eitaa logo
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
4.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
595 ویدیو
775 فایل
کتابخانه آستان مقدس (در ایام غیر تعطیل) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد. ساعت کار خواهران 8 الی 20 ساعت کار برادران 8 الی 20:45 جهت ارتباط مستقیم @mn_sedigh تلفن: 37840750 الی 53
مشاهده در ایتا
دانلود
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازده‌سیزده‌سالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان. پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شد و می‌افتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچ‌وقت از دستش ناراحت نمی‌شدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همه‌شون سخت‌گیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم می‌بردیم. وقتی توی خونه شیطنت می‌کردیم، مادرم خط و نشون می‌کشید و انگشت تکون می‌داد که بذار بابات از سر کار بیاد. درباره‌ی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضی‌ها می‌گفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همون‌جا زن گرفته. بعضی‌ها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درست‌تر باشه. برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر . پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س. @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازده‌سیزده‌سالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان. پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شد و می‌افتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچ‌وقت از دستش ناراحت نمی‌شدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همه‌شون سخت‌گیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم می‌بردیم. وقتی توی خونه شیطنت می‌کردیم، مادرم خط و نشون می‌کشید و انگشت تکون می‌داد که بذار بابات از سر کار بیاد. درباره‌ی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضی‌ها می‌گفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همون‌جا زن گرفته. بعضی‌ها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درست‌تر باشه. برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر . پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س. @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازده‌سیزده‌سالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان. پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شد و می‌افتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچ‌وقت از دستش ناراحت نمی‌شدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همه‌شون سخت‌گیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم می‌بردیم. وقتی توی خونه شیطنت می‌کردیم، مادرم خط و نشون می‌کشید و انگشت تکون می‌داد که بذار بابات از سر کار بیاد. درباره‌ی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضی‌ها می‌گفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همون‌جا زن گرفته. بعضی‌ها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درست‌تر باشه. برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر . پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س. @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازده‌سیزده‌سالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان. پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شد و می‌افتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچ‌وقت از دستش ناراحت نمی‌شدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همه‌شون سخت‌گیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم می‌بردیم. وقتی توی خونه شیطنت می‌کردیم، مادرم خط و نشون می‌کشید و انگشت تکون می‌داد که بذار بابات از سر کار بیاد. درباره‌ی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضی‌ها می‌گفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همون‌جا زن گرفته. بعضی‌ها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درست‌تر باشه. برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر . پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س. @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازده‌سیزده‌سالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان. پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شد و می‌افتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچ‌وقت از دستش ناراحت نمی‌شدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همه‌شون سخت‌گیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم می‌بردیم. وقتی توی خونه شیطنت می‌کردیم، مادرم خط و نشون می‌کشید و انگشت تکون می‌داد که بذار بابات از سر کار بیاد. درباره‌ی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضی‌ها می‌گفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همون‌جا زن گرفته. بعضی‌ها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درست‌تر باشه. برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر . پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س. @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
اصلیتمون بوشهریه؛ یعنی بابام بوشهری بود. تو دوازده‌سیزده‌سالگی از بوشهر بیرون زده و اومده بود خرمشهر، بعدش هم شد کارگر پالایشگاه آبادان. پدرم آدم خوبی بود. معمولاً آروم بود، اما بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شد و می‌افتاد به جونمون. من و خواهرم و برادرم هیچ‌وقت از دستش ناراحت نمی‌شدیم؛ به هر حال پدرهای اون موقع همه‌شون سخت‌گیر بودن. اگه بخوام راستش رو بگم خداییش زیادی شیطون بودیم، در عین حال ازش حساب هم می‌بردیم. وقتی توی خونه شیطنت می‌کردیم، مادرم خط و نشون می‌کشید و انگشت تکون می‌داد که بذار بابات از سر کار بیاد. درباره‌ی مادرم باید عرض کنم که اصلیت مادرم بحرینی بود. بعضی‌ها می‌گفتن پدرِ مادرم از بحرین به میناب مهاجرت کرده و همون‌جا زن گرفته. بعضی‌ها هم می گفتن اهل دشتستان بوده، احتمالاً دومی درست‌تر باشه. برعکس پدرم، مادرم خیلی آروم بود؛ ساکت و سر به زیر . پدرم بعدِ بازنشستگی مغازه لوله کشی باز کرد. من فکر میکنم لوله کشی بیشتر ساختمونهای قدیمی خرمشهر کار پدرم بود. از اونجایی که بیشتر کارگرهای شرکت نفت لوله کشی و برقکاری بلد بودند؛ بابا مغازه لوله کشی زده بود. حتی بعضیهاشون نقاشی و بنایی هم یاد داشتند. به قول پدرم همه شون آچارفرانسه بودند. همیشه میگفت: : توپالایشگاه باید همه کاری بلد باشی، اگر هم نباشی باید یاد بگیری؛ چون پالایشگاه ازمون میخواد، اگه بلد نباشی کلات پس معرک س. @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/