eitaa logo
کتابخانه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها
4.8هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
613 ویدیو
827 فایل
کتابخانه آستان مقدس (در ایام غیر تعطیل) آماده خدمت رسانی به اعضای محترم می باشد. ساعت کار خواهران 8 الی 20 ساعت کار برادران 8 الی 20:15 جهت ارتباط مستقیم @mn_sedigh تلفن: 37840750 الی 53
مشاهده در ایتا
دانلود
«یحیی» روایتی است از زندگی «سید یحیی رحیم صفوی» از فرماندهان جنگ. چندوقتی بود مادرم جلوی چشم ما ذره‌ذره آب می‌شد. بعضی وقت‌ها حتی توان حرف زدن نداشت. با دست به چیزی اشاره می‌کرد؛ خواهرم ماه‌منیر بلند می‌شد و براش می‌آورد. بیشتر وقت‌ها به صورتش نگاه می‌کردم. دلم نمی‌خواست این‌طور رنگ‌پریده ببینمش. استخوان گونه‌هایش بیرون زده بود، انگار یک لایه پوست نازک رویش کشیده بودند. وقتی داشت با دست‌های لرزان بغچه‌ی حمامش را می‌بست، احساس می‌کردم گوشواره‌هایش که به هر لنگه‌ی آن یک سکه آویزان بود، روی لاله‌ی گوشش سنگینی می‌کند. مادرم زیبا و از خانواده‌ای بافرهنگ بود. چشم‌هایی سبز و موهایی طلایی داشت. پدرم وقتی جوان بود، برای مسابقه‌ی تیراندازی روی اسب به شهرکرد رفته بود؛ آنجا مادرم را بین تماشاچی‌ها دیده و با یک نگاه به آن چشم‌های سبز عاشقش شده بود... . @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
«یحیی» روایتی است از زندگی «سید یحیی رحیم صفوی» از فرماندهان جنگ. چندوقتی بود مادرم جلوی چشم ما ذره‌ذره آب می‌شد. بعضی وقت‌ها حتی توان حرف زدن نداشت. با دست به چیزی اشاره می‌کرد؛ خواهرم ماه‌منیر بلند می‌شد و براش می‌آورد. بیشتر وقت‌ها به صورتش نگاه می‌کردم. دلم نمی‌خواست این‌طور رنگ‌پریده ببینمش. استخوان گونه‌هایش بیرون زده بود، انگار یک لایه پوست نازک رویش کشیده بودند. وقتی داشت با دست‌های لرزان بغچه‌ی حمامش را می‌بست، احساس می‌کردم گوشواره‌هایش که به هر لنگه‌ی آن یک سکه آویزان بود، روی لاله‌ی گوشش سنگینی می‌کند. مادرم زیبا و از خانواده‌ای بافرهنگ بود. چشم‌هایی سبز و موهایی طلایی داشت. پدرم وقتی جوان بود، برای مسابقه‌ی تیراندازی روی اسب به شهرکرد رفته بود؛ آنجا مادرم را بین تماشاچی‌ها دیده و با یک نگاه به آن چشم‌های سبز عاشقش شده بود... . ر @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
✅از تحفه های کتابخانه آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام 📜نشریه " کاوه " شماره یک الی سی و پنج : سال نخستین چاپ شده در چاپخانه کاویانی در برلین 📂منتشره در روز دوشنبه 15 شهریورماه قدیم1288 یزدگردی الی 28 اسفندارمذ ماه 1288 یزدگردی = 18 ربیع الاول 1334هجری الی 18 ذی القعده 1337 هجری=24ژانویه 1916 الی 15 آگوست1919 ☘️این روزنامه هر دو هفته یکبار نشر میشود. قطع : رحلی خشتی قیمت اشتراک سالیانه در ایران یک تومان – در سایر ممالک پنج فرانک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا که دل را آه سینه راهی قم می‌کند با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می‌کند 🔷🔸💠🔸🔷 کانال رسمی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔 @astanqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«یحیی» روایتی است از زندگی «سید یحیی رحیم صفوی» از فرماندهان جنگ. چندوقتی بود مادرم جلوی چشم ما ذره‌ذره آب می‌شد. بعضی وقت‌ها حتی توان حرف زدن نداشت. با دست به چیزی اشاره می‌کرد؛ خواهرم ماه‌منیر بلند می‌شد و براش می‌آورد. بیشتر وقت‌ها به صورتش نگاه می‌کردم. دلم نمی‌خواست این‌طور رنگ‌پریده ببینمش. استخوان گونه‌هایش بیرون زده بود، انگار یک لایه پوست نازک رویش کشیده بودند. وقتی داشت با دست‌های لرزان بغچه‌ی حمامش را می‌بست، احساس می‌کردم گوشواره‌هایش که به هر لنگه‌ی آن یک سکه آویزان بود، روی لاله‌ی گوشش سنگینی می‌کند. مادرم زیبا و از خانواده‌ای بافرهنگ بود. چشم‌هایی سبز و موهایی طلایی داشت. پدرم وقتی جوان بود، برای مسابقه‌ی تیراندازی روی اسب به شهرکرد رفته بود؛ آنجا مادرم را بین تماشاچی‌ها دیده و با یک نگاه به آن چشم‌های سبز عاشقش شده بود... . ر @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
«یحیی» روایتی است از زندگی «سید یحیی رحیم صفوی» از فرماندهان جنگ. چندوقتی بود مادرم جلوی چشم ما ذره‌ذره آب می‌شد. بعضی وقت‌ها حتی توان حرف زدن نداشت. با دست به چیزی اشاره می‌کرد؛ خواهرم ماه‌منیر بلند می‌شد و براش می‌آورد. بیشتر وقت‌ها به صورتش نگاه می‌کردم. دلم نمی‌خواست این‌طور رنگ‌پریده ببینمش. استخوان گونه‌هایش بیرون زده بود، انگار یک لایه پوست نازک رویش کشیده بودند. وقتی داشت با دست‌های لرزان بغچه‌ی حمامش را می‌بست، احساس می‌کردم گوشواره‌هایش که به هر لنگه‌ی آن یک سکه آویزان بود، روی لاله‌ی گوشش سنگینی می‌کند. مادرم زیبا و از خانواده‌ای بافرهنگ بود. چشم‌هایی سبز و موهایی طلایی داشت. پدرم وقتی جوان بود، برای مسابقه‌ی تیراندازی روی اسب به شهرکرد رفته بود؛ آنجا مادرم را بین تماشاچی‌ها دیده و با یک نگاه به آن چشم‌های سبز عاشقش شده بود... . @haramqom_lib https://eitaa.com/joinchat/2937520146C323b467cf1 پرتال کتابخانه http://lib.amfm.ir/
✅از تحفه های کتابخانه آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام 📜هفته نامه " رفتگر" سیاسی ، انتقادی ، فکاهی صاحب امتیاز و مدیر مسئول : غلامعلی لقائی زیر نظر : شورای نویسندگان هر شماره در 8 صفحه در قطع رحلی سال اول شماره اول الی پنجم در یک مجلد شنبه 5 مهر 1359 الی چهار شنبه 7 آبان 1359 📝غلامعلی لقائی یکی از دها اسم مستعاری بود که ممتاز میثاقی (طنزنویس، شاعر، داستان نویس، مترجم) ،به دلیل مبارزات سیاسی، خاصه بعد از کوتای ۱۳۳۲ برای خود برگزیند و آثارش را با این نام‌ها انتشار داد. 🔹میثاقی صاحب ده‌ها نام مستعار از جمله م.امتیاز، لقا، م.م.سنگسری، سنگپائی، پارتیزان، مش‌مسلم، مش‌مندلی، علامه‌درگزینی، شوفره، سرخر، مافنگی، توله‌خرس، ننه همدم، دوسرطلا، اجاره‌نشین و… بود. زادگاهش (متولد 1292) منطقه سنگسر در شمال شهر سمنان بود. 🔸شاعری مردم‌دوست و فکاهی‌سرایی پرقدرت بود. گفته شده میثاقی طلبه حوزه علمیه، شاعر، داستان‌نویس، مترجم، آشنا به زبان روسی و صدالبته طنزپرداز بوده است. از حدود سال 1327 آثارش در مطبوعات فکاهی و طنز منتشر می‌شده است. ♦️ممتاز در سرودن انواع و اقسام شعر طنز و جدی، تسلط کافی داشت.پس از کودتای 1332 برای شناخته‌نشدن، با شناسنامه‌ای بنام «غلامعلی لقائی» زندگی می‌کرد. او حتی دیپلم زبان ‌انگلیسی و امتیاز روزنامه «رفتگر» (که حدود 25 شماره از آن را منتشر کرد و سپس توقیف شد) را به نام غلامعلی لقائی گرفت. /http://lib.amfm.ir