eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 🌾مبعـــوث نبــے اڪـرم آمد 🎊بہ بہ ڪہ چہ روز خُـرّم آمد 🌾عیــدے نبُوَد چنیـن مبارڪ 🎊بس عیـد فرا رسیـد بےشڪ 🌾گیتے چو بهشٺ جاودان شد 🎊از بعثـٺ او جهـان جوان شد 🌾بر جملہ مسلمیــــن مبارڪ 🎊این عید بہ اهل دین مبارڪ 💝 #عید_سعید_مبعث_مبارڪ💝 Join➟ @harame_bigarar
🔹﷽🔹 #سیــــــره_شهــــــدا سادگی و بی‌ریایی از ویژگی‌های بارز شهید احمد مکیان بود.🌸 چهره‌ی خیلی معمولی ولی نورانی داشت.🌷 لباساش تقریبا کهنه و ساده بود. خیلی مهربون بود.💚 بـاطنی سرشـار از نورانیت و معنویت داشت.💫 #مدافــع_حــــرم🕊 #شهید_احمـــد_مکیـــان #بـہ_راه_تــو❤️ Join➟ @harame_bigarar
➢ حضرت فـاطـمـه(س)می فرمـاینـد: اگـر بــہ آنچــہ تـو را بـه آن فرمـان میدهيـم عمـل كنـى و از آنچــہ بـرحـذر مى داريم دورےكنـى؛ از شيعيان مـايى و الاّ هـرگـز . بحار الأنوار ، ج 68 ، ص 155 . #حـدیـث_زنـدگی♡ Join→ @harame_bigarar
🌸🍃 آسمانــے میشومـ وقتــے نگاهتــ میکُنمــ😍 اے تماشایےترین مخلوقِ خاکے در زمیــن 🌸🍃 #رهـبـرانه💞 اینجـاپایگـاه شهداستـ✌️ Join→ @harame_bigarar
✨﷽✨ #بـہ_رسـم_چــادر❤️ 💢 شهید چادرم را در دست گرفت و گفت به خاطر این چادرت می‌روم تا این چادر محکم‌تر بر سرتان بماند و دست بیگانه و ظالم نیفتد تا از سرتان بکشند. 🔻گفت: من می‌روم ولی رسالت زینبی به دوش شما است. راوی 👈 همسر شهید مدافـــع حــــرم #شهیــد_سعیـــــد_مسافـــــر🌹🍃 《ســــالــــروزشهــــادتــــ》🕊 Join➟ @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حرم بی‌قرار
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 #رمان_عشق_باطعم_سادگی #قسمت_57😍✋ چه خوب که امروز سرخاک نبودی ... دلم نمی خواست حرفها و ن
🌸💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 😍✋ بازم یادم افتاد برای چی اومدم اینجا... روی صندلی کهنه نشستم و خاله لیلا پیشبند سبز به خودش بست و چکمه و دستکش پوشید زیر لب صلوات میفرستادم و ذکر می گفتم!! جرئت نمی کردم نگاهم رو بچرخونم -شوهرت خیلی مرد خوبیه ... روزی که اینجا دیدمش و فهمیدم اکبر آقا عموشه و میاد کمک باور نمی کردم ... تو این دوره و زمونه کمتر کسی پیدا میشه از این کارها بکنه! چشمهام رو که روی هم فشار میدادم باز کردم و به خاله لیلانگاه کردم ... نزدیک یه تخته سنگی بودوداشت با شلنگ آب میشستش... حس میکردم نفس کم آوردم ... از زیر مقنعه چنگ انداختم به گلوم! صدای قدمهایی که نزدیک و نزدیک تر میشدن ولا اله الاالله می گفتن ... صدای ضجه های بلند گریه .... بدنم رو سست تر می کرد! در که باز شد بی اختیار نگاهم و چرخوندم و با دیدن تابوت چشمهام و روی هم فشار دادم... معده ام شدید می سوخت و گوشهام از ترس سوت می کشید و نمی فهمیدم دقیق صدای همهمه اطرافم رو! -باز کن چشمهات رو خاله...مرده ترس نداره... با صلواتی که میفرستادم چشمهام رو باز کردم و نگاهم روی بدن بی جونه تخت غسال خونه موند ...یه مامان بزرگِ پیر! مثل مامان بزرگ من!... خاله لیلا داشت آماده میشد برای غسل دادن _ نگاش کن لبخند رو لبشه یعنی راحت رفته ... بچه هاش میگن وقتی مرده تسبیح بین انگشتهاش بوده و در حال ذکر... خوش به حالش ... اول و آخر جای همه ما اینجاست خاله مهم اینه که چطوری بریم... همون طور مات به جنازه خیره شده بودم و به حرفهای خاله لیلا گوش می کردم مامان بزرگ منم تسبیح توی دستش بوده که تموم کرده بود ... همون تسبیحی که مامان باهاش نماز شب می خوند! -دیگه نگاه نکن! نگاه پربغضم رو به خاله لیلا دوختم که لبخندی به من زد - می خوای بری بیرون ؟ به نشونه منفی سر تکون دادم که گفت: پس تو هم قرآن بخون مثل من! موقع غسل دادن همیشه قرآن می خونم هم دلم آروم میگیره هم یه ثوابی به روح شون میرسه! -یعنی بدون اینکه بدونین آدم خوبی بوده یا نه براشون قرآن می خونین؟! خاله لیلا چارقد رو از سر این مامان بزرگ مرده بیرون میکشید - چه فرقی میکنه دخترم ...قضاوت آدمها کار مانیست ... کار خدای بزرگ و بخشنده است.! نگاهم رودزدیدم و به کفشهام دوختم ... چه دل بزرگی داشت این خاله لیلای غسال!.... بوی صابون توی دماغم پیچید و با صدای شر شرآب توانم بیشتر تحلیل رفت ... شروع کردم به قرآن خوندن ... آیت الکرسی خوندم،سوره های کوچیک ... قلبم داشت آروم می گرفت... فاتحه خوندم برای این مامان بزرگ غریبه و مامان بزرگ خودم... نفس عمیقی کشیدم ولی ای کاش این کارو نمی کردم، بوی کافور حالم و بد کرد و چشمهام رو باز! بدن دیگه کفن پیچ شده بودو خاله لیلا هنوزم زیر لب قرآن می خوند! باصدای تحلیل رفته ای گفتم: _خاله؟؟ نگاهی به من انداخت و گره کفن رو محکم کردو قلب من لرزید _جانم؟حالت خوبه؟؟ خوب نبودم ولی سرتکون دادم به نشونه مثبت _شماهم که برای اولین بار اومدین اینجا ترسیدین؟یامن دیگه خیلی... نزاشت ادامه بدم -منم ترسیدم دخترم... خیلی هم ترسیدم ... می دونی دلیل ترس همه ما از چیه؟ ترس از مرگ ... ترس از مردن ... ما می خوایم از این فکر فرار کنیم که یک روزی جای هممون اینجاست... همه ما آخرین حماممون و باید بیایم اینجا تا پاک بشیم .... واِلا مرده وحشت نداره... اینجا وحشت نداره... من هم کم کم این رو فهمیدم صدام میلرزید: -ولی من هنوزم از مرده میترسم.. لبخندی به صورتم پاشید –پاشوبیا اینجا با ترس آب دهنم و قورت دادم - پاشو بیا ... بیا ترست بریزه.. قدمهام رو با تردید برداشتم و رسیدم بالا سر جنازه کفن پیچ شده که روی صورتش هنوز باز بود! -ببین ترس نداره ... این آدم یک روز کنارمون زندگی کرده و ممکنه از کنارت رد هم شده باشه ولی تو نترسیدی... حالاچرا میترسی ... این یه جسمه بی روحِ ...ترس نداره! نگاهم روی پوست چروکیده و سفید شده ی جنازه و فکی که با پنبه و شال سفید بسته شده، مونده بود ... اشکهام بی هوا ریخت و تشییع جنازه مامان بزرگ توی ذهنم تداعی شد. -ازش نترس ... براش فاتحه بخون قلب خودتم آروم می گیره!.... ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
🌸🍃🌷 #نمـازشـب نمـازگـزار را از عـذاب قـبـر ایـمن میڪنـد وبـرات آزادی از آتـش جهنـم اســٺ.🌸🍃 #شبیـه_شـهـداشـویـم💚 Join➟ @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔆﷽🔆 #سݪام_بر_شھـــــدا /ڪـــاش می‌شـــــد... /حـــــال خــــوب را /لبخنـــــد زیبـــــا را /بعضی دوســـ💖ــت داشتن‌ها را /خشـــــــک ڪـــــرد... /لای ڪتاب گذاشت /و نگهشــــان داشت... #صبحتــــــون_شهــــدایــــے🌼 Join➟ @harame_bigarar
💚✨❤️ صدایت می ڪنم باعشق جوابم میدهی با جــان همین جان ڪَفتنت عشقم هوایی مــی ڪند دل را..!!! #اینـجوریاسـ🙈 #زوجـانـه💞 🔰اینجا حـرم هاے بیـقـرار👇 ♻️ @harame_bigarar