@pandaamooz
روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند.
خیلی او را صدا می زند
اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود!
به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد
تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود!
بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!!
بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند.
در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!!
این داستان همان داستان زندگی انسان است.
خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!!
اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند.
به خداوند روی می آوریم!!
بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!!
@pandaamooz
هیچ وقت
با دل آدمهای مهربون بازی نکنید
چون نمیتونن انتقام بگیرن
نه دلشون میاد،
نه راهشو بلدن
اینجاس که خدا دست به کار میشه
@pandaamooz
نیشهایی که دشمن میزند بُرنده است
اما نیشهایی که دوست میزند کُشنده است وهيچ مرحمی ندارد...
@pandaamooz
راننده تاکسی : دانشجویی ؟
مسافر : بله
راننده : وقتی زنگ میزنی خونتون با پدرت حتما حرف بزن ، پسر من وقتی زنگ میزنه فقط با مادرش حرف میزنه دلم براش تنگ شده !!
@pandaamooz
هیچ مترسکی را شبیه گرگ ، پلنگ یا خرس نساختند
به گمانم ترسناک تر از آدمیزاد در دنیا نیافته اند
@pandaamooz
@pandaamooz
مشكل اينجاست كه ما نه براى خودمان بلكه براى آدمهاى اطرافمان زندگى ميكنيم!؛
لباسى ميپوشيم كه مردم خوششان بياد
عطرى ميزنيم كه مردم لذت ببرند
رشته اى درس ميخوانيم كه كلاس داشته باشد
با كسى ازدواج ميكنيم كه دهانِ مردم را ببنديم
بچه دار ميشويم كه برايمان حرف در نياورند
و اين داستان تا آخرِ عمر ادامه دارد!
ما اگر كارى براى دلِ مان ميكرديم وضع مان اين نبود،همين!
@pandaamooz
@pandaamooz
مردی ! نزد فقیهی رفت وگفت
ای عابد سوالی دارم، عابد گفت بگو
گفت:نمازخودم را شکستم
عابد گفت دلیلش چه بود؟
مردگفت:هنگام اقامه نماز دیدم دزدی
کفش هایم را ربود و فرار کرد برآن شدم که نماز بشکنم و کفشم را ازدزد بگیرم
و حال میخواهم بدانم که کارم
درست است یا نادرست؟
عابد گفت:کفش تو چند درهم قیمت داشت؟
مردگفت: ۵درهم
عابد گفت:اى مرد کار بجا و پسندیده ای
کرده ای زیرا نمازی که تومیخواندی
۲ درهم هم نمیارزید!
@pandaamooz
زندگی را زیباتر کنیم
گاهی با ندیدن، نشنیدن و نگفتن..
زندگی زیباتر میشود
با یک گذشت کوچک
به همین سادگی..
@pandaamooz
همدیگر را یافتن
هنر نیست ..
هنر اینست که همدیگر را گم نکنیم
حتی رفتگان را با ذکر صلوات یاد کنیم.
@pandaamooz
کتاب و آب، هر دو در بحران هستند،
یکی از کم مصرفی؛
دیگری از پر مصرفی...!
@pandaamooz
بعد از کفش
بیشترین چیزی که زیر پا گذاشته میشود ،
" انسانیت " است ...!
@pandaamooz
دوستان واقعی هر طور بتوانند به اندازهی هم درمیآيند؛
بيشترهايشان را به رخ کمترهای ديگری نمیکشند ..!
دوستان واقعی هم اندازه اند!!
@pandaamooz