هدایت شده از بسوی بی نهایت
سلام متین جان
پرت کردن کتاب ، کمی بی احترامی نبود؟؟؟
هدایت شده از بسوی بی نهایت
پرت کردن کتاب ، به نظرم طرح خوبی نبود
شما از این کتاب بهره بردید
محتسب*، مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت: ای دوست! این پیراهن است، افسار نیست!
گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی
گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست
گفت: میباید تو را تا خانهٔ قاضی برم
گفت: رو صبح آی، قاضی نیمهشب بیدار نیست
گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم
گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست؟
گفت: تا داروغه را گوییم، در مسجد بخواب
گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان
گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست
گفت: از بهر غرامت، جامهات بیرون کنم
گفت: پوسیدهست، جز نقشی ز پود و تار نیست
گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه
گفت: در سر عقل باید، بیکلاهی عار نیست
گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی
گفت: ای بیهودهگو، حرف کم و بسیار نیست
گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را
گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست
«پروین اعتصامی»
*محتسب یه چیزی تو مایههای گشت ارشاد بوده..
نقلست که جریری
مجلس میداشت؛ جوانی برخاست
و گفت: دلم گم شده است دعا کن تا بازدهد...
جریری گفت: ما همه در این مصیبتیم.
#تذکرة_الاولیاء عطّار نیشابوری
بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث
آن را یاری کنند.
والسلام على عباد الله الصالحين
سید علی خامنهای
والعصر...
خانهی مادربزرگم، بالاخانهای داشت که مکانی برای درس خواندن من بودم... کتابخانهی کوچکی آنجا مهیا کرده بودم.
این عکس را چاپ کرده بودم و در پنهانیترین زاویهی کتابخانه، که فقط خودم میتوانستم ببینمش چسبانده بودم.
نمیخواستم کسی این عکس را ببیند، زیرا مسخره میشدم، تقریبا توسط همه...
چون نمیتوانستم بگویم چرا اینان را دوست دارم، پس عکس را از دیدگان دیگران پنهان میکردم که کسی سوالی نپرسد و سخنی دربارهاش نگوید.
اما حال با خیال راحت میتوانم، عکست را هرکجا که دلم خواست بچسبانم.
زیرا الان راحت میتوانم به آنانی که حرفهایی دربارهات میزدند، بگویم:
او در طول عمرش منزل در دهانهی آتشین آتشفشان گزیده بود، اهل و عیال و اصحابش، همه کشته شده اند، و اکنون نیز او به آرزویش رسیده است.
زین پس عکس تو همهجا هست، تا با دیدنت جوانانی خون در رگ به جوش آورند و رزمندگی کنند و وعدهی خدا را محقق سازند.
ای سید، به راستی که بار تاریخ به دوش تو و همرزمانت و قائدت میباشد، کسانی که نسبتی با تو ندارند از تاریخ بیرونند و دچار روزمرگی و اکنون زدگی.
قسم به زمانه، که جز اصحاب تو و صابران این طریق، همه دچار خسرانند...
@harfe_ketab
هدایت شده از ๛ وارستگی ๛
🔸 آنجا، لبنان، فرعون همه کسانی را که ممکن است موسی باشند، جستجو و قربانی میکند... تک تک... با موشک نقطهزن.
🔹 پیشتر هم فرعونهای دیگر چنین میکردند؛ اینجا، در ایران، ۴۵ سال پیش. بهشتی و مطهری و رجایی و دهها موسای دیگر را... اما رسولی که بنا بود باقی بماند، باقی ماند و به جای امام، ردای ولایت پوشید.
🔸 همانطور که فرعون دیگری، همت و باکری و خرازی و متوسلیان و صدها موسای دیگر را از ما گرفت. و آن هنگام که همگان میگفتند سرداران خمینی همه قربانی شدند، قاسم سلیمانی به صحنهی تاریخ بازگشت و سحر ساحران را باطل کرد.
🔹 آن موسی که بنیان فرعون را از ریشه میکَند، بر تکه چوبی در رود تاریخ، رها شده و به سوی مقصدش روان است.
خدا، میتوانست موساهای دیگر را هم از چشم فرعون پنهان کند؛ میتوانست تیغها را بشکند و موشکهای نقطهزن را به نقطهی دیگری فرو نشاند...
🔸 اما، خدا هست و خدایی میکند.
فرعون سرخوش از کشتن همهی آنها که در کابوسش موسی بودهاند، به تخت شاهی باز گشته. موسی هم به نوبهی خود، تاریخ را میشکافد و با عصای اژدها بیرون میجهد.
🔹 ما چه کنیم؟ ما برادران و خواهران صدهای موسای قربان شده؟
خدا در این صحنهی بههم پیچیدهی طاقتسوز از ما چه میخواهد؟
🔸 "صبر و شکر" که صحنه نهایی خروج از ظلمات به سوی نور را رقم میزنند.
ولَقَد أَرسَلْنَا مُوسَىٰ بِآياتِنَا أَنْ أَخرِجْ قَومكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرهمْ بِأَيامِ اللَّهِ إنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِكلِّ صَبَّار شَكُور
🔺 @varastegi_ir ๛ وارَستِگی
✍🏻 وحید یامینپور
🎙 صوت مرتبط