تقریبا همهی کسایی که ته دلشون هنوز گرمای زندگی انسانی حس میشه و هنوز دغدغههاشون به اومدن قسمت جدید جوکر تنزل نیافته، نسبت به مسائلی که برای وطنشون و فلسطین و لبنان پیش میآید، بیتفاوت نیستند و هرجوری شده میخواهند سهمی در رقم زدن این نمایانترین روزهای تاریخ داشته باشند...
و گمانم این است که مقدسترین و چه بسا موثرترین اثرات به دست نوجوانان رقم خواهد خورد...
فیلم یک. این که یکی از دانش آموزان عزیزم میخواهد سهمی داشته باشد ولو به چیزی که خودش اسمش را میگذارد شعر، مرا چنان بهوجد میآورد که روحیه مبارزه را در من هم زنده میکند....
فیلم دو. سه روز پیش ساعت ۴ صبح شیش هفتا از نوجوانهای محلهمون رفتند و یه فیلم از خودشون گرفتند و لبخونی کردهاند که مثلا سهمی در این مبارزه داشته باشند، طوبی لهم...
3.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشـق نشـدی وگرنه می فـهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
هدایت شده از یادداشتهایخطخورده
رضای امیرخانی، توی سیاهه صدتایی رمانِ قدیمش که مربوط است به سالها پیش، درباره جنگوصلح جناب تالستوی مینویسد:
متأسفانه امسال هنوز نخواندمش،
برای بار پنجم البته!
🪶 #جنگوصلح
.
هدایت شده از یادداشتهایخطخورده
سیاهه صدتایی رمان.pdf
حجم:
428.3K
این پیدیاف، عینن همان متن رضای امیرخانیست در سرلوحهها؛
چون همه چیز برای من باید پرینت شده وتمیز باشد، من اینطورش کردهام...
متن و توضیحات دقیقن همان است...
پ.ن: توی بهخوان یک سیاهه دیگر دادهاند؛ همین اخیر.
قبلن البته معتقد بودندکسی که این صدتا را بخواند مجتهد است و صدتایی بعدی را خودش انتخاب میکند.
🗓
#سیاهه_صدتایی
" حرفِ کتاب... "
سلام متین جان پرت کردن کتاب ، کمی بی احترامی نبود؟؟؟
چندی پیش، یکی از همراهان بزرگوار در مورد کتاب، سخنی داشتند که :
برای من کتاب یه ابزاری برای آموزش هست مثل مداد، خودکار و ...
حالا چیزکی نوشتهام، امید دارم که بتوانم از مقدمه و حاشیه این چیزهای نامربوط گذر کنم و متن را هم بنویسم....
🔻🔻🔻
در بیان اینکه کتاب نیز ابزاریست در کنار سایر ابزار آموزشی و چند چیز نامربوط...
آن چند چیز نامربوط: زمانه، شعر،خانه،هورمون، قصه، نبی، کدملی و الی آخر...
......... ........... ...........
در روزگاری که هر چیزِ اصیل یک بدل نیز دارد و تمام چیزها و مفاهیم تنزّل پیدا کردهاند به مبتذلترین وجه خودشان، سخن گفتن از برخی چیزها بسیار سخت است.
چه اینکه! هم زبان و گوشهایمان از گفتن و شنیدن حرفهای اصیل عاجز است، هم حقایق در پسِ پردهی راز آلودگی خودشان بیشتر رخ میپوشند تا مبادا نامحرمان را نظاره بر آنان افتد.
مدتها بود که میخواستم درباره این سخن که "کتاب نیز وسیله آموزشی است همچون دیگر وسایل آموزشی" چیزکی بنویسم اما یارایش نبود و حال شاید با لکنت فراوان و لرزش دست زیاد بتوانم آنچه احساس میکنم را بیان کنم.
امروزه که عشق تنزل پیدا کرده به فعل و انفعالات شیمیایی بدن و ترشح چند هورمون، و عاشق و معشوق در پی تمتع هرچه بیشتر از یکدیگر هستند، همزبان شدن با حافظ سخت است آنگاه که میگوید:
عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
امروزه که پدر و مادر تنزل پیدا کردهاند به والد شماره یک و والد شماره دو و نسبت بین فرزند و پدر و مادر با قوانین و حقوق و کدملی مشخص میشود فهمیدن عاق والدین و عشق مادر به فرزند و "آه دست پسرم یافت خراش" سخت است. امروزه دیگر پدری فرزندش را عاق نمیکند بلکه از او شکایت میکند!!!
امروزه که خانه و مسکن تبدیل شده است به خوابگاه، دیگر نمیتوان در خانهای که روزگاری در پی صفایش بودیم و نه رونقش، به "هرجا که صفا هست در آن نور خدا هست" فکر کنیم و جهت هرچه با کیفیت شدن خواب و خوراکمان جز به رونقش فکر نمیکنیم و دیگر خانه برایمان مسکن نیست، جایی که قرار بود در آن سکون یابیم.
روزگاری که هوش مصنوعی و کامپیوتر هر چیزی را به رشتهی تحریر در میآورد، دیگر نمیتوانیم به نون والقلم و ما یسطرون فکر کنیم،مگر قلم و سطور هم قسم دارد؟؟!
باید قسم خورد به چت جی بی تی آنگاه که رمزگذاری میکند و مینویسد. در این روزگار که هوش مصنوعی شعر میگوید چگونه بفهمیم این روایت را که فرمود هیچ شعری سروده نمیشود مگر به مدد روح الامین...
همهی اینها در تدارک بیقصه شدن هرچه بیشتر انسان است.
در جهان بیقصه و مردمان بیقصه، "یک کتاب" ابزاری است در کنار سایر ابزار آموزشی. اما در جهان یک نبی یا یک نویسنده یا یک شاعر، کتاب یک ابزار نیست! زیرا که ابزارها برای غرض و هدفی به وجود میآیند اما نبی آنچه را درک میکند مکتوب میکند. (و این رازیست که چرا حضرت حق انبیایش را فقط با کتاب به سوی اقوام میفرستد.)
پس نبی برای غرضی نمیگوید و برای غرضی نمیخواند و برای غرضی نمینویسد، بلکه چارهای جز نوشتن و گفتن ندارد و چنان احوالی را درک میکند که لرزه بر تنش میافتد و عبا به دور خود میپیچد و آن کلمات آسمانی جاری و مکتوب میشود و همین گونه است احوال یک نویسندهی قصه، او احوالی دارد که چارهای جز نوشتن ندارد و نیز شاعر! به راستی گمان کردهایم که شعرا نشستهاند و یک سری موضوعات برای شعر گفتن انتخاب کردهاند و سپس سرودهاند؟ مولانا میگوید:
تو مپندار که من شعر به خود میگویم
تا که هوشیارم و بیدار یکی دم نزنم!
آری آنچه که بسیار بسیار قابل تأمل است احوال نبی و شاعر و نویسنده است، آنگاه که در حال کشف حقیقتی، مکتوب کردهاند و حال با این احوال میتوان گفت: قسم به نون و قسم به قلم و قسم به سطور و آنچه آن را میانگارد...
پایان مقدمه...
@harfe_ketab