eitaa logo
حرف حساب
6.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
54 ویدیو
17 فایل
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم ارتباط با مدیر: @Einizadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ می‌خواهم مثل حسن باشم! 🔻 فرزند می‌گوید: یکی از شاگردان پدرم برایم تعریف کرد وقتی من به دنیا آمده‌ام، پدر را در صحن علیه‌السلام دیده که در سجده در حال گفتنِ «حسن، حسن» است. دلیلش را از او پرسیده بود. گفته بود خداوند فرزندی به من داده که نام او را حسن گذاشته‌ام و هرچه ما اراده کنیم، او به همان شکل از ما می‌کند: اگر بخواهیم بخوابد، می‌خوابد؛ اگر بخواهیم بنشیند، می‌نشیند؛ اگر به راست و چپ بگردانیمش، اطاعت می‌کند. من از خداوند در سجده طلب می‌کردم که مثل حسن باشم. 📚 از کتاب | داستانی بر اساس زندگی 📖 ص ۳۳۶ 💬 راوی: فرزند آیت الله قاضی 👤 نوشته: ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ خدایا دیر آمدم اما... 🔻 دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت: «قاسم! تو مرا دوست داری؟» در حالی که با خود فکر می‌کردم چرا این سؤال را می‌پرسد، گفتم: «آقا بر منکرش لعنت.» به دیوار تکیه داد و گفت: «من اگر چیزی بگویم قول می‌دهی عمل کنی؟» با سرعت گفتم: «آقا شما جان بخواهید.» گفت: « از امشب بلند شو و بخوان.» نفسم در سینه حبس شد. پس از بهتی طولانی گفتم: «آقا شما می‌دانید که من اصلا نماز نمی‌خوانم! چه رسد به اینکه بخواهم نماز شب بخوانم... تا دیروقت در قهوه‌خانه هستم و صبح اصلا بیدار نمی‌شوم...» گفت: «هر ساعتی که نیت کنی، من بیدارت می‌کنم.» 🔸... برخلاف هرروز که تا بعد از طلوع آفتاب می‌خوابیدم، در نیمه‌ی شب بیدار شدم. از جایم بلند شدم، دمپایی را پا کردم و به‌سوی حوض آب در وسط حیاط رفتم. خدایا این چه انقلابی بود که در من به‌پا شده بود؟ من که بودم؟ که بود؟ چشمانم را رو به آسمان گرفتم و از سویدای دلم جوشش چشمه‌ای را احساس کردم که با حقیقت لایزالی و آسمانیِ تکلم می‌کرد و می‌گفت: «خداوندا قاسم دیر آمده ولی مردانه چاکر درگاهت خواهد بود.» 📚 از کتاب | داستانی بر اساس زندگی 📖 صص ۳۸۳ تا ۳۸۵ 👤 نوشته: ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f