټُـ ۅ...!❤️
↫ صد جلوہ حیاست⇣ پیڪر خاڪے تان••• ↫ لبخند خـــدا⇣ مقام افلاڪے تان••• ↫ با چــادرتان⇣ مدافعان حرمید••• ↫ احسنت بر این حجاب⇣ و بر پاڪے تان••• 🌹
بـرآیِ تــ♡ــو 😘 وقـتے از تَـهِ دل میخندی ☺️🎈 بایـد جـانـ داد «💌» ⇓ دِل ڪہ چیزی نیست:) ❤️
💍‌ 💚‌‌پیامبر اکرم (ص) :‌ لبخند های زن و شوهر به روی هم به‌ هنگام برخورد با یکدیگر ‌و یا خداحافظی صدقه است‌ و به اندازه انفاق فی سبیل الله ارزش‌ دارد‌‌👌😍 📚کافی جلد ۵ صفحه ۵۶۹‌
برادرم⚠️ ⇤مردان باغیرت👌 قبـ↷ـل از اینڪہ زن ِمُحجّبـہ داشتہ باشند⬇️ ◢چشمــان◤ ⇠مُحجّبـہ⇢ دارند📌 بہ مردان بگو چشم هاے خود را از نگاہ ناروا فروبندند
اے رفیقان ڪہ سـوے شهر دمشق  در سفرید... این دلِ💔  غمـــزده و😔  زار مرا همـ ببرید....!! #اللهم‌الرزقنا‌شهـادتـــ💚
🍀حکایت مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین و افسرده به سطح آب زل زده بود. استادی از آنجا میـگذشت. او را دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست. مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت: "عجیب آشفته ام و همه چیززندگی ام به هم ریخته است. به شدت نیازمند آرامش هستم و نمی دانم این آرامش را کجا پیدا کنم؟ " استاد برگی از شاخه افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت: به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپارد و با آن می رود. سپس استاد سنگی بزرگ را از کنار جوی آب برداشت و داخل نهر انداخت. سنگ به خاطر سنگینی اش داخل نهر فرو رفت و در عمق آن کنار بقیه سنگ ها قرار گرفت. استاد گفت: “این سنگ را هم که دیدی. به خاطر سنگینی اش توانست بر نیروی جریان آب غلبه کند و در عمق نهر قرار گیرد. حال تو به من بگو آیا آرامش سنگ را می خواهی یا آرامش برگ را؟!” مرد جوان مات و متحیر به استاد نگاه کرد و گفت: “اما برگ که آرام نیست. او با هر افت و خیز آب نهر بالا و پائین می رود و الان معلوم نیست کجاست! لااقل سنگ می داند کجا ایستاده و با وجودی که در بالا و اطرافش آب جریان دارد اما محکم ایستاده و تکان نمی خورد. من آرامش سنگ را ترجیح می دهم!” استاد لبخندی زد و گفت: “پس چرا از جریان های مخالف و ناملایمات جاری زندگی ات می نالی؟ اگر آرامش سنگ را برگزیده ای پس تاب ناملایمات را هم داشته باش و محکم هر جایی که هستی آرام و قرار خود را از دست مده.” استاد این را گفت و بلند شد تا برود. مرد جوان که آرام شده بود نفس عمیقی کشید و از جا برخاست و مسافتی با استاد همراه شد. چند دقیقه که گذشت موقع خداحافظی مرد جوان از استاد پرسید: شما اگر جای من بودید آرامش سنگ را انتخاب می کردید یا آرامش برگ را؟ استاد لبخندی زد و گفت: "من تمام زندگی خودم را با اطمینان به خالق رودخانه هستی و به جریان زندگی سپرده ام و چون می دانم در آغوش رودخانه ای هستم که همه ذرات آن نشان از حضور یار دارد از افت و خیزهایش هرگز دل آشوب نمی شوم و من آرامش برگ را می پسندم …" خود را به خدا بسپار و از طوفانهای زندگی هراسی نداشته باش چون خدا کنار تو و مواظب توست @haram110
🌿🌸🌿 🔻 تلنگر 🔶یوسف علیه السلام پادشاه مصر بود و فاصله او تا پدرش هجده روز بود پس اگر خداوند میخواست محل اقامتش را به پدرش نشان دهد،می توانست چنین کند. 🍂به خدا سوگند زمانی که یعقوب علیه السلام و فرزندانش با خبر شدند که یوسف در مصر است، آن مسافت را نُه روزه طی کردند.🍂 🔷👈 چرا این امت منکر می شوند که خداوند،می تواند همان کاری که با یوسف (ع) کرد با حجت خویش انجام دهد؟ 💢یوسف علیه السلام در بازارهایشان رفت و آمد می کرد و بر سفره هایشان غذا می خورد؛ ولی آنها او را نمی شناختند تا این که یوسف خودش را به آنها معرفی کرد؛ 👈 و به آنها گفت:من یوسفم. ✅ در این هنگام بود که او را شناختند. 💥پس چرا این امت سرگردان،منکر این مطلب میشوند؟ چرا این امت منکر می شوند که صاحبشان مظلومی است که حقش را گرفته اند؟ صاحب این امر بین مردم رفت و آمد می کند و در بازارهایشان راه می رود و بر فرش هایشان گام میگذارد ، ولی او را نمی شناسند.😔😭 ✅ امام علی علیه السلام در این رابطه فرمودند : 🍁بدانید که زمین از حجت الهی خالی نمی شود، اما به خاطر اینکه مردم به خودشان ستم می کنند و خود را از درک محضر امام محروم می سازند خداوند متعال دیدگان آنها را از زیارت حجتش نابینا می کند، و چنانچه زمین فقط یک ساعت از وجود حجت خدا خالی شود، اهل خود را فرو می برد.🍁 ✅ و این در حالی است که حجت خدا مردم را می شناسد اما مردم او را نمی شناسند. همان گونه که یوسف پیامبر مردم را می شناخت ولی آنها منکر او بودند.. 📚 غیبت نعمانی ص 84و288و289 📚 منتخب الاثر ص255و300 @haram110