🔰 ڪلام بیهوده 🌷 آیت اللہ حسن زاده #آملی(ره) : 🖋 یڪ روز بعد از نماز صبح همانگونه ڪه در سجاده نشسته بودم و مشغول مناجاٺ و ذڪر پروردگار متعال بودم ، 💥مڪاشفہ ای برای من اتفاق افتاد 🖋 در مڪاشفه دیدم لبهای من را با نخ و سوزن می دوزند و بسیار هم درد و رنج دارد ☘️ بعد به من گفتند این باطن عمل و سزای ڪسی است ڪه زبانش را از حرفهای بیهوده نگه نمیدارد.
💌💌💌💌💌
شعری از زبان حال امام زمان(عج) خانه ی تک تک تان را زده ام درب ولی اثر از یاری ما در دلتان نیست که نیست انتظارم ز شما بیشتر است از دگران یک دعای فرجی بر لبتان نیست که نیست اگر هم هست فقط لقلقه ای باشد و لیک گریه بر غربت ما در شبتان نیست که نیست به کجا روی ز سویم بکشیدید افسوس یک نفر مرد عمل در صفتان نیست که نیست تا دعایی ز برایم نکنید از ته قلب صبح امید و ظهور در کفتان نیست که نیست و تو ای صاحب الزمان در میان این همه مدعی؛ چقدر تنهایی.. #اینصاحبنا؟!
💌💌💌💌💌
😭😭😭😭😭
﷽ کلاغی که مامور خدا بود یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی، نوشابه،نون دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که... یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی.. دل همه برد حالا هرکه دلش میشه بخوره گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار خیلی بهمون سخت گذشت. توکوه گشنه همه ماست و سبزی خوردیم کسی هم نوشابه نخورد خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن یه دفعه ای گفتن رفقاااااااااا بدویییییین چی شده؟ دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگه. واگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود. اگر اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمون گرفت حالت نگرفت، جونت نجات داد خدا میدونه این بلاهایی که تو زندگی ما هست پشت پرده چیه. 💌امام عسکری فرمودند: هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آن که نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است. ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
💌💌💌💌💌
👌👌👌👌👌
💎در محضر شیخ رجبعلی خیاط 🍁گره گشایی🍁 ❇️شخصی به محضر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رفت. و به او گفت من گرفتارم.زن ندارم.می خواهم ازدواج کنم.پول هم ندارم! شیخ گفت: برو شانزده دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن،ان شاءلله مشکل تو حل خواهد شد. شخص به جناب شیخ گفت:اخر برای خرید این شانزده دست غذا هم پول ندارم!جناب شیخ گفت: برو قرض کن... شخص پولی قرض کرد و شانزده دست غذا خرید و مشکلش حل شد. از شیخ سوال کرد دلیل اینکه شما گفتید شانزده دست غذا چه بود؟؟؟؟! زیرا به بعضی ها می گویید به نیت پنج تن پنج دست غذا بخر و به فقرا بده! فرق من با آن ها چیست؟ شیخ گفت برای کار تو از حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت زینب (س) هم کمک گرفتم. 📚کیمیای محبت ،ص48 خواهش می کنم با نفس گرمتون من روسیاه رو دعا کنید تا به حق ۱۶ معصوم گره کارم باز بشه وخبر حاجت روایی تو گروه بگم التماس دعای فراوان
ان شاءالله
💌💌💌💌💌
ان شاءالله به حق شب میلاد حاجت روابخیر باشید
🤲🤲🤲🤲🤲
✨سالگرد شهادت شهید سید محمدحسین میردوستی ✨از زمانی که پدرش او را تشویق به نماز کرد، یک بار هم نشد من یا پدرش به او بگوییم محمدحسین نماز بخوان یا روزه بگیر، همیشه خودش نماز اول وقت میخواند و روزه میگرفت. خیلی به انضباط و نظم اهمیت میداد و خیلی در لباس پوشیدن منظم بود و در یک کلمه خیلی اخلاص داشت... تاریخ شهادت: ۹۴۸۱ ❣ شهید مدافع حرم🕊🌹 #محمدحسین_میردوستی برای شادی روح این شهید بزرگوار ۱۰۰ شاخه گل صلوات هدیه شد
💌💌💌💌💌
روحشون شاد و یادشان گرامی
قبولتون باشه
سلام🤗 عیدتون مبارک 😍 یه هدیه ی خاص براتون داریم ابتدا نیت کنید و از بین عدد ۱ تا ۱۰ یک عدد انتخاب کنید و روی پاکت اون شماره بزنید و هدیه تون رو دریافت کنید😉 پاکت 1️⃣ پاکت 2⃣ پاکت 3⃣ پاکت 4⃣ پاکت 5⃣ پاکت 6⃣ پاکت 7⃣ پاکت 8⃣ پاکت 9⃣ پاکت 0⃣1⃣ دوستان این نامهها برگرفته از توقیعات امام زمان برای شیعیانشون هست. این پیام رو برای دوستانتون هم ارسال کنید و این هدیه ی زیبا رو بهشون عیدی بدین☺️
💌💌💌💌💌
سلام گرامی
ما متوجه امر نشدیم
🤔🤔🥸🥸
آیا سرکاری نیست؟!
سلام گرامیان
شبو روزتون به مهر
ممنون از تک تک ارسالی های قشنگتون
☺️✌️💛
دوستون دارم مثل خانوادم
🎙 يكى از جاهلهاى محل ما (داش على) بود، كه چند سال پيش فوت شد. 🔪 در زمان حياتش يك روز من از توى بازار رد مى شدم ، ديدم (داش على ) بازار را قُرقُ كرده و چاقويش را هم دستش گرفته و يك نفس كش جرأ ت نطق نداشت. 🫏 آن روزها هنوز ماشين و اتومبيل نبود، من با قاطر به مجالس (سوگوارى حضرت سيدالشهداء (ع )) مى رفتم. 🏞 از سرگذر كه رد شدم متوجه شدم كه مرا ديد وتا چشمش به من افتاد، گفت : از قاطر پياده شو، پياده شدم گفت:كجا مى روى ؟ 🍇 ديدم مست مست است و بايد با او راه رفت ، گفتم:به مجلس روضه مى روم... ❗️گفت:يك روضه ابوالفضل همينجا برايم بخوان 🕯 چون چاره اى نداشتم يك روضه اباالفضل (ع ) برايش خواندم. 💔 داش على بنا كرد گريه كردن؛اشكها روى گونه اش مى غلتيد و روى زمين مى ريخت؛؛؛ 📿 چاقويش را غلاف كرد و قرق تمام شد.. ☀️ بعدها فهميدم همان روضه كارش را درست كرده و باعث توبه اش شده بود. 🥀 چند سال بعد داش على مُرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب ديدم ، حال او را پرسيدم ، مثل اينكه مى دانست مى خواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم . ⭐️ گفت:راستش اينست كه تا آمدند از من سئوالاتى بكنند، سقائى آمد_مقصودش حضرت ابوالفضل (ع ) بود_و فرمود: داش على غلام ما است كارى به كارش نداشته باشيد. 💚 اگر گناه دو عالم به روی دوش من است 💚 خوشم که حضرت عباس(ع)پرده پوش من
💌💌💌💌💌
حرفاتونෆ࿐•°|ོ
🎙 يكى از جاهلهاى محل ما (داش على) بود، كه چند سال پيش فوت شد. 🔪 در زمان حياتش يك روز من از توى بازار
سلام اهالی
ممنون گرامی از ارسالی قشنگتون
البته « داش علی » به علی گندابی معروف بود بخاطر اینکه در همدان در محلی زندگی میکرد که فکر میکنم یه کانال آبی میگذشته که بوی گندی میداده بخاطر همین به علی گندابی معروف شده
ان شاءالله که ما هم مثل ایشون مرگ خوبی داشته باشیم
😔🥀🤲