وقتی عصبانی میشد و موج انفجار او را میگرفت دیگر نمیفهمید چکار میکند دستش از دسترسش خارج میشد ظرف اگر دم دستش بود میشکست تمام که میشد می آمد سراغ ما...من و مادرم فقط همانجا که بودیم مینشستیم و زانوها را بغل میکردیم دستمان را روی سرمان میگذاشتیم که مُشت هایش به صورتمان نخورد انقدر میزد تا خسته میشد و گوشه ای مینشست گریه ما را نمیفهمید داد وفریادمان را هم درک نمیکرد وقتی حالش خوب میشد خودش را میزد و گریه میکرد...مرگ از خدا میخواست که چرا ماها را زده است...
.
کبودی همیشگی بدنمان هدیه ایست که از جانبازی بابا نصیب ما شده...
.
سندروم دست بیقرار را فقط ما میفهمیم...
.
#جانباز_اعصاب_و_روان
#موج_انفجار #بهبود
#سندروم_دست_بیقرار
منبع:
https://b2n.ir/793148
پن: مطالبات اصلی مان را از #سریال_پایتخت با مسائل #حاشیه ای ، غیر واقعی و حدسیات سطحی عوض نکنیم.
@menbar_aval